کد خبر: ۱۲۴۹
تاریخ انتشار : ۲۶ بهمن ۱۳۸۳ - ۱۳:۵۲

پادشاه هسته‌اي گوشه‌گير

كره شمالي اين روزها به دليل فعاليت‌هاي هسته‌اي‌اش كانون توجه قرار گرفته است
آفتاب‌‌نیوز : اين كشور به همراه عراق، از جمله كشورهايي است كه آمريكا سياست خارجي خود را ناشيانه در آن اعمال كرده و با اين كار دنيا را مكاني خطرناك‌تر و ناامن‌تر ساخته است. در نهايت كره‌شمالي است كه در دنيا درك بسيار كمي از اوضاع آن داشته و نمي‌داند كه كيم يونگ رهبري عياش يا زيرك است كه دائماً اينترنت و سي.ان.ان را كنترل مي‌كند.

كتاب برادلي مارتين كه نگارش آن 25 سال به‌طول انجاميد، به برطرف كردن چنين ترديدهايي كمك مي‌كند. كتاب «تحت مراقبت‌هاي دلسوزانه رهبري مهربان»، از ميان تمام كتاب‌هاي موجود، بهترين كتابي است كه در مورد كره شمالي نوشته شده است. مارتين اين كتاب را بر مبناي گفت و گوهايي كه با پناهندگان كره اي داشته تنظيم كرده و زندگي در كره شمالي را به وضوحي باورنكردني به تصوير كشيده است. وي همچنين تناقض‌هايي را در صحبت‌هاي آنان مشاهده كرده، به‌طوري كه مردم اين كشور در عين حال كه به رهبر كبير خود احترام مي‌گذارند، تحت حكومت بي رحمانه و خفقان حاكم بر كشور زندگي مي‌كنند!

برخي از مردم، كتاب مارتين را خيلي خشن و برخي ديگر بسيار ملايم مي دانند در حالي كه در واقعيت اين مسايل به روشني مشاهده مي‌شود.

اين كتاب كاملاً آگاه‌كننده است و مارتين به نقل از پناهندگان كره شمالي مي‌گويد كه به نظر آنان جنگ ديگري كاملاً ممكن است و بسياري از كره‌اي‌ها از چنين جنگي با اميد پايان يافتن مشكلاتشان، استقبال خواهند كرد. از طرفي سياست آمريكا در مقابل اين كشور كه برمبناي اين موضوع استوار است و با كمي تهديد، كل حكومت ديكتاتوري فرو خواهد ريخت ولي مارتين معتقد است كه به اين سادگي‌ هم نيست.

كره شمالي كه اين روزها به دليل فعاليت‌هاي هسته‌اي‌اش كانون توجه قرار گرفته است، بخشي از اين موقعيت را به دليل برخورد ناكارآمد بوش در مذاكرات مربوط به اين كشور به‌دست آورده است. گويا كره‌شمالي ظرفيت هسته‌اي خود را اولين بار در دوره جورج اچ.بوش با ساخت يك يا دو كلاهك هسته‌اي به‌دست آورد. سپس در سال 1994، كلينتون تقريباً به جنگ با اين كشور برخاست و آن را تهديد به مبارزه با برنامه هسته‌اي‌اش كرد اما در آخرين فرصت كره شمالي با توقف فعاليت‌هاي هسته‌اي خود موافقت كرد به اين شرط كه آمريكا تحريم‌هاي اين كشور را لغو كرده و به ساخت راكتورهاي اتمي كه به سادگي قابل استفاده در ساخت سلاح‌هاي هسته‌اي نيستند، كمك كند. در اين زمان كره شمالي برنامه پلوتونيوم خود را متوقف كرد اما مخفيانه با غني‌سازي اورانيوم سعي در ايجاد سلاح‌هاي هسته‌اي داشت. آمريكا هم از سوي ديگر به تعهدات خود پايبند نماند چنانكه نه تحريم‌ها را لغو كرد و نه روابط سياسي را گسترش داد. توافقنامه 1994 كه هميشه به‌عنوان مدرك عدم توافق با كره‌شمالي، به آن استناد مي‌شود، نشان‌دهنده اين بود كه كره‌شمالي در حال فريب‌دادن آمريكاست. اما چنين عقايدي مربوط به كساني است كه دو شيوه توليد سلاح‌هاي هسته‌اي را باهم اشتباه مي‌كنند. توافقنامه 1994 دستاوردهاي بسياري داشت، زيرا سبب توقف فعاليت هسته‌اي كره شمالي براي توليد سلاح‌هاي هسته‌اي شد، هرچند كه اين كشور مخفيانه به غني سازي اورانيوم روي آورده بود. اما اين شيوه اخير خطرات كمتري نسبت به پلوتونيوم دارد كه مي‌توان با آن سلاح‌هاي بسياري توليد كرد. بنابراين اگر چنين توافقي در سال 1994 حاصل نمي‌شد، اكنون كره شمالي دست‌كم 100 و شايد 200 سلاح هسته‌اي داشت.

برنامه پنهاني اورانيوم، تهديدي جدي براي گسترش سلاح‌هاي هسته‌اي بود اما واكنش نامناسب دولت بوش نه تنها كره‌شمالي را به ادامه دادن برنامه‌هايش تشويق كرد بلكه سبب از سرگيري برنامه پلوتونيوم پيشين اين كشور شد. به اين شكل ما به بدترين وضعيت موجود رسيده‌ايم و كره شمالي قادر به توليد چندين سلاح اتمي در سال خواهد بود. البته ارائه هرگونه توضيحي در رابطه با اين موضوع براي بوش بسيار ناخوشايند بود از اين رو وي به عراق حمله كرد تنها به اين دليل كه ممكن بود روزي در صدد گسترش سلاح‌هاي هسته‌اي برآيد. اين در حالي روي داد كه كره شمالي آشكارا و با جار و جنجال در حال توسعه زرادخانه تسليحات شيميايي، هسته‌اي و ميكروبي خود بوده به اين ترتيب مقامات آمريكا از صحبت درباره كره شمالي اجتناب كردند.

از سوي ديگر محافظه‌كاران و به‌ويژه راستگرايان مسيحي بودند كه توجه جهان را به تعدي از حقوق بشر در كره شمالي معطوف كردند (از جمله موارد آن مي‌توان به مرگ دو ميليون نفر از شهروندان كره اي از گرسنگي در اواخر دهه 90 اشاره كرد).

علت اين اقدام آنان اين بود كه مسيحيان جزو گروه‌هاي سركوب شده در كره بودند و به وارد كردن غيرقانوني انجيل به كره و خروج غيرقانوني كره‌اي‌ها از كشور مي‌پرداختند. در حالي كه كتاب مارتين بهترين كتاب در اين مورد است، اما دومين كتاب خوب در اين زمينه آكواريوم پيونگ‌يانگ نوشته كانگ چل‌هوان است كه خود يكي از پناهندگان كره شمالي بوده و مدتي در زندان اين كشور به سر برده بود. در اين كتاب نگاهي دقيق به جامعه كره شده است كه در آن كوچكترين نشاني از مخالفت مي‌تواند منجر به زنداني شدن تمامي افراد يك خانواده شود.

در كتاب مارتين قسمتي مربوط به زندگينامه رهبر كبير درگذشته كره شمالي، كيم ايل سونگ، است كه پس از مرگش رئيس جمهور هميشگي كشورش ناميده شد. البته در كشورهاي بسياري يك نفر براي تمام عمر رئيس جمهور مي‌شود اما تنها در كره شمالي است كه چنين فردي مرده است! بخش ديگري از كتاب نيز درباره زندگي پسر وي، كيم‌يونگ ايل است كه برطبق سنت، رهبر عزيز خوانده مي‌شد ولي اخيراً به نام رهبر كبير هم ناميده مي‌شود. مارتين در كتاب خود راجع به رهبري نسل بعدي اولين خاندان كمونيست دنيا نيز صحبت كرده و تصويري صحيح از جامعه كره شمالي و روابط كره و آمريكا ارائه مي‌دهد.

برخي گاهي به اين موضوع استدلال مي‌كنند كه كيم‌ايل سونگ شيادي بيش نبوده و در واقع آلت دست روس‌ها شده بود كه وي را به جاي كيم ايل سونگ واقعي، چريك ملي كره‌اي كه در مقابل اشغالگران ژاپني در دهه 30 جنگيده بود، روي كارآورند. اما به اعتقاد مارتين چنين موضوعي صحت ندارد و شواهد حاكي از آن است كه كيم ايل سونگ قهرماني ملي و رهبري چريك بوده است ولي حملات وي به ژاپني‌ها آنچنان هم قهرمانانه و مهم نبوده و زندگينامه وي در اين مورد كمي اغراق آميز بوده است. موضوع جالب توجه در اين ميان اين است كه پدركيم مسيحي بوده است. در اوايل قرن بيستم كره زمينه مستعدي براي مسيحيت داشت كه بخشي از آن به اين علت بود كه مسيحيت راهي براي ابراز مخالفت با حاكمان استعمارگر ژاپني بود كه در سال 1910 رسماً كشور كره را تصاحب كردند. پدركيم به مدرسه‌اي مي‌رفت كه مبلغان مذهبي پايه‌گذاران آن بود و بعدها نيز مرتباً در مراسم كليسا شركت مي‌كرد. وي همچنين نوازنده ارگ كليسا بود و به پسرش كيم‌ايل سونگ نيز نواختن ارگ را آموخت. به اين ترتيب كيم نيز در دوران نوجواني به كليسا مي‌رفت. وي در اين‌باره گفت: من هم به كليسا علاقه‌مند بودم ولي بعدها از مراسم مذهبي ملال‌آور و موعظه‌هاي يكنواخت كشيش خسته شدم و ديگر به ندرت به كليسا مي‌رفتم. وي كه خود دريافت كمك‌هاي انسان دوستانه بسياري را از مسيحيان قبول دارد، پس از رسيدن به قدرت به‌طور كامل مسيحيت را از كشور بيرون كرد و تنها دو كليسا را باقي گذاشت كه جنبه نمايشي داشتند و با مداراي خود بازديدكنندگان خارجي را تحت تأثير قرار مي داد.

در اواخر عمرش، كيم برخلاف افراط‌ گرايي ايدئولوژيك خود، از سوي ديگر چريك‌ها به كجروي راستي متهم شد. وي از اين موضوع اظهار ناراحتي كرده و بيان كرد كه برخي از چريك‌ها خيلي ايدئولوژيك بوده و آنقدر واقع‌گرا نيستند. اين در حالي است كه كيم واقعاً در برابر ژاپني‌ها جنگيد و بسياري از كره‌اي‌ها (من جمله بسياري از مقامات آينده كره جنوبي) به كشور خود خيانت و به اشغالگران كمك مي‌كردند.

اينگونه مسايل ملي‌گرايانه، اعتبار و قدرتي براي كيم در ميان كره‌اي به‌دنبال داشت كه رهبران كره جنوبي فاقد آن بودند و به همين سبب نيز بسياري از كره‌اي‌هاي ساكن در ژاپن (حتي آنهايي كه متعلق به كره جنوبي هستند) بيش از كره جنوبي، از كره شمالي جانبداري مي‌كردند.

چنين افرادي كمونيست نبوده بلكه ملي‌گرا بودند و برخي از آنان در دهه 60 به كره شمالي رفتند ولي با اين كار زندگي خود و خانواده‌شان را نيز تباه كردند.

كره شمالي همواره به شكلي ملي‌گرايانه با موضوعات برخورد كرده است. با اينكه ارتش كيم ايل سونگ دليرانه در برابر ژاپن جنگيد ولي نهايتاً بازنده بود، در كره شمالي هميشه و همه‌جا نوشته شده است كه چريك‌هاي كره‌اي، ژاپني‌ها را شكست داده‌اند. در تاريخ اين كشور نيز آمده كه آمريكا تنها مسبب جدايي كره براي دستيابي به اهداف شرورانه خود است.

با اينكه كيم ايل سونگ براي به‌دست آوردن حكومت خودكامه خود زحمات زيادي كشيد، پسرش كيم‌يونگ ايل به سادگي اين حكومت را از او به ارث برد. البته افراد ديگري هم براي تصاحب اين مقام وجود داشتند ولي يونگ توانست آنها را كنار بزند زيرا هميشه به تملق‌گويي از پدر مي‌پرداخت و فرقه‌اي براي خود ايجاد كرده بود كه پدرش را خداوندگونه احترام مي‌گذاشتند.

چنين احترامي پرسش‌وار براي غربيان مسخره به‌نظر مي‌آمد ولي در كره شمالي بسيار مؤثر واقع شد.

مارتين به نقل از يك اروپايي كه سال‌ها در پيونگ يانگ به‌عنوان ديپلمات خدمت مي‌كرد مي‌گويد كه حدود 90 درصد مردم حقيقتاً به رژيم حكومتي معتقد بودند و 10 درصد ديگر تظاهر به اين امر مي‌كردند. البته اين موضوع حداقل تا سال 1994 كه كيم سونگ مرد و پسرش يونگ جاي او را گرفت، صادق بود. از آن زمان به بعد به گفته مارتين، حمايت‌ها كاهش يافته است و كيم‌يونگ قطعاً از احترامي كه پدرش داشت برخوردار نيست. اما حدود يك سال پيش كه من با پناهندگان كره شمالي در چين گفت‌وگو مي‌كردم، آنها مي‌گفتند كه هنوز بيشتر دوستان و خويشانشان از اين رژيم حمايت مي‌كردند.

مارتين در اين‌باره مي‌نويسد: من تصور مي‌كنم كه مردم حقيقتاً به كيم‌ايل سونگ احترام مي‌گذاشتند و او و كارهايش را مي‌ستودند و سخنان بسياري از پناهندگان، مؤيد احساس بيم و احترام مذهبي است. براي مثال يكي از اين پناهندگان به نام دانگ‌يانگ يون به هنگام يادآوري كلاس‌هاي ايدئولوژي كه در كالج گذرانده بود، مي‌گفت من اغلب گريه مي‌كردم زيرا از توجهي كه كيم‌ايل سونگ به مردمش مي‌كرد بسيار متأثر مي‌شدم. وي هنگام يادآوري اين موضوع كه رهبر كبير روزي به زناني كه در سرما ماهي تميز مي‌كردند پيوسته تا به آنها كمك كند مي‌گويد: حتي هنوز هم با يادآوري آن موضوع متأثر شده و گريه مي‌كنم. دانگ به مارتين گفته بود كه: وقتي من به مادرم كه در سرما كار مي‌كرد فكر مي‌كردم، متأثر نمي‌شدم ولي وقتي فكر مي‌كردم كه رهبر كبير با چاقو به ماهي‌ها دست زده است، بسيار تحت‌تأثير قرار مي‌گرفتم.

يكي از اعضاي حزب كمونيست چين كه سال‌ها در پيونگ يانگ مأموريت داشت به من گفت كه به نظر او اكثر مردم كره‌شمالي، يا حداقل اكثر آنها در دهه 80، نظام حكومتي خود را قبول داشتند، او مي‌گويد: كره شمالي در آن زمان مثل چين دهه 50 بود كه همه ما واقعاً به حكومت مائو اعتقاد داشتيم.

تفاوت ما با آنها در اين بود كه چيني‌ها دريافتند كه فريب حزب كمونيست را خورده‌اند ولي كره شمالي آنقدر گوشه‌گير و تحت كنترل بود كه هيچ حقيقتي به آگاهي عموم نمي‌رسيد. مثلاً دوست چيني من بومي كره بود كه زبان كره‌اي را مانند زبان مادري خود صحبت مي‌كرد و پيش از اينكه در حزب كمونيست چين به مقامي برسد، در دانشگاه پيونگ يانگ تحصيل كرده بود. او مي‌گفت كه در تمام سال‌هايي كه در كره شمالي بوده، هيچگاه در هيچ گفت‌وگويي عقيده‌اي درست، صادقانه و بدون سانسور درباره سياست از مردم كره شمالي نشنيده است. اما برخلاف اين كشور، حتي چند روز پس از وقايع «ميدان نيان آن من»، فردي اگر در فرودگاه پكن سوار تاكسي مي‌شد، در عرض پنج دقيقه راننده تاكسي درباره فضاحت حزب كمونيست چين صحبت مي‌كرد.

آمريكا سعي كرد كه كره شمالي را به سبب برنامه‌هاي هسته‌اي و مخالفت‌هايش، منزوي كند ولي در واقع همين انزوا باعث شد كه كيم‌ها در تمام اين سال‌ها در مسند قدرت باقي بمانند. به اين شكل تناقضي سرسام‌آور در سياست آمريكا نمود پيدا كرده است. آمريكايي‌ها سعي در انزواي كره‌شمالي دارند و اين كار را با قطع رابطه‌هاي اين كشور با دنياي خارج انجام مي‌دهند ولي اين اقدام تنها موجب تداوم نظام حكومتي اين كشور شده است.

مثلاً روزنامه‌نگاران و مفسران غربي مكرراً به افشاگري در مورد اردوگاه‌هاي كار كره شمالي در منطقه سيبري روسيه مي‌پردازند.

اين اردوگاه‌ها عموماً محل الوارسازي يا گاهي معادني هستند كه كارگران كره جنوبي تحت نظارت كره و با دستمزدهاي ناچيز در اردوگاه ها كار كرده و هيچگونه آزادي يا فعاليت سياسي ندارند و البته با مراقبت‌هاي دايمي قادر به فرار نيز نخواهند بود. غربي‌ها تصور مي‌كنند كه اين كارگران مجبور به تحمل وضعيت مشقت‌بار كار در سيبري هستند و از اين رو از روسيه خواسته‌اند كه به چنين رفتارهايي خاتمه بخشد.

چنين مقالاتي براي من قانع كننده بود ولي مارتين در كتابش مي نويسد: اين افراد وادار به كار در سيبري نشده اند بلكه مشتاقانه چنين كاري را انجام داده‌اند: در حقيقت اين افراد براي رسيدن به آنجا به شدت با هم رقابت كرده و از طريق رشوه يا هر وسيله ديگري، سعي مي‌كردند كه بر مسؤولان كره شمالي تأثيربگذارند تا اسم آنها را در ليست كارگران قرار دهند. كار آنها به همان اندازه دشوار بود كه بازگشت آنها به كشور.

تفاوت اصلي به خبر دستمزدهاي بالا، اين بود كه آنها مي‌توانستند گاهي اردوگاه را ترك كرده و با روس‌ها، كره‌اي‌هاي بومي و يا چيني‌هاي ساكن در آن اطراف رابطه داشته باشند.

در عين حال چوب بران فضاي نسبتاً آزاد روسيه را هم تجربه مي‌كردند.

مارتين در گفت‌وگو با پناهندگاني مثل چانگ كي‌هونگ دريافت كه دستمزد متوسط ماهيانه در كره حدود 60 يوان است در حالي كه در روسيه اين ميزان 900 يوان در ماه است.

هزاران نفر از كارگران كره شمالي در اين اردوگاه‌ها تحت مراقبت شديد بوده و اجازه خروج از محدوده مشخص شده خود را نداشتند ولي توانستند دركي از وضعيت كشور به دست آورند و همين سبب شد كه ديد آنها تغيير كند. چانگ‌كي هونگ مي‌گويد كه تا پيش از آمدن به شوروي، كاملاً به نظام حاكم در كشورش اعتقاد داشت. او مي‌گويد: هنگامي كه من خود به شوروي رفته و افرادي را در آنجا ملاقات كردم، دريافتم كه در بازگشت به كره شمالي مشكلي وجود دارد. پس از شش ماه اقامت در آنجا ذهنيت من تغيير كرد. ما آموخته بوديم كه تمامي دنيا كيم‌ايل سونگ را مي‌پرستد اما روس‌هايي را ديدم كه وي را مسخره مي‌كردند و اينجا بود كه فهميدم همه دنيا دوستدار او نيستند.

چانگ در نهايت همانند كارگران ديگري كه در روسيه كار مي‌كردند، از اردوگاه فرا كرد ولي به علت فشار فعالان حقوق بشر و بحران اقتصادي سال 1998 روسيه، تقريباً تمامي اين كارگران به كشور خود بازگردانده شدند. اين موضوع نوعي شكست براي حقوق بشر است.
يكي از اصلي‌ترين مباحث غرب در مورد كره شمالي اين است كه آيا اين كشور دوباره جنگي را با كره جنوبي آغاز مي كند يا خير. عقيده عموم بر اين است كه احتمال اين موضوع كم است زيرا كيم‌يونگ ايل آنقدر زيرك است كه بداند حمله ديگري به كره جنوبي عملي كاملاً زيان‌بار است.

اگر جنگ دومي بين دو كره در بگيرد، جنگ سختي خواهد بود و سبب تلفات زيادي در كره جنوبي، آمريكا و ژاپن خواهد شد (چرا كه در طول چنين جنگي كره شمالي حتماً ژاپن را هم مورد حمله قرار مي‌دهد) ولي در عين حال موجب ويراني كامل كره‌شمالي به دست كره‌جنوبي و آمريكايي‌ها خواهد شد. در اواخر دهه 90 برخي از تحليلگران آمريكايي به شدت با اين نظر مخالفت كردند، استدلال آنها اين بود كه كره‌شمالي با وجود تضعيف نظامي خود دو راه بيشتر ندارد، يا از ارتش خود استفاده كند و يا شكست خود را بپذيرد. زمان اقامت من در سئول، به من هشدار مي‌دادند كه در طبقات بالاي هتل اقامت كنم چرا كه در صورت حملات كره‌شمالي، از گاز اعصاب كه سئول را فرا خواهد گرفت در امان خواهم بود. اما با گذر زمان چنين هشدارهايي بي‌اساس به نظر مي آمد زيرا به وضوح مشخص بود كه اگر جنگي درگيرد كره‌شمالي كاملاً نابود خواهد شد.

كره‌شمالي مكرراً برخلاف منافع خود عمل كرده است. اعمال تروريستي خارج از كشور، چون انفجار هواپيماي مسافربري كره جنوبي و يا حمله به هيأت كره‌جنوبي عازم به برمه، كه هردو در دهه 80 صورت گرفت هيچ هدف استراتژيكي را تأمين نكرد و بيشتر به موقعيت كشور لطمه زد. كره شمالي‌ها اعتماد به نفس عجيبي نيز دارند. به‌طوري كه زماني كه كشاورزان كره‌جنوبي برخي از مأموران مخفي كره‌شمالي را كه به قصد ترور رئيس جمهور وارد كشور شده بودند، شناختند، تكاوران شمالي آنها را زنداني كرده و درباره ايدئولوژي كره‌شمالي براي آنها صحبت كردند و سپس در كمال ناباوري آنها را آزاد كرده و تصور مي‌كردند كه اكنون آنها ديگر طرفدار حملات كره‌شمالي خواهند بود. اما در عوض كشاورزان جنوبي سريعاً موضوع را به مقامات اطلاعات دادند و از اين رو شمالي‌ها هنگامي كه قصد نزديك شدن به محل اقامت رئيس جمهور را داشتند، دستگير شدند.

بنابراين با اينكه احتمال حمله كره‌شمالي به كره جنوبي چندان زياد نيست ولي ناممكن هم نخواهد بود. مارتين به نقل از پناهندگان شمالي مي‌گويد كه مردم عادي كره‌شمالي براي جنگ حاضر هستند. پاك سوهيون مي‌گويد: مشكل ما اين است كه مردم هم جنگ مي‌خواهند. آنها تصور مي‌كنند زندگي سخت كنوني آنها به اين علت است كه در آينده جنگي در خواهد گرفت. اگر قرار است جنگي رخ دهد چرا در آن شركت نكنند؟ آنها معتقدند كه در نهايت از جنگ يا گرسنگي خواهند مرد پس تنها راه چاره جنگ است. يكي ديگر از پناهندگان به نام كوچونگ سونگ مي‌گويد: همه مردم شمال معتقدند كه دير يا زود جنگي در مي‌گيرد و همه هم خواستار آن هستند. كمبود غذا بيداد مي‌كند و توزيع آن هم متوقف شده است، پس مردم مي‌دانند كه يا از گرسنگي و يا از جنگ خواهند مرد و حتي حاضرند كه جان خود را در جنگي اتمي از دست بدهند. البته تمامي مردم كره‌شمالي براين باورند كه كره‌شمالي در جنگ پيروز خواهد شد از اين رو از جنگ حمايت مي‌كنند. آنها با اين باور بزرگ شده‌اند كه بايد كيم‌ايل سونگ را بپرستند و هر اتفاقي هم روي دهد آنها همواره اين كار را ادامه خواهند داد. شمالي‌ها از بدو تولد چنان شست‌وشوي مغزي داده شده‌اند كه مشتاقانه حاضرند تا جان خود را براي كشورشان فدا كنند.

اما دلايل كافي براي اينكه اين وضعيت هم دچار رخنه شده است، وجود دارد. در واقع باتوجه به تمامي شواهدي كه جمع‌آوري كرده‌ام، شخصيت پرستي تأثير خود را از دست داده است، بخشي از آن علت اين است كه بسياري از شمالي‌ها در طول قحطي به چين مهاجرت كردند و از دنياي خارج هم مطلع شدند، از طرفي نيز ورود روزافزون راديوها به كره شمالي، انحصار اطلاعات را در اين كشور از بين برده است. در همين حال در خود كره تحت حكومت كيم‌يونگ، اصلاحاتي در بازار صورت گرفته مثل قيمت‌هاي رقابتي و بازار كشاورزان و اين موضوع سبب شده تا پس از سال 1998 اقتصاد رشد آرامي داشته باشد.

از سويي نيز كيم‌يونگ در حال آماده كردن نسل بعدي خود است كه بايد جانشين وي شود. فرد پيشگام براي اينكار بزرگترين پسر وي كيم‌يونگ نام است كه فردي تحصيل‌كرده و با اخلاقي تند است و مقامي حساس در پليس، ارتش و حزب حاكم دارد. پدر وي در سال 1995 و در تولد بيست‌وچهارسالگي وي، لباس ارتش به او هديه كرد و از آن زمان به بعد كره‌اي‌ها او را «ژنرال» مي‌خوانند.

وي كه در سوئيس تحصيل‌كرده، به زبان‌هاي انگليسي، فرانسوي و روسي مسلط است و سفرهاي بسياري نيز داشته است. البته در سال 2001 به محض رسيدن به ژاپن دستگير شد. او كه در اين سفر از گذرنامه جعلي جمهوري دومينيكن استفاده كرده بود، اقرار كرد كه تنها مي‌خواسته ديزني لند توكيو را ببيند و البته دولت ژاپن چند روز بعد او را از كشور بيرون كرد.

كتاب كره شمالي هسته‌اي، نوشته ويكتور چا و ديويد كانگ، حول محور سياست آمريكا در مقابل پيونگ يانگ است. چا، استاد دانشگاه جورج تاون كه مسؤوليت هدايت سياست آسيايي دولت بوش است و كانگ دانشمند دارت موث، در اين كتاب به مخالفت با يكديگر پرداخته‌اند. كانگ نظر خوشبينانه‌تري نسبت به آينده كره‌شمالي دارد و از اين رو آنها بخش‌هاي مختلف اين كتاب را نوشته‌اند و خود آن را «مباحثه‌اي در مورد روش هاي مبارزه» ناميده‌اند. البته اين موضوع حالت منسجمي ندارد و مباحثي كه به‌طور جزئي به سياست‌هاي گسترش سلاح‌هاي هسته‌اي مي‌پردازد، بسيار فني و خسته‌كننده است. با اين حال اين كتاب از اهميت زيادي برخوردار است، زيرا برخورد با كره شمالي يكي از اصلي‌ترين چالش‌هاي پيش‌روي آمريكا در سال‌هاي آينده خواهد بود. چا و كانگ در يكي از نظرات مشتركشان درباره كره شمالي هشدار مي‌دهند كه: پيونگ يانگ كابوس دنياي امروز است كه حكومت متعصب و بي‌منطق آن اولين تكثيركننده موشك‌هاي بالستيك بوده و آنها را به هر دولتي كه مايل باشد مي‌فروشد.

كانگ در اين كتاب موضع خوش‌بينانه‌تري دارد و استدلال وي اين است كه وقتي كره‌شمالي پنجاه سال كه قدرت نسبتاً زيادي داشت به كره جنوبي حمله نكرده است، اكنون كه ضعيف‌تر شده هم اينكار را نخواهد كرد. من هم اميدوارم كه همينطور باشد اما اطميناني از امنيت جنوب ندارم. اما چا نگاه ديگري دارد كه به نظر من واقع‌گرايانه‌تر است، به عقيده وي هيچكس نمي‌تواند اقدام كره‌شمالي را پيش‌بيني كند چرا كه شمال كه به هرحال در حال شكست خوردن است، ممكن است وسوسه شود كه همه اوضاع را به هم بريزد و شاهد نتيجه محتمل آن باشد. چا در اين رابطه مي‌نويسد:

DPRK ممكن است يكي از شهرهاي جنوبي را بمباران كرده و موجب ناآرامي در آن شود. احتمال دارد كه به انفجاري هسته‌اي مانند پاكستان انجام دهد تا رسماً نشان دهد كه قدرت هسته‌اي دارد. همچنين مي‌تواند موشك شيميايي كوتاه برد به يكي از بنادر جنوبي يا موشكي بلندبرد به ژاپن پرتاب كند كه در هر حالت سبب كاهش سرمايه و افت شاخص‌هاي بازار بورس خواهد شد. شايد هم با سه تروريست انتحاري كه حامل بمب «كثيف» هستند (مواد منفجره متعارف كه با ميل‌هاي پلوتونيوم پوشيده شده‌اند) به شهرهاي اصلي ROK (مثل سئول، پوسان و كوانگ‌جو) نفوذ كرده و دولت را وادار به انجام برخي مسايل كند. هر يك از اين اعمال براي برانگيختن جنگي فراگير بسيار كوچك هستند ولي قادر هستند كه سئول و واشنگتن را وادار به مذاكره در مورد راه‌حلي صلح‌آميز براي اين بحران بكنند. چا در رابطه با ستيزه‌گرايي كره‌شمالي استدلال مي‌كند كه به رغم ترديدهايي كه در مورد مقاصد اين كشور وجود دارد، مي‌توان آن را تشويق به صلح كرد. براي مثال هنگامي كه توريست‌هاي كره جنوبي براي بازديد از كوه با شكوه كومگانگ در كره شمالي به آنجا مي‌رفتند، منبع درآمدي براي پيونگ يانگ ايجاد شده بود. وقتي كه در سال 1999 يكي از اين توريست‌ها به‌عنوان جاسوس در شمال دستگير شد، كره جنوبي سريعاً تورهاي خود را به آنجا لغو كرد و همين سبب شد كه كره‌شمالي جاسوس را آزاد كند! به اين ترتيب ريسكي كه كره جنوبي انجام داد موفق شد به‌طوري كه با فرستادن تور به شمال، در اين كشور نفوذي به‌دست آورد كه سبب شد كره‌شمالي به روشي متمدنانه‌تر عمل كند.

به‌علاوه دليل ديگر و حتي مهم‌تري براي ارتباط با كره‌شمالي وجود دارد و آن اين است كه رهبران اين تدريجاً عوض خواهند شد. مثلاً در چين، برخورد آمريكايي‌ها با مائويسيت‌ها كه در دهه 70 آغاز شد، تدريجاً رهبران را به اين سمت سوق داد كه از كمونيسم دست برداشته و آن را تنها آلتي براي حكومت ديكتاتوري خود به كار برند و به اين شكل ملت چين از اين موضوع بسيار نفع برند.

در همان دوران، بسياري از آمريكايي‌ها با ايجاد رابطه با رژيم بي‌رحم كره‌جنوبي كه تحت حكومت پارك چونگ هي بود، مخالفت داشتند اما روابط سياسي و اقتصادي دائم با رژيم حكومتي وي، نهايتاً منجر به ظهور طبقه متوسط و ارتش اصلاح طلبي شد كه دموكراسي كره جنوبي را پديد آوردند. اگر ما قصد تغيير كره شمالي را داشته باشيم نبايد آن را تحريم كنيم بلكه بايد سرمايه گذاران غربي را به آنجا بفرستيم. چا در بخش خود، در آخرين لحظه موضع مورد دفاع خود را تغيير مي دهد و مي گويد كه پس از افشاسازي هاي اخير در مورد غني سازي اورانيوم در كره شمالي، هيچ تعهدي كارآيي نخواهد داشت. اگر كره شمالي از موضع خود عقب نشيني نكند، انزوا و محدود كردن حكومت كيم يونگ تنها گزينه آمريكا خواهد بود. اما اين موضوع خيلي درست به نظر نمي آيد چرا كه انزوا و محدوديت سال هاست كه نشان داده اثري ندارد در حالي كه هيچ گاه تلاشي مداوم براي ايجاد رابطه انجام نشده است. اگر تجارت، سرمايه گذاري و توريسم نتواند طاقت حكومت شمال را از بين ببرد، حداقل آن را سست خواهد كرد. روابط نزديك و توسعه اقتصادي حكومت ديكتاتوري پارك چونگ هي و پيروانش را رد كره‌جنوبي از بين برد و آنها خود مي‌توانند براي براندازي حكومت خودكامه كيم در كره شمالي هم اقدام كنند. (كره جنوبي اغلب بهترين وسيله ارزيابي كره‌شمالي به شمار مي‌رود. بهترين كتاب در مورد شبه‌جزيره كره، كتاب تاريخ معاصر دوكره اثر دن‌ابردرفر است)

كره‌شمالي در واقع اهانت به تمامي ارزش‌هاي مورد تأييد آمريكاست. در اين كشور بيش از هرجاي ديگري در دنيا، از قوانين حقوق بشر تخطي مي‌شود و همچنين خطرناك‌ترين سلاح‌هاي كشتار جمعي نيز در اينجا يافت مي‌شوند. تاكنون جمهوري خواهان و دموكرات‌هاي غرب بحث‌هاي زيادي در مورد اين كشور داشته‌اند اما هيچ‌كاري از پيش نبرده‌اند. كره شمالي هنوز هم جامعه تك‌حزبي دارد و همچنان به ساخت سلاح‌هاي هسته‌اي ادامه مي‌دهد.

محافظه‌كاران آمريكا اخيراً بر مسائل حقوق بشر در كره تمركز كرده‌اند و دليل كافي هم براي آن دارند چرا كه در كره‌شمالي مرتباً كشتارهايي صورت مي‌گيرد و اردوگاه‌هاي آن از بدترين‌ها در دنيا هستند.

اما در اين ميان اين نگراني هم وجود دارد كه عمل محافظه‌كاران سبب زيان ديدن مردم عادي كره شمالي شود كه بيشتر از همه به آنها اهميت داده مي‌شود. با اتخاذ سياست انزواي كره‌شمالي به جاي ارتباط با آن به نفع اين مردم نيست چنانكه نگراني‌هاي فعالان حقوق بشر سبب بسته شدن اردوگاه‌هاي كار كره‌شمالي در روسيه شد و در نهايت خود كارگران از اين قضيه متضرر شدند. مفيدترين جنبه سياست محافظه‌كاران، جلب توجه به اجحافي است كه در كره شمالي صورت مي‌گيرد و به اين شكل با ورود راديوها به اين پادشاهي گوشه‌گير، تمامي اخبار نيز به گوش مردم خواهد رسيد. پس نهايتاً به اين طريق خود كره‌اي‌ها مي‌توانند حكومت ديكتاتوري خود را سرنگون كنند.

يكي از مسايلي كه پوشيده مانده است، سستي حكومت كنوني كيم‌يونگ است. محافظه‌كاران با تصور اينكه حكومت كاملاً متزلزل شده، معتقدند كه تلنگري كوچك از جانب آمريكا سبب فروپاشي آن خواهد شد. اما متأسفانه مفسران از دهه 70 به بعد دو تفسير متناقض ارائه داده‌اند يكي اينكه كره‌شمالي در حال تغيير و شكوفايي است و ديگر اينكه در حال فروپاشي است. البته بدون درنظر گرفتن اطلاعاتي كه پناهندگان، ديپلمات‌ها و جاسوس‌ها داده‌اند، كشور و مردم آن همچنان مرموز و پيش‌بيني ناپذير باقي مانده‌اند.

اخيراً نيز ترديدهايي در مورد سرنگوني حكومت كره شمالي ايجاد شده است كه بخشي از آن به‌دليل ناآرامي‌هاي موجود بوده و بخشي ديگر ناشي از جمع كردن تصوير كيم‌يونگ از ادارات دولتي و مدارس بنابر دستور شخص وي است. شايد كره‌شمالي روزهاي پاياني خود را پشت‌سر مي‌گذارد ولي من كه مطمئن نيستم. زيرا اين نگراني وجود دارد كه آمريكا در سال‌هاي آينده با كيم‌يونگ و زرادخانه هسته‌اي اش درگير شود و شايد بعدها با پسر وي كيم يونگ نام و شايد زرادخانه عظيم‌تر وي به مبارزه برخيزد.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین