آفتابنیوز : سرویس اجتماعی- مرگ یک دختر 20 ساله از طبقه ثروتمند جامعه ایران طی یک تصادف با اتومبیلی گرانقیمت، منجر به پدیدارشدن اتفاقی شد که ذهن بسیاری از جامعهشناسان و روانشناسان اجتماعی ایران را درگیر خود کرد. بازتاب این خشم اجتماعی نه تنها رسانههای داخلی را تحت تاثیر خود قرار داد، بلکه توانست توجه مطبوعات خارجی نیز را به خود جلب کند.
به گزارش «آفتاب» به نقل از گاردین، فوت این دختر سبب شد تا خشم عمومی درباره فاصله طبقاتی به سطح اجتماع کشیده شود و به حساب کاربری پریوش اکبرزاده حملات گستردهای شود؛ البته در طرف مقابل نیز عدهای بدون شناخت و از روی احساسات اقدام به دفاع از او کردند تا بالانس کاملی از کنش و واکنش احساساتی و به دور از منطق به وجود آید.
کاربری زیر یکی از عکسهای این دختر نوشته که این بلائی است که بر سر افرادی که یک شبه پولدار میشوند میآیند و کاربری دیگر اما با فحاشی او را به سکوت دعوت میکند.
حساب کاربری پریوش اکبرزاده که ناگهان طی چند ساعت چندین برابر شد، تبدیل به میدان مبارزهای شده که افراد نه با شمشیر بلکه با تلفنهای هوشمند خود به جنگ اعتقاد و افکار یکدیگر میروند.
در میان این نفرتپراکنیها، عدهای نیز از اکبرزاده به عنوان یک سلبریتی یاد میکنند و در وصف زندگی و مرگش شعر میسرایند و کامنت میگذارند. یکی از کابران نوشته است که شما وحشیها بیارزش هستید و حق ندارید بر سر قبر او بروید.
آنچه در حساب کاربری این دختر در جریان است، یادآور پدیده "بچه پولدارهای تهران " است که چند ماه پیش فضای شبکههای اجتماعی را دستخوش تغییراتی کرده بود و خشم و احساسات بسیاری را برانگیخته بود.
کماکان در برخی خیابانهای تهران، طی ساعات مشخصی از شب میتوان ویراژدادن این اتومبیلها را دید. غافل از اینکه افزایش خودنمائی اتومبیلهای گرانقیمت، باعث بیشتر به چشم آمدن شکاف طبقاتی میشود؛ و در صورت استمرار میتواند عواقب جدی برای جامعه در پی داشته باشد.
این روزنامه در ادامه مینویسد: در بلوار میرداماد تهران که یکی از مکانهای جولاندادن اتومبیلهای گرانقیمت است به مردی حدود 40 ساله بر میخوریم که به امام هشتم شیعیانان قسم میخورد که یک روز کامل است چیزی نخورده و میگوید هیچ شغل و منبع درآمدی جز آنچه دولت به عنوان یارانه به او پرداخت میکند، ندارد.
یعقوب که ظاهری نامرتب و کثیف دارد، ادعا میکند "کارتون خواب" است و میگوید که وقتی از مردم درخواست کمک میکند، آنها به او سیلی میزنند و میگویند که برو دنبال شغل.
سعید راننده تاکسی است که مسافرین را از خیابان ولیعصر به خیابان وزرا، جردن و فرشته میرساند، میگوید که جانباز جنگ 8 ساله ایران و عراق است و برای گذران زندگیش مجبور به کار کردن با تاکسی است. او معتقد است که جامعه او را فراموش کرده و به حال خود رها کرده است.
سعید میگوید: «هنگامی که مسافرین را به این محلها میرسانم، انگار وارد یک دنیای دیگر میشود؛ دنیایی که با آنچه من در آن زندگی میکنم بسیار متفاوت است. من 8 سال برای دفاع از دین و وطنم جنگیدم اما آنچه امروز میبینم با آرمانی که در ازای آن جوانی و سلامتیم را دادم، متفاوت است.»