کد خبر: ۵۳۰۷۷۴
تاریخ انتشار : ۰۳ تير ۱۳۹۷ - ۱۵:۰۰

اگر از زمان و نحوه مرگمان خبر داشتیم چه می‌شد؟

شما و هرکسی که تا به امروز دیده‌اید روزی می‌میرید. به گفته برخی روانشناسان، این حقیقت ناراحت‌کننده به‌طور مداوم در پس‌زمینه‌های ذهن ما رژه می‌رود و درنهایت بر هر آنچه انجام می‌دهیم تأثیر می‌گذارد. از رفتن به کلیسا گرفته تا خوردن سبزی‌، ورزش کردن و ...
آفتاب‌‌نیوز :
این سناریو می‌تواند بهترین یا بدترین حالات را در ما ایجاد کند- درهرصورت، همه‌چیز را در زندگی‌مان تغییر می‌دهد. 

شما و هرکسی که تا به امروز دیده‌اید روزی می‌میرید. به گفته برخی روانشناسان، این حقیقت ناراحت‌کننده به‌طور مداوم در پس‌زمینه‌های ذهن ما رژه می‌رود و درنهایت بر هر آنچه انجام می‌دهیم تأثیر می‌گذارد. از رفتن به مسجد، دیر و کلیسا گرفته تا خوردن سبزی‌، ورزش کردن و ... 

مسئله مرگ در افراد سالم در پس‌زمینه ذهنشان قرار می‌گیرد و تنها در سطح ناخودآگاه نفوذ می‌کند. "کریس فودنر" متخصص اطفال در دانشگاه فیلادلفیا می‌گوید: "اکثر روزها به مرگ فکر نمی‌کنیم. در حقیقت با تمرکز بر چیزهایی که مستقیم در مقابلمان قرار دارند، با این فکر مقابله می‌کنیم." 

اما چه اتفاقی می‌افتد اگر ابهامی که حول محور مرگ در زندگی‌مان وجود دارد به‌طور کامل از بین رود؟ اگر از زمان دقیق و نحوه مرگمان مطلع شویم چه رخ می‌دهد؟ بااینکه این آگاهی غیرممکن است، اما توجه دقیق به این سناریوی فرضی می‌تواند انگیزه‌های فردی و اجتماعی ما را روشن‌تر کند تا چگونه وقت محدودی که در زمین‌داریم را به بهترین نحو سپری کنیم. 

در ابتدا، بیانید به آنچه درباره تأثیر مرگ بر رفتارمان می‌دانیم را بررسی کنیم. در دهه 1980، روانشناسان کنجکاو شدند بدانند چگونه با اضطراب این حقیقت مقابله می‌کنیم: "که چیزی جز مقداری گوشت نیستیم که ممکن است هرلحظه جان خود را از دست دهیم." (شلدن سولومون) 

برخی محققان بر این باورند که برای مقابله با ترس از مرگ، به برخی اعتقادات خاص روی می‌آوریم

 اصطلاحی که سولومون و همکارانش برای یافته‌های خود به کاربردند "تئوری مدیریت ترس" است. این تئوری می‌گوید انسان از باورهای فرهنگی پیروی می‌کند تا با این ترس غیرقابل‌تحمل مقابله کند. در بیش از هزار مطالعه دیگر، محققان متوجه شدند زمانی که مسئله مرگ به ما یادآوری می‌شود، بر اعتقادات فرهنگی پافشاری می‌کنیم و سعی می‌کنیم حس ارزشمندی در خود را بالا ببریم. همچنین نسبت به اعتقاداتمان حالت تدافعی پیدا می‌کنیم و در برابر هر چیزی که آن‌ها را نقض یا تهدید کند با خصومت واکنش نشان می‌دهیم.

 حتی اشارات بسیار خفیف به مرگ، مانند دیدن کلمه "مرگ" در صفحه کامپیوتر، برای ایجاد تغییر در رفتار ما کافی است.

این تغییرات چگونه‌اند؟ زمانی که به یاد مرگ می‌افتیم، با افرادی که در ظاهر، موضع‌گیری سیاسی، منطقه جغرافیایی و اعتقادات مذهبی شبیه ما هستند، با گرمی و مهربانی بیشتری برخورد می‌کنیم. و با افرادی که چنین شباهت‌هایی با ما ندارند مغرورانه، اهانت‌آمیز و خشن‌تر برخورد می‌کنیم. با افرادی که به دیدگاه‌های معتقدند تعهد عمیق‌تری داریم و تمایل بیشتری به رأی دادن به رهبران کاریزماتیکی داریم که بیگانه هراسی را محور اصلی سیاست‌های خود قرار می‌دهند.


فکر کردن به مرگ و فنا میزان وطن‌پرستی ما را افزایش و همزمان همدردی ما با غریبه‌ها را کاهش می‌دهد

بعلاوه ممکن است نیهیلیست تر شویم و به نوشیدن، سیگار کشیدن، خرید کردن و غذا خوردن بیش‌ازحد روی‌آوریم- و نگرانی کمتری نسبت به محیط‌زیست داشته باشیم. اگر ناگهان همه افراد از تاریخ و نحوه مرگ خود مطلع شوند، به‌احتمال‌زیاد میزان نژادپرستی، جنایت، خشونت، جنگ، آسیب به خود و تخریب محیط‌زیست در جوامع افزایش می‌یابد.

 بااین‌حال این موضوع حتمی نیست. محققانی چون سولومون امیدوارند که درنهایت با افزایش میزان آگاهی از اثرات مخرب "اضطراب مرگ"، بتوانیم به‌خوبی با آن مقابله کنیم. درواقع دانشمندان چند نمونه از افرادی را سراغ دارند که روند کلی موجود در جوامع را نقض کرده‌اند. برای مثال راهبان بودائی در کره جنوبی واکنش مشابهی به مرگ ندارند.

به نظر می‌رسد راهبان بودائی واکنش رایج و دفاعی به مرگ ندارند. رفتار آن‌ها پیش‌بینی‌های "تئوری مدیریت ترس" را نقض می‌کند.


محققان با بررسی طرز تفکری به نام "بازتاب مرگ" فهمیدند اگر از مردم بخواهند تنها به مرگ فکر نکنند، بلکه به نحوه مرگ و تأثیری که بر اعضای خانواده دارد نیز فکر کنند، واکنش‌های بسیار متفاوتی دریافت می‌کنند.

 در این صورت مردم نوع‌دوست‌تر می‌شوند و مثلاً حاضرند بدون توجه به نیاز فعلی جامعه خون اهدا کنند. همچنین به تفکر درباره نقش حوادث مثبت و منفی در زندگی‌شان روی خوش‌تری نشان می‌دهند. با توجه به این یافته، مطلع شدن از تاریخ مرگ می‌تواند ما را بر اهداف زندگی و پیوندهای اجتماعی متمرکزتر کند و جای واکنش‌ها تند و انزواطلب را بگیرد.


 "اوا جوناس" استاد روانشناسی دانشگاه سالزبورگ می‌گوید: "اگر راهکار و استراتژی‌هایی برای پذیرش مرگ به‌عنوان بخشی از زندگی داشته باشیم و این دانش را در رفتار روزانه و انتخاب‌هایمان نهادینه کنیم، می‌توانیم درک ارزش‌های زندگی، حس همراهی و همگامی میان انسان‌ها و بردباری را ارتقا داده واکنش‌های دفاعی را کاهش دهیم."

اندیشیدن به مرگ و موقت بودن زندگی با روشی خاص واضح، می‌تواند به رفتارهای نوع‌دوستانه مانند اهدای خوان بینجامد

صرف‌نظر از اینکه واکنش کلی جامعه چه خواهد بود، واکنش فردی انسان‌ها بسته به شخصیت ویژگی‌های رویداد متفاوت خواهد بود. "لئورا بلکی" استادیار روانشناسی دانشگاه ناتینگهام می‌گوید: "هرچه عصبی‌تر و مضطرب‌تر باشید، مرگ بیشتر ذهنتان را درگیر می‌کند و قادر نخواهید بود بر تغییرات معنادار زندگی تمرکز کنید. اما از سوی دیگر، اگر به شما بگویند در نودسالگی با آرامش در خواب می‌میرید، دیگر انگیزه‌ای برای ایجاد تغییر در زندگی نخواهید داشت." 

چه زندگی در 13 سالگی تمام شود و چه در 113 سالگی، مطالعات بر روی افراد بیمار و نزدیک به مرگ می‌تواند افق‌های تحقیقاتی درباره واکنش به مرگ را روشن کند. فودنر می‌گوید بیماران نزدیک به مرگ معمولاً دو فاز فکری را تجربه می‌کنند. در ابتدا صحت تشخیص پزشک را زیر سؤال می‌بردند و می‌پرسند آیا مرگ به‌طور حتم غیرقابل‌اجتناب است و آیا نمی‌توان با آن مبارزه کرد؟ 

پس‌ازاین مرحله، به راه‌هایی برای استفاده احسنت از زمان باقیمانده می‌اندیشند. یا تصمیم می‌گیرند تمام‌وقت و انرژی خود را بر شکست دادن بیماری متمرکز کنند، یا تصمیم می‌گیرند زمان باقیمانده را با عزیزان بگذرانند و کارهایی انجام دهند که خوشحالشان می‌کند. 


برخی افراد تصمیم می‌گیرند با تاریخ مرگ خود مبارزه نکنند و زمان را صرف انجام فعالیت‌های خوشایند کنند

به‌احتمال‌زیاد در سناریوی مرگ فرضی نیز فرآیندهای مشابهی را شاهد باشیم. فودنر می‌گوید: "حتی اگر بدانید که شصت سال وقت دارید، به‌تدریج این زمان را تنها چند سال، ماه و روز ارزیابی می‌کنید. وقتی زمان مقرر نزدیک شود، می‌بینیم که افراد دریکی از دو مسیر گفته‌شده قدم می‌گذارند." 

دسته‌ای که تلاش به مبارزه با مرگ می‌کنند، دیگر نمی‌توانند به چیزی جز اجتناب از نابودی فکر کنند. مثلاً کسی که می‌داند مقرر است که غرق شود، دائم شنا تمرین می‌کند. و یا کسی که می‌داند در تصادف جان می‌بازد، ممکن است تصمیم بگیرد به هر قیمتی شده از وسایل نقلیه دور بماند. 

بااین‌حال عده‌ای نیز ممکن است مسیر مخالف را بروند: با خودکشی و پایان دادن به زندگی خود به‌نوعی مرگ را بازی دهند. این کار به آن‌ها اجازه می‌دهد کنترل روند مرگ را در دست بگیرند. جوناس و همکارانش از مردم می‌خواستند تصور کنند که از یک بیماری دردناک و آهسته رنج می‌برند (مرگ آهسته از یک بیماری). آن‌ها فهمیدند زمانی که به مردم حق پایان دادن به زندگی‌شان را می‌دهند، احساس کنترل بیشتری می‌کنند واکنش‌های دفاعی کمتری در رابطه با اضطراب مرگ از خود نشان می‌دهند. 

برخی افراد ممکن است با ارتقای سطح خلاقیت به مرگ واکنش نشان دهند

افرادی که مرگ خود را می‌پذیرند نیز به طرق گوناگون واکنش نشان می‌دهند. برخی مصمم می‌شوند با تمام انرژی از زمان باقیمانده حداکثر استفاده را کنند و به سطوح بالایی از خلاقیت، فعالیت‌های اجتماعی، علم و کارآفرینی دست می‌یابند که در حالت عادی برایشان ممکن نبود. سولومون می‌گوید: "دانستن زمان مرگ سبب شکوفایی بهترین توانایی‌ها می‌شود." 

شواهد امیدوارکننده نشان می‌دهند بازماندگان حوادث ناگوار و تروما که محدود بودن زمان و عمر را بهتر درک می‌کنند، می‌توانند به خود انگیزه داده و پیشرفت کنند. بااینکه جمع‌آوری داده‌های پایه‌ای درباره چنین افرادی دشوار است، اما بسیاری معتقدند آن‌ها تغییرات مثبت و عمیقی داشته‌اند. بلکی می‌گوید: "این افراد می‌گویند قویی‌تر و معنوی‌تر شده‌اند، فرصت‌های مثبت را راحت‌تر تشخیص می‌دهند و حس قدردانی بیشتری از حیات وزندگی دارند. آن‌ها به این واقعیت پی می‌برند: زندگی کوتاه است، من یک روز می‌میرم، باید بیشترین استفاده را از آن کنم." 

گاهی اوقات بازماندگان حوادث تروماتیک- مانند تیراندازی در اورلاندو- انعطاف‌پذیری بیشتری نشان می‌دهند.

بااین‌وجود، شاهد تغییرات مثبت در تمام این افراد نیستیم. خیلی از آن‌ها از زندگی و داشتن نقش معنادار در جامعه فاصله می‌گیرند- نه لزوماً به دلیل تنبلی، بلکه به این دلیل که حس پوچی و بی‌معنایی رنج می‌برند. همان‌طور که "کتلین دوتی" نویسنده کتاب "نظم مرگ خوب" می‌گوید: "اگر بدانید که ماه بعد می‌میرید، آیا شروع به نوشتن یک کتاب می‌کنید؟ احتمالاً نه."
 حس پوچی و بی‌هدفی ممکن است بسیاری افراد را از شیوه زندگی سالم بازدارد. اگر مرگ و نیستی غیرقابل‌اجتناب است، پس خوردن غذاهای سالم مهم نیست، نوشابه رژیمی یا معمولی فرقی باهم ندارند و مصرف مشروبات الکلی و مواد مخدر آزاد است.

 

اگر از زمان و نحوه مرگمان خبر داشتیم چه می‌شد؟

درک فناپذیری ممکن است سبب بروز عقاید و رفتارهای نهیلیستی مانند سیگار کشیدن، مصرف مواد و مشروبات الکلی شود.

 

برخی افراد نیز ممکن است حالتی دوگانه میان انگیزه و پوچ‌گرایی را تجربه کنند. یک هفته در خانه می‌نشینند و فقط تلویزیون نگاه می‌کنند، و هفته بعد در یک بیمارستان یا مرکز خیریه داوطلب می‌شوند. در هرکجای این طیف قرار بگیریم، حتی بهترین افراد نیز در نزدیک شدن به تاریخ مرگ به "خرابه‌ای لرزان" تبدیل می‌شوند. 

فودنر می‌گوید: "تغییر استرس‌زا است. و ما درباره بزرگ‌ترین تغییری که می‌تواند برای انسان رخ دهد حرف می‌زنیم: گذار از زندگی به مرگ."

 اختلال در مذهب

هر جای دنیا که باشیم، اطلاع از زمان و چگونگی مرگ زندگی روزمره ما را اساساً دگرگون خواهد کرد. ممکن است عده زیادی به جلسات درمانی در زمینه‌های تخصصی مرتبط با مرگ روی‌آورند. ممکن است آداب‌ورسوم اجتماعی جدید ظاهر شوند و یا تاریخ مرگ مانند تاریخ جشن تولد جشن گرفته شود.

هسته اعتقادات مذهبی تغییر خواهد کرد

و مذاهب تغییر خواهند کرد و به شکل نیاز روز درخواهند آمد: "آیا شروع به پرستش سیستمی می‌کنیم که زمان مرگمان را می‌گوید؟ آیا در راهش قربانی می‌کنیم؟" 

قطعاً روابط نیز تحت تأثیر قرار خواهند گرفت. برای بسیاری افراد، پیدا کردن فردی که زمان مرگش نزدیک به مرگ آن‌هاست به یک التزام تبدیل می‌شود. فودنر می‌گوید: "یکی از چیزهایی که مردم را از مرگ خودشان بیشتر می‌ترساند، مرگ افرادی که دوست دارند. بدین ترتیب چرا فردی که در 89 سالگی می‌میرد، باید با فردی که در 40 سالگی می‌میرد ازدواج کند؟" 

به همین ترتیب، اگر می‌شد تاریخ مرگ را از نمونه بیولوژیکی جنین تشخیص داد، برخی والدین تصمیم به سقط‌جنین‌هایی می‌گرفتند که محکوم‌به مرگ در جوانی هستند؛ بدین ترتیب از رنج مرگ فرزند در امان می‌مانند. دیگر افراد که می‌دانند سن زیادی نمی‌کنند، ممکن است هرگز بچه‌دار نشوند و یا برعکس، هرچه سریع‌تر صاحب فرزندان زیادی شوند.

افراد زیادی سعی خواهند کرد همسری پیدا کنند که تاریخ مرگش نزدیک به مرگ آن‌ها باشد

همچنین باید با قوانین و هنجارهای جدید روبرو شویم. شاید قوانینی درباره خصوصی یا محرمانه نگاه‌داشتن تاریخ مرگ وضع شود تا از تبعیض کارفرمایان و ارائه‌دهندگان خدمات جلوگیری شود. اما افکار معروف مجبورند این اطلاعات را فاش کنند. مثلاً زمان مرگ فردی که می‌خواهد رئیس‌جمهور شود موضوع مهمی ‌خواهد بود. 

ممکن است برخی افراد تاریخ مرگشان را روی بازوی خود خال‌کوبی کنند تا در صورت وقوع حادثه، تکنسین‌های پزشکی بدانند برای نجات جان بیمار خود را به‌زحمت بیندازند یا نه. مراسم خاک‌سپاری و افرادی که در این مشاغل فعال‌اند نیز شدیداً تحت تأثیر قرار می‌گیرند و دیگر قادر نخواهند بود از غم و اندوه ناگهانی اطرافیان محروم کاسبی کنند. 

بدین ترتیب می‌فهمیم که دانستن زمان و نحوه مرگ عمیقاً بر شیوه زندگی ما تأثیر می‌گذارد. تمدن بشر حول محور مرگ و مفاهیمش گسترش‌یافته است. اطلاع از زمان آن به‌طور کامل سیستم زندگی بشر را تضعیف می‌کند.

 منبع: bbc

ترجمه: وب‌سایت فرادید
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین