کد خبر: ۵۶۳۶۲۶
تاریخ انتشار : ۲۹ آذر ۱۳۹۷ - ۱۰:۰۸

در کهکشان شصت!

«بمب یک عاشقانه» فیلم جدید پیمان معادی، نه اینکه مسحور کننده باشد، ولی خوب است؛ و احساس نگارنده این است که اتفاقاً «پیمان» دنبال همین واژه «خوب» است. چون او همیشه با شیبی ملایم، پیش می رود.
آفتاب‌‌نیوز :
امید بی‌نیاز*- یک حس در کنه فیلم «بمب یک عاشقانه» هست؛ حسی در زیربافت زبان و کفِ نوستالژی که بدجوری غریب است! انگار مالِ نسلی گمشده در دوره ای دور است. چیزی شبیه بوی عطری، صفحه ای از یک دفتر کاهی و دستخطِ کمی آشنا، حتی ترانه ای که آدم دنبال خواننده یا زمان شنیدن آن است؛ دقیقاً حسی مثل داستان «سورتمه» آنتوان چخوف که دو عاشق، هیچ وقت توان گفتن «دوستت دارم» را ندارند. 

«بمب یک عاشقانه» فیلم جدید پیمان معادی، نه اینکه مسحور کننده باشد، ولی خوب است؛ و احساس نگارنده این است که اتفاقاً «پیمان» دنبال همین واژه «خوب» است. چون او همیشه با شیبی ملایم، پیش می رود. همین شیب ملایم برایش ایده آل است. چراکه همواره یک قدم برمی دارد. به گمانم همین، نهایت رفتن است؛ همچنان که «بمب یک عاشقانه» از فیلم قبلی اش «برف روی کاج ها» با شیبی ملایم، جلوتر رفته است. 

در کهکشان شصت!

«بمب یک عاشقانه» دوربین را حدود سه دهه به گذشته برگردانده و روی دهه 60 فوکوس کرده است. حوالی آنجا، روی رویاهای کودکی نسلی، باران بمب می آید! ترکیب واژه ای دهه 60 خود به خود پدیده ای عجیب الخلقه است. نوستالژی بخش بزرگی از جامعه را تسخیر می کند. اشیاء عتیقه و دِمُده در جوی «سیالِ ذهن» ما به راه می افتند، چراغ های علاء الدین به احترام قُدمای معاصر می ایستند، سماورهای قدیمی برای دم کشیدن چای، آواز می خوانند. سالیانی غریبی است! ساندویچ، آنگونه که شایسته و بایسته باشد، هنوز به سلیقه غذایی جامعه نپیوسته است. روزگاری که خاطره مدرسه اش، دفتر کاهی و دلخوشی خانه اش، یک تلویزیون سیاه و سفید دسته دوم «فیلیپس» است. نسلِ کوپن! کوپن فروشان ژولیده با خط ریش های تا بناگوش رسیده، به شکلی هولناک به «عصر شصت» پرتاب شده اند. 

این دهه قابلیت آن را دارد که یک کنکور بزرگ اجتماعی برای جامعه برگزار کند. تست هایش نه چهار جوابی، بلکه شصت جوابی باشد. 

دهه ای که سه نسل را با وجود فاصله کیلومتری سن و سال و افکارشان، یکجا آورده است. نسل دهه چهل که جوانِ دهه 60  است، دهه پنجاهی ها که کودکی و نوجوانی اش را از ترس بمب، به پناهگاه می برد؛ و در نهایت متولد دهه شصت که پلک های خردسالی اش بر انفجار و نعره بمب می ایستد!  

پیمان معادی از پشت عینکِ خوش دیدی به همین «عصر شصت» نگاه کرده است. او در رویارویی بمب، آبشار واژگان، اشیاء، مشکلات و خاطره، آدم ها و اتفاقات، دوربینش را روی «عشق» تنظیم می کند. دو خط موازی «قطار شصت» را در فیلم جدید معادی حرکت می دهند؛ داستان زوجی جوان با یک زندگی سرد که هر وقت آژیر قرمز می شنوند، بی خیالِ بمب و صدام، در آپارتمان خود می مانند! آن ور، ماجرای دو نوجوانِ «نئو چخوفی» عاشق که هر لحظه بوی بمب می آید، به زیر زمین می روند؛ تا همدیگر را ملاقات کنند. 

شاید اگر معادی، دوربین را دقیقاً روی صورت همین دو نوجوان می گذاشت، بیشتر کنجکاوِ زندگی و دنیایشان می شد، جدی تر به ناخودآگاهِ ذهنشان نقب می زد، کلید اصلی «کهکشان شصت» را پیدا می کرد. با این حال، همین هم خوب است! 

در کهکشان شصت!

*عضو انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین