کد خبر: ۵۷۱۶۶۰
تاریخ انتشار : ۰۹ بهمن ۱۳۹۷ - ۰۸:۰۶

مادرم برای خوشگذرانی خودش مرا به مردی که 24 سال از من بزرگتر بود پیشنهاد داد / شوهرم مرا مجبور به کارهای کثیفی کرد

من فقط یک قربانی هستم؛ دختر 14 ساله‌ای که اسیر خودخواهی‌های مادر و قربانی اعتیاد پدر شدم. از روزی که فهمیدم مادرم به سراغ مرد 38 ساله ای رفته است تا با من ازدواج کند و از این طریق به خواسته‌های خودش برسد، روح و روانم به هم ریخته است اما ...
آفتاب‌‌نیوز : زن 14 ساله که با مانتوی فرم مدرسه وارد کلانتری شده بود، در حالی که بیان می کرد برای شکایت از همسرم چند ساعتی از مدیر مدرسه اجازه گرفته ام، درباره داستان تلخ زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گفت: فرزند ارشد خانواده هستم و به همراه برادر 10 ساله‌ام در کنار پدر و مادری زندگی می کردیم که تنفر از یکدیگر تنها احساس شان در زندگی بود. آن ها به نفرت از یکدیگر عشق می ورزیدند و مدام با مشاجره و توهین به این موضوع دامن می زدند. پدرم اعتیاد شدیدی به مواد مخدر داشت و همواره با مادرم درگیر بود اگرچه من و برادرم شاهد این صحنه های رقت انگیز بودیم اما هیچ کاری از دست مان ساخته نبود. با این حال اعتیاد پدر تنها مشکل مادرم نبود بلکه او نمی توانست ارتباط غیرمتعارف پدرم با یک زن غریبه را تحمل کند. مادرم آن قدر از این موضوع زجر می کشید که در نهایت تصمیم به طلاق گرفت اما پدرم همیشه مرا بهانه محکمی برای طلاق ندادن مادرم می‌دانست و می گفت: «تا زمانی که «نسترن» ازدواج نکند و خیالم از طرف او راحت نشود تو را طلاق نمی‌دهم» این شرط پدرم تنها سدی بود که از جدایی آن ها جلوگیری می کرد. هنوز مدت زیادی از بیان این شرط نگذشته بود که شبی مادرم مرا به گوشه آشپزخانه کشاند و ماجرای خواستگاری «سینا» را مطرح کرد. وقتی فهمیدم او 38 ساله است و 24 سال اختلاف سنی داریم از شدت تعجب زبانم بند آمده بود و خیره به مادرم می‌نگریستم اما آن شب مادرم آن قدر از جمال و کمال «سینا» سخن گفت که می‌خواست رویای یک ازدواج زیبا را برایم به تصویر بکشد اما در پایان این گفت وگو جمله ای بر زبان راند که اشک در چشمانم حلقه زد و دیگر نتوانستم با این ازدواج مخالفت کنم. مادرم گفت: اگر تو ازدواج کنی و به خانه بخت بروی آن وقت من هم از این زندگی نکبت بار رها می شوم و به دنبال سرنوشت خودم می روم. چند روز بعد من در محضر ازدواج و طلاق «بله» را گفتم و بدین ترتیب پدر و مادرم نیز از یکدیگر جدا شدند. بعد از این ماجرا پدرم آن زن غریبه را به عقد خودش درآورد و مادرم نیز به خانه خواهرش اسباب کشی کرد. مرا هم به مادرشوهرم سپردند تا در کنار نامزدم به تحصیل ادامه بدهم ولی هنوز یک هفته از این آشفتگی و سرگردانی نگذشته بود که رفتارهای عجیب و غریب سینا نگرانم کرد. او حرکاتی خشن و رفتارهایی شبیه پدرم داشت. وقتی فهمیدم نامزدم به مواد مخدر صنعتی اعتیاد دارد، گذشته مادرم را در آینده خودم دیدم. سینا حتی حلقه ازدواجم را فروخت تا «شیشه» تهیه کند و من هر روز با چشمانی گریان و روحی آشفته روانه مدرسه می شدم. او وقتی با مصرف مواد مخدر صنعتی دچار توهم می شد، مرا تا سر حد مرگ کتک می زد، حتی دستانم را با چاقو مجروح می کرد و بعد از آن وقتی به خودش می آمد منکر رفتارهایش می‌شد. او نه تنها مرا برای خرید مواد مخدر به خیابان می فرستاد بلکه مجبورم می‌کرد مشروبات الکلی مصرف کنم. به ناچار حقیقت ماجرا را با مادرم در میان گذاشتم و او مرا نزد خودش به خانه خاله ام برد تا برای گرفتن طلاق کمکم کند. آن جا بود که از صحبت‌های پنهانی مادر و خاله ام فهمیدم مادرم خودش از سینا خواسته بود مرا خواستگاری کند. با این حال درس را رها نکردم و با کمک خیران در مسجد محله روزگارمان را می گذرانیم اما باز هم سینا در مسیر مدرسه برایم ایجاد مزاحمت می کرد که با سر و صدای من پلیس در محل حاضر شد و من به کلانتری آمدم تا ...

   شایان ذکر است با دستور سروان ولیان (رئیس کلانتری پنجتن) پرونده ای در این باره تشکیل و به دادسرا ارسال شد.

رکنا

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پربحث ترین عناوین
پرطرفدار ترین عناوین