کد خبر: ۵۸۶۹۴۷
تاریخ انتشار : ۰۹ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۰۴:۳۲

خاطرۀ سیمین دانشور از امام موسی صدر و نیما یوشیج

«... موسی صدر خیلی خوش‌تیپ بود. حالا قذافی او را ناپدید کرده یا کشته من نمی دانم. غروب بود. موسی صدر آمد. در زد. یکی از زیباترین مردهای دنیا بود. با چشم‌های خاکستری، درشت و زیبا. لباس آخوندی او هم شیک بود. از این سینه کفتری‌ها. در را که باز کردم او را در چارچوب در دیدم و گفتم: ببینم! شما پیغمبری یا امامی؟ حق نداری این قدر خوشگل باشی. خندید و گفت: جلال هست؟ ...»
آفتاب‌‌نیوز :
هشتم اردیبهشت یادآور نودو‌هشتمین زادروز «بانوی داستان ایران» است که هشت سال پیش چشم از جهان فروبست؛ سیمین دانشور.

نویسنده و مترجم نام‌دار ایرانی در واپسین روزهای اسفند ۱۳۹۰ خورشیدی درگذشت ولی در حال و هوای عید نمی‌خواستم از مرگ و سالمرگ بنویسم و حال در زادروز سیمین دانشور که بیش از هر اثر دیگر با «سووشون» شناخته می‌شود و در مرتبۀ بعد با سه گانۀ سرگردانی (جزیرۀ سرگردانی، ساربان سرگردان و کوه سرگردان) می‌توان ۱۰ بُرش از زندگی بانویی اشاره کرد که هفت سال و دو ماه است در قطعۀ ۸۸ هنرمندان بهشت‌زهرا - ردیف ۱۵۰ مقبرۀ شمارۀ ۵۱ و در همسایگی فریدون مشیری و عبدالحسین زرین‌کوب آرمیده است.

۱. همسر جلال اما با هویت مستقل / سیمین دانشور، همسر جلال آل‌احمد بود اما نیم‌قرن پس از مرگ جلال هم زیست و شهرت او به خاطر آثار خودش بود. زنی که از قریحۀ سرشار خود بهره برد تا هویت مستقل زنان را ترسیم کند اما عده‌ای اصرار داشتند تنها هویت او همسر جلال آل احمد بودن باشد.

۲. رُمان ناپدید شده / اگر اهل خواندن رُمان‌های خانم دانشور هستید و از نام «کوه سرگردان» تعجب کرده‌اید حق دارید. چون این رُمان، گم شده است!

خانم دانشور این رُمان را قبل از تیر ۱۳۸۶ و پیش از بیماری تمام کرده است. اما بعد از بهبود نسبی نویسنده، ناشر پی‌می‌برد رمان ناپدید شده است. هر چند انتشارات خوارزمی دو سال تلاش کرد خبر به رسانه‌ها درز نکند اما کرد اول بار علیرضا غلامی، روزنامه‌نگار شاخص حوزۀ ادبیات از این اتفاق، خبر داد.

۳. طنز تلخ / خانم دانشور از دانشگاه تهران دکتری ادبیات فارسی گرفته بود با رساله‌ای که راهنمای آن بدیع‌الزمان فروزان‌فر بود.

در دانشگاه استنفورد آمریکا هم تحصیل کرد و در سال ۱۳۳۸ در رشته باستان شناسی و تاریخ هنر استاد دانشگاه تهران شد.

طنز تاریخ اما این است که پس از پیروزی انقلابی که بر پایۀ نظریۀ همسرش (غرب‌زدگی) برپا شد و همه جا صحبت از جلال آل احمد بود او را از دانشگاه تهران بازنشسته کردند.

مشخص نیست سیمین خانم زیر بار حجاب اجباری نمی‌رفت یا با این موضوع کنار آمده بود و مشکل دیگری با او داشتند اما در دانشگاه تحمل نشد در حالی که رسانه‌های رسمی آن قدر جلال آل احمد را می‌ستودند که شکل رسمی به خود گرفت و احمد شاملو سرودن شعری به بهانۀ جلال را انکار کرد یا تقدیم نامۀ خود را پس گرفت.

وضعیت سیمین دانشور در این ماجرا شبیه پوران شریعت رضوی بود. خیابانی به نام همسرش و ستایش علی شریعتی در رسانه‌ها و ممنوع الخروجی خودش در دهۀ ۶۰.

۴. نخستین زن / سیمین دانشور نخستین زن ایرانی است که به صورت حرفه‌ای در زبان فارسی داستان نوشت و از نخستین زنان که به دریافت دکتری ادبیات فارسی نائل آمدند.

رمان مشهور او (سووشون) به ۱۷ زبان ترجمه شده و از پرفروش‌ترین آثار ادبیات داستانی به شمار است.

۵. افسانۀ قتل جلال / سیمین دانشور افسانۀ قتل جلال آل احمد را باطل کرد. با این که می‌توانست سکوت کند و نان آن را بخورد. اما گفت: «سر جلال در اَسالمِ گیلان روی دامن بود که از دنیا رفت. آنها که می‌گویند او را ساواک کشته لابد من مأمور ساواک بودم!»

طعنۀ او به شمس آل احمد برادر جلال بود که اصرار داشت جلال آل احمد به مرگ طبیعی درنگذشته است. خود جلال، افسانۀ طبیعی نبودن مرگ صمد بهرنگی را ساخت حال آن که چون شنا نمی‌دانست در ارس غرق شد و شمس هم برای مرگ برادرش افسانۀ قتل پرداخت. سیمین خانم اما بر آن مُهر تأیید نزد.

۶. سنگی بر گوری / سیمین دانشور از انتشار کتاب مشهور «سنگی بر گوری» که حاوی اشارات جلال به خصوصی‌ترین لحظات زندگی‌شان است و شرح چرایی فرزنددار نشدن‌شان در آن آمده رنجید و آزرده خاطر شد اما نشنیده‌ام برای جلوگیری از انتشار آن بکوشد.

۷. روزنامه نگاری / خانم دکتر دانشور روزگاری روزنامه‌نگاری هم کرده است. پس از مرگ پدر سال ۱۳۲۰ که برای رادیو تهران و روزنامۀ ایران مقاله می‌نوشت اما با نام مستعار: شیرازیِ بی نام!

۸. خانۀ دزاشیب / نویسندگان در دنیای خود و غالباً در انزوا زندگی می‌کنند اما به دو دلیل او در کانون بسیاری از دیدارها و گفت و گو ها قرار داشت. یکی این که همسر جلال آل احمد بود و به خاطر آن خانه شأن در دزاشیب (کوی ارض) که حالا خانه – موزه شده کانون رفت و آمد چهره‌های مختلف شده بود.

دلیل دیگر این که در همسایگی نیما یوشیج پدر شعر نو زندگی می‌کردند. جلال در مقالۀ مشهور (پیرمرد، چشم ما بود) شرح این همسایگی را بازگفته است.

۹. با خاطرۀ جلال / سیمین در عین تأکید بر هویت مستقل خود فمنیست نبود و اواخر هم می‌گفت: «دارم پیش جلال بازمی‌گردم.» با این همه سیمین دانشور باقی ماند و سیمین آل احمد نشد.

۱۰. خواندنی‌ترین خاطره / در میان همۀ خاطره‌هایی که از بانو خوانده ام هیچ یک را به جذابیت و غافل‌گیر کنندگی خاطره‌ای که ۵ سال قبل از مرگ و در سال ۱۳۸۵ در گفت و گو با مجلۀ «گوهران» بیان کرد نیافته‌ام.

نیاز به هیچ شرح و توضیح اضافی ندارد و نشان می‌دهد در یک مکان و زمان، چگونه سیاست، ادبیات و روحانیت متفاوت با هم تلاقی داشتند:

«موسی صدر خیلی خوش تیپ بود. حالا قذافی او را ناپدید کرده یا کشته من نمی دانم. غروب بود. موسی صدر آمد. در زد. یکی از زیباترین مردهای دنیا بود. با چشم‌های خاکستری، درشت و زیبا. لباس آخوندی او هم شیک بود. از این سینه کفتری ها. در را که باز کردم او را در چارچوب در دیدم و گفتم: ببینم! شما پیغمبری یا امامی؟ حق نداری این قدر خوشگل باشی. خندید و گفت: جلال هست؟

گفتم: آره! بیایید تو. آمد داخل. نیما هم بود. نیما که همیشه خانۀ ما بود. آن شب هم بود.

نیما در خاطرات خود نوشته سیمین آن قدر محو جمال موسی صدر [امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان] بود که به من چای تعارف نکرد و من چای نخوردم.

موسی صدر سه چهار روز ماند. نیما خیلی حسودیش شد. عادت داشت چایی را خودم بریزم. چون وسواسی بود و چایی نباید تفاله داشته باشد. سر استکان هم این قدر خالی باشد و خودم هم به او چایی بدهم. اما راست می‌گفت. من محو جمال موسی صدر شده بودم. سه چهار روز ماند و دفعۀ بعد ما رفتیم قم. رئیس نهضت امل در لبنان بود. سووشون را به عربی ترجمه کرد و آورده بود برای ما. در قم دیگر اندرونی بیرونی بود. اما باز می دیدمش. موقع شام و ناهار.»

منبع: عصرایران

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
خبرهای مرتبط
نظر شما
پربحث ترین عناوین
پرطرفدار ترین عناوین