آفتابنیوز : آفتاب- سرویس بینالملل: رویکرد انگلیسیها در رابطه با مسائل منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا عمدتاً یک رویکرد موازنهگرا است.
نگاه انگلیسیها در شرایط موجود در ارتباط با کشورهای عربی یک نگاه امنیتی است و در این قالب بحثهای مربوط به فضای سیاسی منطقه را پیگیری میکنند. عملکرد انگلستان در مواجهه با صحنه ناآرامیهای خاورمیانه و شمال آفریقا، مبتنی بر الگوی نهادسازی و ارتباط با عوامل و جریانهای متعارض درون ساختاری در این مناطق است.
این خطمشی تا حدود بسیار زیادی بر اساس ایده «تسلط بر قلوب و اذهان» جوامع خاورمیانه و شمال افریقا صورتبندی شده است. از اینرو، آنچه که انگلستان در این منطقه در حال انجام است عبارت از ارتباطگیری، رایزنیهای دیپلماتیک، همکاری با نخبگان سیاسی و ظرفیتسازی از طریق ایجاد جریانهای فروملی و غیردولتی به منظور کنترل و مدیریت محیطهای آشوبزده.
از منظر دولت انگلیس، بیثباتی و ناامنی در خاورمیانه و شمال افریقا، میتواند تأثیرات مستقیمی بر امنیت ملی و امنیت شهروندان آن داشته باشد. به واقع دولت انگلستان، توجه به موضوعاتی همچون؛ تروریسم، ناامنی و بیثباتی، جرایم فراملی و تسلیحات کشتار جمعی را جزو اولویتها و اصول کلیدی سیاست خارجی خود تعریف کرده است.
به زعم این کشور در شرایط کنونی مسأله اصلی، تثبیت وضعیت سیاسی و امنیتی در منطقه خاورمیانه و شمال افریقا است. در حال حاضر دولت انگلستان تلاش میکند تا از یک سو از بازگشت مجدد رژیمهای افراطگرا در شمال افریقا و رشد بنیادگرایی در این منطقه جلوگیری کند و از سوی دیگر همپیمانان اقتدارگرای خود را در منطقه خلیج فارس حفظ نماید. به واقع میتوان گفت که رویکرد این کشور در قبال تحولات حوزه خلیج فارس مبتنی بر الگوهای کنترل و مهار است، در مواجهه با نارآمیهای شمال افریقا به دلیل حساسیتهای جغرافیایی، انگلستان عمدتا به دنبال مدیریت صحنه از طریق نوسازی، استخدام
ظرفیتهای داخلی و تسریع فرایند دموکراسیسازی و کمک به توسعه سیاسی و اقتصادی است.
موضع انگلستان در قبال تحولات منطقه در ارزیابی سیاست دولت انگلستان در مواجهه با ناآرامیهای کشورهای شمال افریقا و منطقه خلیجفارس، به وضوح میتوان نشانههایی از اتخاذ رفتارهای دوگانه را مشاهده نمود. محور رویکرد این کشور در قبال کشورهای شمال افریقا بر اساس تمرکز بر مفاهیم آزادیخواهی و حقوق بشر قرار گرفته است. در مقابل در مواجهه با تحولات منطقه خلیج فارس، سیاست انگلیس مبتنی بر حفظ همپیمانان از طریق تلاش برای اعمال برخی اصلاحات سیاسی به منظور مهار و کنترل اوضاع است.
به واقع، کشورهای غربی از جمله انگلستان در تلاشند تا به نوعی تحولات خاورمیانه و شمال آفریقا را با تحولات پس از فرو ریختن دیوار برلین مقاسیه کرده و از تکمیل پروژه دموکراسىسازى و یکپارچه کردن نظامهاى سیاسى و اقتصادى منطقه، آنگونه که در اروپای شرقی اجرا شد، خبر میدهند.
در ارتباط با تحولات لیبی نیز همین رویکردها در دستور کار قرار گرفتند. حمله نظامی به لیبی حاکی از تداوم روند مداخلهگرایی نظامیای است که از اواخر دهه 1990 توسط دولت تونی بلر آغاز گردید و همچنان توسط یک دولت ائتلافی در انگلستان دنبال میشود. از اینرو میتوان گفت که مداخلهگرایی یکی از
مشخصههای بارز سیاست خارجی انگلستان در قرن 21 میباشد.
مشخصه بارز الگوی مداخلهگرایی انگلستان در شمال افریقا، بر اساس یکسری مفاهیم ارزشی و حقوق بشری شکل گرفته است. این الگو در اواخر دهه 1990 در جریان جنگ کزوو نیز توسط دولت وقت انگلیس مورد توجه قرار گرفته بود.
امروز مداخله در امور داخلی کشورهای لیبی، سوریه، تونس و مصر، بر اساس مفهوم «مداخله بشردوستانه» صورت میگیرد. به عنوان نمونه در ارتباط با سوریه، دولت انگلیس تلاش دارد تا از طریق اعمال فشارهای مضاعف توسط ترکیه، کشورهای عربی و سازمانهای بینالمللی و تشدید تحریمها، زمینه را برای ایجاد تغییر در ساختار نظام سیاسی این کشور مهیا نماید.
در پی تحولات سیاسی اخیر در کشورهای عربی حوزه خلیج فارس، دولت انگلستان به روشهای مختلف از جمله ترغیب رهبران این کشورها برای اعمال یک سری اصلاحات سیاسی و تقویت حاکمیت، در صدد مهار و کنترل اوضاع داخلی در این کشورها برآمد.
در اینجا علیرغم کشتارهای گسترده مردم توسط حکومت-ها، بحث نقض حقوق بشر هرگز به ابزاری برای اعمال فشار بر رهبران این کشورها تبدیل نشد. در مقابل، لندن پذیرای برخی از رهبران اقتدارگرای منطقه در جریان تحولات اخیر شد. مساله بعدی بحث تجهیز نظامی کشورهای عربی منطقه توسط دولت انگلیس است. کشورهای غربی از دیرباز در صادرات اسلحه به حکومتهای خاورمیانه پیشتاز بودهاند.
نتیجهگیری شکنندگی قدرت سیاسی کشورهای خاورمیانه را میتوان ناشی از چگونگی اعمال قدرت دانست. زمانی که ساختار سیاسی ماهیت اقتدارگرا پیدا میکند، طبیعی است که زمینه برای انعطافپذیری سیاسی کاهش خواهد یافت. این امر را میتوان انعکاس سرکوب سیاسی در جوامعی دانست که گروههای اجتماعی پراکنده و غیرمنسجم دارند. کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا در زمره چنین واحدهای سیاسی محسوب میشود.
بنابراین نمیتوان ساختار قدرت در این جوامع را پایدار تلقی کرد. ساختار سیاسی پایدار در شرایطی شکل میگیرد که جلوههایی از موازنه قدرت بین گروههای سیاسی رقیب بهوجود آید.
بحث شکلگیری توازن قدرت میان طیفهای سیاسی موضوع محوریای است که مورد توجه کشورهایی نظیر انگلستان قرار گرفته است. بدیهی است که اگر این گروهها توجه چندانی به قاعده بازی در رقابتهای سیاسی نداشته باشند، امکان تداوم چنین شرایطی وجود نخواهد داشت. به عبارت دیگر در شرایط کنونی انگلیسیها در پی مدیریت ورودیهای آشوبساز، مهندسی قدرت سیاسی و استخدام ظرفیت عناصر ملی، فروملی و غیردولتی در کشورهای هدف در خاورمیانه عربی و شمال افریقا میباشند.
نگاه انگلیس به تحولات منطقه اساساً نگاهی امنیتی است. از منظر این کشور ناآرامیهای اخیر زمینه را برای رشد افراط-گرایی و به قدرت رسیدن عناصر متعارض با منافع غرب در این کشورها فراهم میآورد. از این رو تلاش میکنند تا از طریق مدیریت صحنه، از روی کار آمدن جریانهایی که میتوانند منافع و امنیت ملی این کشورها را در خاورمیانه عربی و شمال افریقا به مخاطره اندازند، جلوگیری کنند.