آفتابنیوز : 
روزنامه شرق، در سیام خردادماه آن سال، در مقالهای نوشت "نتيجهگيری شخصی و تحليلهای فردی آقای رورتی به چنان سادهانديشی و يکسونگری تأسفباری دچار میشد که ... اين شبهه را پيش آورد که يا جناب رورتی ... ايرانیها و سواد اجتماعی و فلسفی آنها را بسيار دستکم گرفته و بحثی مقدمانی را برايشان تدارک ديده يا سطح سواد و توقع ما آن قدر بالا رفته که در پايان جلسه مبهوت بمانيم و بگوييم اين صحبتها چه دردی از حسرت انزوای فلسفی ما کم کرد."
خشايار ديهيمی، يکی از مترجمان آثار فلسفی، در روزنامه وقايع اتفاقيه يادداشتی کوتاه در دفاع از رورتی نوشت، اما چندان به بهبود تصوير رورتی در ميان اهالی فلسفه ياری نکرد.
آنچه در ادامه می خوانید دیدگاه مهدی خلجی، است که در دفاع از روان نگاری و ناپیچیده گویی رورتی، نگاشته ده است.
تجربه مهمتر از نظريه آنگونه که روزنامه وقايع اتفاقيه نوشت، ريچارد رورتی در سخنرانی خود در ايران، تأکيد کرد "تجربه تاريخی دموکراسی مهمتر از بنيانهای نظری و فلسفی آن است".
همين مدعا کافی بود که ناخرسندی شمار بسياری از استادان و شاگردان فلسفه در ايران را برانگيزد. مصطفا ملکيان، از شمار استادانی بود که بر خلاف رورتی بر ضرورت بحث فلسفی در مبانی دموکراسی استدلال کرد و انتشار کتاب "اولويت دموکراسی بر فلسفه" نيز از پس قانع کردن وی برنيامد.
در ايران، به ويژه در دو دهه پس از انقلاب، استادان فلسفه و نظريهپردازان مباحث اجتماعی و سياسی کوشيدند راز ناکامی جامعه ايرانی را در مبانی نظری ذهنيت ايرانی بکاوند و شرط دستيابی به جامعهای دموکراتيک را نقد دموکراتيک سنت و تکوين مبانی فلسفی دموکراسی در ايران بدانند.
جواد طباطبايی، يکی از اين انديشمندان است که در سالهای اخير، نوشتههای او با اقبال فراوان خوانندگان روبهرو شده است. وی خروج از آنچه "موقعيت انحطاط" مینامد را بدون دريافت "منطق انديشه" و در پی آن "تاريخنگاری مفاهيم بنيادی فلسفه و سياست در تاريخ ايران" ممکن نمیداند و بیآنکه عوامل تاريخی، اجتماعی، سياسی و اقتصادی را در تحول جامعه انکار کند، به منظومه معرفتی و "انديشه" در تحول، رکود، گسست و تداوم اجتماعی و تاريخی وزنی بسيار میبخشد.
مدعای خلاف عادت رورتی
در هشت سال دوران رياست جمهوری محمد خاتمی که به دوران اصلاحات شهره يافت، مباحث و مناقشات نظری در مطبوعات رونقی کمسابقه پيداکرد و گويا هر گونه دگرگونی اجتماعی در گرو روشننگری نظری و مفهومی دانسته میشد.
در سالهای پس از انقلاب، برای نخستين بار در روزنامههای ايران صفحاتی در روزنامهها با عنوان "انديشه" گشوده شد که تلاش میکرد گرههای معرفتی پشت هر معضل اجتماعی و سياسی را تبيين کند. به سخن ديگر، فيلسوفان تا اندازهای راهنمايان جامعه به مرحلهای دموکراتيک – يا دستکم دورانی آرمانی - ارزيابی شدند.
در چنين شرايطی ادعای رورتی که "تجربه تاريخی دموکراسی مهمتر از بنيانهای نظری و فلسفی آن است" توهين به همه اين مجاهدتهای فکری قلمداد شد. با اين همه، بيشتر اهالی فلسفه ترجيح دادند از ماجرای سفر رورتی و نيز شخصيت فلسفی وی بگذرند و وارد جدال با آرای وی نشدند؛ همچنانکه يک مقاله فلسفی در نقد آرای رورتی نوشته نشد!
به اين ترتيب برای خواننده عادی، جهانِ فلسفی ريچارد رورتی، تقريبا ناشناخته ماند و اين مدعای "خلاف عادت" راهی به اذهان نگشود.
اين هم متن سخنرانی روروتی در ايران که گويا مقبول پيچيده گويان ايرانی نيفتاد: فلسفه و دموکراسی
و در پایان، صاحب سیستان به نقطه نظرات خلجی، چنین اضافه می کند: اگر از روی کنجکاوی می خواهيد بپرسيد که من پراگماتيست هستم، بايد بگويم من دوستدار خرد روشن ام و مثل رورتی بيزار از پيچيده گويی! کار مهم رورتی جرات انديشيدن است و سوزاندن همه اشياء بيهده در اجاق جسارت به هدف آموختن برای زندگی کردن. فلسفه برای فلسفه کار او نيست. من اين را ستايش می کنم. ديگر اينکه فکر می کنم مردم ما - مرادم طبقه متوسط و نيز نوکيسه ها ست- عموما ژاپنی می خرند، مثل آمريکايی ها زندگی می کنند يا زندگی آمريکايی را می پسندند، اما فرانسوی و گاه آلمانی فکر - يا تظاهر- می کنند! به نظرم بهتر است کمی هم فلسفه آمريکايی را بياموزند - آموختن از ژاپنی ها که به جايی نرسيد! ضرر نخواهند کرد.