کد خبر: ۳۶۴۳
تاریخ انتشار : ۳۰ فروردين ۱۳۸۴ - ۱۵:۰۹

جنگ یا انرژی، آمریکا تصمیم می گیرد

آفتاب‌‌نیوز : مثل مورد عراق، از سلاح های کشتار جمعی برای توجيه حمله استفاده خواهند کرد. "ما ساختن سلاح های اتمی توسط ايران را تحمل نخواهيم کرد", اين جمله از سخنرانی بوش در 2003 است که آن را مکرر نقل کرده اند.

 ولی همانطور که پيدا نشدن سلاح های کشتار جمعی در عراق نشان داد استفاده ازاين بهانه به عنوان دليل اصلی حمله به عراق بی پايه بوده است، ادعای حمله به ايران به بهانه داشتن ظرفيت هسته ای بايد مورد ترديد قرار گيرد. 

هرگونه ارزيابی جدی از اهميت استراتژيک ايران برای ايالات متحده بالاتر از هر چيز بايد نقش ايران در توازن انرژی در سطح بين المللی را در نظر بگيرد.

من ادعا نمی کنم نفت تنها دليل تصميم کاملا آشکار دولت بوش برای انهدام توانايی های نظامی ايران است. 

شکی نيست بسياری از کارکنان امنيت ملی در واشنيگتن نگران برنامه هسته ای ايران هستند، همانطور که در مورد عراق هم بسياری از کارکنان حرفه ای بطور واقعی نگران ظرفيت هسته ای عراق بودند. من به اين احترام می گذارم. ولی هيچ جنگی تنها به يک دليل شروع نمی شود.

در لحظه حاضر تعيين وزن نفت در تصميمات واشينگتن، چيزی نيست که بتوان با درجه اعتماد مطلق آن را محاسبه کرد، ولی با توجه به اهميتی که انرژی در شخصيت حرفه ای و تفکر مقامات بالای واشينگتن بازی می کند، و با توجه به منابع عظيم ايران، مضحک است که عامل نفت از محاسبات کنار گذاشته شود?ولی با وجود اين هرچه روابط با ايران تيره تر می شود، گزارشات و تحليل های رسانه های آمريکا اين عامل را بيش از پيش حذف می کنند. درست همانطور که در تدارک حمله به عراق به همين شيوه عمل کردند.

يک نکته مهم ديگر: وقتی از اهميت نفت در برخورد استراتژيک آمريکا به ايران صحبت می کنيم، مهم است که مساله نقش بالقوه ايران در تامين نيازهای انرژی کشورمان را عميق تر در نظر بگيريم. 

چون ايران در يک منطقه استراتژيک در شمال خليج فارس قرار دارد که موقعيت حوزه های نفتی در عربستان سعودي، کويت، عراق و امارات متحده راکه با هم بيش از نيمی از ذخاير نفت جهان را دراختيار دارند، تهديد می کند. ايران هم چنين در دهانه تنگه هرمز قرار گرفته، راه باريکی که روزانه 40 در صد نفت جهان از آن عبور می کند. 

از آن گذشته ايران به تامين کننده بزرگ نفت و گاز طبيعی چين، هند، و ژاپن تبديل شده واين امر بر نقش ايران در اوضاع بين المللی می افزايد. اين ابعاد ژئوپلتيک ايران در محاسبات استراتژيک دولت بوش، به همان اندازه نقشی بی چون و چرا و قاطع بازی می کند که توانايی ايران بر صدور مقادير عظيمی نفت به آمريکا.

اجازه بدهيد با ارزيابی ظرفيت بالقوه منابع انرژی آينده ايران مطلب را ادامه بدهم. بر اساس جديدترين ارقامی که ژورنال نفت و گاز Oil and Gas Journa به دست داده، ايران به لحاظ ذخاير دست نخورده پتروليوم جهان در مقام دوم قرار دارد، ميزان تخمينی 125.8 ميليارد بشکه در روز است. 


تنها عربستان سعودی با 260 ميليارد بشکه، در جلوی آن قرار دارد. عراق در رديف سوم است و ميزان تخمين زده شده آن 115ميليارد بشکه است. با اين مقدار نفت، که يک دهم تمام ذخاير نفتی تخمينی جهان است، صرفنظر از هر اتفاقی که بيفتد، ايران بی هيچ ترديدی يک نقش کليدی در توازن انرژی جهانی بازی می کند.

با وجود اين تنها کميت نيست که در مورد ايران اهميت دارد، ظرفيت توليدی آينده آن از اهميت کمتری برخوردارنيست. اگرچه عربستان سعودی ذخاير عظيم تری در اختيار دارد، ولی حالا دارد نزديک به ماکزيمم درجه با ثبات خود نفت توليد می کند- نزديک 10 ميليون بشکه در روز. 

عربستان احتمالا قادر نخواهد بود ظرفيت توليد خود را در 20 سال آينده افزايش دهد، اين در حالی است که ميزان تقاضای جهانی به علت مصرف بسيار بالاتر انرژی در آمريکا، چين و هند تا 50 در صد بالا خواهد رفت.

 اما ايران برعکس ظرفيت رشد قابل ملاحظه ای دارد: حالا دارد روزانه 4 ميليون بشکه در روز توليد می کند، اما می تواند ظرفيت توليد خود را حدود روزانه 3 ميليون بشکه ديگر هم افزايش دهد. هيچ کشور توليد کننده ديگری چنين ظرفيتی ندارد. بنابراين اهميت ايران به عنوان يک توليد کننده که هم اکنون هم زياد است، در سال های آتی رشد خواهد کرد.

وفقط نفت نيست که ايران منابع سرشاری از آن را دارد. بر اساس ژورنال نفت و گاز، تخمين زده می شود ايران 940 تريليون cubic feet گاز دارد که تقريبا 16 درصد کل ذخاير جهان است. تنها روسيه با 1680 تريليون cubic feet ذخاير بزرگتری دارد.

 از آن جا که تقريبا 6000 cubic feet گاز برابر انرژی يک بشکه نفت است، منابع گاز ايران برابر با 155 ميليارد بشکه نفت است. اين به نوبه خود بدان معناست که ترکيب ذخاير کربنی ايران برابر است با 280 ميليارد بشکه که کمی ازترکيب ذخاير کربنی عربستان سعودی عقب تر است. يعنی ايران يکی از معدود کشورهايی است که قادر است مقادير عظيم گاز طبيعی در آينده توليد کند.

همه اين ها بدان معناست که ايران نقش حساسی در توازن انرژی جهان در آينده بازی خواهد کرد. اين امر بويژه از آن رو اهميت دارد که تقاضای جهانی برای گاز طبيعی بيش از هر منبع ديگر انرژی ? از جمله نفت با شتاب بيشتری افزايش خواهد يافت.

 در حاليکه در شرايط کنونی در جهان نفت بيش از گاز مصرف می شود، انتظار می رود کاهش ذخاير پتروليوم جهان در زمانی نه چندان دور به نقطه اوجش برسد ? شايد در 2010  و بعد از آن سقوط غير قابل بازگشت و تدريجی ذخايرآغاز خواهد شد. برعکس توليد گاز طبيعی به نظر نمی رسد تا چند دهه ديگر به اوجش برسد و به اين دليل انتظار می رود وقتی ذخاير نفت کمتر بشود، توليد گاز افزايش يايد.

 بنابراين گاز طبيعی از جهات مختلف بيش از نفت جذابيت دارد، بويژه به اين علت که مصرف آن کربن دی اکسيد کمتری توليد می کند، گازی که سهم مهمی در اثر گلخانه ای دارد.

ترديدی نيست که بيشتر شرکت های انرژی آمريکايی به شدت مايلند امروز با ايران برای استفاده از اين ذخاير عظيم نفت و گاز همکاری کنند. اما قانون Executive Order EO) 12959) که کلينتون در سال 1995 آن را امضا کرد و  بوش در مارس 2004 دوباره آن را تاييد نمود مانع اين کار است.
 چين که به منابع عظيم نفت و گاز برای سوخت رسانی به اقتصاد داغ خود نياز دارد، توجه خاصی به ايران دارد. طبق گزارش وزارت انرژی آمريکا، ايران 14 درصد واردات نفت چين را در سال 2003 تامين کرد و انتظار می رود در آينده سهم بيشتری هم داشته باشد.

 در اکتبر 2004 ايران قرارداد 25 ساله ای به ارزش 100 ميليارد با سينوپک ، شرکت اصلی انرژی چين برای توسعه يکی از حوزه های مهم گازی و انتقال گاز حاصل به چين امضا کرد. اگر اين قرار داد به طور کامل به اجرا در آيد، اين يکی از بزرگ ترين سرمايه گذاری های چين خواهد بود و پيوند استراتژيکی بين دو کشور ايجاد خواهد شد.

هند نيز به شدت علاقمند به دسترسی به نفت و گاز ايران است. در ژانويه یک شرکت هندی قراردادی 30 ساله برای انتقال ساليانه 7.5 ميليون تن گاز ایران به هند امضا کرد. اين قرار داد به ارزش 50 ميليارد دلار هند را در توسعه حوزه های گاز ايران درگير می کند. 


قابل توجه تر از آن اين است که مقامات هندی و پاکستانی در حال مذاکره برای ساختمان لوله گاز 3 ميليارد دلاری از ايران به هند از طريق پاکستان هستند. اگر قرار داد به اجرا درآيد اين لوله، گاز هردو کشور را به ميزان تعيين کننده ای تامين کرده و برای پاکستان اين امکان را فراهم خواهد آورد که ساليانه 200 تا 500 ميليون دلار حق ترانزيت بگيرد. شوکت عزيز نخست وزير پاکستان گفت قرارداد لوله گاز معامله برنده-برنده- برنده برای ايران هند و پاکستان است.

عليرغم نقش پروژه لوله گاز در ايجاد توافق بين دو قدرت هسته ای که از 1947 تا کنون سه جنگ را بر سر کشمير گذرانيده اند و هم اکنون نيز آينده کشمير در رابطه بين آن ها در بن بست قرار دارد، کنداليزا رايس در سفر خود به هند اين قرارداد را محکوم کرد،اما اين امر موجب نشده است که هند از پيشروی در قرار داد گاز خودداری کند.

ژاپن نيز در مورد قرارداد انرژی خود با ايران از صف واشينگتن جدا شده است. در اوايل 2003 کنسرسيومی از شرکت ژاپنی سهم 20 درصدی در توسعه حوزه سروش، نوروز در خليج فارس که تصور می رود يک ميليارد بشکه نفت در روز دارد، بدست آورد. يک سال بعد شرکت نفتی آف شور ايران يک قرارداد 1.26 ميليارد دلاری با کنسرسيوم JGC ژاپن برای استخراج گاز و مايعات گاز طبيعی از حوزه سروش ، نوروز و ساير حوزه امضا کرد.

بنابر اين با توجه به نقش ايران در توازن انرژی جهان مقامات دولت بوش دو هدف استراتژيک را تعقيب می کنند: يکی باز کردن حوزه های نفت و گاز ايران برای بهره برداری کمپانی های آمريکايي، دوم نگرانی از روابط رو به افزايش با رقيبان آمريکا در بازار جهانی انرژی. بر اساس قوانين ايالات متحده اولين هدف تنها وقتی می تواند تامين شود که رئيس جمهور قانون 12959 را لغو کند، و اين به نظر می رسد تا زمانی که ايران به سیاستهای ضد آمريکايی خود ادامه می دهد و حاضر نيست از غنی سازی  اورانيوم با دست بردارد انجام پذير نيست.

 متقابلا ممنوعيت شرکت آمريکا در فعاليت های توليد و صادرات انرژی برای تهران گزينه ديگری به جز تلاش برای گسترش پيوند با ساير کشورهای مصرف کننده باقی نمی گذارد. از نظر دولت بوش تنها يک راه خروج مسلم و فوری برای تغيير اين چشم انداز مشوب کننده وجود دارد " تغيير رژيم " موجود درايران و جايگزينی دستگاه رهبری با رژيمی که با منافع استراتژيک آمريکا بسيار بيشتر سازگار باشد.

اين که دولت بوش برای " تغيير رژيم" در ايران تدارک می بيند ترديدی نيست. اين امر که بوش ايران را در 2002 در " محور شر " قرار داد يک نشانه غير قابل ترديد است. سخنرانی بوش در ژوئن 2003 همزمان با مبارزات دانشجويان عليه حکومت يک دليل ديگر است. يک نشانه بسيار مشخص تر از برخورد کاخ سفيد به مساله، خودداری وزارت دفاع از خلع سلاح کامل سازمان مجاهدين خلق است که اکنون در عراق مستقرند.

 در سال 2003 واشينگتن پست گزارش داد شخصيت های برجسته دولت بوش مايلند از سازمان مجاهدين خلق به عنوان يک نيروی کارگزار خود در ايران استفاده کنند، به همان ترتيبی که از اتحاد شمال عليه طالبان در افغانستان استفاده کردند.

دستگاه رهبری ايران به خوبی از جديت خطراتی که از جانب بوش متوجه آن است با خبر است و به هر اقدامی برای جلوگيری از آن دست می زند. در اين جا هم نفت در محاسبات تهران و واشينگتن هردونقش اساسی بازی می کند. ايران برای جلوگيری از حمله تهديد می کند راه تنگه هرمز را می بندد و راه کشتيرانی در خليج فارس را مسدود می کند. 

وزارت دفاع آمريکا چنين تهديدی را جدی می گيرد. ژنرال جاکوبی رئيس آژانس اطلاعات وزارت دفاع در 16 فوريه در مقابل کميته امنيت سنا شهادت داد به نظر ما ايران با تکيه بر نيروهای دريايي،هوايی و بخشی از نيروهای زمينی خود می تواند تنگه هرمز را به سرعت ببندد.

برنامه ريزی برای چنين حمله هايی بدون شک اولويت اصلی مقامات پنتاگون است. در ژانويه گزارشگر محقق سيمور هرش در مجله نيويورکر افشا کرد که وزارت دفاع عمليات پوششی را در ايران انجام می دهد که آن چه را که احتمال می دهند تاسيسات اتمی و موشکی باشد مورد حمله قرار دهند.او گفت در مصاحبه با پرسنل ارشد نظامی مکرر به او گفته اند هدف استراتژيک بعدی ايران خواهد بود.

برنامه ريزی کنونی آمريکا برای حمله به ايران اساسا برپايه نگرانی آمريکا برای تامين مطمئن منابع انرژی آمريکاست، همانطور که در حمله به عراق در 2003 هم انگيزه همين بود. يکی از گوياترين نشانه هايی که انگيزه آمريکا در حمله به عراق رانمايان می کرد، سخنان ديک چنی در اوت 2002 در برابر مجربين جنگ های خارجی بود.

او در اين سخنرانی با يادآوری خطر وجود سلاح های جمعی در دست صدام گفت صدام بر 10 در صد نفت جهان نشسته است و با کنترل بخش بزرگی از نفت جهان قدرت او تاثيرتعيين کننده ای برای ايالات متحده و خاورميانه خواهد داشت. کافی است در عبارات چنی به جای صدام حسين " حکومت ایران " را بگذاريد، دليل روشن تصميم بوش برای جنگ با ايران روشن می شود.

بنا براين با اين که مقامات کليدی آمريکا در برابر عموم از سلاح های کشتار جمعی صحبت می کنند، اما بی هيچ ترديدی مشغله اصلی ذهن شان نقش ايران در موازنه انرژی جهانی در جهان و توانايی آن برای مسدود کردن جريان نفت است. مثل مورد عراق، کاخ سفيد مصمم است اين تهديد را برای هميشه از ميان بردارد. 

بنابراين اگر هم نفت تنها دليل شروع جنگ با ايران نباشد، اما نفت آن عامل اساسی است که در مجموعه محاسبات آمريکا جنگ را بيش از همه در چشم انداز قرار داده است. 

                                              منبع:  www.zmag.org  
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین