کد خبر: ۴۳۹۷۶۸
تاریخ انتشار : ۲۹ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۳:۳۰

کودکان داعش: به ما آموختند چگونه گردن بزنیم!

داعش به مدت دو سال بر تمام قسمت‌های شهر بزرگ موصل از جمله مدارسش احاطه داشت اما حالا که ارتش عراق توانسته تروریست‌ها را از اکثر نقاط شهر خارج کند، معلمان مدارس با یک دو راهی بزرگ مواجه شده‌اند: چگونه باید ذهن کودکان را از جنگ و کشتار خالی کنند؟ برای مثال، در مدارس به دانش آموزان آموزش «گردن زنی» داده شده بود.
آفتاب‌‌نیوز : فرادید در برگردانی از اشپیگل نوشت: «صبح یکی از روزهای اواخر ماه مارس ۲۰ کودک مقابل مدرسه ابتدایی در خیابانی در شرق موصل ایستاده بودند. یک طرفشان خانه‌هایی قرار داشتند که آثار بمباران رویشان مشهود بود و در طرف دیگر می‌شد اتاق اتومبیل‌هایی را دید که به آتش کشیده شده بودند. وقتی از آنها می‌پرسید که در مدرسه چه آموخته‌اند، از کشتار حرف می‌زنند. محل زندگی‌شان ماه‌ها تحت کنترل تروریست‌ها بود. دانش‌آموزان مدرسه ابتدایی با صدای بلند و رسا فریاد می‌زنند: «داعش، داعش.» گویی در صدایشان رازی نهفته است.

سن کودکان بین ۶ تا ۱۳ سال بود. کوله‌پشتی‌هایشان روی بدنشان سنگینی می‌کرد. آنها صندل به پا کرده و تی‌شرت‌هایشان سوراخ‌سوراخ شده بود. برخی صبح آن روز تخم مرغ خورده بودند و برخی دیگر همان را هم نداشتند. با باز شدن در مدرسه موجی از همهمه و اشتیاق بین بچه‌ها راه افتاد. خوشحالی آنها واقعی است اما اگر خوب نگاه کنید، می‌توانید معنای جنگ را از روی صورت‌های کوچک و سختی کشیده‌شان درک کنید.

داعش در ژوئن ۲۰۱۴ کنترل موصل را به دست گرفت. آنها برای تشکیل خلافت خود، تنها به تصاحب زمین، مردم، یک دکترین و یک پرچم اکتفا نکردند و پایشان را به تمام جنبه‌های زندگی اجتماعی مردم نیز باز کردند: اقتصاد، عدالت مدیریت شده و حتی تهیه برنامه‌ریزی درسی مطابق اهدافش. هدف داعش این بود که نوعی جهان‌بینی مدنظر خودش را ایجاد و آن را از طریق مدارس موصل به کودکان شهر منتقل کند.

به ما آموختند که چگونه گردن کسی را بزنیم!

ارتش عراق حدودا چند هفته پیش مناطق شرقی موصل را از دست تروریست‌ها آزاد کرد. از آن پس، نزدیک به ۲۰.۰۰۰ کودک به مدرسه بازگشته‌اند. به رغم تهدیدات ناشی از حرکت پهپادهای داعش و بمب‌گذاری‌های انتحاری که از روی رود دجله خودشان را به قسمت‌های شرقی شهر می‌رسانند، تا کنون ۷۰ مدرسه از ۴۰۰ مدرسه شرقی موصل باز شده است. قرار است به زودی شرایط کلاس‌های درس به ما قبل حضور تروریست‌ها در موصل برگردد اما آیا چنین امری ممکن است؟ تحت مدیریت داعش، کودکان چه چیزهای را تجربه کرده‌اند؟

عادل، ۱۰ ساله، می‌گوید: «در کتاب ریاضی‌مان، کامیونی پر از اسلحه بود و یک مرد داعشی نیز کنارش ایستاده بود.»

بشا، ۱۳ ساله، می‌گوید: «مدت زیادی را یک جا می‌نشستیم و هیچ کاری انجام نمی‌دادیم. گاهی اوقات شخصی می‌آمد و از ما می‌پرسید: کی بهتره؟ ارتش عراق یا داعش؟ ما هم فریاد می‌کشیدیم: داعش.»

امیر، ۹ ساله، می‌گوید: «داعشی تصاویر تمام حیوانات را از کتاب علوم ما پاک کردند. دیگر عکس شیر نبود و به جایش فقط داعش بود.»

حسن، ۱۲ ساله، می‌گوید: «آنها یک کودک را از بالای یک مجتمع پایین انداختند. عمویم را هم آن قدر با یک بطری شکسته به باد کتک گرفتند که شکمش باز شد.»

قیصر، ۱۳ ساله، می‌گوید: «به ما آموختند که چگونه گردن کسی را بزنیم! ما آن کار را روی یک عروسک پیاده کردیم. آن عروسک کمی از من بزرگ‌تر بود و لباس نظامی به تن داشت.»

«ترس»، تنها قانون محله

ساعت ۸ صبح است. معلم سوت می‌زند و کودکان به داخل حیاط مدرسه «بن مروان» می‌دوند؛ ساختمانی زردرنگ و کم ارتفاع که روی نمایش می‌توان جای گلوله‌ها را مشاهده کرد. شیشه بالای در ورودی مدرسه شکسته شده و یک خمپاره از انتهای بام مدرسه راهش را به داخل سالن‌ها کشیده است. تمام صندلی‌ها داخل یک کلاس انباشته شده‌اند.

اگر کسی بالای مدرسه بن مروان برود، می‌تواند تمام خرابی‌های ناشی از حملات ابتدای سال جاری میلادی را در خیابان‌های اطراف ببیند. خانه‌هایی که گفته می‌شده متعلق به دستگاه اداری داعش هستند، همگی به آتش کشیده شده‌اند. همین چند ماه پیش بود که داعش در مقابل همان مدرسه گردن چهار نفر را زد و سر جدا شده‌ آنها مقابل دیدگان کودکان، روی زمین غلتید. اما حالا زنی محجبه را می‌بینیم که ظرفی را از آب شیر پر کرده و آن را به سمت خانه‌اش حمل می‌کند؛ پسری نیز مشغول فروختن شکر است و بچه‌های دیگر در حال بازی در زمینی بایر هستند که شاید از قبل مین‌‎گذاری شده باشد. مردم محل محتاطانه گام برمی‌دارند و می‌توان شک و تردید را از نگاهشان خواند. هیچکس نمی‌داند که طرز فکر فعلی همسایه‌اش چیست؛ چه تعداد طرفدار داعش به شکلی مخفیانه در این خانه‌ها زندگی می‌کنند. شاید صدای جنگ شرق موصل دیگر شنیده نشود اما همچنان در جریان است.

دیوان تعلیم

داعشی‌ها در طول آن ۱۸ ماه تمام تلاششان را کردند تا نوع نگاه بچه‌های مدرسه بن مروان را تغییر دهند. آنها ۵ سال دوره ابتدایی و چهار سال دوره راهنمایی دارند. داعش حتی وزارت آموزش داشت که «دیوان تعلیم» نامیده می‌شد. دیوان تعلیم تعیین می‌کرد که ده‌ها هزار معلم داعشی باید چه چیزهایی به دانش‌آموزانش می‌آموخت. آنها علاوه بر القای دکترین خود به کودکان، آنها را در مساجد یا خیابان‌ها جمع کرده تا ویدیوهای گردن‌زنی را نشانشان دهند.

شاکر احمد، ۵۲ ساله و مدیر مدرسه بن مروان، قدی کوتاه و ریش‌هایی سفید دارد که انگار می‌خواهد با «روش‌های شاعرانه» آگاهی را ترویج دهد. شاکر می‌گوید: «مدرسه من مانند بذری بود که خلافت خود‌بزرگ‌پندار داعش می‌خواست از آنجا رشد کند.» احمد در جنگ ایران و عراق نیز شرکت داشت و از آن پس به مدت ۲۵ سال به عنوان معلم مشغول به کار شده است. او در گوشه‌‎ای از مناطق جنوب شرقی شهر روی یک نیمکت نشسته است. کنارش چهار معلم مدرسه شاکر را می‌توان دید با اشتیاقی مثال‌زدنی روی مبلمان جدید مدرسه تکیه زده‌اند. احمد می‌گوید: «در زمستان مبلمان قدیمی را در خانه آتش زدیم تا گرممان شود. حتی کفش‌ها و کتاب‌هایمان را هم آتش زدیم.»

یکی از معلمان می‌گوید: «دو سال است که هیچ حقوقی از دولت بغداد دریافت نکرده‌ایم.» دولت به ظن این که مبادا پول‌های واریزی به جیب داعشی‌ها برود، از پرداخت حقوق سر باز زد. تقریبا سه ماه است که شاکر احمد مدرسه را باز کرده است. از او پرسیدم که بلافاصله پس از خروج داعش، شما چه کاری انجام دادید؟ او پاسخ داد: «شعر خواندیم. آن هم پس از مدت‌ها... دیگر می‌توانیم سیگار بکشیم، به موسیقی گوش دهیم و از تلفن استفاده کنیم.» در مناطق غربی شهر اما از ساکنین به عنوان سپر انسانی استفاده می‌شود.

داعش و آب و بنزین مجانی!

شاکر پس از ورود داعش به موصل منتظر رسیدنشان بود. سرانجام از راه رسیدند. سه داعشی که یکی اهل مصر و دیگری اهل اردن بود. نفر سوم نیز خودش را «ناظر آینده ۳۰ مدرسه در محله احمد» معرفی کرد. آنها می‌گفتند که از طرف وزارت آموزش داعش آمده‌اند و مشتاق همکاری با شاکر و دیگر معلمانش هستند. داعش در روزهای اول به فقرا نان و بنزین مجانی می‌داد و در مساجد به کودکان ساعت هدیه می‌داد. هیچ کس اوایل کار مشکوک نشد تا این که حدود دو یا سه ماه بعد دستشان برای مردم رو شد.

یک روز ابو زینب، ناظر مدارس، به مدرسه بن مروان آمد و یک شمشیر در دست داشت. او همه معلمان را احضار کرد و سپس شمشیر را در مرکز قرار داد. ابو زینب روی یک چهارپایه نشست و سخنانش را با چند آیه از قرآن آغاز کرد. او در مورد نقش داعش برای اسلام و مسئولیت ایستادگی در برابر غرب صحبت کرد. وی در ادامه گفت: «نقش معلمان در خلافت داعش پررنگ‌تر از قبل است. ما در حال تغییر کتب درسی و برنامه‌های آموزشی هستیم. کتاب‌های قبلی پر از کفر بود و باید معلمان نیز آموزش ببینند. آنهایی که مقاومت کنند، جانشان را از دست خواهند داد.»

کتاب‌های قدیمی را آتش بزنید

داعش کودکان را تشویق کرد تا کتب قدیمی را آتش بزند. در آن کتاب‌ها، انواع شعر و آهنگ و داستان‌هایی از عجایب باستانی عراق آورده شده بود. آنها تمام کتاب‌های قدیمی را آتش زدند. گفته شده که داعش کتاب‌های جدید را در چاپخانه‌ای در موصل تکثیر می‌کرده ولی برخی می‌گویند که داعش تنها یک سی دی به دانش آموزان داده و از آنها خواسته تا خودشان با هزینه شخصی همه کتب را چاپ کنند. 

تغییر در کتاب جغرافیا نیز رخ داد؛ داعش مرز بین سوریه و عراق را دستکاری کرد تا ضمن تجمیع دو کشور، حس وجود یک امپراتوری بزرگ‌تر را به دیگران القا کند. داعش، کردها و شیعیان را به عنوان «کافر» و مخالف اسلام معرفی کردند که باید کشته شوند. کتاب تاریخ نیز جایش را به زندگینامه شخصیت‌های مهم داعش داد. مدیر مدرسه می‌گوید: «ما زندگینامه ابوبکر بغدادی را دریافت می‌کردیم. برخی از معلمان حتی نمی‌توانستند معانی آیاتی را متوجه شوند که قرار بود حفظشان کنند.»

قتل به خاطر نشستن کنار یک خانم

تانک و نارنجک جای سیب و گلابی را در کتاب ریاضی گرفت. علامت جمع (+) نیز به خاطر شباهتش به صلیب جایش را به حرف z داد! دانش‌آموزان باید تعداد بمب‌های ساخت یک کارخانه داعشی را به عنوان مسئله ریاضی حل می‌کردند. در درس انگلیسی نیز یکی از تمرین‌هایشان این بود: How do I ask someone if they can clean my weapon? (چگونه از کسی بخواهیم که اسلحه‌ام را تمیز کند؟) دروس موسیقی و هنر نیز از برنامه درسی حذف شده بودند. کودکان حتی در تمرین‌های نظامی نیز شرکت داده می‌شدند. معلمان خانم علاوه بر استفاده از روبند، نباید از هیچ نوع لوازم آرایشی، عطر، گوشی موبایل یا سیگار استفاده می‌کردند و کلاس‌های پسران و دختران جدا از هم برگزار می‌شد.

شاکر می‌گوید: «مدیر قبلی مدرسه متهم به نشستن کنار یک خانم شد. داعش او را کشت و من را مدیر کرد. یک مرتبه نیز یک پدر، دخترش را اشتباها به مدرسه دخترانه آورد ولی داعش او را هم کشت. داعش قلمرویی پر از رعب و وحشت ایجاد کرده بود... گاهی اوقات در مدرسه می‌خواستیم کمی بخندیم ولی در آن صورت داعش ما را قطعا می‌کشت.»

آینده کشور دست معلمان است

داعش حتی با پوسترها و تصاویر مشکل داشت اما دیگر این دوران به سر آمده است. مدیر مدرسه بن مروان می‌گوید: «آینده کشور دست معلمان است. بچه‌ها مثل خمیر نان هستند و به راحتی می‌توان آنها را به هر شکلی تبدیل کرد.»

محمد اصیل که پیشتر دانشجوی تئاتر در دانشگاه موصل بوده، حالا مشغول تدریس کلماتی مانند سیب، گلابی و مرغ به دانش‌آموزان کلاس اول ابتدایی است. اصیل متولد موصل بوده و دو مرتبه تاکنون شکنجه شده است: یک بار توسط سرویس مخفی عراق پس از سقوط صدام به اتهام دست داشتن در یک قتل و یک مرتبه هم توسط داعش به جرم شنا در رودخانه با بدنی نیمه‌برهنه!

محمد اصیل می‌گوید: «ما با کودکان در مورد داعش صحبت کردیم. مشکل اینجا است که والدین برخی خود پیروی داعش هستند. نمی‌دانیم که در خانه‌هایشان چه می‌گذرد. یکی از دانش‌آموزان شب ادراری دارد که با والدینش صحبت کرده‌ام. من سعی می‌کنم الگوی این کودکان باشم. زیاد در مورد گذشته با آنها صحبت نمی‌کنم؛ گر چه کودکان مانند خمیر انعطاف‌پذیر هستند اما زود هم فراموش می‌کنند.»

آموزش کشتار به کودکان

«درست است قیصر؟» قیصر کوردی، نوجوانی ۱۳ ساله و بسیار شاداب است که از کلاس درس خارج می‌شود. او امروز در مورد داعش خیلی حرف زد و حالا با خجالت تمام روی مبل مخصوص اتاق معلمان نشسته است. او عاشق رئال مادرید است و دوست دارد که بعدها جراح قلب شود. آیا او می‌تواند خاطرات داعشی‌ها را تعریف کند؟

قیصر پرده اتاق معلمان را کشیده تا بچه‌های دیگر او را نبینند. او سپس می‌گوید: «داعشی‌ها هر روز به ما مبارزه کردن را یاد می‌دادند. هیچ چیزی جز این به ما نمی‌آموختند.» قیصر یکی از تمرین‌هایش را این چنین تعریف می‌کند: «وارد اتاق می‌شود و به صورت نامرئی روی زمین یک مشت می‌زند؛ با هوا کشتی می‌گیرد و باز هم مشت می‌زند. قیصر می‌گوید داعشی‌ها کمربندی را دورش آویزان می‌کردند که چند بمب پلاستیکی به آن متصل شده بود. سپس او انگشت شصتش را به نشانه فشار دادن دکمه بمب تکان می‌دهد.»

داعشی‌ها مانکن‌های پلاستیکی پوشیده شده‌ای را به کودکان می‌دادند. آنها کاملا شبیه انسان بوده و اندازه‌شان تنها کمی بزرگ‌تر از قیصر بود. آن پسرها می‌گویند که باید سر مانکن‌ها را از تنشان جدا می‌کردند. قیصر به سرعت کار با چاقو را آموخت. او می‌گوید: «داعشی‌ها از کارم راضی بودند.»

پس از کلاس به چایخانه پدر قیصر در انتهای همان خیابان رفتیم. محمد کوردی می‌گوید: «نزدیک بود پسرم یک داعشی کامل شود. اولش به قیصر اجازه دادیم که به مدرسه برود زیرا دوست داشتم با سواد شود اما پس از مدتی کوتاه متوجه شدیم که او را شستشوی مغزی داده‌اند. داعشی‌ها او را متقاعد کرده بودند که به گروهشان بپیوندند. داعشی به قیصر گفته بودند که حتی بدون اجازه پدرش می‌تواند به داعش بپیوندند. اما آن مرد نزد من آمد تا مرا هم متقاعد کند ولی من مانند خودشان عمل کردم: شستشوی مغزی. به آن مرد اسلام راستین، بخشندگی و اعتماد را نشان دادم. او راضی شد و حتی خواست خانه ما بماند. نمی‌دانم که چطور تاثیرگذار بودم.»

پدر قیصر نیز همان باور عمومی را تکرار می‌کرد: «این که کودکان مثل خمیر انعطاف‌پذیر هستند؛ زود یاد می‌گیرند ولی زود هم فراموش می‌کنند.»

هنگام بازگشت کودکان به مدرسه بن مروان در بعد از ظهر همان روز، مدیر جلوی در مدرسه حاضر می‌شود. او با صدایی محکم می‌گوید: «برگردید.» تقریبا ۲۰۰ نفر در غرب موصل بر اثر بمباران کشته شده‌اند. دولت عزای عمومی اعلام کرده است. مدیر کلیدها را در دست گرفته و مدرسه را برای سه روز تعطیل می‌کند.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پربحث ترین عناوین
پرطرفدار ترین عناوین