کد خبر: ۵۰۸۸۵۱
تاریخ انتشار : ۲۸ بهمن ۱۳۹۶ - ۰۸:۵۲

"برای تئاتر فاتحه بخوانیم"

وقتی از روی فیلم کپی می کنند و اسمش را می گذارند تئاتر ارزشمند باید فاتحه تئاتر را خواند!
آفتاب‌‌نیوز :
 سال های زیادی از روزهایی که دانشجو بود گذشته است. از همان روزهایی که استاد دانشگاه به جوان‌های شر و شور، کپی‌برداری و اقتباس از کارهای نمایشنامه نویسان خارجی را دیکته کرده بود. 

به گزارش آفتاب‌نیوز؛ آن روز شاید خیلی از هم‌کلاسی هایش خوشنود بودند. مست باده جهانی دیگر؛ با تکیه کلام ها و واژه هایی که کش می‌آمد و نشان از برتری داشت. انگار هنوز زنگ صدای استاد توی سرش است. به تلخی یاد می‌کند آن خاطره را. آه می‌کشد. با واژه‌هایی بی‌تکلف و روراست می‌رود به میانه آن روزها. قبل از فارغ التحصیلی از دانشکده هنرهای زیبا در رشته بازیگری و کارگردانی و البته سال‌ها قبل از آنکه به انگلستان برود تا فوق لیسانس «طراحی و کارگردانی تئاتر»ش را از دانشگاه برونل بگیرد، جوانی است 26 ساله و خوب یادش هست لحن متکبرانه بعضی از استادان دانشکده را: «مجبورمان می‌کردند آثار مهم ادبیات جهان را بخوانیم...» تا اینجای کار که برای یک دانشجوی تئاتر فرصت ایده‌آلی ایجاد شده. کلام مرزبان چرا پر است از آه؟ دلیل حسرت نهفته در کلام آقای کارگردان خیلی زود با همان کلام روراست هویدا می‌شود:« نمی‌دانم چطور خبری از آثار ارزشمند ادبیات فارسی نبود. چرا برای خواندن این گنجینه جبری در کار نبود؟!». 

قضیه وقتی برایش تلخ‌تر می‌شود که با مقایسه این روزها و آن روزها، اوضاع را غیر‌قابل تحمل‌تر می‌بیند: «یکی از بازیگرانی که در تئاترم حضور داشت می‌خواست کاری به‌عنوان پروژه سر‌کلاس درس ارائه دهد. اتودی به او دادم و گفتش به نظرم تجربه جالبی باید باشد. وقتی از عکس العمل استادش برایم گفت تاسف وجودم را فرا گرفت.» ظاهرا استاد آن بازیگر جوان اصرار داشته نمونه ارائه شده حتما باید از کارهای خارجی باشد! به نظر هادی مرزبان این یعنی درد: «درد است وقتی به خودمان می آییم و می بینیم عادت کرده‌ایم دنباله‌روِ دیگران باشیم. درد است وقتی می‌فهمیم این هویتِ منِ ایرانی دارد از دست می‌رود!»

کارگردان 73ساله از فراموشی می‌گوید که حتی برخی از تئاتری‌ها هم دچارش شده‌اند: «ظاهرا دوستان فراموش کرده‌اند رادی و بیضایی و ساعدی را. این‌ها پرچم‌داران تئاتر نوین ایران اند». 

هادی مرزبان کارگردان شناخته شده‌ای است. او امضای خودش را دارد و سال‌هاست حول محور یک باور، کار کرده‌است: «تئاتر ایرانی». او تا‌کنون بیش از 30 تئاتر را روی صحنه برده؛ 13 نمایشنامه از اکبر رادی است. در عین‌حال تعداد نمایشنامه‌های خارجی‌ای که به تئاتر تبدیل کرده باشد به عدد 5 هم نمی‌رسد.» مهیای اجرای دوباره «بنگاه‌تئاتر» می‌شود؛ همان اثری که نمایشنامه‌اش را علی نصیریان نوشته و خرداد‌ماه و تیرماه امسال تماشاخانه سنگلج میزبان مخاطبانش بود. گفت وگوی «همدلی» با این کارگردان تئاتر را بخوانید:

این روزها در حوزه تئاتر به چه کاری مشغولید؟

راستش مشغول تمرین روی نمایش بنگاه تئاترال هستیم. همان‌طور که می‌دانید این تئاتر مدتی قبل در تماشاخانه سنگلج روی صحنه رفت و مخاطبان استقبال خوبی از کار داشتند. به دلیل استقبال خوب مخاطبانمان تصمیم بر این شد تا بعد از مدتی این اثر را دوباره روی صحنه ببریم. بنگاه تئاترال از دوازدهم بهمن در تماشاخانه شهرزاد روی صحنه خواهد رفت. 

بنگاه تئاترال را باید یک نمایش کمدی دانست ؟

بله. این اثر، تئاتری کمدی است. درباره محتوای نمایش بنگاه تئاترال برای کسانی که این اثر را در سنگلج ندیدند باید بگویم که این اثر ماجراهای یک گروه تخت حوضی را نشان می دهد. البته تخت حوضی مقوله جدایی است که به بازیگران و هنرمندان دیگری احتیاج دارد. از سوی دیگر خودتان هم می دانید اگر قرار بود گروهی بیایند و یک نمایشِ تخت حوضی ببینند، رکورد فروش سنگلج چه قبل و چه بعد از انقلاب جابه جا نمی‌شد و استقبال عمومی از این اثر تا این اندازه نبود. امین زندگانی، میرطاهر مظلومی، فرزانه کابلی، داوود فتحعلی بیگی و حدود پنجاه نفر از هنرجویان و بازیگران جوان هم در این کار ما را همراهی می‌کنند. آقای نصیریان نویسندگی کار را برعهده داشته اند. خانم مهری آسایش و آقای مجید غفاری دستیاران من هستند و محمدوفایی مدیر اجرایی کار است. طراح موسیقی علی‌المعی است. طراح صحنه رضا مهدی زاده. طراح لباس هم صدف شجایی است. 

آیا بنگاه تئاترالی را که در شهرزاد قرار است روی صحنه ببرید باید تکرار بنگاه تئاترال سنگلج بدانیم یا در اجرای پیش رو، تغییری ایجاد کرده اید؟

بله. این اجرا در مقایسه با اجرای سنگلج دچار تغییراتی شده اما به هر حال شیوه این اثر تخت‌حوضی است. در این اجرا، آقای مجید مظفری، رسول نجفیان و داوود داداشی (یکی از سیاه بازهای قدیمی) به جمع ما پیوسته اند.

به نظر می رسد مخاطب امروزی هنر با چنین ژانرهایی آشنایی چندانی نداشته باشد. با این وصف، استقبال مخاطبان از اجرای بنگاه تئاترال در سنگلج شما را غافل‌گیر نکرد؟

ابتدا بگویم که ما اعتقاد نداریم در حال ارائه یک نمایش تخت حوضی هستیم و بنگاه تئاترال نمایشی همچون دیگر کارهای من است. بنابراین می شود گفت این اجرا یک اثر رئال است. من و گروه تمرین‌هایی را انجام داده‌ایم و در حال نمایش گروهی در تئاترمان هستیم که می خواهند قصه «پهلوون کچل» را روی صحنه ببرند. اتفاقات و ماجراهای ایجاد شده حول این گروه، موضوع نمایش ماست. دعواها، گرسنگی‌ها و ماجراهای پشت صحنه گروه در بنگاه تئاترال نمایش داده ‌می‌شود البته حرف‌های خودمان را هم در این قالب زده ایم. این را هم بگویم که این نمایش با نمایشی که آقای نصیریان حدود چهل و چند سال قبل روی صحنه بردند به همین اندازهْ زمانی فاصله دارد. ما این نمایش را به روز کرده ایم چون مشکلات و مسائل جامعه در آن دوره، مشکلات و مسائل امروز نیست. این نکته را هم از یاد نبریم که خطوط قرمزهای امروزمان با آن دوره تفاوت کرده و ما ملزم بودیم مسائل اجتماعی، خانوادگی و اخلاقی را براساس آنچه امروز در دایره خطوط قرمز جامعه و هنرمان قرار می گیرد، بیان کنیم. 

همکاری با هنرمندان پیشکسوت و ارائه چنین نوعی از نمایش در دوره کنونی که ظاهرا فروش اولویت اصلی اغلب تئاترها شده و سلبریتی ها با حضور در کارها فارغ از درجه کیفی اثر، تضمین کننده برد اختصاصی هستند، چه محدودیت ها و به احتمال امکاناتی داشت؟

من با ذهنیت رایج شده در دوره کنونی که معتقدانش می گویند مخاطب عام فلان نوع کار را نمی فهمد، اصلا موافق نیستم. ما در این کشور نجیب ترین، شریف ترین و فهیم ترین تماشاگران را داریم. این مخاطبان، قدرت تشخیص بالایی دارند. مخاطبان بنگاه تئاترال فهمیده اند که قرار است کاری متفاوت ببینند. به تعبیر من، ما یک نمایش رئال را ارائه می کنیم و مردم به همین دلیل می‌توانند ارتباط خوبی با اثر برقرارکنند. این وضع باعث شده تا ما بتوانیم حرف‌های خودمان را البته تا حدی که امکانش بوده و خط قرمزها را رد نکرده باشد، مطرح کنیم. در این اثر، چهره‌های اصیلی که مردم با آنها برخورد دارند و در اصطلاح آن‌ها را می شناسند، کم نیستند. اما من به‌طورکلی هیچ وقت برای کارهایم با این گزاره که باید از این دست بازیگران فقط به دلیل اینکه می‌توانند به پرشدن سالن کمک کنند، استفاده کنم، موافق نبوده‌ام و گمان نمی‌کنم هیچ وقت حاضر به قبول چنین نگاهی باشم. البته ممکن است در یک اثر یکی از بازیگران، ستاره سینما باشد یا نباشد. این مسئله برای من فرقی نمی کند. مهم برای من این است که کدام بازیگر برای بازی در نقشی که مد نظر دارم، مناسب است؟ در کارهایم از کسی که به‌درد نقش من بخورد، استفاده می‌کنم، حالا می خواهد اصلا فراموش شده باشد یا روی پرده سینماها حضور پررنگی را تجربه کند و در اصطلاح سوپراستار باشد. این کار (بنگاه تئاترال) نشان داد مردم در مواجهه با اثری نظیر آن، حس و حال خوبی دارند و از اثر استقبال می‌کنند. من با هدفی غیر از تناسب با نقش به دنبال کسی که شناخته شده باشد، نمی‌روم و هرگز دوست ندارم برای کارم آویزان نام کسی شوم و البته نیازی هم به این کار نمی‌بینم. هر کسی ارزش و توانمندی خودش را دارد اما دلیل به کارگیری بازیگران در کار ها صرفا به خاطر توانمندی در اجرای نقشی است که در نظر گرفته‌ام. اتفاقا سال آینده کار بزرگی قرار است روی صحنه ببرم و برای این کار با تئاتر شهر هم صحبت‌هایی کرده ایم تا آنجا اجرا کنیم. اتفاقا برای بازی در آن اثر خانم بازیگری را در نظر گرفته‌ام که ستاره سینما هست اما حضور او در این کار نه به خاطر شهرتش بلکه به‌دلیل کارایی اش برای اجرای نقش مورد نظر من است.

شما در تئاترهایی که روی صحنه برده اید با بسیاری از بازیگران شناخته شده و البته پیشکسوت همکاری کرده اید....

درست می گویید. من با بیشتر بزرگان تئاتر و سینمای ایران کار کرده ام. شاید یکی دو نفر از پیشکسوتان این عرصه باشند که در کارهایم حضور نداشته اند، آن هم چون فرصتش پیش نیامده. خودتان بهتر می‌دانید که در تئاترهایی که روی صحنه برده ام، دوبار با آقای نصیریان همکاری داشته‌ام، آقای مشایخی، آقای راد و بسیاری دیگر هم در کارهای من حضور داشته‌اند . زمانی هم که روی صحنه این نمایش‌ها رفته اند، واقعا خوش درخشیده‌اند. 

با وجود جریانی که این روزها در تئاتر کشورمان مد شده، تا چه زمان امکان حرکت براساس خط قرمزهای شخصی‌تان را ممکن می‌دانید؟

خوب است بدانید به دلیل مشکلات تالار سنگلج، در همین نمایش با تمام فروش خوبش، من، دستیارانم و عوامل پشت صحنه تا الان نتوانستیم دیناری برداریم. شاید چون همیشه در زمینه اقتصاد هنر ضعیف بوده ام. وقتی کار شروع می شود من فقط به کیفیتش فکر می‌کنم و همه تلاشم را به‌کار می بندم تا اثرم زمان روی صحنه رفتنش بهترین ارائه را تجربه‌کند. به همین خاطر هم هست که همیشه در روزهای پایانی اجرای نمایش‌هایم دچار مشکل شده ام و لطمه دیده ام. شاید بهتر باشد گاهی کمی چرتکه انداخت و مقوله بازگشت سرمایه را هم در نظرگرفت چون برای ادامه مسیر توجه به این بخش واقعا نیازی ضروری است.

باتوجه به مشکلات و محدودیت‌های موجود در تماشاخانه سنگلج ، چرا برای اجرای تئاترتان سراغ سالن دیگری نرفتید؟

اتفاقا وقتی می‌خواستم این نمایش را روی صحنه ببرم تصمیم گرفتم در سالن های بزرگ کار را انجام ‌دهم. عده‌ای از بزرگان که البته به آن‌ها ارادت دارم، به من گفتند: شما برو سنگلج! ما هم حمایت می کنیم. من هم راه افتادم و رفتم. همان‌طور که می دانید تماشاخانه سنگلج 212 صندلی بیشتر ندارد و قیمت بلیط هایش هم باید بر اساس سقف تعیین شده صورت بگیرد. با این حساب، من نتوانستم آن طور که امکان داشت از گیشه بهره ای ببرم. بلیط های تئاتر ما یک ماه جلو‌تر تمام شده بود و همان وقت، سایت تیوال اعلام کرد دیگر کسی برای تهیه بلیط مراجعه نکند. به قول یکی از دوستان اگر ما در سالن بزرگ تری اجرا داشتیم شاید می‌توانستیم فروش میلیاردی را هم تجربه کنیم اما در پایان کار در تماشاخانه سنگلج، من ماندم و دستمزدهایی که باید به بازیگرانم می‌دادم. همین محدودیت‌ها هم باعث شد تا در کنار عوامل پشت صحنه هیچ انتفاع مالی نداشته‌باشیم و نتوانیم دستمزدی از فروش برای خودمان کنار بگذاریم البته هنوز هم امیدوارم دوستان برای این ماجرا فکری بکنند. اگر برایم قطعی شود نمی‌توانم به نتیجه برسم، حرف‌های زیادی هست که خواهم‌گفت. 

به نظر شما، آینده تئاتر ایران خوب است یا بد؟

متاسفانه من درباره آینده تئاتر مملکتم واقعا نگرانم. در هیچ مملکتی (چه پیشرفته و چه کشورهای در حال توسعه) هرگز و هرگز بدون پشتوانه دولت‌ها نمی توانند روی پاهایشان بایستند. دولت باید برای هنر تئاتر فکری کند. چهل پنجاه سال است این جمله را گفته ایم اما تا امروز هیچ دردی دوا نشده است. اگر در لندن هر شب حدود پانصد اجرا برگزار می شود، همگی شان که تئاتر نیست حتی از میان این نمایش ها، تعدادی در محله های بدنام روی صحنه می روند و مخاطبانش دنبال تئاتر نیستند بلکه می روند برای دیدن چیزهای دیگر، هرچند همگی شان به نام تئاتر فعالند. اما در همان کشور «نشنال تیاتِر» هم هست که آثار «شکسپیر» و «ایبسن» و دیگر بزرگان نمایشنامه نویسی در انگلستان را اجرا می‌کنند. این نمایش‌ها با سرمایه و پشتیبانی مستقیم دولت امکان روی صحنه رفتن پیدا می‌کنند. چون آنجا فرهنگ مردم‌شان برای‌شان مهمترین مولفه است. ما در ایران علاوه بر محدودیت‌هایی که در فضای اجرای تئاتر به باور مرسوم تجربه می‌کنیم، با صدا‌وسیمایی روبه‌رو هستیم که شاید تئاتر برایش اولویت چندم هم نیست. زمانی حتی نه چندان دور، تلویزیون لااقل گوشه چشمی به تئاتر داشت و گاهی تله‌تئاترهایی را پخش می‌کرد اما امروز دیگر هیچ توجهی هرچند اندک به این هنر ندارد. تازه آن زمانی که گه گاه تئاترهای خارجی در تلویزیون مورد توجه مسئولان بود، من می‌گفتم چرا نمایش های ایرانی نباید کار شود؟ که دو کار ایرانی را در همان دوره، از طریق تلوزیون کارکردم اما نمی دانم چرا امروز دیگر اصلا تئاتر به‌طورکل و تئاتر ایرانی که اصلا برای تلوزیون مهم نیست؟ سال‌ها قبل برنامه‌ای به نام «ما می توانیم» در تلویزیون داشتم که هدفش آموزش تئاتر بود و اتفاقا مخاطبان زیادی هم داشت. بعدها چندین بار رفتم و درباره ساخت چنین برنامه‌ای آموزشی صحبت کردم اما انگار کششی برای مسئولان نداشت. من هم هیچ‌وقت نمی‌خواهم جایی خودم را تحمیل کنم بنابراین دیگر خیال ساخت آن برنامه را از سرم بیرون کردم. زمانی که ماجرای تئاترخصوصی پیش آمد من نگرانی‌هایم را ابراز کردم و گفتم مراقب باشید تئاترمان به ابتذال کشیده نشود.

تا امروز دچار ابتذال نشده‌ایم؟

راستش نه. هنوز به ابتذال کشیده نشده ایم اما « این ره که تو می‌روی به ترکستان است». هر‌ساله تعدادی عاشق به بدنه تئاتر اضافه می‌شوند. دانشگاه‌ها سالانه هفت‌صد تا هشت‌صد نفر فارغ‌التحصیل پرورش می‌دهد که باید برای‌شان فکری کرد. وقتی این بچه های علاقه مند دانشگاه‌شان را تمام می‌کنند، چاره ای جز اینکه جذب گروه های کوچک تئاتری بشوند، ندارند. می‌شود پیش‌بینی کرد این جوانان زمانی در سالنی اجرا داشته باشند که از قضا در مجاورتش تئاتر دیگری با استقبال و درآمد بالا مواجه شده و مثلا فلان آقا یا خانم بازیگر را هم آورده و مردم برای تماشایش هجوم برده اند. این جوانان چه نگاهی را تجربه می‌کنند؟ جوان ایرانی دانش آموخته تئاتر در آن شرایط، احتمالا با خودش می‌گوید مگر من چه چیزی کم دارم؟ این مسیری است که می‌تواند تئاتر را دچار ابتذال کند. بنابراین همان‌طور که نان مردم باید برای دولت اهمیت داشته باشد، تئاتر هم باید برای دولت‌مردان مهم باشد چون نان شکم را سیر می کند و تئاتر خوراک مغز جامعه است. 

علت این انفعال از سوی دولت چیست؟

شاید به این دلیل که دولتمردان هنوز ما را باور نکرده اند و ماجرا را جدی نمی گیرند. وقتی یک نفر از روی فلان تئاتر یا فیلم مو به مو کپی می کند و در اصطلاح «نمایشی!» را روی صحنه می برد و صدای به به و چه چه بلند می شود که عجب اثر ارزشمندی، همان زمانی است که باید فاتحه هنر تئاتر را خواند. آیا کسی درباره رهآورد چنین کارهایی سئوال می پرسد که مثلا آقا چه حرفی از خودت برای گفتن داشتی؟ بگذریم...

تئاتر«عیش و نیستی» مدتی قبل با کارگردانی شما در چهار قسمت از شبکه چهارم سیما پخش شد. حضورتان در تلویزیون بعد از مدت ها چه دلیلی داشت؟

همان‌طور که می‌دانید در حوزه کارگردانی علاقه‌مندیِ من، کار روی تئاترهای ایرانی است و اغلب کارهای خارجی که کارگردانی‌شان را پذیرفته‌ام، به سفارش و درخواست تلوزیون بوده‌است. البته تهیه‌کننده کار آقای علی اصغرآزادان بود که از مدت‌ها قبل تجربه همکاری در چند تئاتر‌تلویزیونی با ایشان را داشتم. این تئاتر از هفتم‌دی‌ماه در برنامه تماشاخانه شبکه‌چهار پخش شد. ماجرای «عیش و نیستی» درباره نویسنده مشهوری است که تصمیم به خودکشی گرفته‌است. دانیال حکیمی، الهام پاوه‌نژاد، رضا فیاضی، محمد ابهری، زهره مجابی، رویا میرعلمی و بهنام تشکر در این کار حضور داشتند

به نام اکبر رادی برسیم؛ نویسنده‌ای که شما را کارگردان آثار او لقب داده‌اند. در طول حدود ربع قرن به نقل زنده‌یاد رادی نوشته‌های او چه ویژگی داشت که جذب‌تان می‌کرد؟

آشنایی با رادی و ساختن دوازده اثر از نمایشنامه‌های او اساسا سطح توقع من درباره درام ایرانی را بالا برد. از آن زمان به بعد دیگر هیچ وقت نتوانستم هر نمایشنامه ای را برای کارگردانی بپذیرم. چون نگاه، زبان و نوشته های رادی مخصوص به خود اوست. هر وقت قرار باشد به شکل تمثیلی درباره نمایشنامه‌های رادی توضیح‌دهم، می‌گویم این آثار در حالی که به گلزاری می‌ماند، عظمت و شکوه کاشی‌کاری های مسجد امام اصفهان را دارد. این مرد شاید به‌دلیل جامعه شناسی دقیقش، گوشه‌و کنار جامعه را کنکاش می‌کرد و روی آدم‌هایی انگشت می‌گذاشت که هر کدام از ما بارها و بارها ممکن است در طول روز ببینیم‌شان اما به آن‌ها توجه نکنم. طبیعی است که سی سال زندگی در کنار او تاثیرگذار بوده است. خدابیامرز وقتی زنده بود می‌گفت من و مرزبان ربع قرن است که داریم کنار هم زندگی می‌کنیم. رادی به من لطف داشت. به احترام او بود که در سی‌اُمین سال همکاری‌مان البته وقتی از بین‌مان رفته‌بود، «تانگوی تخم‌مرغ داغ» را در تالار وحدت روی صحنه بردیم. به امید خدا اگر همه کارها به خوبی جلو برود، فروردین ماه سال 97 یکی دیگر از آثار زنده یاد رادی را روی صحنه می‌برم. طبق برنامه، اجرای تئاتر شهر هم پس از ماه محرم در سال آینده باید به صحنه برود. 

مدتی است که بنیاد اکبر رادی فراخوان جایزه ادبیات نمایشی‌اش با همین نام را اعلام کرده و آثار مختلفی در دو بخش نمایشنامه‌نویسی و مقاله پژوهشی به دبیرخانه این بنیاد ارسال شده است. ظاهرا قرار است ششم اسفندماه برگزیدگانش را اعلام‌کند. نظر شما به‌طو‌ر‌کل درباره لزوم برگزاری این جشنواره‌ها و این جوایز چیست؟ چه اتفاقی باید در برگزاری چنین جوایزی بیفتد تا کارکرد مورد انتظار را داشته‌باشد؟

در کشور‌ما، برای بزرگداشت افراد تاثیرگذار (که اغلب‌شان هم دیگر در بین ما نیستند) در عرصه‌های مختلف هنری و غیرهنری تا امروز جوایز، جشنواره‌ها ، سخنرانی‌ها و کنگره‌های زیادی برگزار شده است که اغلب یا دولتی‌اند یا اگر به‌شکل خصوصی برگزار می‌شوند، دوام چندانی ندارند. سطح کیفی بسیاری از این رویدادها هم در اندازه اشخاصی که نام‌شان آورده می‌شود، نیست. البته این نظر‌کلی من درباره برگزاری جشنواره‌ها و جوایزی است که هدف‌شان احترام به‌نام یک انسان ارزشمند در حوزه‌های گوناگون کاری است. من شخصا در بنیاد رادی حضور دارم و به آنجا رفت‌و‌آمد هم می‌کنم. به‌نظر من برگزاری این جایزه‌ها، کار خوب و اثرگذاری است اما با در نظر گرفتن دو نکته. اول اینکه نمایشنامه‌نویس خوب و دوست عزیز من تا وقتی نفس می‌کشید رادی بود و امروز اگر اتفاقی قرار است بیفتد، تنها می‌تواند با هدف احترام به نام او باشد. مسئله دوم که بسیار هم اهمیت دارد، جایگاه و شان شخصی است، که می‌خواهیم بزرگ‌داشتش را برگزار کنیم. حرکتی که قرار است انجام شود باید در حد نام بزرگی مثل اکبر رادی باشد. وقتی من اثری از رادی را روی صحنه می برم یعنی او را روی صحنه، در سطح جامعه و در میان مردم دارم. من گمان می کنم برای زنده نگه داشتن یاد بزرگانی چون رادی هیچ کاری به اندازه روی صحنه بردن اثر از او تاثیرگذار نیست.
 
کوتاه از بنگاه تئاترال

هادی مرزبان: درباره محتوای نمایش بنگاه تئاترال برای کسانی که این اثر را در سنگلج ندیدند باید بگویم که این اثر ماجراهای یک گروه تخت حوضی را نشان می دهد. البته تخت حوضی مقوله جدایی است که به بازیگران و هنرمندان دیگری احتیاج دارد. از سوی دیگر خودتان هم می دانید اگر قرار بود گروهی بیایند و یک نمایشِ تخت حوضی ببینند، رکورد فروش سنگلج چه قبل و چه بعد از انقلاب جابه جا نمی شد و استقبال عمومی از این اثر تا این اندازه نبود. امین زندگانی، میرطاهر مظلومی، فرزانه کابلی، داوود فتحعلی بیگی و حدود پنجاه نفر از هنرجویان و بازیگران جوان هم در این کار ما را همراهی می کنند. آقای نصیریان نویسندگی کار را برعهده داشته اند. خانم مهری آسایش و آقای مجید قفاری دستیاران من هستند و محمدوفایی مدیر اجرایی کار است. طراح موسیقی علی‌المعی است. طراح صحنه رضا مهدی زاده. طراح لباس هم صدف شجایی است.

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پربحث ترین عناوین
پرطرفدار ترین عناوین