کد خبر: ۵۷۵۵
تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱۳۸۴ - ۱۴:۴۵

نوازش بر ساز آرامش، صنايع دستي

آفتاب‌‌نیوز : صنايع دستي،صنعت هاي دست بشر،هنر هاي دستي درقالب ابزار وآلات كار آمد،با اين تعابير نزديك به ريشه صنايع دستي بشر ،مي رسيم به دوران واپسين سنگي كه انسان سلاح وابزار ساخته دست خود را با فرم هاي كارآمد وآميخته به نقوش ، وابسته به اعتقادهاي جادويي فراهم مي ساخت تا ناآگاهانه به درون پرآشوبش آرامش بخشد و به خود تكيه و موفقيت هر چندگاهش را به اين نقوش مربوط سازد و از اينجا روح سركش بشر بناي جادو نهاد و درپي ابدي كردن آرزوي ازلي خود برآمد،جاودانگي، و جاودانگي پايه پرداختن به ظاهر شد و فرح بدن و مخصوصا"سر" كه منبع روح به شمار مي رفت سنبل هنر مجسمه سازي در شكلهاي ابتدايي شد و اين شرايط آنچنان اقتداري به انسان بخشيد كه ديگران را در شرايط مناسب گردهم جمع ميكرد و زندگي اجتماعي و رهبري شكل گرفت.

رفته رفته هنر رخ مي نمود وبشر در بستر آرامش طبيعي در كنار ه هاي رودهاي بزرگ و دشتهاي فراخ آرام گرفت با روحي لطيف اما در قالب قوميت ، دستهاي هنرمند به پايه ريزي تمدن پرداخت .
 انساني كه در دوران نوسنگي صنعتگر و كشاورز بود ،فرهنگ و قانون داشت و فراتر ازآنها از زمين در آسمان ها رسوخ كرده و از دين دم ميزند ، اينها همه و همه شكلهايي جديد از هنر را نمود و دستهاي خلاق آرام آرام آرامش را نواخت و نواي موسيقي سركش ريتم نوازش بر ساز آرامش گرفت.

نخستين سفالها شكل گرفتند و در اوج ماندگاري سنبلهايي از جاودانگي هر قوم شدند .از سرفرازترين اقوام در اين عرصه ايرانيان بوده اند كه پيشتر از سايرين آرامش را در سايه سار هنر دستان خود يافتند.
آثار برجاي مانده از ايران باستان در قالب سلاح هايي از سنگ ناصاف شامل چكش ، تبر و پيكان ميشود كه در كاوش غاري در تنگه بيده ،واقع در كوههاي بختياري شمال شرق شوشتر، بدست آمده و متعلق به حدود پانزده هزار سال پيش از ميلاد است و نظاير همين ابزار در شكلهايي صيقل يافته در هزاره هفت و شش قبل از ميلاد ،دوره نوسنگي، نيز يافته شده ، از آثار مكشوفه مربوط به هزاره پنجم تا سوم قبل از ميلاد ،دوره سنگ
ومس مي توان به مهرهاي كنده كاري شده و سفال هايي منقوش اشاره كرد . 
در سه كيلومتري جنوب غربي كاشان در تپه هاي سيلك نمونه هايي بسيار با ارزش  اين آثار به دست آمده است  .

هزار و دويست سال قبل از ميلاد ، عصر آهن، در لرستان تمدني شكل گرفت كه حاصل آن براي ما اشياي زينتي با غناي بسيار است ، گردنبند ها، انگشترها، گوشواره ها و حتي سنجاقهاي مو،قطعات ساز و برگ اسبان شامل لگام ها و يراق ها و زنگوله ها و اجزاي ارابه ها و آويزها و سلاح ها همه از جنس آهن و يا مفرغ وسفالها ي نيم پخته كه نشان مي دهند ايرانيان تا چه حد به ظرافت و تزئين در صنايع دستي رسيده بودند آن هم در چنان موقعيت زماني.

از ديگر مكان هايي كه در ايران باستان مهد هنر بوده اند مي توان به ناحيه جنوب درياچه اروميه كردستان كنوني ،حسنلو در حد فاصل مهاباد و درياچه اروميه و زيويه در آذربايجان غربي اشاره كرد كه در دوره باستاني مانائي خوانده ميشود و دستاورد ما از اين نواحي اشياي طلايي ، مفرغي و عاجي است كه متعلق به هفتصد سال قبل از ميلاد است و مهمترين اين آثار جام حسنلو است كه جامي طلايي وبسيار اعجاب آور است.

البته از تمدن مارليكو واملش واقع در گيلان هم نمي توان گذشت زيرا قدمت برخي اشياي به دست آمده از مارليك به اواخر هزاره دوم و اوايل هزاره اول قبل از ميلاد مي رسد وآثار املش بيشتر متعلق به قرن نهم وهشتم قبل از ميلاد است.

بعد ها آريايي ها به ايران آمدند و در زماني حدود هزاره سوم قبل از ميلاد دسته اي در هگمتانه مستقر شدند كه مادها بودند و عده اي در فارس كه پارس ها بودند و اين اقامت پايه ريزي تمدن گران سنگ را بنا نهاد كه امروز موجب افتخار ماست.

با اين تفاسير كمابيش به دوره اي كه حافظه تاريخ ياري مي دهد و ما هم آگاهي هايي داريم و مي دانيم كه دستهاي ايراني آفريد و آفريد تا آنكه هنر رسالت يافت و هدف آسماني گرفت وسپس از عرش به غرور پيوست واسلام آمد ،در دوره اسلامي ايران آنچنان هنر ها در قالب دين به رقصي شيداگونه مي پرداختند كه هر چشمي را مسحور مي ساخت وآنقدر رخ يافتند كه بناها ي عظيم هم براي آنها كوچك مي نمودند واين دستها تا آنجا نواختند كه امروز معروف است ، اسلام در شبه جزيره ظهور در مصر خوانده و در ايران پرورش يافت،اين نبود مگر به هنرذهن و دست ايراني در صنايع دستي .

به طور كلي حكومت پادشاهي در ايران باعث پرورش صنعتگران هنرمند بود و از اقصي نقاط اين خاك هنر هايي بديع درآمدند،با نوآوريهاي خيره كننده در نهايت ظرافت كه مأمن آنها دربار بود و بهايي در خور پيش رويشان در دوره هاي مختلف از تاريخ بعد از اسلام ايران رخدادهايي باعث اوج گرفتن برخي از اين صنايع مي شدند براي مثال سنگهاي زينتي و گرانقيمت كه نادر از هند با خود آورده هنر جواهر سازي و طلاسازي و مرصع كاري ايران را ارتقايي جهاني بخشيد كه تا امروز هم ادامه دارد.

اما امروز......
امروز مفهومي كه بعد از شنيده صنايع دستي به ذهن ايراني مي رسداين است :خاتم كاري اصفهان، سفالگري همدان، سبد بافي شمال و نه بيشتر ، حال آنكه نهايت تبلور هنر ايرانيدر ميدان نقش جهان اصفهان در كنار خاتم كاريهايي نادر در قالب وسايل تزئيني ، قلمزني هاي ماهرانه بر مس ونقره ، ميناكاريهاي ناب وكم نظير كه خاك ميخورند و آويزها وظروف و وسايل روزمره ساخت كشور چين فروش بيشتري دارند و استادكاران نااميدانه ترك به ترك مي چسبانند و قلم برتن مس مي كوبند واميدي به آينده ندارند چه رسد به جاودانگي.

در همدان به تعداد انگشتان دست يك، فروشگاه صنايع دستي وسفال نمي توان يافت كه اين هنر را با اصالت تمام عرضه كنند .كجاست آن لعاب هاي دلبر و دلربا بر تن كويري سفال مگر به همت چند پير سالخورده و نيست بچه مرشدي كه فوت آخر را به او بياموزند.

صنعت قالي بافي ما در بازار جهاني توفيق سابق را نداردوعرصه را به رقباي دون پايه واگذارده ودر داخل قرباني ماشين ها شده ، كسي نمي داند كه نمد چيست وتنها در عشاير آنهم براي مصرف شخصي گبه و گليم بافته مي شود ودر روستاها و شهر هاي كوچك به همان منظور.

كجاست حكاكي كه بر تن سنگ نقش فرش زند ،در شيراز هم نمي توان حكاكي چيره دست با قدرت سابق بيابي. كسي ميداند مرصع كاري شامل تزئين ظروفي از فولاد وآهن است با طلا و نقره كه در آرايش علم و علامت در مراسم هاي مذهبي چشم ها را خيره مي كند.

كسي ميداند مينا كاري لعاب پخته شده مرواريد گونهاي است با نقاشي هاي ثابت بر آن كه جاودانند، البته شايد سفره قلمكار خواهان داشته باشد اما كسي نمي داند گلابتون دوزي نقده دوزي و سكه دوزي چيست.

جديدا با بازار يافتن معرق كاري عده اي مي دانند اين هنر پازلي از چوب است فقط در همين حد و چه رنجي مي كشند استادكاران اين صنعت از معرق نقاشي باب شده اما مشبك كاري مهجور مانده و خواهاني ندارد ، چه شد آن شبكه هايي كه منشوري از رنگ و نور را به پيشگاه چشم مي نمود.

البته از اين نگذريم كه نگارگري يا مينياتور با خوني تازه در رگهايش به همت استاد فرشچيان نفسي تازه گرفته اما كجايند فرزندان حسين قلي آقاسي ومحمد مدبر كه نقاشي قهوه خانه اي را رونق بخشند.

هنوز تذهيب نقشي بر حاشيه كاغذها مي لغزاند اما منبت كاري كه زماني گويي به ظرافت تذهيب بود منتها بر چوب ديگر فروغي نو ندارد حال آنكه زينت منابر بود و كرسي درس اساتيد ، اما، اما و بسيار اماهاي ديگر كه شامل صنايع دستي مي شوند كه نفسهايشان به شماره افتاده و تنها به مدد و پيگيري و همت زنده دلاني فارغ از ماديات همواره با غم نان قلم بر جاودانگي رقم مي زنند.

هنوز هم در بازار شيراز يك نفر هست كه ركابهايي گرانبها تر از نگين مي سازد ، در بوشهر و بند عباس و زاهدان تپه دوزي و مليله دوزي مي كنند و هنوز در دزفول و قوچان و اصطهبانات صداي هي هي... نفس غدمالان به گوش مي رسد هنوز چقا مي بافند بر قامت مردان بختياري و هنوز بانويي در تهران فيروزه كاري ميكند بر شمعدانها و....
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پربحث ترین عناوین
پرطرفدار ترین عناوین