کد خبر: ۵۷۹۰۰۷
تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱۳۹۷ - ۰۹:۲۶

مظلوم‌ترین مادر شهید کشور: چادرم را کفن فرزندم کردم+عکس

قامت خمیده اش تفسیر هزاران درد و رنج و مصیبتی است که تحمل کرده اما خم به ابرو نیاورده؛ شجاعت و غیرت هنوز در چشمانش موج می زند و نگاهش حکایت ستم هایی است که در سال های اولیه انقلاب از سوی دشمنان بر مردم آذربایجان غربی تحمیل شد.
آفتاب‌‌نیوز :
تفسیر صبر و‌ غیرت «فیروزه شجاعی» در ظرف واژه ها نمی گنجد و جمله ها توان بیان دلاوری هایش را ندارد؛ تاریخ در برابر صبر و شکیبایی او انگشت حیرت به دهان گرفته و سخنان بی بی شهید «یوسف داورپناه» که مظلوم ترین مادر شهید کشور به شمار می رود، حیرت انگیز است.

حکایت مبارزه تا شهادت یوسف توسط دموکرات های بی رحم نیز مظلومیت این مادر را به تصویر می کشد؛ مادری که با دستان خود پیکر پاک فرزندش را بدون کفن به خاک غربت سپرد. 

مظلوم‌ترین مادر شهید کشور: چادرم را کفن فرزندم کردم+عکس

** یوسف شبکه منافقان را متلاشی کرد

گویا یوسف به یکی از گروه های منافقان نفوذ کرده بود و وقتی دوستانش در آن برهه از وی برای حضور در جبهه دعوت کرده بودند، ایشان گفته بود که «اینجا نیز جبهه است». یوسف با تلاش و مبارزه این گروه را متلاشی کرد و سلاح و ادوات جنگی زیادی هم به دست آمد و علاوه بر آن بسیاری از افراد این گروه دستگیر شدند.

** دموکرات ها از در و دیوار وارد خانه شدند 

شهید «باکری» در یکی از عملیات ها به یوسف مرخصی تشویقی داده و ‌او به ارومیه آمده بود اما ما به زمین زراعی در یکی از شهرستان های استان رفته بودیم؛ یوسف هم پس از کسب اطلاع با همان لباس رزم و چفیه بر گردن نزد ما آمد. با دیدنش نگران شدم و گفتم مگر نمی دانی اینجا پر از دموکرات و کومله است! چرا آمدی؟ جاسوس ها تو را شناسایی و حضورت را گزارش می کنند! 

یوسف من آن روز ماند. او عادت داشت نماز شب بخواند به من گفت مادر من می خوابم اگر خواب ماندم برای نماز بیدارم کن؛ از نگرانی خوابم نبرد و در تاریکی شب دیدم یوسف خودش برای نماز بلند شد.

آمدن عده ای از دامنه کوه به سمت پایین و طرف منزل ما را دیدم. اندکی نگذشته بود که از در و دیوار وارد منزل شدند و اسلحه را به طرف من نشانه گرفتند. به یوسف که در حال نماز بود، گفتند «برای خمینی نماز می خوانی؟» یوسف پس از نماز گفت «طرف شما من هستم؛ اسلحه را از طرف مادرم کنار بکشید. اولا خمینی نه امام خمینی و ‌دیگر اینکه ما برای خدا نماز می خوانیم و ‌به کسی اقتدا می کنیم که ایشان نیز به خدا اقتدا کند».

دموکرات ها سپس با قنداق اسلحه یوسف را کتک زدند و ‌به 2 روستای بالاتر بردند؛ وقتی دموکرات ها او را می بردند، گفت «مرا از وسط روستا نبرید چون‌ نمی خواهم ترس و ‌وحشت به دل زنان روستا بیافتد». فردای آن روز مقداری طلا که داشتم برداشتم و به هر زحمتی که بود خود را بین دموکرات ها رساندم و ‌با سختی زیاد توانستم یوسف را ببینم. گفتم: پسرم این طلاها را به اینها بدهم تا آزادت کنند ولی یوسف گفت «مادر تو با این کار آنان را تجهیز می کنی. آنان نه تنها مرا آزاد نمی کنند بلکه این طلاها هر کدام گلوله ای می شود که جان رزمندگان دیگر را نشانه می گیرند». سپس پرسیدم: به سپاه مستقر در شهرستان بگویم؟ ولی اجازه نداد و گفت «الان در تمامی راه ها کمین کرده اند و ‌با گفتن شما چندین نفر شهید می شوند‌ و‌ این درست نیست که به خاطر یک نفر چند نفر جان خود را از دست بدهند».

** دموکرات ها از یوسف خواستند علیه امام‌ سخن بگوید 

یکی از سرکرده های دموکرات ها به نام «حملات» که از اراذل معروف منطقه بود، ‌‌به ‌یوسف گفت «اگر می خواهی آزاد بشوی مردم ‌را در مسجد جمع می کنیم و‌ شما در این جمع علیه امام و ‌انقلاب سخن بگو‌. زمانی که لب به سخن گشود امام (ره) و انقلاب را عزیز و ‌دموکرات ها را ذلیل کرد و‌ فضای موجود را تغییر داد. پس از سخنرانی سریع او را پایین آوردند و‌ فردای صبح این روز صدای تیر شنیده شد. اندکی بعد در به صدا درآمد و ‌گفتند بیایید جنازه را ببرید.

** سینه یوسفم را شکافته بودند 

یوسف را در همان محلی که چند نفر از دموکرات ها کشته شده بودند، به شهادت رساندند. بالای سرش که رسیدم، سینه اش را شکافته و خنجر داغ بر بدنش گذاشته بودند، پیکرش پر بود از رد چاقوهای دشمن! گفتند ‌اینجا باید دفن کنید نمی توانستیم ‌ارومیه بیاوریم و اهالی هم جرات کمک کردن نداشتند. یک نفر را به زحمت پیدا کردیم و به همراه پدرش قبری برای ایشان کندیم.

** چادرم را کفن پسرم کردم 

آنجا آب و کفن و حتی کسی برای غسل دادن نبود! پسرم را درون چادر پیچیدم و مهر کربلا را خرد کردم و به سر و رویش مالیدم؛ هنگام گذاشتن وی در داخل قبر گفتم حلالم کن مادر، ببخش اینجا گذاشتم و سپس علیه دموکرات ها شعار دادم.

رعایت حجاب و‌ حفظ آن از ‌سفارش های این شهید بود؛ وی معتقد بود حجاب همانند خون شهید با ارزش بوده و دشمن به دنبال این است که حجاب نباشد. اگر حجاب نباشد بی عفتی زیاد شده و ‌جوانان منحرف می شوند.

یوسف من کمتر غذا می خورد و به دیگران کمک می کرد. حتی لباس نو خود را به افراد فقیر می داد و محله محرومی را شناسایی کرده بود و ‌همواره به آنان رسیدگی می کرد.

همواره حرف های امام را محور فعالیت های خود قرار می داد؛ ولایت پذیر بود چنانکه دموکرات ها از او خواستند به امام و انقلاب توهین کند تا آزاد شود اما این ذلت را قبول نکرد.

وی تاکید داشت که اگر حلال و‌ حرام رعایت نشود، خون شهدا گریبانگیر خواهد شد. آه مادران شهید ‌زنان بدحجاب را خواهد گرفت.

 شهید یوسف داورپناه در سال 1344 در کرمان چشم به جهان گشود و ‌پس از مبارزه ها و ‌رشادت های فراوان در شهریور سال 1362 شمسی در سن 18 سالگی توسط حزب منحله دموکرات به شهادت رسید؛ مزار این شهید والا مقام در محل شهادتش قرار دارد و مزار دیگری که پلاک و‌ چفیه را در خود جای داده، در باغ رضوان ‌ارومیه است.

یوسف به همراه خواهرش برای لبیک گفتن به فرمان امام خمینی(ره) قبل از انقلاب وارد عرصه مبارزه شد و پس از شروع جنگ تحمیلی نیز همانند دیگر جوانان به میدان جنگ حق علیه باطل رفت. 

پایبندی به مسایل اعتقادی و شجاعت از ویژگی های این شهید بود. ایشان در کنار نترس بودن، بیان زیبایی داشت و صحبت خود را با حدیثی از اهل بیت یا آیه قرآن شروع می کرد.

منبع: ایرنا
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین