مریم جعفری حصارلو* - نمایش فرانکشتاین نوشته و کارگردانی ایمان افشاریان بر اساس رمان معروف فرانکشتاین نویسنده انگلیسی مری شلی نوشته شده هرچند نامی از این نویسنده شهیر در بروشور نمایش نیامده است.
به گزارش آفتاب نیوز، این نمایش در آذر و دی ماه سال جاری و درساعت 20 در سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر به روی صحنه میرود. رمان فرانکشتاین داستان یک پزشک است که تلاش می کند با دوختن اجسام مردگان؛ یک انسان بسازد و از طریق جریان الکتریسیته به این جسم هزار تکه جان ببخشد. جان بخشی صورت میگیرد و ویکتور فرانکشتاین هیولایی آفریده است که هول و وحشت مرگ را در اذهان بازآفرینی میکند. اما داستان این نمایش با ابهام و درک نامفهوم این اثر شکل گرفته است.
هرچند نویسنده معتقد باشد که توجهی به اصل داستان نداشته، اما اثر خود را بر مبنای اثر معروف فرانکشتاین نوشته و این اثر نیازمند دقت و بررسی متن را تاکید میکند. در نتیجه همچنان شرح جوانی با نام ویکتور فرانکشتاین است در میان یخهای قطب شمال که قرار است با کشتی به دنبال هیولای خود ساخته برود و ادامه داستان یک فلاش بک با روایتی مشوش از کشته شدن ژوستین زنی که در کودکی او را نگهداری کرده، الیزابت دختر عمو و خواهر خوانده ای که قرار است با ویکتور ازدواج کند و پسر ویکتور که همگی به دست هیولای فرانکشتاین کشته میشوند. و حال ویکتور آمده تا هیولا را بکشد و در نهایت خودش به دست ساخته خود یعنی هیولا کشته میشود.
نمایش به لحاظ ساختار دراماتیک ضعیف است و با یک ریتم مشابه مدت90 دقیقه فضایی با وهم، هول، هراس، سردرگمی ادامه می یابد. چراکه نویسنده اساسا درک درستی از رمان معروف نوشته شده فرانکشتاین ندارد و تنها به دنبال تصویرسازی ذهنی در مورد این اثر است و در نتیجه مخاطب را با این تصویر نیمه کاره گمراه و سرگردان می کند. با همین شیوه بازی بازیگران، باورپذیر نیست، تمپو همه بازیگران و گروه فرم یکی است و درنتیجه هیچگونه تفاوتی در بازی ها رخ نداده. حس و حال الیزابت با حس و حال ژیستوس بسیار مشابه است و حول و هراس ویکتور با دیگر اعضای گروه فرم یکسان است. هیولا مدام عنوان میکند که: « تو خالق منی ولی من راباب توام..درنده ترین حیوانات» و مدام صدای زوزه گرگ میآید.
در طراحی نور نیز فضا ممتد کم نور است و میمیک بازیگران به خوبی دیده نمیشود. برای طراحی صحنه تنها تصویر دیوارهای یخی و کشتی در نظر گرفته شده و اساسا فلش بکها در فضایی ثابت رخ میدهد. دیدن تصویر هولناک و نیمه تاریک صحنه نهایتا 20 دقیقه برای مخاطب قابل تحمل است و بعد از آن باعث از بینرفتن شالوده درامتیک اثر و جذابیت نمایش می شود چرا که خلق تصاویر و تابلو سازی در روند کارگردانی در جذب مخاطب بسیار سهم دارد. همچنین بیشتر بازیگران و گروه فرم در روی اسکله و در بخش میانی صحنه بازی می کنند و سنگینی صحنه بیشتر در یک بخش میانی از انتهای صحنه تا آوانسن در نظر گرفته شده که همگی باعث ایجاد خستگی مخاطبان می شود.
یکی از مهم ترین مسائل عدم شکل گیری ساختار اصلی درام است زیرا اساسا مخاطب متوجه نمی شود که این هیولا چطور ساخته دست ویکتور است. زیرا در نمایش بخشی برای آزمایشات و نحوه ساختن هیولا در نظر گرفته نمی شود. شاید بتوان گفت که کارگردان دو تصویر گرفتار آمدن ویکتور فرانکشتاین در میان دیوارهای یخی و مواجهه با هیولا را مدام در صحنه ها بازسازی می کند. اگرچه صحنه دادگاه برای متقاعد کردن ژیستوس برای پذیرفتن قتلی که انجام نداده و تصویر باغ پر از پروانه و کودکی ویکتور و همچنین برادر کوچکش ویلیام جذابیت های بصری خاصی و هنری دارد.
از سوی دیگر سه مفهوم سفر، مرگ، انتقام مشخصا در نمایشنامه نویسی استفاده میشود که در این اثر به آن پرداخته شده اما مبهم.! بنابراین پیشنهاد میشود نویسندگان جوان و یا مبتدی در راستای اقتباس ادبی هنری بارها و بارها اثر را مطالعه کنند و با دراماتورژ حرفهای برای طراحی میزانسن و هدایت بازیگران مشورت کنند تا نمایشی جذاب خلق کنند، چراکه افزایش مبلغ بلیط تئاتر، بویژه در سالنی مانند تئاتر شهر، نیازمند تعهد و انتخاب صحیح آثار است تا راهی برای تفکر برانگیزی مخاطبان فراهم شود.
* عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران و جهان A.I.T.C