کد خبر: ۶۸۹۳۵۱
تاریخ انتشار : ۱۷ دی ۱۳۹۹ - ۲۲:۰۷

روایت خانواده جان‌باختگان مراسم تشییع سردار سلیمانی از یک سال پیگیری

همان سال گذشته مسئولان مختلف کشوری و استانی بار‌ها از لزوم بررسی چندباره حادثه و اعلام مقصران سخن گفته بودند، اما بعد‌ها این موضوع چندان جدی گرفته نشد و حتی چند مسئول ارشد از احتمال بی‌تقصیری مسئولان سخن گفتند.
روایت خانواده جان‌باختگان مراسم تشییع سردار سلیمانی از یک سال پیگیری
آفتاب‌‌نیوز :

درست یک سال پیش پیکر فرمانده سپاه قدس ایران و همراهانش که در فردوگاه عراق و با حمله پهپاد‌های آمریکایی ترور شدند، به مرکز استان محل تولدش رسید و چند صد هزار نفر هم خود را برای وداع با این فرمانده نامدار به میدان محل برگزاری مراسم و خیابان بهشتی رساندند. خیابان‌های کرمان آن روز بی‌سابقه‌ترین جمعیت را به خود دید و همین شلوغی بی‌سابقه هم حادثه‌ای دیگر آفرید، هنوز روز به نیمه نرسیده بود که خبر آمد ۶۲‌نفر زیر دست‌وپا و در شلوغی جمعیت جان خود را از دست داده و چند صد نفر هم در این حادثه آسیب دیده‌اند.

حالا یک سال از آن روز می‌گذرد و داغ خانواده جان‌باختگان این حادثه هنوز تازه است. آن‌ها پیش‌از‌این و در هفته‌های ابتدایی پس از این حادثه گفته بودند که درخواست بررسی پرونده و اعلام مقصر حادثه و همچنین شهید اعلام‌شدن این افراد را دارند؛ خواسته‌هایی که به نظر می‌آید بخشی از آن‌ها تاکنون محقق شده است.

مقصری که مشخص نشد

روزنامه شرق در ادامه نوشته است: اواسط روز ۱۷ دی ۱۳۹۸، خبرگزاری‌ها از حادثه‌ای جدید در مراسم تشییع سردار سلیمانی در کرمان خبر دادند، اما کمتر کسی گمان می‌کرد عمق حادثه تا این اندازه باشد. پایان همان روز مشخص شد که ۵۶ نفر از افراد تشییع‌کننده سردار قاسم سلیمانی در کرمان، شامل ۳۵ مرد و ۲۱ زن جان خود را از دست دادند و ۲۱۳ نفر هم مصدوم شدند. فشردگی جمجمه، شکستن استخوان‌ها و خفگی از عوامل مرگ جان‌باختگان به‌دلیل ازدحام جمعیت عنوان شده بود. اما در روز‌های بعد «عباس آمیان»، مدیرکل پزشکی قانونی استان کرمان، آخرین تعداد کشته‌شدگان مراسم را ۶۲ نفر اعلام کرد. خانواده‌های جان‌باختگان که جغرافیای وسیعی را هم در‌بر می‌گرفت و شامل افرادی از استان کرمان تا استان‌های هم‌جوار مانند بندرعباس و فارس و حتی مهاجران افغانستانی بودند، دو خواسته مشخص داشتند: اعلام مقصر یا مقصران و مورد دیگر هم شهید اعلام‌شدن این افراد. آن‌ها برای این خواسته‌ها تلاش‌های زیادی هم انجام دادند و حتی شکایت را هم رسما تحویل مراجع قضائی دادند. یک سال پس از آن حادثه حالا به نظر می‌آید بخشی از خواسته‌ها عملی شده، هرچند هنوز مقصری اعلام نشده است.

«ابراهیم حمزه‌ای» برادر یکی از جان‌باختگان حادثه سال گذشته است که حالا و درباره شرایط خانواده خود در این یک سال می‌گوید: «این داغی که به دل ما نشسته، هر روز که می‌گذرد، سرد که نمی‌شود هیچ، شعله‌ورتر می‌شود». او درباره پیگیری خانواده‌ها برای اعلام مقصران حادثه و نتیجه این پیگیری‌ها هم می‌گوید: «درباره مقصر حادثه ما هم نفهمیدیم؛ ولی فکر کنم نرده‌ها و داربست‌ها مقصر بودند که قابل پیگیری نبود».

همان سال گذشته مسئولان مختلف کشوری و استانی بار‌ها از لزوم بررسی چندباره حادثه و اعلام مقصران سخن گفته بودند، اما بعد‌ها این موضوع چندان جدی گرفته نشد و حتی چند مسئول ارشد از احتمال بی‌تقصیری مسئولان سخن گفتند؛ اما یکی دیگر از خواسته‌های خانواده جان‌باختگان، اعلام شهادت این افراد بود که به نظر می‌آید در این زمینه کار‌های لازم انجام شده است: «در بحث شهادت و پیگیری حقوق شهدا هم از اسفند گذشته با ورود جناب آقای رئیسی و پیگیری قاطعانه دفتر رهبری معظم‌له خوشبختانه هم بحث شهادت این عزیزان و هم بحث دیه حل شد؛ البته هیچ چیزی نمی‌تواند جای این شهدای عزیز را در بین خانواده‌ها پر کند».

ابراهیم که خود در این حادثه برادرش را از دست داده، درباره دیگر شرایط کنونی خانواده هم می‌گوید: «البته هنوز بعضی از خانواده‌ها مشکلاتی دارند که امیدوارم هرچه زودتر حل شود. کاش یکی همه زندگی مادی ما را می‌گرفت؛ ولی عزیزان‌مان را به ما برمی‌گرداند. البته باز هم خوب است حداقل بعضی مسئولان بعد از یک سال یاد این حادثه افتادند». مشابه این سخنان را افراد دیگری از خانواده دیگر جان‌باختگان هم مطرح می‌کنند که نشان می‌دهد دست‌کم در بحث اعلام شهادت مشکل حل شده، اما کماکان مقصری برای این حادثه اعلام نشده است.

علاوه‌براین، دو نفر از جان‌باختگن حادثه سال قبل از مهاجران افغانستانی ساکن کرمان بودند. آن دو نفر همسر و دختر «حشمت‌الله رحیمی» بودند. روایت زندگی آن‌ها منتشر شده است. اما یک سال پس از حادثه، آقای رحیمی می‌گوید که «در بحث اعلام شهادت مسئولان زحمت کشیدند و کار‌ها انجام شد که از همه ممنون هستم». سخنان آقای رحیمی البته نشان می‌دهد که اعلام شهادت فرزند و همسر او با تأخیر چندماهه در مقایسه با دیگر جان‌باختگان اعلام شده و هنوز هم بخشی از این روند طی نشده‌است: «خانواده همسرم مشکلات فراوانی دارند و مثلا هنوز دفترچه به آن‌ها نداده‌اند».

حادثه چطور رخ داد؟

آخرین روز مراسم تشییع پیکر سردار سلیمانی و همراهانش در کرمان بود و پیش‌از‌آن چنین مراسم‌هایی در شهر‌های مختلف ایران برگزار شده بود. در مراسم روز‌های گذشته که در شهر‌های مختلف مانند تهران، اهواز، مشهد و... برگزار شد، استقبال کم‌سابقه مردم از این مراسم آشکارا مشخص بود و همین موضوع از مراسمی پرجمعیت در مرکز استان زادگاه فرمانده سپاه قدس حکایت داشت و انتظار می‌رفت مسئولان این استان با آگاهی از حضور جمعیت کم‌سابقه برای برگزاری مراسم برنامه‌ریزی کنند؛ امری که در‌نهایت رخ نداد و ۶۲ قربانی و حدود ۲۰۰ نفر مصدوم بر جای گذشت؛ اما این حادثه چگونه رخ داد؟ «شرق» همان سال گذشته در گزارشی به روز حادثه و نحوه شکل‌گیری ازدحام پرداخت که در ادامه می‌آید: «نبش کوچه بهشتی ۲ و در ورودی اولین کوچه از سمت میدان آزادی، بدلیجات فروهر قرار دارد. مرد و زنی در این مغازه به کار مشغول‌اند که روز حادثه در بین جمعیت بودند. خانم کارگر این مغازه می‌گوید که در همین کوچه آسیب دیده و با لطف خدا حالا نفس می‌کشد: «سر همین کوچه و درست جلوی مغازه پای چند نفر به این نرده‌ها گیر کرد و جمعیت قفل شد. من شانس آوردم و زودتر از موج جمعیت به کوچه رسیدم، هرچند هنوز پایم بی‌حس است. من دقیق نمی‌دانم چه اتفاقی بعد از ما رخ داد؛ ولی برادرم همین‌جا آسیب دید و به کما رفت». شماره برادرش، «بهنام قادری» را می‌گیرد و هماهنگ می‌کند که برای توضیح به محل حادثه بیاید. بهنام کارگر یک جوشکاری است و چند ساعت بعد با روایتی تازه به محل حادثه می‌رسد. روایتی که از زبان دیگر حادثه‌دیدگان هم تکرار می‌شود و به نظر می‌آید شرح دقیق حادثه است. جوانی لاغر که آن روز جان‌دادن چندین نفر را به چشم دیده و مرگ را حس کرده، همچنان از عملکرد مسئولان عصبانی است. بهنام آن روز با احمد، رفیق ۱۰ ساله‌ای که مانند برادرش است، به مراسم رفته و حالا با هم به محل حادثه و کوچه بهشتی ۲ برگشته‌اند. بهنام توضیح می‌دهد که ماجرا از زمانی شروع شد که سخنرانی سردار سلامی به پایان رسید و خودروی حامل پیکر سردار به سمت خیابان بهشتی به حرکت درآمد: «سخنرانی که تمام شد، آقای نظام‌اسلامی که مجری بود، گفت همه پشت‌سر شهید و در خیابان بهشتی حرکت کنید، خیابان پر بود».

آن‌طورکه شاهدان عینی و حاضران در مراسم تشییع روز سه‌شنبه کرمان می‌گویند، مراسمی در میدان آزادی در جریان بود که پس از پایان آن، همه باید وارد یکی از خیابان‌های متصل به این میدان یعنی بهشتی می‌شدند. ابتدای خیابان تعیین‌شده برای مراسم، بهشتی نام دارد که پس از چند صد متر و گذر از اولین چهارراه، شریعتی نامیده می‌شود. جمعیت میدان به سمت خیابان بهشتی روانه می‌شوند؛ اما این خیابان باریک، پر از جمعیت بوده است: «جمعیت که حرکت کرد، جمعیت حاضر در خیابان برگشتند که حرکت کنند به سمت شریعتی. سه، چهار نفر زمین خوردند؛ دراین‌حال که می‌خواستند جهت خود را تغییر دهند، زمین خوردند؛ یعنی آن قدر فشار جمعیت زیاد بود. چهار، پنج نفر از مأموران و بسیجیان دست هم را گرفتند که جلوی موج جمعیت را بگیرند و این چهار نفر را نجات دهند. با این سدی که ایجاد شد، یک مرتبه موج جمعیت به سمت نزدیک‌ترین کوچه روانه شدند. من و احمد هم بین همین جمعیت بودیم». چند متر پس از ورودی کوچه بهشتی ۲ راه بسته بود و نرده‌هایی که برای بازرسی ایجاد شده بودند، حالا سدی در مقابل موج جمعیت شد: «چند نفر پشت میله‌ها در یک حالت ۹۰ درجه پِرِس شدند؛ یعنی از کمر روی میله‌ها خم شده بودند و از پشت هم موج جمعیت فشار می‌آورد. نه راه پیش بود و نه راه پس. پشت نرده‌ها هم چند جوان بسیجی ایستاده که شوکه شده بودند. نمی‌توانستند داربست را باز کنند؛ چون آچار نداشتند و همین‌طور مرگ مردم را که دیدند، دستپاچه شدند». ادامه بحث را احمد پیش می‌گیرد. آن‌ها کنار هم در فاصله چندمتری داربست بین جمعیت گیر کرده بودند: «من و بهنام به فاصله چند متر از نرده‌ها بودیم. چهار، پنج نفر از روی سر ملت خودشان را به پشت نرده‌ها رساندند. این چیزی که می‌گویم حدود نیم ساعت طول کشید و در همین حالت بودیم. چند نفر از همسایه‌ها به پشت‌بام رفتند و با شلنگ آب روی جمعیت پاشیدند. یک کم نفس گرفتیم. من خودم حقیقتا خیلی بد و بیراه گفتم به همین چند نفری که اینجا را بسته بودند. یکی از پشت به من زد و گفت می‌خواهی زنده بمانی. گفتم بله. گفت پس داد و بیداد نکن، چون کسی به تو کمک نمی‌کند و انرژی‌ات را بگذار چند نفس بماند که چند دقیقه بیشتر زنده بمانی».

احمد حالا ساکت شده بود و سعی می‌کرد راه نفسش را باز بگذارد: «یک کم جان گرفتم. اشهدم را خوانده بودم. خون هم از جریان افتاده بود و نفسم به‌سختی بالا می‌آمد و قشنگ حس می‌کردیم داریم می‌میریم. ما مثل دو برادریم و ۱۰ سال است که با هم هستیم. من چهار بار کربلا رفته‌ام. توی دل خودم گفتم خدایا اگر بچه‌های من ذره‌ای آبرو پیش تو دارند، نجاتم بده. همین را که گفتم یک نفر گفت می‌آیی یک برنامه بریزیم و خودمان را نجات دهیم. گفت برویم از روی مردم و خود را به آن طرف برسانیم. گفتم حقیقتا من پاهایم حس ندارند، تو برو. گفت من که بروم شاید جای پاهایت آزاد شد و تو هم توانستی بیایی. دستش را روی شانه بهنام گذاشت و بهنام کلا پایین رفت و بی‌هوش شد». بهنام می‌گوید در این لحظات نگاهش به سمت دیگری بود؛ چون نمی‌خواست لحظه جان‌دادن رفیق ۱۰ ساله‌اش را ببیند و در این لحظه هم احمد چندان بهنام را نمی‌دید: «دیگر بهنام را ندیدم. من خودم هم حقیقتا، حالا خدا ببخشد من را، نبخشد من را، ولی حقیقت را می‌گویم، دست گذاشتم روی شانه نفر جلوتر و خودم را به بالای مردم رساندم. نمی‌دانم آنکه سوارش شدم، زنده ماند یا نماند. خودم را مثل غلتک روی سر مردم جلو می‌بردم تا این دو متر تمام شد و به آن طرف نرده‌ها رسیدم. سوار آدم‌ها رفتم. دروغ نمی‌توانم بگویم. آن طرف که رسیدم، دیگر بی‌هوش شدم و خواهرخانمم و بقیه فامیل‌ها برای کمک سراغم را گرفتند». می‌گویند هر‌کس می‌توانست سوار آدم‌ها می‌رفت و هر‌کسی هم نمی‌توانست، همان‌جا زیر دست و پا له می‌شد.

این رفتار‌ها حالا مانند عذابی وجدان احمد را آزار می‌دهد؛ اما می‌گوید هیچ راه دیگری وجود نداشت: «پشت سر من یک پیرمرد دست پسرش را می‌گرفت و هی ذکر و یا حسین یا حسین می‌گفت و آخر هم همان‌جا پایین رفت و مُرد. خفه شد. همین کنار ما بود. ما می‌دیدیم که آدم‌ها می‌میرند. دو خانم دیگر هم کنار دستمان مردند. آدم‌ها که می‌مردند، سیاه می‌شدند و این چند جوان بسیجی هم ترسیده بودند و نمی‌دانستند چه کاری کنند. من که به آن طرف رسیدم، بعد از چند دقیقه به هوش آمدم و دیدم دارند نرده‌ها را باز می‌کنند». داربستی که برای بازرسی مردم ایجاد شده بود، حدود ۴۵ دقیقه بعد از حضور مردم در این کوچه باز شد و جان‌های زخمی فراوانی نجات پیدا کردند. کوچه بهشتی در ساعت ۱۲ ظهر روز سه‌شنبه حادثه را پشت‌سر گذاشته بود و حالا این چند متر پر از کفش و لباس پاره بود.

منبع: شرق
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین