آفتاب - حامد ابراهیمی: چه کسی پشت پرده سوء قصد به جان رئیس جمهور افغانستان « حامد کرزای » است ؟
تفسیر های متفاوتی در مورد ترور رئیس جمهور افغانستان وجود دارد اما معمولا در دنیای امروز هر ترور و یا هر عملیات تروریستی را به طالبان نسبت می دهند که این مهم همیشه صادق نیست و البته این مناصب اعتبار گروه طالبان را نزد جوانان افراط گرا که در اروپا و آمریکا زندگی می کنند افزایش می دهد . اما در مورد ترور کرازی می توان سناریوی دیگری را تصور کرد البته چند حدس قبل از طرح سوال از حیث اعتبار ساقط است :
1. حضور گروه های غیر افغان در این عملیات
2. مدیریت و برنامه ریزی این عملیات تروریستی توسط طالبان
تنها کشور خارجی که میتواند در عملیات فوق نقش داشته باشد پاکستان است، اما حامد کرزای روابط بسیار نزدیکی را با پرویز مشرف رئیس جمهور پاکستان و البته یوسف رضا گیلانی نخست وزیر پاکستان برقرار کردهاست و در نتیجه هیأت حاکمه در پاکستان از نا امنی در افغانستان نه تنها منتفع نمیشوند بلکه به دلیل افزایش نا آرامیها امکان بروز مشکلات تازه برای دولت نوپای یوسف رضا گیلانی وجود دارد .
در حالت دوم نیز باید این موضوع را از نظر دور نداشت که عملیات در یک منطقه حفاظت شده و با حضور نیروهای امنیتی صورت گرفتهاست که امکان حضور نیروهای طالبان را در این منطقه به حداقل میرساند.
ترور زمانی به وقوع پیوست که حامد کرزای در یک فضای حفاظت شده در حضور نیروهای امنیتی در حال بازدید از یک جشن ملی افغان در میان محافظانش بود. سوال این است که چه کسی به غیر از نیروهای امنیتی یا افراد ذینفوذ می توانستهاند در میان خیل وسیع نیروهای امنیتی حضور داشته باشند و حتی از طریق یک خمپاره انداز که جزئی از ادوات جشن نبود به جان رئیس جمهور سوء قصد کند.
سوال دیگر آن است که اگر رئیس جمهور توسط خمپاره انداز در جریان روز مجاهدین ( یک تعطیلی ملی برای پیروزی در جهاد ) مورد سوء قصد قرار میگیرد ،آیا امنیت به شکل کاملا ابتدایی آن در افغانستان برای رئیس جمهور این کشور در میان نیروهای امنیتی نیز وجود ندارد؟
اجازه بدهید که برای اینکه دریابیم چه کسی پشت پرده این سوء قصد قرار دارد یک داستان کوتاه را به یاد آوریم . هر سال رژه نظامی به منظور سالگرد پیروزی مجاهدین در 27 آوریل (ثور هفتم) برگزار میشود.
در حال حاضر شانزدهمین سالگرد پیروزی مجاهدت و سقوط رژیم محمد نجیب الله با سی امین سالروز دیگر واقعه ملی تاثیرگذار یعنی انقلاب ثور 1978 متقارن است.
این انقلاب مسیر افغانستان را به سمت هدایت بیگانگان تغییر داد. البته هر کارشناسی نظر خود را دارد .
اما تفسیر مشترکی که تمام کارشناسان در آن اتفاق نظر دارند این است که جامعه افغان برای اصلاحات رادیکال که از سوی حزب دموکرات خلق افغانستان پیشنهاد گردیده ،آماده نبود. این اصلاحات رادیکال، اسلام را نادیده میگرفت و مقاومت های زیادی را در میان مردم به وجود آوردهبود که در نهایت به جنگ داخلی منجر شد.
پنج سال بعد از انقلاب، تاکید و اهمیت از اصلاحات به سمت آشتی و مصالحه ملی تغییر جهت یافت. در 1987 این سیاست از سوی حزب حاکم رسماً اعلان گردید که بر طبق آن نجیب الله هفت گروه اسلامی عمده را برای مذاکره دعوت کرد که این سیاست وی به نتیجه نرسید و در نهایت منجر به ترورش شد.
او قدرت را هنگامی که جنگ داخلی منجربه تجزیه افغانستان شده بود در 1992 به مجاهدین واگذار نمود . اعضای هفت گروه نزای مختصری را آغاز نمودند که در نتیجه آن کابل بسیار تخریب شد .
در 1994، طالبان در صحنه سیاسی پدیدار شد، بدون کوچکترین حمایتی از سوی مردمی که دردمند و خسته از جنگ دائمی بودند.
طالبان در 1996 کابل را به تصرف خود در آورد و بعد از آن در 90 ٪ سرزمین افغانستان حاکمیت خود را پراکنده کرد.
اکنون سوالی که در آن نخبگان سیاسی افغان اتفاق نظر دارند آن است که چه چیز مانع از تضمین ثبات واقعی و امنیتی در کشورشان میشود؟
برای پاسخ به این سوال در گام نخست باید بدانیم که گروه اقلیت مجلس، جبهه متحد ملی، که تا حد زیادی از سوی ائتلاف شمال هدایت می شود و کرزای را به بی کفایتی در سیاست داخلی متهم می کند از عدم ثبات و امنیت در این کشور بسیار خرسندند زیرا کرزای و گروه اش را منافق میدانند.
در مقابل، کرزای شدیداً برهانالدین ربانی و مارشال محمد فهیم را برای هدایت گفتگوهای مخفیانه با طالبان و گلبدین حکمتیار محکوم میکند.
این یک حالت عادی از بدگمانی متقابل است. تقریباً به همان صورتی که هنگام انقلاب ثور وقتی دو فرقه از حزب دموکرات خلق افغانستان – پرچم و خلق – برای تقسیم قدرت به نتیجه نرسیدند.
عدم توافق میان گروهها حتی با هدف مشترک بزرگترین معضل در افغانستان بوده و به نظر میرسد که سوء قصد به کرزای در جریان رژه نظامی تکرار تاکتیکها در افغانستان را به خاطر میآورد.
مواجهه میان کرزای و جبهه ائتلاف شمال هنوز باقی است اگرچه کابل سعی دارد تا از این موضوع حساس اجتناب ورزد.
کرزای سوالات بسیاری را از کارگزاریهای امنیتی در کابل دارد که تا حد زیادی توسط حامیان ائتلاف شمال تجهیز میگردند.
چه طور خمپارهاندازی بدون اینکه ظهور هر شی نا آشنا و غریبی اعلام نشدهاست به منطقه نظامی حساسی که مملو از پلیس و ماموران امنیتی است آورده میشود.
حزب اسلامی «حکمتیار» افغانستان مسئولیت حمله تروریستی در جریان رژه نظامی را بر عهده گرفت؛ اگرچه در ابتدا طالبان مظنون اصلی این ترور شناخته میشد.
بسیار آسان است که همه این قبیل اتفاقات به گردن طالبان افتد چرا که سناریوی ثبات تدریجی افغانستان دشمن داخلی دیگری به غیر از این گروه تروریستی ندارد .
آنطور که اشاره شده است؛ نه طالبان و نه حزب اسلامی افغانستان مسئولیت حمله را انکار ننمودند. آنها بسیار مشتاقند که در هر موضوعی که ضعف حکومت و به قدرت دشمنانش اعتباری خاص بخشد در گیر باشند.
با تمام تفاسیر فوق جستجو برای یافتن مظنونان حادثه ادامه دارد و البته ممکن است توسط خود آنها ( مظنونان ) هدایت شود.