کد خبر: ۹۲۶۳۳
تعداد نظرات: ۳ نظر
تاریخ انتشار : ۰۶ مهر ۱۳۸۸ - ۱۴:۴۴

متن کامل گفتگوی فرزندان شهید همت و باکری با روزنامه اعتماد

آفتاب‌‌نیوز : آفتاب: مهدی همت و آسیه باکری فرزندان دو سردار دلاور ایران زمین حاج محمدابراهیم همت و حمید باکری به مناسبت هفته دفاع مقدس در گفتگویی با روزنامه اعتماد به تشریح دیدگاه و وضعیت خانواده خود در مورد سال‌های پس از شهادت پدرشان پرداخته‌اند.

متن کامل گفتگوی روزنامه اعتماد با این دو فرزند شهید را در ادامه می‌خوانید:

گفتگو با مهدی همت

-هنگام شهادت پدرتان چند سال تان بود؟

27 ساله هستم و موقع شهادت پدر یک سال و چهار ماه داشتم.

-در این سال‌ها به عنوان فرزند شهید همت حضوری ملموس نداشتید. علت خاصی داشت؟

در این سال‌ها کار ما فقط خون دل خوردن بود. برای مثال لشگر 27 محمد رسول الله لشگری است که پدر من تاسیس کرد و نوک پیکان حمله کشور بود تا اواخر فرمانده سابق لشگر 27، هر سال مراسمی را برای شهید همت برگزار می‌کردند و هیچ گاه ما را که خانواده شهید همت بودیم، دعوت نمی کردند. البته من از عملکرد ایشان چیز قشنگی به خاطر ندارم. من همیشه از اخبار می‌شنیدم و با اتوبوس از اصفهان به تهران می‌آمدم و در بین مردم در این مراسم حضور داشتم. اما مراسمی که در سال 86 برای پدرم برگزار کردند مایه ننگ ما بود. آنقدر مراسم افتضاح بود که همه می‌گفتند ما برای مظلومیت حاج همت گریه کردیم. این مراسم مرا به یاد کسی می‌انداخت که فقط با دولا راست شدن نماز می‌خواند و در این نماز خواندن حضور دل ندارد. هر سال تاریخ و مکان برگزاری مراسم مشخص بود اما در آن سال مکان و تاریخ را تغییر دادند. یکی از دوستان می‌گفت مراسم مادر دوستش گرم تر از این مراسم برگزار شده بود. مراسم هر سال آخرین پنجشنبه یی که به 17 اسفند نزدیک تر بود در سالن دعای ندبه بهشت زهرا (س) برگزار می‌شد و این روند پس از شهادت هر سال ادامه داشت. اما این بار به جای سالن ندبه، مراسم در یکی از مساجد کوچک مرکز شهر در یک منطقه شلوغ که طرح ترافیک هم بود، برگزار شد و تاریخ برگزاری مراسم هم تغییر کرده بود و بسیاری از کسانی که اطلاع نداشتند، در تاریخ اعلام شده قبلی به سالن دعای ندبه مراجعه کرده بودند در حالی که مراسم بدون اطلاع بعدی در مکانی دیگر برگزار شد. به هر ترتیب مراسم تغییر کرد. کسانی که می‌توانند در مورد شهید همت به خوبی صحبت کنند،دعوت نمی شوند و هر سال فقط دو سه نفر هستند و آنها صحبت‌هایی را مطرح می‌کنند. پس از آن شکایت کردم و به گوش مسوولان رساندم که اگر قرار است مراسم این گونه برگزار شود، این مراسم را دیگر برگزار نکنید. پس از آن آقای سردار همدانی قائم مقام بسیج کل کشور به جای آقای کوثری آمدند و مراسم را برگزار کردند. آن سالی که آقای همدانی مراسم را برگزار کردند و ایشان برای نخستین بار ما (خانواده شهید همت) را به مراسم دعوت کردند، مراسم خوبی بود. پس از آن هم با توجه به اعتراض من به نحوه برگزاری مراسم در سال 86، در سال 87 مراسمی را در سالن وزارت کشور برگزار کردند. مراسم باشکوهی بود و سالن وزارت کشور تا آن موقع چنین جمعیتی را به خود ندیده بود. البته قرار بود سخنران آن مراسم نیز آقای احمدی نژاد باشد که با مخالفت‌های ما این امر صورت نگرفت.

-این گلایه‌ها...

برخوردها و رفتارهای مسوولان علت اصلی انزوای ماست. در واقع نوع برخوردها، نوع توقعات، نوع نگاه‌ها و ارزش‌ها تغییر کرده اند. مسائلی که از طرف مدعیان انقلاب ارزشمند بود، اکنون تبدیل به ضدارزش شده است و در واقع مسائلی که برای ما ارزشمند است، اکنون برای دیگران ارزشمند نیست. برخی دوستان گاهی می‌گویند چرا هیچ گاه صحبت نمی کنی؟ چرا سکوت کرده یی؟ می‌گویم اگر آبرویی هم اکنون برای حاج همت نزد مردم وجود دارد به دلیل سکوت ماست. چیزی نگفتم که بعداً تهمتی به فرزندان شهید همت نزنند و حاج همت را بدنام نکنند.

-نحوه برخورد مسوولان در سال‌های اخیر و به خصوص حوادث پس از انتخابات را چگونه ارزیابی می‌کنید؟


به نظر من اتفاقاتی که هم اکنون پیش آمده، نتیجه برنامه ریزی‌ها و سرمایه گذاری‌های سال‌های قبل است که اکنون برداشت می‌شود. اکنون مردم فکر می‌کنند من به عنوان فرزند شهید همت از زندگی و رفاه بالایی برخوردارم و از بانک مرکزی کانالی به منزل ما باز شده است. در حالی که این گونه نیست. مثالی برایتان عنوان می‌کنم. من در دوران دبیرستان در مدرسه تیزهوشان قبول شدم اما به دستور بنیاد شهید اصفهان از ثبت نام من ممانعت به عمل آمد. زمانی که من در دانشگاه قبول شدم آقای سلیمانی با هماهنگی آقای فروزنده رئیس وقت دانشگاه آزاد از ثبت نام من جلوگیری کردند. دلیلی عنوان نکردند فقط یکسری مشکلات را مطرح کردند. در واقع به گونه یی عمل کردند که من نتوانستم ثبت نام کنم. چهار پنج سال بعد با آقای جاسبی مساله را مطرح کردم. آنها بلایی سر ما آوردند که می‌خواهند ما را با ارزش‌های پدرم و امام بد کنند. در سال‌های گذشته این مسائل به صورت پنهانی وجود داشت اما این اقدامات علنی شده است. وقتی می‌شنوم فرزند دکتر بهشتی را بازداشت می‌کنند و هیچ کس هم در این نظام کاری انجام نمی دهد و با 200 میلیون تومان پول نقد او را آزاد می‌کنند، پس خدا به داد ما برسد کمااینکه به سراغ من هم آمدند. من اصلاً از این وضعیت تعجب نکردم چرا که انتظار این اتفاقات و حتی بدتر از این را هم داشته و دارم. من با مسوولان کاری نداشتم. ما پس از شهادت حاج همت از سیاست کنار کشیدیم.

-در این سال‌ها آیا مسوولان در کنار شما و خانواده‌تان حضور داشتند؟

در این سال‌ها به جز آقایان کروبی، محسن رضایی، آقای دهقان رئیس سابق بنیاد شهید و تا حدودی آقای خاتمی، هیچ یک از مسوولان سراغی از ما نگرفتند. البته برخی‌ها نیز هستند که نسبت به ما ارادت دارند اما تحت فشار و محدودیت‌هایی هستند. از ما عذرخواهی می‌کنند که نمی توانند بیشتر در کنار ما باشند.

-جریان اینکه در حوادث اخیر به سراغ شما هم آمدند، چیست؟

من خواب بودم که مادرم با نگرانی آمد و گفت نیروهایی بی سیم به دست آمده اند تو را ببرند. من متاسفم که به عنوان فرزند شهید همت در نظام جمهوری اسلامی مجبور به انجام این کار شدم و آن روز فرار کردم. این فرار تا بعدازظهر ادامه داشت. می‌دانستم با این فرار به اصطلاح آب در لانه مورچه‌ها ریخته ام اما به مادرم گفتم هر اتفاقی بیفتد، دیگر مهم نیست و من می‌خواهم به خانه برگردم. آن روز به هر نحوی قضیه فیصله پیدا کرد. زمانی که جویا شدم متوجه شدم آن افراد از غ...ف آمده بودند. البته بعد یکی از مسوولان وزارت اطلاعات با من تماس گرفت و به من گفت اتفاقی برایم نخواهد افتاد. آنها عنوان کردند آن افراد از وزارت اطلاعات نبودند. پس از آن دادستانی هم عنوان کرد کار نیروهای آنها هم نبوده است. به این ترتیب همه حاشا کردند و مشخص نشد آنها چه کسانی بودند. سپس در تظاهرات سکوت که در روزهای نخست اعتراضات برگزار شد، مادر و برادرم در تظاهرات حضور داشتند. بعداً شنیدم یکی از بی سیم به دستان خانواده شهید همت را در میان جمعیت شناسایی کرده و می‌پرسد دستور چیست و دستور می‌آید که بزنید و ببرید. برادر من پسر کوچک شهید همت را آنقدر با باتوم زدند که انگار چه جرمی مرتکب شده است. سه بار اقدام به بازداشت او می‌کنند که دو بار مردم او را نجات دادند و بار سوم یکی از ماموران نیروی انتظامی او را نجات می‌دهد و به پهلوی مادرم همسر شهید همت چنان با باتوم ضربه وارد کردند که ما تا نیمه شب در بیمارستان بودیم تا کلیه اش خونریزی نکند. به یکی از دوستان هیاتی می‌گفتم همیشه به هیات می‌رویم، روضه پهلوی شکسته حضرت فاطمه را گوش می‌کنیم اکنون به پهلوی مادر خودمان این گونه ضربه وارد می‌کنند. البته تهدیدات دیگری نیز صورت گرفت اما هنوز به صورت جدی همانند پسر شهید بهشتی به سراغ ما نیامده اند.

-گلایه‌های خود را در مورد تمامی این سال‌ها بگویید.

اولین کتابی که در مورد شهید همت نوشته بودند کتاب حکایت سرخ است. یکی از انتقادات من این مساله است. کتاب حکایت سرخ به نویسندگی حجتی از ابتدا تا انتها پر از تحریف و دروغ در مورد پدرم است. این کتاب با هزینه بیت المال در مدارس کل کشور پخش شد و ما هر چه سعی کردیم، نتوانستیم جلوی انتشار و پخش این کتاب را بگیریم. زمانی که من به دنیا آمدم، پدرم با آن همه مشغله برای دیدن من سریع خودش را رساند طوری که دوستانش می‌گفتند گویا به دنیا آمدن تو به او الهام شد و سجده شکر به جا آورد. او به اصفهان آمد و از مادرم تشکر کرد و با اینکه پدربزرگم در گوش من اذان گفته بود، مجدداً اذان گفت و با من اتمام حجت کرد. پدر من این میزان لطافت و محبت از خود نشان داد اما این کتاب در تحریفی کامل عنوان کرده زمانی که مهدی به دنیا آمد هر چه به شهید همت گفتیم بیا، نیامد. هر چه از او خواستیم، شش ماه شد نیامد و نامه داد چقدر می‌گویید بیا و این کتاب عنوان کرده پدرم گفته پسرم را لباس رزم بپوشانید و همانند علی اصغر حسین به جنگ بفرستید. شما ببینید تحریف تا چه حد. زمانی که مردم عادی این کتاب را می‌خوانند تصور بسیار بدی از این شخصیت در ذهن آنها نقش می‌بندد. پس از آن زمانی که دیدند شهید همت بی کس نیست، از انتشار این کتاب‌ها جلوگیری به عمل آمد. تنها خانواده شهید همت نبود که فراموش شدند بلکه مردم و تمامی این ارزش‌ها بود که فراموش شدند. هیچ گاه چون پسر حاج همت بودم نه احساس غرور کردم و نه ناراحت شدم. افتخار این نام را برای خودم داشتم و یک زندگی سخت در اجتماع. بسیاری از کسانی که مرا می‌شناسند، می‌ترسند به من نزدیک شوند. می‌گویند پسر همت است. دردسرساز است. برخی دیگر هم که نزدیک می‌شوند به این امید می‌آیند که سوءاستفاده یی کنند. به سختی دوستان واقعی و ثابتی وجود دارند که بدون ترس و سوءاستفاده دوست باشند. این مساله زندگی ما را سخت تر می‌کند. گاهی چنان تبلیغات منفی علیه ما شکل می‌گیرد که مردم فکر می‌کنند ما چگونه زندگی می‌کنیم. خدا را شکر که در این مدت مشخص شد ما تفاوتی با سایرین نداشتیم و حتی وضعیتی بدتر از مردم داشتیم. شما اکنون مشاهده می‌کنید کسانی در مناصب کشوری قرار می‌گیرند که نه در انقلاب و نه در جنگ هیچ بهایی نپرداختند. ما کسانی هستیم که پیش از این امتحان خود را پس داده ایم. آنقدر که ما به این خاک و نظام علاقه مندیم، هیچ کدام از کسانی که ادعا می‌کنند و نان این نظام را می‌خورند، علاقه مند نیستند. ما روزگار بسیار سختی را گذراندیم که شاید هیچ وقت کسی نفهمد خانواده سرلشگر شهید همت بودیم. شاید مادرم راضی نباشد که این مساله را مطرح کنم اما ما در سال 76 پول خرید یک بخاری را نداشتیم. ما در خانه‌هایی زندگی کردیم که آن خانه در نداشت، گاز نداشت، فاضلاب نداشت. اینها واقعیات زندگی ما است و در مقابل تفکرات مردم چیز دیگری است. اما امیدوار بودیم برای سایرین اوضاع خوب باشد که این گونه نیز نبود. الان اوضاع به گونه یی شده است که هر کس به اصول و ارزش‌ها، ارزش قائل نباشد بیشتر به پیشرفت و ترقی رسیده است. به نظر من بازماندگان جنگ که اکنون حضور دارند و دارای مقامی هستند، مقصرند. بچه‌هایی که در جنگ مخلص و خوب بودند همه به حاشیه رانده شده اند. درد ما این است. مثالی برای شما عنوان می‌کنم. از افراد مختلفی که در جنگ حضور داشتند؛ کسی که فرمانده و رشید و فداکار بوده و کسی که فقط در جبهه‌ها خرابکاری می‌کرده و کاری از دستش برنمی آمده است اکنون شغل آن فرمانده رشید و تلاشگر راننده تاکسی شده است و شغل آن کسی که در واقع هیچ کاری در جنگ نکرده اکنون فرمانده لشگر شده است. اینها کوچک ترین اتفاقاتی است که برای ما پیش آمده و من بسیاری از مسائل را عنوان نمی کنم. می‌گویند صدام بد بود. اما همان صدام جنایتکار تمامی فرزندان فرماندهان خود را برای تحصیل به اروپا می‌فرستاد. اگر پدر ما وفادار بوده، پس خود ما هم وفاداریم. پس حتماً دلیلی یا ترسی وجود دارد که با ما این گونه رفتار می‌کنند. من با بسیاری از کسانی که صحبت می‌کنم، چنان متعصب و جاهلانه رفتار می‌کنند و از مسائل بی ارزش حمایت‌هایی می‌کنند که جاهلانه است. تنها کاری که می‌توانیم بکنیم این است که در این اتفاقات در کنار مردم باشیم. افتخار می‌کنم که مردم در تهران می‌گویند بسیجی واقعی همت بود و باکری... مردم ما می‌فهمند.

-هم اکنون اتوبان همت به نام پدرتان است. فکر می‌کنید این دست اقدامات در حق شهید والایی چون شهید همت کافی است؟

آقای موسوی در بیانیه شماره 12 خود بسیار زیبا عنوان کرده بودند «حرمت هر شخص به فرزند اوست.» اصلاً از اینکه بزرگراه به نام پدرم است، خوشحال نیستم. هر کس یک دهم پدر من معروف بود، هزاران سوءاستفاده از این نظام می‌کرد. من یک شرکت ساده با حداقل درآمد در اصفهان دارم. بسیاری از افرادی که از طرف آقایان به عنوان بی حجاب و عدم پایبندی به ارزش اسلامی لقب می‌گیرند، بیشتر برای شهدا و جانبازان ارزش قائلند. اما برخی مدعیان برای شهدا ارزشی قائل نیستند. برخی مثلاً خودی‌هایی که مرا نمی شناسند، بارها جلوی خودم شروع به بدگویی راجع به من کرده اند. دروغ‌های فراوانی را در مورد من مطرح می‌کنند. حتی مراسم برگزار می‌کنند و می‌گویند خانواده شهید همت منحرف شده اند. برخی‌ها روزی عنوان کردند مهدی همت به دلیل اینکه بزرگراه را به نام پدرش کرده اند، شکایت کرده و پنج میلیارد تومان پول دریافت کرده است. من از مسوولان تشکر می‌کنم. روزی به آنها گفتم از زمانی که خودم را شناختم شما بلاهایی بر سر ما آوردید که من غم پدر نداشتن را احساس نکردم.

- از خاطراتی که مادرتان از پدرتان، شهید همت، برایتان نقل کرده، بگویید.


یکی از مسائلی که پدرم به مادرم عنوان کرده بود، این بود که از مادرم عذرخواهی کرده و گفته بود متاسفم روزی خواهد آمد که از هر هزار مرد، یک مرد به معنای واقعی در جامعه وجود نخواهد داشت. تنها کسی که بعد از شهادت حاج همت همیشه به ما محبت کرد و همیشه در کنار ما بود آقای مجتبی صالح پور بود. با اینکه همیشه بلاهای مختلفی بر سر او آمده است اما باز هم در کنار ما بوده است. ایشان تنها کسی بودند که پدرم بیش از چشم‌هایش به او اعتماد داشت.

-از روزهای سختی که گذرانده‌اید، از فراز و نشیب‌های زندگی بگویید.

سه سال اول شهادت حاج همت مشکلات زیادی داشتیم. که به لطف و محبت آقای کروبی مشکلات تا حدودی برطرف شد. اواخر دهه 60 و تمام دهه 70 را با سختی فراوانی گذراندیم. بیماری داشتم که پزشکان از درمان من ناامید شده بودند. من در بخش مردان بستری بودم و مادرم در کنار من حضور داشت و در بیمارستان بر سر او فریاد می‌زدند که باید از بخش بیرون بروی و همسرت برای همراهی پسرت در بخش باشد. خب مادر من که نمی توانست بگوید همسرش شهید شده است. بنابراین همه این غم‌ها را در درون خودش پنهان می‌کرد. شاید ما نسبت به دیگر خانواده‌های شهدا، سختی‌ها و مشکلات بیشتری را متحمل شده باشیم.

- پدرتان برای حفظ نظام و حفاظت از مرزهای کشور، دفاع از مردم و برای ادامه آرمان‌های امام خمینی و انقلاب جنگیدند و به شهادت رسیدند. فکر می‌کنید اگر پدرتان اکنون حضور داشت، چه عکس العمل و دیدگاهی در مورد حوادث این روزها و نحوه رفتار با خانواده اش داشت؟

به نظر من این اتفاقات از همان سال‌های اول برنامه ریزی شده بود. ایمان دارم که حاج همت این روزها را دید که آن روزها طلب مرگ از خدا کرد و طلب بخشش از مادرم داشت. زمانی که شهید همت به مکه رفت، سه آرزو از خداوند داشت؛ اولین آرزویش این بود که در سرزمینی نباشد که نفس امام خمینی در آن نباشد. دومین درخواستش از خدا این بود که جانباز و اسیر نشود. او از خدا خواسته بود فقط شهید شود، آن هم زمانی که از اولیاءالله شده باشد. می‌گویند خودشناسی، خداشناسی می‌آورد. می‌گفت اگر جانباز یا اسیر شوم، ممکن است ایمانم را از دست بدهم. سومین درخواستش هم مادرم بود. او مادرم را از خدا خواست و یک جفت پسر می‌خواست که ادامه دهنده راهش باشند. به همین دلیل قبل از تولد من و برادرم به مادرم می‌گفت بچه‌ها، پسر هستند. پدرم به تمامی آرزوهای خود رسید. حاج همت از آن دست فرماندهانی نبود که فقط در ماشین بنشیند. حاج همت خودش همیشه در کنار بسیجی‌ها بود. در کدام جنگ در جهان، فرمانده عملیات خودش برای شناسایی می‌رود. حاج همت خودش در کنار بچه‌ها در صف اول حضور داشت. او هیچ گاه خودش و ایمانش را دور نزد. عشق مردم به او به دلیل اخلاص اش بود. حتی برخی از همرزمان پدرم تعریف می‌کنند که «خمپاره در دو قدمی حاج همت منفجر می‌شد و پدرم سالم می‌ماند و ما تعجب می‌کردیم که حتی یک ترکش به حاج همت اصابت نمی کند،» همین مساله است که نشان می‌دهد به آرزوهایش رسید. او نه جانباز شد و نه اسیر. درست در همان زمانی که از خدا خواست، شهید شد. من واقعاً خوشحالم که او نیست که این روزها را ببیند. من دعا می‌کنم که حاج احمد متوسلیان هم زنده نباشد. روزی یکی از دوستان پدرم که جانباز شیمیایی است و پس از جنگ برای درمان به کانادا رفت و خانواده اش اجازه ندادند برگردد، با من تماس گرفت. او در آنجا مدرسه دارد و خودش هم تدریس می‌کند. گفت می‌خواهد برگردد. می‌گفت می‌خواهد به ایران که مذهب تشیع در آن وجود دارد، برگردد. به او گفتم وضعیت آن گونه نیست که بتوانی برگردی، حداقل زندگی ات را نفروش. یک سفر بیا بعداً اگر خواستی بمان. اما او قبول نکرد و حتی مرا سرزنش کرد که «تو از راه پدرت منحرف شده یی و مایه ننگ پدرت هستی.» زندگی اش را فروخت و به ایران آمد. فردی که شیمیایی بود و در آنجا یک قرص هم مصرف نمی کرد، به محض ورود به ایران، به دلیل خونریزی معده در بیمارستان بستری شد. پس از اینکه به ایران آمد، دیگر با من تماس نگرفت. مدتی گذشت و زمانی با من تماس گرفت که روی پله‌های هواپیما در حال بازگشت به کانادا بود.

گفتگوی آسیه باکری فرزند شهید حمید باکری

-هنگام شهادت پدرتان چند سال داشتید؟

26 ساله هستم و هنگام شهادت پدر، 11ماهه بودم.

-چندمین فرزند خانواده شهید باکری هستید؟

من دومین فرزند شهید باکری هستم.

-نسبت به نام باکری چه حسی دارید؟

این اسم یک مسوولیتی به همراه می‌آورد و یک شجاعت خاصی لازم است تا بتوانیم از آن استفاده کنیم به همین دلیل چون احساس می‌کنم هنوز فرد کاملی نیستم، از این اسم استفاده نکردم.

-علت این عدم حضور و فراموش کردن کسانی چون شما یا فرزندان شهید همت و حتی شهیدان دیگر را واضح تر برایمان بگویید. چرا فقط در مناسبت‌های خاص، تصاویری از امثال پدر شما پخش می‌شود؟

من علت را در دو چیز می‌بینم. در این سال‌ها به صورت منفی از نام شهدا استفاده کرده اند. با وجهه یی که در دید مردم از شهدا ساخته اند، تصور مردم را تغییر داده اند. به فرض،مردم می‌گویند ما فکر کردیم شما خانواده شهید باکری هستید و زندگی آنچنانی دارید. در مورد شهیدان بد عمل شده. هرجا خواستند از شهدا استفاده کردند. اینها شهدا را به نام خودشان کرده اند. یکسری از کسانی که هرگز در جنگ و جبهه حضور نداشتند، خانواده شهدا را کنار زده اند. کسی نمی پرسد خانواده شهید باکری چه نظری دارد. به سراغ کسانی می‌روند که هیچ نقشی در جنگ و شهادت نداشتند. از آنجا که من در مدرسه شاهد درس خوانده ام بسیاری از دوستان من بودند که کسی به سراغ آنها نمی آمد. آنها فقط ادعای احترام به ارزش‌های شهدا را دارند. ولی واقعاً کاری انجام نمی شود و مردم فکر می‌کنند اکنون چه امتیازی به خانواده‌های شهدا تعلق می‌گیرد. در واقع کسانی که از اسم شهدا استفاده می‌کنند تنها به دنبال منافع خود هستند، نه منافع کشور.

-از خاطراتی که مادرتان در مورد پدر، برایتان نقل کرده می‌توانید نمونه یی برایمان عنوان کنید؟

مادر من، وجهه پدرم را در خانه بسیار پررنگ کرد. در واقع برای من و برادرم احسان، پدرم و عمویم، یک الگوی واقعی هستند. مادرم همیشه می‌گفت پدرم فرد صادقی بود و به تمامی مردم احترام یکسانی قائل بود. آنها مردمی بودند نه به معنای مردم فریب. مردم را آن گونه که بودند می‌پذیرفتند و این طور نبود که تنها برای مردمی ارزش قائل باشند که با اعتقادات آنها همسو باشند. مردم را آن گونه که بودند، قبول داشتند. پدرم عاشق خانواده و زندگی اش بود. چیزی که من را ناراحت می‌کند این است که می‌گویند این افراد، عاشق شهادت بودند. در حالی که پدر من، در عین حال که عاشق همسر و فرزندانش بوده است برای ادامه راه امام به شهادت رسید.

-از سختی‌هایی که در این دوران داشته اید یا تجربه‌های تلخی که از طرف مادرتان نقل شده، برایمان بگویید.

من دوران کودکی خودم را به یاد ندارم. فرزندان شهدا بسیار سریع بزرگ می‌شوند. نقش کودکی چندانی نداشتم. یکی از سختی‌هایی که آن موقع مادرم متحمل شد، آن بود که در آن زمان به همسر شهدا که می‌خواستند به تنهایی فرزندانش را بزرگ کنند، حرف و حدیث‌های فراوانی می‌گفتند و به آنها نگاه خاصی داشتند. من آن موقع این ناراحتی مادرم را از آن صحبت‌ها و نگاه‌ها احساس می‌کردم. در واقع مادرم هم نقش مادر و هم نقش پدرم را برای ما ایفا کرد به همین خاطر هیچ گاه نتوانست نقش مادری خود را به خوبی ایفا کند. تمامی فرزندان شهدا این خلأ را همیشه داشته اند که مادرشان به طور کامل نه، توانسته مادر باشد و نه توانسته نقش پدر را به طور کامل برایشان ایفا کند. در واقع ما به اندازه نه پدر داشتیم و نه مادر. با توجه به اینکه من بچه حساسی بودم و همیشه به دلیل نبودن پدرم گریه می‌کردم این مساله سختی بسیاری را برای مادرم ایجاد می‌کرد.

-در این سال‌ها چه کسانی از مسوولان در کنار شما حضور داشتند؟

از مسوولان که کسی حضور نداشت. آقای نصرت الله کاشانی و آقای عبدالعلی‌زاده، همیشه در کنار ما بودند و در دوران کودکی ما محبت بسیاری نسبت به من و برادرم داشتند. در این میان آقای کروبی نیز نظر مثبتی نسبت به ما داشتند. یک بار هم آقای محسن رضایی به منزل ما آمدند. در واقع می‌توانم بگویم در مواقع خاصی به یاد شهدا می‌افتند. مثلاً در سالی که بحث حمله امریکا به ایران تشدید شد، یکی از مسوولان خانواده شهدا را دعوت کرد. اینکه کسی از مسوولان به صورت مستمر جویای احوال ما باشد، اینچنین نبوده است.

-تعلق داشتن به خانواده شهدا همواره به عنوان یک سرمشق و الگو در جامعه تبلیغ می‌شده است. آیا شما انطباقی بین این تبلیغ و واقعیت‌ها می‌دیدید؟

بزرگ ترین مساله من این است که اکنون به آن شک کرده ام. یک نفر از مسوولان به من پاسخ دهد که ما این میزان سختی و مشکلات را تحمل کردیم و پدرمان شهید شد، اکنون چه چیزی را به دست آورده ایم؟ مادرم شخصیت بسیار والایی از پدرم برایم ترسیم کرده بود، به خاطر همین من سرم را بالا می‌گرفتم و با غرور می‌گفتم من دختر باکری هستم و می‌گفتم پدرم به شهادت رسیده که وضعیت مان بهتر شود. ما کمبودهای بسیاری داریم. در واقع تمامی خانواده‌های شهدا کمبودهای بسیاری دارند. یک نفر پاسخگو نیست. من بارها از مادرم می‌پرسم که چرا پدرم رفت؟ پدر به شهادت رسید که این وضع ما باشد؟ به قول پرویز پرستویی در فیلم موج مرده که می‌گفت؛ «ما را فرستادین جنگ و گفتید شما بروید ما حواس مان به خانواده شما است.» اما در عمل چه شد؟ شهدا به وظیفه خود عمل کردند و شهید شدند آیا دیگران هم به وظایف خود عمل کردند؟ در واقع شهدا رفتند. این افراد به شهادت رسیدند. برای مردم جنگیدند که وضعیت خوب و قابل قبولی داشته باشند. اما اوضاع مردم بدتر هم شد. یک نفر باید به تمامی خانواده‌های شهدا که خون شان را در راه این کشور فدا کردند پاسخگو باشد. همیشه پدر و عمویم می‌گفتند مردم باید در حکومتی همانند حکومت عدل علی زندگی کنند. من اعتقاد دارم هیچ گاه حکومت عدل علی اتفاق نخواهد افتاد چون هیچ کس حضرت علی نخواهد شد. هیچ کدام از آن آرمان‌ها و اهداف، تحقق پیدا نکرد. در مسائل کوچک تر هم اتفاقی نیفتاد. در مساله اقتصادی و معیشت مردم مشکلات زیادی وجود دارد. حداقل اقتصاد مردم وضعیت مناسبی داشته باشد، بقیه مسائل اعم از آزادی بیان و... هیچ. اولین خواسته مردم این است که وضع اقتصادی شان درست باشد. این همه سال است جنگ تمام شده اما کسی از مسوولان نیست که برود وضعیت خرمشهر و آبادان را ببیند. هیچ گونه رسیدگی به آنجا نمی شود. گویا قرار بوده فقط یک تعدادی شهید شوند. آرمان‌هایی که از آن دم می‌زدند هم اجرا نشد. کسانی که اکنون در پست‌هایی مشغول به کار هستند، هیچ شباهتی به شهدا ندارند. به اسم آرمان شهدا سختی‌های بسیاری را بر مردم روا داشته اند. در این سال‌ها شهیدان را تبدیل به چوبی کرده اند و بر سر مردم کوبیده اند. به قول مادرم با بیرون بودن موی دختران مان خون شهدایمان پایمال نمی شود. زمانی که دختری به دلیل فقر و نداری مجبور به خودفروشی شود، آن زمان خون پدر من پایمال می‌شود. البته این اتفاق اخیر باعث شد مردم بفهمند موضع ما چیست و ما در کجا ایستاده ایم و موافق با این روند و این نحوه برخورد نیستیم.

-به اتفاقات اخیر اشاره کردید. نظرتان در مورد اتفاقات اخیر و نوع برخورد با مردم چیست؟

چگونه است کسانی که 30 سال چه خوب و چه بد برای این انقلاب زحمت کشیده اند، یک شبه ضدانقلاب می‌شوند؟ پسر شهید بهشتی یک شبه بد می‌شود؟ من با دروغگویی به مردم مخالفم چون پدرم دروغگو نبود. پدر من به این دلیل به شهادت رسید که مردم آزاد باشند. کسی هرگز از پدر یا عموی من نشنیده که به دلیل اعتقادات و مذهب شان به کسی سخت بگیرند یا عنوان کنند چون من این گونه فکر می‌کنم شما هم باید همانند من بیندیشید و اعتقادات من را دنبال کنید. پدر من شهید نشد که نیروهای ویژه اقدام به ضرب و شتم من با باتوم بکنند. شهید همت نرفت که فرزند و همسرش را ضرب و شتم کنند. آنها انقلاب نکردند و این همه هزینه پرداخت نکردند که وضعیت این گونه شود. چگونه است ما که خانواده شهدا هستیم، یک شبه می‌شویم برانداز؟، و متهم به مصاحبه با رسانه‌های بیگانه می‌شویم؟ من نمی دانم چرا تا این حد به شعور ما توهین می‌شود؟ زمانی که مردم موضع گیری مادرم را دیدند متوجه شدند ما در چه جبهه یی هستیم. فهمیدند ما مخالف تحمیل مسائل به مردم هستیم. من به دنبال پاسخ هستم. واقعاً دچار سردرگمی شده ام. ما این میزان مصیبت و سختی را تحمل نکردیم که ضدانقلاب‌ها بیایند و بگویند دیدید چگونه با مردم رفتار کردند. دیدید به شما گفتیم که در نهایت انقلاب، این گونه می‌شود؛ کسانی که ما در مقابل آنها ایستادیم. تمامی اقدامات نامناسب دیگران را توجیه کردیم اما مگر حوادث این روزهایی که سپری شد، قابل توجیه است؟

-فکر می‌کنید اگر پدرتان زنده بود چه نظر و دیدگاهی در مورد این اتفاقات و برخوردها داشت؟

آن موقع که پدرم زنده بود، از او خواسته بودند جلوی تلویزیون توبه نامه قرائت کند. نامه یی که مادر من پیش از انتخابات نوشت در مورد همین مساله بود. پدر من را همین رفقای آقای احمدی نژاد و آقای محصولی از سپاه تصفیه کردند و از او خواسته بودند توبه نامه بخواند. در واقع آنها بودند که پدرم را از سپاه بیرون کردند. چه شد که این آقایان، امروز مدافع شهدا شده اند؟ چگونه است کسی که با پدر من که بعدها شهید شد، این گونه رفتار کرد، امروز پست و مقام بالایی می‌گیرد؟

زمانی که پدر من شهید شد در ارومیه شایع شد که پدرم شهید نشده بلکه به عراق پناهنده شده، تنها به این دلیل که پدرم جنازه نداشت، هیچ گاه در مصاحبه‌های تلویزیونی به مادرم اجازه ندادند، تعریف کند چه اتفاقی برای پدرم افتاد و همیشه این مسائل سانسور شده اند. من خوشحالم که پدرم نیست این روزها را ببیند. تمامی باورهای من در این سال‌ها شکسته شد. در واقع نظام جمهوری اسلامی که من نوعی می‌توانستم مدافع آن باشم، ذره ذره مدافعانش را از دست داد. این همه هزینه پرداخت کرد که چه چیزی را به دست بیاورد؟ شاید اگر پدر و عموی من هم این روزها بودند مجبور می‌شدم در زندان به ملاقات شان بروم یا اعترافات شان را از تلویزیون ببینم. مردم این روزها به خوبی دروغ را از راست تشخیص می‌دهند.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
انتشار یافته: ۳
ناشناس
|
Canada
|
۰۶:۵۷ - ۱۳۸۸/۰۷/۰۹
11
19
بازي كردن با اهل بيت شهداي گرانقدر , تاوان دردناكي دارد , كه متخلفين را غافلگير خواهد كرد...
ناشناس
|
Canada
|
۱۰:۲۲ - ۱۳۸۸/۰۷/۱۱
8
25
کاش بودند تا ببینند فرزندانشان با تردیدهایشان آی به آسیاب دشمنان آنها میریزند. " تمامی باورهای من در این سال‌ها شکسته شد." یعنی چه کدام باور - باور اصلی در وصیت نامه پدرش است "ببین ما به چه روزی افتاده ایم و استعمار چقدر جامعه ما را به لجنزار کشیده است ولی چاره ای نیست اینها سد راه انقلاب اسلامیند- شهید همت" کدام باورت شکسته--ظواهر باورت را در هم پیچیده به قول باکری "سلام بر روح خدا، نجات دهنده ما از عصر حاضر، عصر ظلم وستم، عصر كفر و الحاد،‌عصر مظلوميت اسلام وپيروان واقعي اش. عزيزانم شبانه روز بايد شكرگزار خدا باشيم كه سرباز راستين صادق اين نعمت شويم و بايد خطر وسوسه هاي دروني ودنيا فريبي را شناخته و بر حذر باشيم كه صدق نيت وخلوص در عمل ،تنها چاره ساز است."
کاش مادران این عریران توان ترسیم همسرانشان را برای این فرزندان باور شکسته داشتند
ناشناس
|
United States of America
|
۰۸:۴۱ - ۱۳۸۸/۰۷/۱۴
19
28
با سلام خدمت شما
من مصاحبه آقا مهدي رو خوندم و كاري با سياست و... ندارم فقط يه ضره آقا مهدي خيلي از خود راضيه خوب حالا درست فرزند شهيد هستند آن هم فرزند مرد سالهاي جبهه و جنگ درسته تا به حال هيچ كمكي به شما نشده و نكردند خوب بس اين انتظاري كه تو دل داري معنيش چيه؟... من مطمئن هستم تا اونجايي كه تونستين از سهميه خانواده شهيدي استفاده كردين و اين انتظار رو هم داشتين تا كلي چيزهايي كه دلتون مي خواهن براتون بدهند كه خلاف ميل شما شده حالا شديد كاسه داغتر از آش واقعا اگر شما هيچ انتظاري نداريد و ناشتين هيچ موقع اين حرفها رو نمي گفتين....
آقا مهدي عزيز حتما يه مويي توي ماستت ديدند كه اين كارها رو باهات مي كنند و الا با كس ديگهاي هم كار داشته باشند بگزار با فرزندان شهداي ديگر هم اين كارها رو بكنند.... تا به حال از خودتون پرسيدين كه چرا با ديگران كاري ندارند ؟.....
....................
آقا مهدي عزيز باباي شما مرد پاك سرشتي بودند و مزد خودشون رو كه شهادت بود گرفتند اما آقا مهدي عزيز از فضل پدر تو را چه حاصل؟!!.....
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۳۱ - ۱۳۸۸/۱۰/۲۱
18
32
گیرم پدر تو بود حاصل از فضل پدر تو را چه حاصل؟ خوبه شما که فرزندان شهدای والامقام ما هستید وصیت نامه پدران خودتونو بخونید.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۲:۳۵ - ۱۳۸۸/۱۱/۲۱
5
20
به نام الله پاسدار خون شهيدان
باورها را دروغ و رياي كساني از بين مي برد كه خود را مدافع اسلام مي دانند ولي براي به دست آوردن دنيا پا روي خون شهدا مي گذارند تا به حكومت چند روزه برسند و حاصل جانفشانيهاي شهدا را براي خود مصادره كنند
درد فرزندان شهدا قدرت گرفتن نااهلان و نامحرمان به اسم مدافعان انقلاب و با ظاهر طرفداري از شهيدان است
كساني خود را مدافع شهدا مي دانند و از خون آنها به مقام رسيده اند كه حتي حاضر نشده اند در اينهمه سال سراغي از خانواده ها و فرزندان شهدا بگيرند
اين درد فرزندان شهداست نه توقع كمك مادي كه اگر آنهم بود بيجا نبود.
ناشناس
|
Cambodia
|
۲۱:۰۵ - ۱۳۸۸/۱۲/۰۶
6
19
آقا مهدی بزرگوار که به واسطه فرزندی شهید همت خاک پایتان را طوطیای چشمانمان می کنیم اگر هنوز هم رهبر انقلاب را مانند پدر بزرگوارتان فصل الخطاب می بینید با بصیرت و دقت کامل به قضایا نگاه کنید و نگذارید از شما استفاده سوء کنند که پدرتان تمام وجودش را در راه این اسلام عزیز گذاشت و اگر امروز نیز بود مانند تمام سرلشگران عزیزی که هنوز در بین ما هستند و کسی هنوز به نام آنها را نمی شناسد مانند قاسم سلیمانی و شوشتری عزیز که به دوستانش پیوست و بقیه افرادی که مانند ستاره های درخشان در افق این نظام می درخشند اکنون نیز در صف مقدم و دوشادوش رهبری برای بقای نظام می کوشید شما را به خدا اگر فکر میکنید مواضع دشمنان ما تغییر کرده دقت کنید آن زمانی که پیر جماران با ما چنین و چنان سخن می گفت مگر از امروز زمانه سخت تر نبود که امروز امثال موسوی دم از این می زنند که اولویت اول ما لبنان و کشورهای اسلامی نیست و این را بدانید خدا از آنهایی که بدون بصیرت و دقت صحبت می کنند نخواهد گذشت چون پای این نظام خونهای پاکی ریخته شده که اگر آه آنها بگیرد کمر یکایک خواص بی خاصیت را خورد خواهد کرد پس به قول رهبر عزیزمان بیندیشید و مبین صحبت کنید آنچه که به ذهنتان می رسد و از شما بیشتر از آنچه می فهمید خداوند نمی خواهد ولی برای رضای خدا قدم بردارید.
امیدوارم از یاران صدیق رهبر انقلاب باشید . دوست دار شما عزیزی
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۱۴ - ۱۳۸۸/۱۲/۱۹
5
20
آقا مهدي من خودم بسيار به شهيد همت علاقه دارم ولي شهيد همت اين نيست كه شما تصور مي كنيد او خيلي مخلص بود خيلي بزرگ بود حرفاي شما خيلي خيلي بي اعراب شما نياز داريد خدا را از منتهي وجود صدا كنيد به شما بگم دير به جنبيد باختيد چون پسر كسي هستي كه خيلي دوستش دارم دعا مي كنم خدا راه واقعي بهت نشون بده
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۳۲ - ۱۳۸۹/۰۲/۲۵
8
9
باسلام-خواهش مییکنم ازعزیزانی که نه درانقلاب سهمی داشتندنه تیرحتی یه تفنگ بادی ازکنارگوششان وپدرانشان نگذشته اظهارنظرنکنند.شماهاییکه میگیدفرزندان شهدای مقدس همت وباکری چنین وچنان؟کرده اندکه بااینهابرخورد شده بایدعرض کنم این حرفهادرددل اکثرفرزندان شهداست. میگیدنه بر یدازتک تک شان مصاحبه بگیرید.من خودم 6ساله بودم برادرم کمیل40 روزه بودکه پدرمان شهیدشد.درعین حال مسولیت سنگینی هم داشت.زیرا ازانقلابیون قبل ازانقلاب بود.بامادرطی این سالهاچه کردند؟شماهاکه اظهارنظرمیکنید میدانید؟درتمام رسانه هابنحوی سخن میگویندانگارخاندان معظم شهداهیچ مشکلی ندارند.درحالیکه عرض میکنم اکثرشان ازکمیته امدادی ها هم وضع شان بدتراست؟به خدای واحددارم حقیقت رامیگویم.البته عرض میکنم همه فرزندان شهدا وخانواده شان یقین دارم حضرت مقام معظم رهبری را پدرخودمیدانیم.احدی چه داخل چه خارج نمیتواند ذره ای مارا ازآرمانهای عظیم انقلاب جدایاحتی دورکند .اما واقعا"مقام معظم رهبری یقین دارم که اینها رانمیداند. بازیقین دارم فرزندان مکرم شهدای سرافرازهمت وباکری هم نه ازانقلاب ونه ازآرمانهای انقلاب ونه ازمقام معظم رهبری فاصله نگرفتنداینهم مکرهمان شیطانهای داخلی است که میخواهنداین فاصله هاراایجادکنند.ازهمینجا ازشما آفتابیان عمیقا"تقاضادارم این درددل همه مارا به آقابرسانید تاایشان اجازه ملاقات بافرزندان شهیدرابدهندخدمت ایشان برسیم وخیلی ازحقایق آنجاروشن شود.شیث
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۳۲ - ۱۳۸۹/۰۲/۲۵
3
6
باسلام-خواهش مییکنم ازعزیزانی که نه درانقلاب سهمی داشتندنه تیرحتی یه تفنگ بادی ازکنارگوششان وپدرانشان نگذشته اظهارنظرنکنند.شماهاییکه میگیدفرزندان شهدای مقدس همت وباکری چنین وچنان؟کرده اندکه بااینهابرخورد شده بایدعرض کنم این حرفهادرددل اکثرفرزندان شهداست. میگیدنه بر یدازتک تک شان مصاحبه بگیرید.من خودم 6ساله بودم برادرم کمیل40 روزه بودکه پدرمان شهیدشد.درعین حال مسولیت سنگینی هم داشت.زیرا ازانقلابیون قبل ازانقلاب بود.بامادرطی این سالهاچه کردند؟شماهاکه اظهارنظرمیکنید میدانید؟درتمام رسانه هابنحوی سخن میگویندانگارخاندان معظم شهداهیچ مشکلی ندارند.درحالیکه عرض میکنم اکثرشان ازکمیته امدادی ها هم وضع شان بدتراست؟به خدای واحددارم حقیقت رامیگویم.البته عرض میکنم همه فرزندان شهدا وخانواده شان یقین دارم حضرت مقام معظم رهبری را پدرخودمیدانیم.احدی چه داخل چه خارج نمیتواند ذره ای مارا ازآرمانهای عظیم انقلاب جدایاحتی دورکند .اما واقعا"مقام معظم رهبری یقین دارم که اینها رانمیداند. بازیقین دارم فرزندان مکرم شهدای سرافرازهمت وباکری هم نه ازانقلاب ونه ازآرمانهای انقلاب ونه ازمقام معظم رهبری فاصله نگرفتنداینهم مکرهمان شیطانهای داخلی است که میخواهنداین فاصله هاراایجادکنند.ازهمینجا ازشما آفتابیان عمیقا"تقاضادارم این درددل همه مارا به آقابرسانید تاایشان اجازه ملاقات بافرزندان شهیدرابدهندخدمت ایشان برسیم وخیلی ازحقایق آنجاروشن شود.شیث
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۱۱ - ۱۳۸۹/۰۲/۲۶
4
20
باسلام خدمت شما. آقا مهدی عزیز چون خاطرات و زندگینامه حاج همت را به خوبی و طی مدت مدیدی مطالعه کرده ام هرگز به خودم اجازه نمیدم که به شما بی احترامی کنم اما این رو خود شما خیلی خوب میدونید که حاج همت چقدر در اطاعت امر از امام که ولی فقیه زمان بود، مقید و پیشتاز بود. اصلا نفس شهید همت به نفس امام بود و همونطور که خودتون اشاره کردید در سفر حج خود با دعایی که کرد این ارادت خود به امام را بیش از پیش ثابت کرد. آقا مهدی بزرگوار مگه اما خمینی نگفت که (پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد.) به نظر شما اگه الان خود حاج همت حضور داشت از دستور امام سرپیچی می کرد؟؟
آخه عزیز دل مگه در زمان طاغوت مردم ما مسلمان نبودند؟
اگه این مملکت به دست صدام خائن هم می افتاد باز مردم دست از مسلمانی خود نمی کشیدند. اگه امثال شهید همت رفتند و جانشان را فدا کردند فقط به خاطر ولایت فقیه بود و اصلا انقلاب ما برای احیای امر ولایت فقیه بود.حالا امروز چشم بسته پیداست که نظر ولی فقیه راجع به آقایان کروبی ، موسوی و خاتمی چیست. آقا مهدی عزیز مگه اون موقع که پدر شما تصمیم گرفت که به کردستان بره و در راه انقلاب کار فرهنگی انجام بده، وضع پدر ومادر و خانواده اش چطوربود؟ او خودش و خانواده اش را فدا کرد و در این راه سختی های بسیار کشید تا انقلاب اسلامی حفظ شود و به دست نامحرمان و بیگانگان نیفتد. به عنوان خاک پای شما و خانواده تان و به عنوان یکی از ارادتمندان پدرتان عاجزانه از شما خواهش می کنم که آب در آسیاب دشمن نریزید و استوار در راه ولایت فقیه یعنی راه پدر بزرگوارتان گام بردارید.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۴۰ - ۱۳۸۹/۰۴/۰۷
27
11
کاملا با حرفهای آقا مهدی موافقم.
ناشناس
|
Germany
|
۰۰:۴۳ - ۱۳۹۳/۱۲/۱۹
1
5
تمام نظرهارو خوندم دیگه مرد بی ادعا مرد دل شسته از دنیا رو نمیشه پیا کرد امثال همت و ... تکرار نمیشن به قول آهنگران کجایند مردان بی ادعا من وقتی نام این قهرمانان رو میشنوم بی اختیار اشک میریزم وای به حال مرد نماها و مسئول نماهایی که به ظاهر بی ادعا اما .......
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۲۰ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۱
0
4
کجایند مردان بی ادعا
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۳۴ - ۱۳۹۵/۰۸/۰۹
3
1
البته همسر شهید باکتری بجایی که خیلی ادعا کنن همسر شهید باکری هستن درجایگاه همسر دوم اقای یونسی صحبت کنن
نظر شما
پربحث ترین عناوین
پرطرفدار ترین عناوین