پدر سما با اشک میگوید هر روز به آگاهی میروم، به دادستانی میروم، فقط میگویند صبر کن. مگر گوشی یا موتور و ماشین گم کردهام؟!
وی افزود: سما با عمه و مادرش قرار خرید میگذارند، ولی سما برای فروش قطعهای طلا از آنها جدا میشود و دیگر به منزل برنمیگردد.