کد خبر: ۱۶۱۴۳۲
تاریخ انتشار : ۰۴ تير ۱۳۹۱ - ۱۴:۲۹
گفتاری از حضرت آیت الله یثربی مدظله

امام بندگی و مهربانی

آفتاب‌‌نیوز : آفتاب: پدر گرامي اين امام همام عليه‏السلام حضرت امام حسين عليه السلام و مادر ايشان شهر بانو نام دارد كه البتّه سلافه و غزاله نيز به وى گفته‏اند . اين بانوى گرامى، دختر يزدگرد پسر شهريار (آخرين پادشاه ساسانى) بوده است .

براى امام زين العابدين عليه‏السلام اين كنيه‏ها ياد شده است: ابوالحسن، ابومحمد، ابوبكر و ابوالحسين. القاب آن حضرت عليه‏السلام عبارتند از: زين العابدين، سيدالعابدين، سجّاد. حضرت على بن الحسين عليه‏السلام پس از شهادت حضرت سيد الشهداء عليه‏السلام در دهم محرم سال 61 هجرى قمرى، متصدى امور امامت شدند و مسئوليّت‏هاى مختلفى را عهده دار گرديدند؛ به همين دليل، اين بخش از زندگى ايشان برجستگى بيشتر داشته ودر تاريخ مورد توجّه قرار گرفته است.

امام سجاد عليه‏السلام از ديدگاه اهل تسنن 

جاحظ، يكى از ادباى معروف كه مخالفت او با اهل بيت عليهم‏السلام مشهور است، درباره امام سجاد عليه‏السلام چنين مى‏گويد: 

« وأمَّا عليُّ بنُ الحسينِ بنِ عليٍّ فلم أرَ الخارجيَّ في أمرِه إلاّ كالشيعيِّ ولم أرَ الشيعيَّ إلاّ كالمعتزليِّ ولم أرَ المعتزليَّ إلاّ كالعاميِّ ولم أرَ العاميَّ إلاّ كالخاصّيِّ ولم أجِدْ أحداً يتمارى في تفضيلِهِ ويشُكّ في تقديمِهِ » . « اما على بن الحسين، درباره او خارجى را چون شيعه، شيعه را چون معتزلى، معتزلى را چون عامى و عامى را چون خاص ديدم. كسى را نديدم كه در فضيلت و يا در مقدّم بودن او شك داشته باشد ». اين توصيفى است كه يك مخالف، از وجود مقدّس حضرت زين‏العابدين عليه‏السلام دارد. زُهرى، از ديگر علماى عامّه مى‏گويد: « ما رأيتُ قرشيّاً أفضلَ مِن عليِّ بنِ الحسينِ[عليه‏السلام]» .« من هيچ قريشى را برتر از على بن الحسين عليه‏السلام نديدم » . 

و در جاى ديگر مى‏گويد : 

« وما رأيتُ أحداً كان أفقهَ مِنه » .« من هيچ كس را فقيه‏تر از على بن الحسين عليه‏السلام نديدم ».ذهبى، يكى از مورخان اهل سنّت، از شخصى به نام جويريّةِ بن اسماء، نقل‏مى‏كند:
« ما أكلَ عليُّ بنُ الحسينِ بقرابتهِ مِن رسولِ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم درهماً قَطُّ » .على بن الحسين زين العابدين عليه‏السلام، به واسطه قرابت و نزديكى با پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم، درهمى استفاده نكرد؛ يعنى از آن وابستگى و قوم و خويشى خود با رسول‏الله صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم كمترين بهره‏اى تدارك نديد. 

نیکوکار ناشناس 

ابن عساكر از قول يونس بن بُكير، از محمّد بن اسحاق نقل مى‏كند كه: 

« كان ناسٌ مِن أهلِ المدينةِ يعيشون، لا يَدرون مِن أين كان معاشُهم، فلمّا ماتَ عليُّ بنُ الحسينِ، فقدوا ما كانوا يُؤْتَوْن بِه بالليلِ » .« عده‏اى در مدينه بودند كه زندگى‏شان به سهولت اداره مى‏شد و نمى‏دانستند زندگى آنها، از كجا تأمين مى‏شود. وقتى امام سجاد عليه‏السلام از دنيا رفت، دريافتند آنچه شبانه به خانه‏هاى آنها فرستاده مى‏شد، از ناحيه چه كسى بود».يكى ديگر از معاصران حضرت نقل مى‏كند: 

« ما فَقَدْنا صَدَقَةَ السرِّ حتَّى مات عليُّ بنُ الحسينِ[ عليه‏السلام]» .« ما پنهانى صدقه دادن را از دست نداديم، تا اين كه على بن الحسين عليه‏السلام از دنيا رفت ».در «مختصر تاريخ دمشق»، قصه جالبى را مى‏خوانيم، كه مى‏گويد: 

« كان بينَ الحسنِ بنِ الحسنِ وعليِّ بنِ الحسينِ بعضُ الأمرِ، فجاء الحسنُ‏بنُ الحسنِ إلى عليِّ بنِ الحسينِ وهو مع أصحابِهِ في المسجدِ، فما تَرَك شيئاً إلاّ قاله وعليٌّ ساكتٌ، فانصرفَ الحسنُ، فلمّا كان الليلُ أتاه في منزلِهِ، فقرَعَ عليه بابَهُ، فخرَجَ إليه، فقال له عليٌّ: يا أخي إن كنتَ صادقاً فيما قلتَ لي يغفِرُ اللّه‏ُ لي، وإن كنتَ كاذباً فغفَرَ اللّه‏ُ لك، السلامُ عليكم ووَلّى» .«بين امام سجاد عليه‏السلام و پسر عمويش حسن بن حسن گفتگويى پيش آمد و حسن بن حسن، نسبت به‏امام سجاد عليه‏السلام سخنان بسيار اهانت‏آميزى اظهار كرد. امام ساكت بودند تا او رفت. امام سجاد عليه‏السلام شب هنگام، به در خانه او رفتند و اواز خانه خارج شد، امام گفتند: اى برادر! توامروز سخنانى درباره من گفتى كه اگر راست باشد خدا مرا بيامرزد؛ و اگر صحيح نبوده و خلاف گفته‏اى، خدا تو را رحمت كند و بيامرزد. سپس با او خداحافظى كردند و برگشتند».عجيب اين است كه مورخان مى‏نويسند « والتَزَمه حسنٌ » آن مرد از آن روز در زمره ملتزمان امام عليه‏السلام قرار گرفت و هنگامى كه آن حضرت از دنيا رفته بودند گريه و مرثيه سرايى مى‏كرد . 

تواضع و فروتنی 

مخالفان اهل بيت عليهم‏السلام هر گفتارى را كه بوى محبّت اهل بيت عليهم‏السلام مى‏داده تضعيف كرده‏اند؛ ولى با اين حال، ذهبى كه يكى از دشمنان اهل بيت عليهم‏السلام است، درباره امام سجاد عليه‏السلام اين گونه مى‏نويسد: 

« كانَ عليُّ بنُ الحسينِ إذا سارَ في المدينةِ على بَغْلَتِه، لم يقل لأحدٍ: الطريقَ... ويقول: هو مشتَركٌ ليس لي أن أُنَحِّيَ عنه أحداً » . 

« وقتى امام سجاد عليه‏السلام در كوچه‏هاى مدينه، سواره حركت مى‏كردند، در صورت شلوغى و بسته بودن راه، امكان نداشت امام عليه‏السلام بگويند كه راه بدهيد من عبور كنم. 

حضرت سنّتش اين بود كه مى‏فرمودند: راه مشترك (براى همه) است و من حق ندارم كسى را از اين حق مشترك، محروم كنم».ذهبى در «سير اعلام النبلاء» نقل مى‏كند: 

« وكان له جَلالةٌ عجيبةٌ، وحقٌّ له واللّه‏ِ ذلك، فقد كان أهلاً للإمامةِ العُظمى، لِشَرَفِه، وسؤدَدِه، وعلمِه،وتألُّهِه، وكمالِ عقلِهِ » . «على بن‏الحسين عليه‏السلام به‏خاطر شرافت، سيادت، علم، خداترسى، خداشناسى و كمال عقل براى امامت عظماى امت اسلامى اهليت داشت».اين عبارت بسيار شايسته توجه است؛ زيرا اين تعبير از يك مورّخِ محبّ اهل‏بيت عليهم‏السلام و شيعه نيست، بلكه اين مطلب از يك سنّى مخالف خاندان رسالت عليهم‏السلام است. تعبيرش اين است كه: 

«عليُّ بنُ الحسينِ كان أهلاً للإمامةِ العُظمى». ذهبى داستان قصيده فرزدق را اين گونه نقل مى‏كند كه: 

«إنّ هشامَ بنَ عبدِالملكِ حجَّ قبل الخلافةِ، فكان إذا أراد إستلامَ الحجرِ، زوحِمَ عليه وكان عليُّ بنُ الحسينِ عليه‏السلام إذا دنا مِن الحجرِ تفرَّقوا عنه إجلالاً له، فَوَجَمَ لذلك هشامُ وقال: مَن هذا؟ فما أعرِفُهُ؟ وكان الفرزدقُ واقفاً فقال» .« هشام قبل از تصدّى خلافت، براى زيارت خانه خدا آمد. هنگام طواف، وقتى تصميم بر استلام و بوسيدن حجر گرفت، به علت ازدحام جمعيت موفق به استلام حجر نشد و به گوشه‏اى رفت. ناگهان ديد امام سجاد عليه‏السلام به حجرالاسود نزديك شدند. مردم به احترام امام عليه‏السلام كنار رفتند تا با آرامش استلام حجر كنند. هشام به قدرى از اين واقعه عصبانى شد كه زبان به دندان مى‏گزيد. پرسيد: اين مرد كيست كه من نمى‏شناسمش».

در اين‏جا بود كه فرزدق ـ شاعر دربار ـ اين اشعارِ معروف را انشا كرد: 

هذا الذي تَعرِفُ البطحاءُ وَطأتَهُ ** والبيتُ يعرِفُه والحِلُّ والحَرمُهذا ابنُ خيرِ عبادِ اللّه‏ِ كلِّهِمُ ** هذا التقيُّ النقيُّ الطاهرُ العَلَمُ فرزدق گفت: هشام تو اين مرد را نمى‏شناسى؛ در عوض، هم سرزمين بطحا گام هاى او را مى‏شناسد و هم خانه خدا و حلّ و حرم او را مى‏شناسند. او فرزند بهترين بندگان خداست ـ اشاره به پدر امام سجاد عليه‏السلام دارد ـ او انسان منزّه، پاكيزه و پاكدامنِ مشهورى است. 

امام سجاد عليه‏السلام از ديدگاه شيعه 

آنچه تا اين‏جا نقل شد بيشتر سخنان مورخان و محدثان عامّه و اهل سنّت در فضايل، مناقب، مكارم و سيره امام سجاد عليه‏السلام بود.اما محدثان و مورخان و روات خاصّه و شيعه، نكاتى بسيار دقيق‏تر ومفصّل‏تر در فضايل و مكارم امام‏سجاد عليه‏السلام نقل كرده‏اند. مرحوم اِربلى در «كشف الغمّه» درباره سيره و سلوك امام سجاد عليه‏السلام روايات و نكات بسيار زيبا و قابل توجهى را نقل كرده، از آن جمله حكايت زير است: 

«كان يوماً خارجاً فلقيَهُ رجلٌ فَسبَّه فثارتْ إليه العبيدُ والمَواليُ، فقال لهم عليٌ عليه‏السلام: مَهلاً كُفّوا، ثمَّ أقبَل على ذلك الرجلِ فقالَ له: ما ستَر عنك مِن أمرِنا أكثرُ، ألك حاجةٌ يُغنيكَ عليها؟ فاستحيَى الرجلُ فأَلقى إليه عليٌّ خميصةً كانتْ عليه، وأمَر له بألفِ درهمٍ فكان ذلك الرجلُ بعدَ ذلك يقولُ: أشهدُ أنّكَ مِن أولادِ الرسُلِ» .« روزى، حضرت از در منزل خارج شد و مردى را ديد كه بر اثر تلقينات و شرايط اجتماعى آن روز ـ كه قبلاً ذكر شده ـ زبان به بدگويى و دشنام به امام عليه‏السلام گشود. 

خادمان حضرت خواستند به او حمله كنند. امام عليه‏السلام فرمودند: او را رها كنيد؛ و بعد به آن مرد فرمودند: آنچه كه از ما بر تو پوشيده مانده است، بيش از آن است كه مى‏دانى. آيا حاجتى دارى؟ مرد از رفتار و گفتار امام عليه‏السلام خجل و شرمنده شد و امام عليه‏السلام ردايى را كه بر دوش مباركشان بود به او عنايت كردند؛ و نيز امر فرمودند كه هزار درهم نيز به او بدهند؛ كه با اين رفتار ملايم، آن مرد معاند، دوستدار امام عليه‏السلام شد و گفت: من شهادت مى‏دهم كه تو فرزند پيامبران هستى».آن حضرت عليه‏السلام نسبت به دشمنان از آن‏چنان سيره وسلوك ملايمى برخوردار بودند، كه حتى افرادى را كه در طول حاكميت و قدرتشان، نسبت به او بدترين و زشت‏ترين روش‏ها و اعمال را انجام داده بودند ـ كه برخى از آنها در تاريخ ثبت شده است‏ـ از رأفت و مهر خويش بهره‏مند مى‏كردند. 

ابن شهرآشوب مى‏نويسد: 

« كان هشامُ بنُ اسماعيلَ يُؤذي عليَّ بن الحسينِ في إمارتِهِ فلمّا عُزِلَ أمَرَ بهِ الوليدُ أن يُوقَفَ للناسِ، فقالَ: ما أَخافُ إلاّ مِن عليِّ بنِ الحسينِ وقد وقَفَ عندَ دارِ مروانَ، وكان عليٌ قدتقدَّم إلى خاصَّتِهِ ألاّ يَعرِضَ له أحدٌ مِنكم بكلمةٍ، فلمّا مرّ ناداه هشامُ: ( اللّه‏ُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَه ) » .« وقتى هشام بن اسماعيل حاكم مدينه كه در دوران حكومتش به امام سجاد عليه‏السلام آزار و اذيت مى‏رساند، از كار بركنار شد، به‏خاطر تخلّفاتى كه پيش خليفه وقت داشت، دستور آمد كه او را در جايى نگه داشته، افراد يك به يك بيايند و هرچه مى‏خواهند به او بگويند؛ يا او را قصاص و تنبيه كنند. 

وقتى هشام ديد كه امام سجاد عليه‏السلام تشريف مى‏آورند، خيلى منفعل شده، فكر كرد كه با عكس العمل شديد امام عليه‏السلام مواجه خواهد شد، از اين رو به شدت متأثّر و نگران بود. ولى حضرت ياران خود را از آزار او نهى فرمودند. در آن لحظه هشام به اين آيه اشاره كرد كه: ( اللّه‏ُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَه )؛ خدا بهتر مى‏داند كه رسالت و نبوّت خود را در چه خانواده و اشخاصى قرار دهد».همچنين نقل شده افرادى به امام عليه‏السلام جسارت و هتّاكى كرده، دشنام مى‏دادند؛ ولى امام عليه‏السلام سرشان را بلند نمى‏كردند. اِربلى در «كشف الغمّه» و نيز ابن شهرآشوب در «مناقب» نقل مى‏كنند كه:
« استطالَ رجلٌ على عليِّ بنِ الحسينِ عليهماالسلام فتَغافَلَ عنهُ، فقالَ لهُ الرجلُ: إيّاكَ أَعني فقال له عليُّ بنُ الحسينِ عليهماالسلام: وعنك أغضي» .« كسى نسبت به امام عليه‏السلام بدگويى و جسارت كرد. امام عليه‏السلام خاموش ماندند و اصلاً به وى نگاه‏نكردند. غريبه، براى اين‏كه توجه ديگران را جلب‏كند، گفت: باتو سخن مى‏گويم! امام عليه‏السلام هم فرمودند: من‏هم سخن تورا نشنيده مى‏گيرم!». 

ويژگى‏هاى اخلاقى امام سجاد عليه‏السلام 

علماى خاصّه، مورخان و محدثان شيعه در ويژگى‏هاى روحى و حالات آن حضرت، موارد فراوانى را نقل كرده‏اند.مرحوم مفيد، درباره گشاده دستى و روحيه حمايت و كمك به فقرا، نقل مى‏كند كه:
« كان بالمدينةِ كذا وكذا أهلُ بيتٍ يأتيهِم رِزْقُهُم وما يَحتاجون إليه، لا يَدرون مِن أينَ يَأتيهِم، فلمّا مات عليُّ بنُ الحسينِ عليهماالسلام فقَدوا ذلك » .« خانواده‏هايى در مدينه بودند كه زندگى و معاش آنها از ناحيه امام عليه‏السلام تأمين مى‏شد، اما خودشان نمى‏دانستند كه تأمين زندگى آنها از كجاست. تا اين كه امام سجاد عليه‏السلام از دنيا رفتند ».شب هنگام امام سجاد عليه‏السلام بر پشت خود انبانى از نان و خرما و انواع آذوقه را حمل مى‏كردند و اگر افرادى مى‏خواستند كمك و يارى كنند، امام عليه‏السلام اجازه نمى‏دادند . همچنين نقل كرده‏اند كه: « كان له ابنُ عمٍّ يأتيهِ بالليلِ مُتَنَكِّراً فيُناوِلُهُ شيئاً مِن الدنانيرِ، فيقولُ لكنْ عليُّ بنُ الحسينِ لايُواصِلُني لاجزاهُ اللّه‏ُ عنِّي خيراً، فيَسمَعُ ذلك ويَتَحَمَّلُه ويَصبِرُ عليه ولا يُعَرِّفُه بنفسِه، فلمّا مات عليُّ بنُ الحسينِ عليهماالسلام فَقَدَها فحينئذٍ عَلِمَ أنّه هو كان، فجاءَ إلى قبرِهِ وبكى عليه »
 
.«حضرت، پسر عموى مستمندى داشتند كه مخفيانه و بدون اين كه مطلع شود به او كمك مى‏كردند. وى گاهى به عنوان گلايه مى‏گفت: اين پسر عمّ ما، با اين كه مى‏تواند، دست ما را نمى‏گيرد و ما را يارى نمى‏كند. گاهى احتمالاً جسارتى هم مى‏كرد. تا اين كه امام عليه‏السلام از دنيا رفتند و آن كمك‏ها قطع شد و او تازه متوجه شد، كسى كه زندگى او را تأمين مى‏كرده، امام عليه‏السلام بوده است».در خصوصيّات اخلاقى، كفّ نفس و كظم غيظ آن حضرت، نقل شده است: 

« وكانت جاريةٌ لِعليِ بنِ الحسينِ عليهماالسلام تَسكُب عليه الماءَ فسقَطَ الإِبْريقُ مِن يدِها فشَجَّه فرَفَعَ رأْسَهُ إليها فقالتْ الجاريةُ: اِنَّ اللّه‏َ يقول: (وَالْكاظِمِيْنَ الْغَيْظَ) فقال كَظَمْتُ غيظي، قالتْ: (وَالْعافِيْنَ عَنِ النَّاسِ) قال: عَفَوتُ عنكِ، قالتْ: (وَاللّه‏ُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِيْنَ ) قال: إِذهَبي فأَنتِ حُرّةٌ لوجهِ اللّه‏ِ» .« موقعى كه دست مباركشان را مى‏شستند، كنيزكى آب روى دست ايشان مى‏ريخت. ناگهان ظرفِ آب از دست كنيز افتاد و جراحتى در دست حضرت ايجاد شد. امام عليه‏السلام متأثّر شدند. 

كنيزك ـ چون در خانه امامت تربيت شده بود مى‏دانست چه كند ـ فوراً اين آيه شريفه را خواند: (وَالْكاظِمِيْنَ الْغَيْظ) امام عليه‏السلام فرمودند: من خشم خود را فرو خوردم. كنيزك گفت: (وَالْعافِيْنَ عَنِ النَّاس) امام عليه‏السلام فرمودند: تو را بخشيدم. كنيزك دوباره گفت: (وَاللّه‏ُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِيْنَ)خداوند نيكوكاران و محسنين را دوست دارد. حضرت فرمودند: تو را در راه خدا آزاد كردم ».جالب است؛ خدمتكارى بر اثر مسامحه، زخمى بر صاحب و مولاى خود وارد مى‏كند و مولا در مقابل، به جاى عصبانيت و خشم، او را از قيد بندگى آزاد مى‏كند. 

نمونه‏هاى فراوانى در اين زمينه مى‏توانيم بيابيم. مرحوم اربلى مى‏نويسد: 

« كان عندَه عليه‏السلام قومٌ أضيافٌ، فاستعجَل خادماً له بشواءٍ كان في التنُّورِ؛ فأقبلَ به الخادمُ مُسرِعاً فسقَط السَفُّودُ مِنه على رأسِ بُنيٍ لعليِ بنِ الحسينِ تحتَ الدرجةِ فأصابَ رأسَه فقتلَه، فقال عليٌّ للغلامِ ـ وقَد تَحيَّرَ الغلامُ واضطَربَ‏ـ: أنتَ حُرٌّ فإِنَّك لم تَعتَمدْه وأخذَ في جِهاز ابنِه ودفنَه» .«امام عليه‏السلام مهمانى وضيافتى داشتند. خادم، غذاى داغى را براى ميهمانان حمل مى‏كرد كه يكى از فرزندان كوچك امام عليه‏السلام در مسير حركت خادم قرار گرفته، غذاى داغ روى آن طفل ريخته و از دنيا رفت. امام عليه‏السلام بدون اين كه كمترين تعرضى نسبت به اين شخص بكنند، فرمودند: تو در اين كار قصدى نداشتى. تو را در راه خدا آزاد كردم و بعد آن طفل را دفن كردند».در سراسر زندگى امام عليه‏السلام، از اين نمونه‏ها فراوان مى‏بينيم.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
انتشار یافته: ۰
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۹:۴۳ - ۱۳۹۱/۰۴/۰۴
0
0
با سلام محبت کنید کتاب های ایشون را هم معرفی کنید.
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۶:۵۰ - ۱۳۹۱/۰۴/۰۵
0
0
میلاد حضرت امام سجاد علیه السلام مبارکباد...ممنون از مطلب زیبایتان
نظر شما
پربحث ترین عناوین
پرطرفدار ترین عناوین