کد خبر: ۳۳۳۴۴۴
تاریخ انتشار : ۰۷ آذر ۱۳۹۴ - ۰۸:۴۲

هویت و سیاست خارجی

دیگر خاورمیانه تنها منطقه‌ای ژئو‌پولیتیک‌ یاژئواستراتژیک نیست بلکه به عنوان کانون و سرچشمه تمدن‌ها و ادیان و اقوام تاریخی جهان‌، هویت در تعیین رفتار بازیگران آن باید همچنان دیده شود.
آفتاب‌‌نیوز :
اگرچه از ابتدای تاریخ به علت کمبود منابع همواره گروه‌ها و قبایل و در ادامه امپراتوری‌های بزرگ در حال نزاع بوده‌اند و همین نزاع  حاوی نوعی سیاست ورزی است  اما پس از ورود ملت‌های جهان به ساختار نظم وستفالیایی دولت - ملت از سال 1648  به طور رسمی می‌توان تولد سیاست خارجی دولت‌ها را اعلام کرد و در ورای این سیاست خارجی‌های دول حاضر شاهد شکل گیری روابط بین الملل به عنوان حوزه‌ای متفاوت از سیاست خارجی های کشورها  نیز بودیم. اما فاصله زیادی است بین سیاست‌ورزی در عرصه خارجی‌ و بین‌الملل آن با "علم‌ورزی" در این عرصه فوق‌العاده پویا و آزمایش گریز.

شروع عرصه نظریه‌پردازی با هدفی همچون هر علم نوین دیگری در پی قدرت توصیف، تبیین و بالاخره پیش‌بینی عرصه عمل صورت گرف  و در این حوزه خاص آمد تا  روابط بین دول را تحت کنترل خود گیرد و واضعان سیاست خارجی کشورها را مجهز کند تا  بتوانند از هر نزاعی چه با ابزار صلح و چه  جنگ‌، پیروز بیرون آیند‌. رئالیست های کلاسیک  که بر شانه‌های انسان شناسی هابز ایستاده بودند اگرچه در داخل دول به حاکمیت اقتدار لویاتان تن  دادند اما عرصه بین الملل را فاقد اقتدار بالادستی ترسیم کردند و از دل آن نسخه خودیاری را برای حفظ امنیت خود به عنوان بالاترین ارزش استخراج کردند و در اوج  استیلای خود ادعای حفظ صلح و امنیت جهان را مطرح کردند. این ادعا هرچه بود حاصل آن صلح نبود بلکه موازنه قوای متعالی دول اروپا به جای صلح با کبریتی به باروت تراژدی بزرگ جنگ جهانی اول بدل شد.

فرو خفتن آتش جنگ اول پرچمی بود در دست پارادایم دوم روابط بین الملل که اینبار برخلاف رئالیست ها از امکان همکاری بین دول در سطح جهانی دم زد و اگر رئالیستهای بدبین هر همکاری ای را بازی ای با حاصل جمع صفر می نگریستند ، لیبرال های آرمانگرا به بازی برد برد همکاری معتقد بودند. اما علم روابط بین الملل همواره از حوزه نظر ورزی تا عمل در توهم بوده و دوباره تشکیل جامعه ملل نیز نتوانست با واژه های ماده اول میثاق خود از جنگ دوم جهانی فرار کند.

این است که عده ای شروع  نظریه پردازی علمی در این حوزه را ازبعد این دوجنگ و متواضع تر شدن این دو پارادایم رقیب دانسته اند. تحولی که به خیمه ای تحت عنوان خرد گرایی بر سر دو فرزند مشروع پارادایم های انتزاعی گذشته منجر شد. این بار نئو رئالیسم و نئو لیبرالیسم با صدایی آرام تر به نسخه پیچی های خود ادامه دادند.از حیات و سیر این دو که بگذریم به دهه 1980 و شروع جدالی علمی موسوم به مناظره چهارم در عرصه روابط بین الملل که این بار علیه اردوگاه خردگرایان از طرف جریان باز اندیشی صورت گرفت فرصت ظهور این نحله که شورشی علیه دیسیپلین روابط بین الملل ماقبل خود بود وام دار شکست جریان مسلط خصوصا نئولیبرالیسم در عدم پیش بینی پایان جنگ سرد بود.

موج جدید با ظهور پست مدرنیسم و مکتب فرانکفورت در عرصه بین الملل بود که مخالف کامل مبانی  معرفت شناسی و هستی شناسی ماقبل خود خصوصا بنیاد های پوزیتیویستی علم نوین بود. این جریان آنقدر از تجربه و واقعیت فاصله گرفت که حتی خود را فرا نظریه نامید و دانش را در رابطه ای پیوسته با زمان و مکان و جامعه و بالاخره قدرت ترسیم کردند تا جایی که انسان  به سازه ای گفتمانی مبدل شد.

در این سیر اما سازه گرایی (Constructivism)  زیر شاخه ای که الکساندر ونت نظریه پرداز برجسته آن بود از سوی انتقاد گرایان متهم به پوزیتیویست یا شبه پوزیتیویست بودن شد چرا که سازه گرایان معتقدند نباید در خصومت ضد نظری با خرد گرایان ماند و باید به تفسیری از هستی شناسی و معرفت شناسی نایل شد که بتوان سیاست بین الملل را تحلیل و تبیین کرد.

این نظریه که کاملا واقف به ضعف های جریان غالب قبل از خود بود اما صرفا به دنبال شالوده شکنی نبوده و دوباره تجربه را به رسمیت شناخت و در نهایت بین تفسیر گرایی و پوزیتیویسم ، از اصول خود دفاع کرد.

سازه‌انگاران معتقدند ساختارهای فکری و هنجاری در کنار ساختارهای مادی در سیاست حائز اهمیت هستند و برخلاف جریان واقع‌گرا‌، منافع ملی صرفا حاصل ساختار مادی نمی‌باشد.

سازه‌گرایان تاکید ویژه ای بر عنصر هویت در شکل‌گیری منافع ملی کشورها و ملت‌ها دارند و هویت را پل ارتباطی سیاست داخلی و خارجی کشورها برمی‌شمارند و ایجاست نقطه عطفی که راه را بر ورود تاثیر کارگزار بر ساختار می‌گشاید و به ترسیم افق‌هایی بیش از ساختارگرایان قبل خود می‌پردازد. در این تئوری کشورها دیگر گوی‌های بازی بیلیارد نمی‌‌باشند که محتوای داخل آن بی‌تاثیر باشد و حتی کانستراکتیویست‌ها از  کشور‌ها  به عنوان بازیگران اتمیک عقلانی که صرفا با هزینه و فایده تصمیم سازی می کردند نیز عبور می کنند و حامل لیست بلندی از رفتار های سیاست خارجی کشور ها از امریکای شمالی تا آسیا و خصوصا خاور میانه در دست دارند که  به زعم نظریات مسلط گذشته اقداماتی عجیب بوده اند حال آنکه داشتن تحلیل و ابزار پیش بینی این اقدامات که در خاورمیانه  از چگالی بالایی برخوردار می شود ، شاید می توانست از بروز جنگ ها و تراژدی‌های انسانی پر شماری جلو گیری کند.

سازنده‌گرایی در بعد معرفت شناسی و هستی شناسی به صورت‌بندی‌ درونی هویت و همزمان به تاثیر محیط بیرونی (دیگری در مقابل ایگو یا من) می پردازند و به تبیین شکل‌گیری هویت مسلط از بین هویت‌های رقیب داخل کشور اشاره می‌کنند و در نهایت به تاثیر این هویت مسلط در شکل دادن به منافع ملی و شکل گیری الگوی رفتاری سیاست خارجی دولت ها می پردازند. در نگاه سازه گرایان ، راز تغییر راهبرد‌های سیاست خارجی کشور ایران در دو برهه قبل و پس از انقلاب اسلامی 1357 را تنها در تغییر هویت مسلط آن می توان یافت که قطعا اسلام سیاسی شیعی و همینطور مخالفان این هویت در خارج مرزها صاحب نقشی موثر در تعریف منافع ملی ایران می شوند. همان طور که تغییرات هویتی ترکیه به تغییر تعریف سیاست خارجی متفاوت آن در بعد از دوره کمالیسم منجر شد و همینطور عامل تغییرات سیاست خارجی مصر از ناصر به سادات و سپس مبارک را نمی‌توان بدون اشاره به جدال هویت‌های تاریخی مصر توضیح داد. با خوانشی تساهل‌گرا از این نظریه دیگر خاورمیانه تنها منطقه‌ای ژئو‌پولیتیک‌ یاژئواستراتژیک نیست بلکه به عنوان کانون و سرچشمه تمدن‌ها و ادیان و اقوام تاریخی جهان‌، هویت در تعیین رفتار بازیگران آن باید همچنان دیده شود.

امین روغنی/ کارشناس ارشد روابط بین الملل
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پربحث ترین عناوین
پرطرفدار ترین عناوین