کد خبر: ۳۶۸۶۹۲
تاریخ انتشار : ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۱:۳۲

اعتیاد را هم «زنانه» و «مردانه» کرده‌اند!

«پژوهش‌ها نشان می‌دهد طی 10 سال اخیر تعداد زنان معتاد 4 برابر شده است، از آن طرف سهم زنان از کارتن خوابی هم به یک سوم رسیده و حالا 5 هزار زن کارتن خواب، فقط در تهران، شب و روزشان را به هم وصل می‌کنند...»
آفتاب‌‌نیوز :
 حرف‌های ما با دکتر «سیمین کاظمی»، جامعه‌شناسی که پزشک بوده است، از همین نقطه آغاز می‌شود؛ از نگرانی‌ها برای افزایش زنانی که جای خوابشان از یک خانه گرم و نرم به تکه مقوایی سخت در گوشه یکی از خیابان‌های همین شهر تغییر کرده است و از طرح‌های پر هیاهو و پر زرق و برقی که به چند ماه نرسیده، همان جای خواب ناامنشان را هم خراب کرده است... حالا، اما دغدغه‌ها از همان تکه‌های مقوا هم عبور کرده است، رسیده به دالان‌های تنگ و تاریک و روزها و شبهای دلهره‌آوری که مادری، فرزندش را در سخت‌ترین شرایط ممکن به‌دنیا آورده است، ثانیه‌های زجرآوری که هنوز هوش و حواسش سرجایش نیامده، کودکش را گرفته‌اند و... .

دکتر کاظمی، اما تئوری‌پردازی است که بحث هایش را از یک مسأله مهم شروع می‌کند، از دردی به نام ماهیت زنانه فقر که زنان را بیشتر از مردان درگیر تبعات سنگین اعتیاد، روسپیگری و بی‌خانمانی کرده است، گفت‌و‌گوی ما را با او می‌خوانید.

درباره زنان معتاد کارتن‌خواب بهتر است بحثمان را از نبود یک متولی مشخص در حوزه پیشگیری از بارداری شروع کنیم. هم‌اکنون چه کسی مسئول توزیع وسایل پیشگیری از بارداری در میان زنان کارتن‌خواب است؟ به هرحال این بارداری‌های خواسته و ناخواسته به علت کم‌کاری نهادهایی اتفاق می‌افتد که توزیع‌کننده این وسایل هستند، از طرفی می‌خواهیم به اینجا برسیم که آیا عقیم‌سازی جایگزین مناسبی برای در دسترس نبودن وسایل پیشگیری از بارداری است؟

من در میدان خراسان با ضعیف‌ترین و فقیرترین سطوح جامعه سروکار دارم، از ایرانی و غیر ایرانی گرفته تا کودکان و بزرگسالانی که به نوعی با آسیب‌های اجتماعی درگیرند، به هرحال وظیفه پیشگیری از بارداری بر عهده وزارت بهداشت است، اما زنان معتاد کارتن خواب جزو قشری هستند که مراجعاتشان به وزارت بهداشت بسیار کم است، یعنی وزارت بهداشت به این افراد دسترسی ندارد و ممکن است اصلاً جزو پرونده‌های آنها نباشند، درحالی که برای ارائه خدمات و توزیع وسایل پیشگیری ازبارداری برای این افراد باید دروهله اول پرونده تشکیل داد. چون باید آدرسی وجود داشته باشد تا بتوانیم به آنها رجوع کرده و مسائل شان را پیگیری کنیم. خب این افراد به مشاوره و آموزش نیاز دارند و باید به آنها یاد داد که از چه وسیله پیشگیری از بارداری استفاده کنند.

آیا در استفاده از وسیله پیشگیری اجبار یا الزامی وجود دارد؟

خیر، در هر صورت باید حق انتخاب را به خود آنها داد و پرسنل بهداشتی حق ندارند به اجبار وسیله‌ای را به آنها تحمیل کنند. البته پیش از اینکه سیاست‌های جمعیتی اعمال شود، اصرار بیشتری براستفاده از این ابزارها بود، اما الان‌ سیاست‌های تشویقی برای افزایش جمعیت تبلیغ می‌شود، اگرچه در حاشیه شهرها برای جمعیت‌هایی که درمعرض آسیب هستند همچنان ما برنامه کنترل جمعیت داریم. اما این زنان معتاد بی‌خانمان کمتر مراجعه می‌کنند و وزارت بهداشت به این افراد دسترسی ندارد.

وزارت بهداشت از مراکزی نام می‌برد که زیرنظر دانشگاه علوم پزشکی، وسایل پیشگیری از بارداری توزیع می‌کنند، اما چندان منطقی به نظر نمی‌رسد که این افراد با پای خودشان بروند و این وسایل را دریافت کنند. حالا ممکن است به علت ناآگاه بودنشان باشد یا اصلاً از وجود چنین مراکزی اطلاع نداشته و حتی برای استفاده از وسایل پیشگیری از بارداری بی‌میل باشند. فکر می‌کنید راه حل عقیم‌سازی می‌تواند این پروسه را ‌تسهیل کند؟

اصلاً به نظرمی‌رسد این راه حل اجباری و قاطعانه از همین جا ناشی می‌شود، از جایی که فکر می‌کنیم زنان معتاد کارتن خواب برای دریافت وسایل پیشگیری از بارداری به مراکزی که پیش‌بینی شده، مراجعه نمی‌کنند، از طرفی پذیرای آموزش‌های ما در کلاس‌های آموزشی‌هم نیستند و سطح سواد بالایی ندارند، خب از طرفی هم می‌دانیم اگر این افراد کنترل نشوند برای جامعه آسیب زا می‌شوند، پس به سراغ راه حل‌هایی می‌رویم که به نوعی گیرشان بیندازیم و مقطوع النسل‌شان کنیم و بعد هم که خیالمان راحت شد دوباره در جامعه رهایشان کنیم. این نگرش در واقع از اینجا نشأت می‌گیرد. درست شبیه رفتاری که با معتادان برای ترک می‌شود. الان مأمورهای کمپ با زور فرد معتاد را برای 21 روز نگه می‌دارند و وقتی پاک شد، دوباره رهایش می‌کنند و بعد از مدتی که گذشت، باز هم به همان شیوه سابق بر می‌گردند، اما درباره زن‌ها قضیه این است که فقط می‌خواهند در یک جایی این آسیب را ریشه‌کن کنند.

به نظر می‌رسد درباره زن‌ها فقط می‌خواهند مسئولیت خودشان را کم کنند؟

دقیقاً همین‌طور است. در واقع این یک راه حل ضربتی است که صبرش برای حل یک آسیب اجتماعی کم است، چون می‌خواهد آسیب را در یک مرحله حل کند، در حالی که این راه حل به این فکر نمی‌کند که آسیب اجتماعی از کجا ناشی شده و چگونه شکل می‌گیرد و در واقع به این سؤال جواب نمی‌دهد که چگونه تعداد زنان معتاد کارتن خواب در دهه اخیر چند برابر شده است؟ این آمار تاکنون در تهران بی‌سابقه بوده است. این مسأله البته الان به یک مسأله اجتماعی تبدیل شده و مشکل اینجاست که تصمیم گیرنده نهایی دراین حوزه هم مشخص نیست، پس ما نیاز به یک کار کارشناسی دقیق داریم. الان استانداری، دادستانی، نیروی انتظامی و شهرداری درباره زنان معتاد کارتن‌خواب تصمیم می‌گیرند که جا دارد کار کارشناسی و تحقیقات بیشتری در این زمینه انجام شود.

آیا واقعاً این نهادها می‌توانند به موضوعی که به درک آسیب‌های اجتماعی نیاز دارد و فراتر از دستورالعمل‌های اجرایی است، ورود کند؟

به نظر من ورود به این مسأله، کار مددکار اجتماعی و ارگان‌هایی مثل بهزیستی و وزارت بهداشت است نه نهادهای اجرایی و قضایی. ارگان‌هایی که جنبه تحقیقاتی و علمی دارند نه اینکه کار دستوری و پلیسی انجام بدهند، اما متأسفانه هم‌اکنون کار به کسانی سپرده شده که اگرچه در اجرا موفقند، اما فکرشان از اصل موضوع بسیار دور است.

من با موردی مواجه شدم که هم در سن باروری قرار داشت و هم بعد از سه زایمان سخت، به‌دنبال راهی بود تا دیگر باردار نشود، ازطرفی دلتنگ کودکانش هم بود و نشان می‌داد هنوز عاطفه مادریش را دارد، یعنی این زن در شرایط متناقض دردناکی قرار داشت که نمی‌توانست با آن کنار بیاید، شما برای پایان دادن به این داستان پرتکرار که قشر زیادی از جامعه زنان کارتن خواب معتاد با آن دست و پنجه نرم می‌کنند، چه راه حلی ارائه می‌دهید؟

بیشتر این زنان مشکلات اقتصادی و اجتماعی را توأمان با هم دارند، یعنی هم از نظر اقتصادی از جریان اصلی جامعه طرد شده‌اند و در آن هیچ نقشی ندارند و هم اینکه از نظر اجتماعی کنارگذاشته شده‌اند. مسأله اینجاست که وقتی زنی بچه‌دار می‌شود، آیا می‌تواند از نظر اقتصادی بچه‌اش را تأمین کند یا نه؟ اصلاً دلیل اینکه بلافاصله بچه‌اش را به بهزیستی تحویل می‌دهد، فقر است نه اعتیاد مادر! چون مادر نمی‌تواند کودکش را تحت حمایت قرار دهد. البته این به معنای نادیده گرفتن نقش اعتیاد نیست، اما در وهله اول تمکن مالی در نظر گرفته می‌شود. به نظر می‌رسد این زنان بیش از هر چیز نیاز به حمایت اقتصادی و توانمند شدن دارند تا بتوانند روی پای خود بایستند، خب این جنبه، همیشه نادیده گرفته شده، یعنی زنان را مانند موجوداتی درنظر می‌گیرند که حتماً باید به یک مرد متکی باشند. به عبارتی به مسأله اشتغال زنان شبیه یک امر تجملی و تزیینی نگاه می‌شود، در حالی‌که اشتغال برای همه زنان به عنوان یک نیاز تلقی می‌شود. به همین علت هرچه قدر بر سیاست حذف زنان از صحنه مشارکت‌های اقتصادی و اجتماعی تأکید می‌شود، به همان میزان، بر شدت آسیبها هم افزوده می‌شود. بنابراین مهم است که از نظر اقتصادی به زنها توجه بیشتری شود. باورکنید جالب نیست که ببینیم بالاترین آمار نرخ بیکاری زنان در خاورمیانه متعلق به زنان ایرانی است و حتی آمار اشتغال زنان ما در مقایسه با کشورهای آسیایی که از بسیاری جهات از ما عقب‌تر هستند، هم کمتر است.

شاید اینکه اغلب آنها به دفعات به ازدواج موقت تن می‌دهند هم به همین موضوع برگردد، به‌هرحال نیاز اقتصادی حتی برای مصرف مواد هم، آنها را به یک مرد وابسته می‌کند و ممکن است خیلی هایشان برای کسب درآمد به تن فروشی رو بیاورند.

همینطور است، یعنی زنها در مقایسه با مردها اگر از نظر اقتصادی ضعیف باشند، همزمان دچار طرد اجتماعی هم می‌شوند. خب از نظر فرهنگی و اجتماعی و براساس ارزش‌های مردسالارانه، کمتر یک زن تنها و بدون سرپرست در جامعه ما مورد پذیرش قرار می‌گیرد، البته من با واژه «بی سرپرست» موافق نیستم، چون معتقدم هر انسانی می‌تواند سرپرست خودش باشد و از خودش نگهداری کند.

همین جمله کافی است تا ما از کودکی به دیگران وابسته باشیم و نتوانیم مستقل عمل کرده یا به عبارتی خودمان را سرپرستی کنیم؟

دقیقاً، حتی به نظر من کلمه «خود سرپرست» که برای زنان به‌کار برده می‌شود، هم اصطلاح درستی نیست. اصلاً کلمه سرپرست باید حذف شود، چون معتقدم تا وقتی این کلمات خلق می‌شوند، مشکلات اجتماعی هم به وجود می‌آیند، البته بهتر است از این بحث عبور کنیم. پس زن‌ها از نظر فرهنگی هم در تنگناهای بیشتری قرار دارند. من فکر می‌کنم هدفشان حذف این زن‌ها از جریان اصلی اجتماع است، مثل اصطلاح «متجاهر» که این روزها کاربرد زیادی پیدا کرده، این اصطلاح دقیقاً به مسأله «طرد اجتماعی» اشاره دارد، یعنی ما باید زنانی که اعتیادشان تابلو شده و نمی‌توانند پنهان کنند را از تیررس نگاه‌ها حذف کنیم، حتی اگر خودشان نمی‌خواهند یا نمی‌توانند هم ما باید به زور آنها را پنهان کنیم. مثلاً به فلان کمپ یا آسایشگاه منتقل شان کنیم و بعد از مدتی هم که آب‌ها از آسیاب افتاد به خانواده هایشان تحویلشان دهیم. شما هم خبر تعطیلی شفق و انتقال مردها به آنجا را شنیده‌اید، متأسفانه ما حتی در برخورد با زنان و مردان معتاد هم تبعیض‌آمیز عمل می‌کنیم و اولویت را به مردان می‌دهیم، درحالی‌که کمپ در یک دوره کوتاه جواب نمی‌دهد و زن‌ها بلافاصله به آن آسیبی که داشتند، بر می‌گردند. پس هدف، حل مسأله نیست و ما تنها می‌خواهیم آلودگی بصری شهر را پنهان کنیم.

اگر به مسأله زنان معتاد کارتن‌خواب توجه نشود، در آینده ما با چه معضلاتی روبه‌رو خواهیم شد؟ چون به نظر می‌رسد یکی از تبعات این بی‌توجهی، زنانه شدن مصرف مواد مخدر و افزایش حیرت آور تعداد زنان کارتن خواب بوده است! مسأله‌ای که بیش از این سابقه نداشته!

در حقیقت ما زمانی روی یک موضوع اجتماعی، عنوان آسیب می‌گذاریم که به یک مسأله اجتماعی تبدیل شده باشد و جامعه را دچار زحمت بکند، زنان معتاد کارتن خواب هم‌دارای حقوق انسانی هستند که اگر پایمال شود، به انتشار آسیب کمک می‌کند، از طرفی جامعه درقبال فرزندان آنها هم مسئول است، چون بچه‌هایی که در دامان فقر، بی‌خانمانی و اعتیاد بزرگ می‌شوند، آینده مناسبی نخواهند داشت، به هرحال این افراد روی زنجیره فقر، اعتیاد، روسپیگری و انتشار بیماری‌های مراقبتی و اچ ای وی قرار دارند و باید در دو بعد بهداشتی و اجتماعی مورد توجه قرار بگیرند، فکر می‌کنم این یک مسأله غیر قابل حل نیست. اصلاً همین که به عنوان یک مسأله اجتماعی پذیرفته و به دغدغه اجتماعی تبدیل شده، نشان می‌دهدعزمی وجود دارد که آن را حل کند، اما متأسفانه راه حلی که به‌کارگرفته شده، جوابگو نیست.

فکر می‌کنید راه حل اساسی چیست؟ چون به نظر می‌رسد نهادهای مسئول هرکدام به فراخور مسئولیتی که دارند وارد موضوع می‌شوند و هیچ کدام نمی‌توانند به یک اجماع نظر در این زمینه برسند، خب شهرداری از یک طرف مسأله را امنیتی و پلیسی جلو می‌برد و از آن طرف بهزیستی از کمبود اعتبار گلایه دارد...

ببینید درباره این موضوع باید در دو سطح خرد و کلان تصمیم‌گیری شود، خب درسطح کلان باید نگاه‌ها در بعضی کلیات تغییرکند، به هرحال زنان معتاد کارتن خواب هم بخشی از جامعه زنان هستند و این تبعیض‌های ساختاری که درهمه جا وجود دارد، شامل حال آنها هم می‌شود. بنابراین ما باید این تبعیض‌ها را کاهش دهیم، براین اساس قوانین باید بازنگری شده و در این حوزه بازاندیشی انجام شود. مصداق بارز آن هم اهمیت دادن به مسأله اشتغال زنان است. به طور حتم تأکید بیش از اندازه بر نقش بیولوژیکی زنان، تبعاتی بهمراه خواهد داشت، چراکه با واقعیت زمانه انطباق ندارد. درسطح خرد هم فکر می‌کنم باید ابتکار عمل را به سازمان بهزیستی و وزارت بهداشت برگرداند تا بتوانند این مسأله را سامان دهند، یعنی مراکزحمایتی برای زنان راه‌اندازی شودکه به دور از نگاه پلیسی و مجرمانه، از آنها حمایت کرده و آنها را توانمند کند. البته منظور من نگاه خیریه‌ای نیست.

یعنی شما با نگاه خیریه‌ای مخالفید؟

بله، چون این نگاه گاهی هست و گاهی نیست. ما باید به‌دنبال یک نگاه پایدار و همیشگی برویم که ریشه‌ای و عمقی به مسأله نگاه می‌کند و موجب می‌شود آنها در جامعه ادغام شوند. چون زنی که به سمت کارتن خوابی کشیده می‌شود، در وهله اول از ارزش‌های جامعه بریده شده و دیگر به هنجارها و ارزش‌های آن پایبند نیست و ممکن است دوباره مرتکب خلاف شود. درباره آینده فرزندان آنها هم که امروز به دغدغه جامعه تبدیل شده باید گفت نباید با برخوردهای خشن به سمت مقطوع النسل کردن آنها برویم. به هرحال آنها هم انسان هستند و باید کمکشان کرد تا کم کم از چرخه آسیب خارج شوند. مثلاً آموزش استفاده از وسایل پیشگیری از بارداری یا به‌کاربردن روش‌های جدیدی که می‌توانند جایگزین لوله بستن دائمی شوند.

البته نقدی هم به این نگاه وارد است و آن اینکه وقتی دستور عقیم‌سازی صادر می‌شود ما به مخاطب این‌گونه القا می‌کنیم که تو برای تن دادن به خیلی از خواسته‌های نا مشروع دیگر آزادی و خیالت هم از بابت بارداری راحت باشد، چون ما این مشکل را از روی دوش تو برداشته ایم. به عبارتی این یک نوع مجوز برای ادامه کار محسوب می‌شود که اصل آسیب را حفظ می‌کند، چون همچنان نگرانی برای انتقال انواع و اقسام بیماری‌های مقاربتی و ابتلا به اچ آی وی و هپاتیت وجود دارد...

درست است، درحالی‌که اگر مادری مبتلا به اچ آی وی باشد می‌توان به روش سزارین، کودکش را سالم به‌دنیا آورد، اما اگر این مادر باردار هم نشود، همچنان خطرانتقال بیماری از طریق روابط جنسی وجود دارد. پس نتیجه می‌گیریم که درراه حل جراحی و عقیم‌سازی به این مسأله مهم توجه نشده است. بویژه الان که انتقال ایدز و هپاتیت روی موج روابط جنسی خارج از عرف سوار شده، درحالی‌که در گذشته از طریق سرنگ آلوده بود. بنابراین ما باید به دنبال راه حلی برویم که همه ابعاد و جوانب را در بر بگیرد.

بویژه در شرایطی که بیشتر این افراد روابط خارج ازعرف زیادی دارند و ممکن است در طول زمان مصرف، با تعداد زیادی رابطه جنسی داشته باشند، مثل موارد متعددی که می‌شنویم حتی اسم کامل پدر کودکانشان را هم نمی‌دانند.

البته مسأله مهمی که نباید از کنار آن بی‌توجه گذشت، این است که نباید همه بارمسئولیت انتشار اچ آی وی و هپاتیت را روی دوش زنان ویژه گذاشت. به هرحال یک بخش از قضیه، مردانی هستند که با این زنان رابطه برقرار می‌کنند، آنها هم به نوعی عامل انتشار آلودگی محسوب می‌شوند، اما متأسفانه در این پروسه بیشتر زنان مقصر شناخته می‌شوند، چراکه ما عادت کرده‌ایم که قربانی را سرزنش کنیم. این یک واقعیت اجتماعی است که زنان تن فروش، مشتریانی دارند و آنها هم باید آموزش ببینند.

فکرمی‌کنید بهترین راه آموزش به این افراد از چه طریقی است، واضح است که این افرادآن‌طورکه باید به مراکز وزارت بهداشت و بهزیستی مراجعه نمی‌کنند و از طرفی به وسایل ارتباط جمعی هم دسترسی و تمایل ندارند یا به عبارتی جامعه اطلاعاتی آنها بسته است، پس چگونه باید آنها را آگاه کرد؟

من فکر می‌کنم در این مدت، حتی درباره آموزش‌های رسمی هم آنقدر جهت‌دار عمل کرده‌ایم که وقتی اسم آموزش می‌آید جامعه در برابر آنها گارد می‌گیرد. مثل سیگار و مشروبات الکلی، خب ما می‌دانیم که اینها اثرات منفی و زیانبار زیادی دارد، اما شما می‌بینید هراندازه درباره آنها تبلیغ شده و آموزش داده می‌شود، مقاومت هم در برابر آنها بیشتر می‌شود. الان در کافی شاپ‌ها و رستوران‌ها براحتی سیگار و قلیان می‌کشند و جالب اینکه آدم‌های مصرف‌کننده هم، آدم‌های شیک پوش و موجه، تحصیلکرده محسوب می‌شوند، اما به نظر می‌رسد که این آزار رساندن به خود، همان مقاومتی باشد که در برابرآموزش‌های رسمی صورت می‌گیرد. در نتیجه برای این زن‌ها که از نظر اقتصادی و تحصیلی در سطح پایینی قرار دارند باید آموزش‌ها متناسب با خودشان ساده و در دسترس باشد و نکته مهم اینجاست که این آموزش‌ها از طرف افراد مورد اعتماد آنها مثل مددکاران اجتماعی انجام شود.

منبع: ایران
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین