آفتابنیوز : خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی رفسنجانی، در حاشیه دیدار بهرمانی ها با رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام نوشت: فردی میگفت خدا رحمت کند مرحوم آیت الله انواری، قدیمیترین زندانی انقلاب را که در خاطراتش نوشت «پول در زندان شاه، پول هاشمی بود». همچنان که رهبری فرمود: هاشمی عمر و جان و مالش را وقف انقلاب و مبارزه کرده. این تکرار تلخ طنز تاریخ است که توده ای ها و منحرفان می شوند ساده زیست و مردمی، شهید بهشتی و هاشمی ها می شوند سرمایه دار و کاخ نشین! آغاز انحراف انقلاب از همین آدرسهای غلط بود که بجای تدبیر و حکمت و عقلانیت از «انقلابی گری»، فقط به شعارهای توخالی بسنده کردیم.
به گزارش آفتاب به نقل از پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی رفسنجانی، متن کامل این حاشیه نگاری بدین شرح است:
همروستاییهای هاشمی که حالا با شهر شدن بهرمان، همشهریهای آیتالله هاشمی شدهاند قرار است بیایند. حاشیه نگاری این دیدار برایم خیلی مغتنم است. چراییاش را نه میدانم و نه مینویسم. ولی قطعاً منتظر یک دیدار متفاوت هستم. دیداری از جنس صلاح و صراحت و صداقت.
وارد جلسه که میشوم، اولین چیزی که توجهم را جلب می کند، چهرههای آفتابسوخته و بیآلایش میهمانان است. صفوف منظم و بر زمین نشسته آنان را گرم و صمیمی می بینم. با اینکه تنها خانم حاضر در جلسه هستم، امّا اصلاً احساس غربت و تنهایی نمیکنم. در انتهای سالن روی صندلی مینشینم. کمی معذبم از اینکه مثل بقیه بر زمین ننشستهام. ولی برای نوشتن چارهای جز این ندارم. انشاء الله که میهمانان ارجمند، عذر تقصیرم را پذیرا باشند.
با ورود آیتالله، بهرمانیها یکصدا شور و شوق می شوند. جالب است خانواده شهدا مشتاق تر از بقیه هستند. شعارهایی می دهند که مخصوص دل های پاکشان است. صل علی محمّد(ص)/ بوی خمینی(ره) آمد/ صل علی محمّد(ص)/ یاور مهدی(عج) آمد. جمع میهمانان حداکثر 100 نفر است. ولی صدایشان شکوه هزار نفر را دارد. شعار دادن بهرمانی ها اینقدر پر شور بود که من را هم همراهشان کرد و چند دقیقه ای بجای حاشیه نگاری غرق شعار "بوی خمینی آمد" شدم. جلایی داد روح همه را، شعارهای باصفای بهرمانی ها.
امام جمعه بهرمان اولین سخنران جلسه است که با یک جمله قلبی شروع میکند، آنهم در وصف آقای هاشمی. سه تعبیر ساده ولی بسیار پر معنا به کار میبرد. میگوید هاشمی را باید با 3 کلمه شناخت. مهربانی و صبوری و زحمتکشی. مهربان برای مردم ایران. صبور در مقابل بدخواهان و زحمتکش در قبال نظام. نکتهای هم درباره یادواره شهدای بهرمان می گوید که اولین دوره اش با حضور خود آقای هاشمی برگزار شد. یادواره شهدایی که هنوز عطر و طعم آن برای مردم منطقه زنده است. همچون تعبیر به یاد ماندنی امام که گویی هنوز همچون روز اول تازه و نو و جاری است. حرفم از همان تعبیر یگانه امام است که امام جز برای هاشمی از برای احدی بکار نبرد. «هاشمی زنده است چون نهضت زنده است». گویی پرچم انقلاب است که همچنان در اهتراز است، در میانه ی طوفانها و گردباد دوران ها.
میهمان بعدی آقای نوذری است که هم از استشمام رایحه امام میگوید و هم اشاره ای به دوران مبارزه دارد که رفسنجانی ها اولین بار «خمینی» را از زبان «هاشمی» شناختند و تا امروز در راه انقلابش جانفشانی کرده اند. میهمان سوم هم از زبانی می گوید که از خوشحالی دیدار یار بند آمده و فقط به خواندن یک دوبیتی عاشقانه بسنده می کند که: هرگز دلم از یاد تو غافل نشود/ گر جان بشود مهر تو از دل نشود/ افتاده ز روی تو در آیینهٔ دل/ عکسی که به هیچ وجه زایل نشود...
نوبت سخن که به آقای هاشمی میرسد، هم از خوشحالی می گوید، هم از شرمندگی. خوشحالی از دیدار همشهریان و شرمندگی از بابت آنکه وظیفه داشته که خود به دیدار بهرمانیها برود. آخرش هم مزاح دوستانهای میکند که امیدوارم ناراضی برنگردید!.
حرف دوّم آقای هاشمی تعریف جالبی از امام جمعه بهرمان است. با تعبیر امام جمعهای خالص و مخلص. آقای هاشمی البته بعد از این تعبیر شیرین، کنایه تلخی هم میزند. خیلی دلم میگیرد. از نمازجمعههایی که سالها مزین بود به نام امامجمعههایی همچون «هاشمی» و «خامنهای». معتبر بود به عدالت و انصاف و امید و تدبیر. سرشار از ادای «حق النّاس» و لبریز از حضور مردم. کنایه تلخ امروز هاشمی در واقع به آنانی است که نمازجمعهها را از روزهای طلاییاش دور کردند و سایه حضور مردم را کمرنگ. خدا کند دوباره روزی بیاید که آوازه ی نام رهبری و هاشمی جان دوبارهای به کالبد نماز جمعهها بدمد و امید مجددی به مردم. انشاء الله.
ادامه حرفهای آقای هاشمی به طرز غیرمنتظرهای سوق میخورد به زندگی شخصیاش. از منزل قلهک پیش از انقلابش و از تمکّن مالی دوران مبارزه. از تنفر مستمرش از زهدفروشی میگوید و از خشم خدا و مردم بر ریاکاران. بعد هم اندکی از ماجراهای تخریبش میگوید. از اول انقلاب توسط منافقین تا امروز توسط متحجرین. منافقینی که تابلو میزدند هاشمی با 300 چاه نفت آمد و متحجرینی که امروز از کاخنشینی و اشرافیگریاش می گویند. گویی هم درد دلی می کند و هم از تکرار تلخ تاریخ میگوید که چگونه متحجران و منافقین را بهم میرساند. از همانها که دیروز از زیرسیگاری طلای شهید بهشتی افسانهها ساختند و امروز از ثروت هاشمی، قصهها میسازند. مسلمانانی که از تندروی یکی به نفاق افتاد و یکی به واپس گرایی. خدا رحمت کند مرحوم آیت الله انواری، قدیمیترین زندانی انقلاب را که در خاطراتش نوشت «پول در زندان شاه، پول هاشمی بود». همچنان که رهبری فرمود: هاشمی عمر و جان و مالش را وقف انقلاب و مبارزه کرده. این تکرار تلخ طنز تاریخ است که تودهایها و منحرفان می شوند ساده زیست و مردمی، شهید بهشتی و هاشمی ها می شوند سرمایه دار و کاخ نشین! آغاز انحراف انقلاب از همین آدرسهای غلط بود که بجای تدبیر و حکمت و عقلانیت از «انقلابیگری»، فقط به شعارهای توخالی بسنده کردیم.
حرف بعدی آقای هاشمی حرف برجام و مخالفانش است.با شباهت فراوانی به حرف قطعنامه 598 و مخالفانش. آقای هاشمی فقط یک سوال ساده دارد. مخالفت با برجام به نفع چه کسی است؟ اگر این مخالفت به نفع نظام است که چرا رهبری، تاییدش کردند؟. مگر می شود رهبری اذن مذاکره و پذیرش برجام را بدهند، ولی بعد با آن مخالفت کنند!. و اگر مخالفت با برجام به نفع صهیونیستها و دشمنان قسم خورده انقلاب است، واقعاً با چه رویی آن را در داخل میکوبند؟ برجام حیثیت هاشمی و روحانی و ظریف نیست. «برجام، حیثیت نظام است». همانطور که پذیرش قطعنامه 598 حیثیت جمهوری اسلامی بود. آیا دوستان نادان نظام واقعاً نمیدانند با تخریب برجام آب به آسیاب چه کسانی می ریزند؟
حرف آخر آقای هاشمی حرف وفاداری رفسنجانیها به امام و انقلاب است. با تاکید بر طوماری که در دوران مبارزه با خون خود امضاء کردند. آنهم برای مرجعیت امام خمینی(ره). سندی که یکی از اسناد ماندگار تاریخ انقلاب شد. در کنار منبرهای تاریخی هاشمی در رفسنجان. در همان روزهای سخت که برخی مدعیان انقلابی گری این روزها، حتی جرأت بیرون آمدن از مخفیگاه خود را هم نداشتند!. پدیده وارونگی فقط مختص برجام نیست. از دیرباز با انقلاب و انقلابی گری عجین بوده و خواهد بود. این عجب کین رنگ از بی رنگ خاست/ رنگ با بی رنگ چون در جنگ ساخت.
روایت مصلحت همچنان باقی است...
درود بر ظریف مصدق زمان
درود بر مطهری مدرس زمان
درود بر پزشکیان ستار خان زمان
دروووووووووووووووووود بر روحانی عزیز