آفتابنیوز : رضا سلیمانی- واقعیتهای تاریخی، حقیقتهایی چون وجود خورشید در آسمان برای روشنایی و گرمای طبیعت هستند، هرچند ابرهایی با اینکه وجودشان از تابش خورشید است، میکوشند جلوی تابش و گرمای آن را بگیرند، اما هرگز نتوانسته و نخواهند توانست.
مصداق این دوران ما، ادامه تلاش برخی جریانهای سیاسی و گاه مشکوک، برای حذف و کمرنگ کردن نام و نقش مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی و جریان اعتدال و عقلانیت در تاریخ انقلاب، به ویژه تاریخ 8 سال دفاع مقدس در زمان حیات پربرکت آن بزرگوار و حتی پس از رحلت ایشان است که سالروز آزادی آزادگان غرورآفرین از این نمونه است.
دلیل روشن عدم توانایی آنها در این امر، رابطه معقول و عاطفی آیتالله هاشمی رفسنجانی و آزادگان سرفراز است. گرچه امسال، آزادگان عزیز در 27 مرداد، در غم جانکاه فقدان آن بزرگمرد دوراندیش، نشستهاند، اما خوب به خاطر دارم که در طول سالهای گذشته به این مناسبت، آزادگان پرافتخار گروه گروه به دیدارشان میآمدند و چون عاشق و معشوق، از خاطرات تلخ و شیرین ایام فراق میگفتند و گاه بر نادانی و جهالت دشمن بعثی میخندیدند و گاه بر قساوت و بیرحمی آنان میگریستند.
آزادگان از جنایتهای ضدبشری بعثیها در ایام اسارت و سیاهچالها میگفتند و از نقش و جایگاه تأثیرگذار رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام در هموار کردن راه آزادی خود تقدیر و تشکر میکردند و از نامهربانیها در حق ایشان مینالیدند و گلایهها داشتند. آیتالله هاشمی رفسنجانی نیز با شنیدن شرح حال آزادگان عزیز و شهدای مظلوم زمان اسارت، چون پدری مهربان و دلسوز، نمنم اشک میریخت و از اقدامات خود در ماههای پایانی جنگ برای مجاب کردن صدام به آزادی آزادگان و شیرینی ورود اولین گروه از آزادگان به میهن و لحظاتی که به عنوان فرمانده 8 سال دفاع مقدس با افتخار و غرور از نیروهای عراقی در کاخ صدام سان دیده بود، میگفت و آن عزیزان اشک شوق میریختند.
این گفتن واقعیتها، آن هم به یک اشاره، جای خود را در سطر سطر اتفاقات تاریخ دفاع مقدس باز میکرد و مطمئناً روزی تاریخنگاران واقعی، وقتی گرد و غبار حبّ و بغضهای سیاسی و کینهها فروکش کند، این عبارات و هزاران عبارات دیگر را از متون شفایی و کتبی تاریخ بیرون خواهند کشید و بر صدر تاریخ خواهند نگاشت.
نگاهی از سر تأمل به برخی کتب خاطراتی که آزادگان، از لحظهلحظه آن روزهای غم و اندوه و امید و آرزوهای شیرین نگاشتهاند، مانند «پایی که جا ماند»، «من زندهام» و دهها کتاب دیگر نشان میدهد که عشق و ارادت، آزادگان به آیتالله هاشمی دیوار و زندان نمیشناخت.
جالبتر اینکه این عشق و ارادت به عزیزان آزاده در بند، در وجود آیتالله هاشمی رفسنجانی نیز آنچنان شعلهور بود که در جایی میگویند: «مواظب بودیم که مبادا احساسات ما نسبت به آزادگان، دشمن بیرحمی چون صدام و حزب بعث را به جنون مضاعف بکشاند و انتقام تمام شکستهایشان را از عزیزان در بند بگیرد.»
ایشان با درایت کامل و با تیزهوشی مثالزدنی خود، روند نامهنگاری با صدام را به گونهای پیش بردند که باز به قول خودشان با رعایت همه جوانب، مسائل به گونهای مدیریت شد که صدام با همه غرور و تکبّری که داشت، سرانجام در آخرین نامه خود خطاب به ایشان نوشت:
«آقای رفسنجانی، رئیس جمهور،
با این تصمیم ما، (آزادی آزادگان) همه چیز روشن و تمام خواستهها و مسائلی که بر آن تکیه میکردید، تحقق مییابد و چیزی نمانده است، مگر آنکه موافقتنامهها آماده و امضا شود تا هر یک از ما جهت ورود به زندگی جدید، اشراف واضح داشته باشیم.»
و مهمتر از آن پاسخ هوشمندانه آیتالله هاشمی رفسنجانی بود که نوشتند: «اعلام پذیرش مجدد معاهده 1975 از سوی شما، راه اجرای قطعنامه و حلّ اختلاف در چارچوب قطعنامه 598 و تبدیل آتشبس موجود به صلح دائم و پایدار را هموار ساخت. شروع عقبنشینی نیروهای شما از اراضی اشغالی ایران را دلیل صداقت و جدّی بودن در راه صلح با جمهوری اسلامی ایران به حساب میآوریم و خوشبختانه در موعد مقرر، آزادی اسرا هم آغاز گردید که امیدواریم عقبنشینی نظامیان شما، طبق زمانبندی اعلام شده و آزادی اسرای دو طرف با آهنگ و سرعت هر چه بیشتر ادامه یافته و تکمیل گردد.»
روحش شاد و یادش گرامی باد.