آقای مرعشی شما حساب توییتر دارید؟
بله. ولی دو پست بیشتر منتشر نکردم.
چرا؟
حضور در فضای مجازی خیلی زمان میبرد. من هم به اندازه کافی سرم شلوغ است.
من تجربه سایت را هم دارم. برای اینکه حرفهای شوید تا فالوئرهای خود را
حفظ کنید، حتما باید مطلب ارائه بدهید و همین یک مقدار کار شما را مصنوعی
میکند.
سؤال را از این جهت پرسیدم که یک کاربر توییتر با توجه به برخی از
خودانتقادیهای مسئولان دولتی یا شهری در فضای توییتر نوشته بود: «خوب است
که مسئولان مشکلات را در توییتر مطرح کنند و ما اینجا مشکلات را حل کنیم!»
حکایت این روزهای ماست... .
ببینید! مقداری این فضاها مصنوعی شده است. یکزمانی مسئولی در این فضا
اعلام موضع یا از این طریق با مردم ارتباط برقرار میکند، یا برنامهای
دارد و میخواهد سیاستهای خود را با مردم در میان بگذارد، چنین حضوری خوب
است. اما اینکه مطالب بیانگر توجیه جایگاه مسئول یا توجیه ضعفها باشد، خوب
نیست.
این مقدمه از این جهت است که به نظر میرسد علاوه بر فضای مجازی و
بخشی از فعالان مدنی، اجتماعی و سیاسی، مردم هم در شرایط فعلی دچار
سرخوردگی شدهاند.
ببینید، فضای مجازی با همه محاسنی که دارد، همه پچپچهای در منازل،
خیابانها، پارکها و سینماها و کافیشاپها یا به تعبیر قدیمی
قهوهخانهها را با یک صدای فوقالعاده رسا به جامعه منتقل میکند. اصولا
ما عادت نکردهایم وقتی دور هم جمع میشویم، پچپچهایمان مثبت باشد.
خداوند هم میفرماید تعاونوا علیالبر و تقوی. یعنی برای کاری خیر و پیشه
تقوی تعاون و همکاری کنید، برای تجاوز و گناه دور هم جمع نشوید. فرض کنید
اگر محیط مجازی به محیط مثبتی تبدیل میشد، چقدر برای کشور مفید بود. به
نظرم در این مورد باید بیشتر با یکدیگر بحث کنیم. چون این اولین تمرین ملی
ما در چنین فضاهایی است. بخش زیادی از این مسئله ریشه در مشکلات واقعی
جامعه دارد. نمیخواهم بگویم که مشکلات وجود ندارد، بلکه وجود دارد و کاملا
واقعی است. الان دخل و خرج عمده خانوارها در ایران با هم سازگار نیست. قشر
جوان و تحصیلکرده نمیتوانند شغل پیدا کنند، تا چه رسد به اینکه بخواهند
شغل مناسب پیدا کنند. حتی شغل نامناسب هم نمیتوانند پیدا کنند. من خودم در
این جامعه زندگی میکنم، زن و فرزند دارم و محل مراجعه بسیاری از دوستان و
آشنایان و مردم عادی هستم و میبینم مردم با چه مشکلاتی مواجه هستند.
بنابراین مشکلات کاملا واقعی است، اما راهحلهایی که ارائه میشود،
غیرواقعی است! بنابراین ریشه فضای سرخوردگی را در مشکلات میدانم، اما
سرخوردگی را پاسخ مناسب نمیدانم. یعنی فکر میکنم ما هیچ راهی جز کاشت بذر
امید و کوچکشمردن مشکلات و اقدامات اساسی و جدی برای حل مشکلات نداریم.
خب چه کسی قرار است مشکلات کشور را حل کند؟!
وقتی آمریکا به افغانستان حمله کرد، در داخل فضایی ایجاد شده بود که برخی
جوانان میگفتند فضای این کشور به نحوی تغییر پیدا میکند که فرزندان ما
چند سال بعد باید برای کار و زندگی به افغانستان بروند. یا روزی صدام ساقط
شد، همه فکر میکردند از فردای آن روز، عراق به چه کشور آرام و امن و
دموکراتی تبدیل خواهد شد. اما واقعیت بعد از صدام هم واقعیت خوبی نبود.
جنگهای داخلی عراق که منجر به ظهور پدیدهای به نام داعش شد. شیعیان،
کردها و سنیها نتوانستند همکاری کنند، چون تجربه همکاری نداشتند و زمان
میبرد تا این تجربه حاصل شود و هنوز هم حاصل نشده است.
میخواهم بگویم ما باید به سمتی برویم که «واقعی» فکر کنیم. بله مشکلات
داریم ولی راهحل مشکلات صرفا انتقادکردنی که منجر به سرخوردگی شود، نیست.
انتقاد باید به نحوی باشد که پس از طرح آن راهحل ارائه شود. ما خودمان
دولتی را روی کار آوردهایم، مگر چند ماه از استقرار دولت گذشته است؟ دولت
اول روحانی معضلی به نام موضوع هستهای ایران را حل کرد. امروز ترامپ در
آمریکا تنها برجام را به چالش نکشیده است، بلکه کنفرانس آبوهوایی پاریس را
هم به چالش کشیده و از یونسکو خارج میشود! درواقع هرچه پیمان بینالمللی
که در آن حضور داشته را به چالش کشیده است. شما دیدید برای فرار از ماجرای
«روسگیت» به لابی صهیونیستها پناه برده و موضوع پایتختی قدس برای اسرائیل
را اعلام کرده و با این اقدام خود تمام جهان اسلام و متحدان منطقهای خود
را علیه خودش شورانده است. فضا طوری است که حتی اگر عربستان هم پشت پرده
موافقت کرده باشد، نمیتواند آن را اظهار کند. فرض کنید شخصی به نام ترامپ
با این ویژگیها سر کار آمده و برجام را هم به چالش کشیده است. فکر میکنید
کار آقای روحانی ساده است؟ پاسخ منفی است.
هدفم از بیان این موضوعات طرح این مسئله است که ما تا زمانی که در حال
جداشدن از هم هستیم و به واگرایی دچار شویم، ضعیف میشویم. جامعه ضعیف،
نیروهای سیاسی و جبهههای سیاسی ضعیف و متفرق نه میتوانند برای خودشان
کاری انجام دهند و نه برای مردم و نه برای کشورشان.
زمانی که ما به هم کمک میکنیم تا مشکلات را حل کنیم و یکدیگر را تأیید
میکنیم، در حال قوتگرفتن هستیم. ملت قوی میتواند مشکلات خود را حل کند.
میخواهم این نقد را داشته باشم که در فضای سیاسی ایران نوعی از واگرایی در
حال تبلیغ است. اینکه ما یک مجلس را تشکیل دهیم که نه به رئیس و
هیئترئیسه آن علاقهای داشته باشیم و نه فراکسیون امید را حمایت کنیم،
رئیسجمهوری را انتخاب میکنیم که خودمان منتقد آن شویم. از طرف دیگر شورای
شهر و شهرداری را انتخاب کنیم، بعد به خاطر چند انتصاب که به مذاق ما خوش
نیامده، به منتقد تبدیل شویم. اینها علامتهای بسیار بدی است.
شما نقد را علامت منفی میدانید؟!
من نقد را منفی نمیدانم. نقدی را که منجر به سرخوردگی اجتماعی شود، حتما بد میدانم.
خب این نقدها دو بخش است... .
ببینید ما باید واگرایی را به همگرایی تبدیل کنیم. الان مثلا گفته شده
موقعیت آقای جهانگیری در دولت تضعیف شده؛ پس باید کنارهگیری کند. خب اگر
آقای جهانگیری کنارهگیری کرد، چه کسی را داریم که به جای او در کنار آقای
روحانی به رئیسجمهوری کمک کند. وقتی آقای زیباکلام این حرف را میزند،
پیشنهادش چیست؟! آقای جهانگیری جدا شود، چه کسی نفع میبرد؟ آقای روحانی یا
جهانگیری یا دولت یا جبهه سیاسی ما؟ ما باید عادت کنیم که با هم همکاری
کنیم. ما به همه اینها نیاز داریم.
ببینید آقای مرعشی.
اجازه بدهید.
چرا نمیگذارید من حرف بزنم؟!
اجازه بدهید این نکته را بگویم، بعد شما هم حرفتان را بزنید!
از نظر من اصل موضوع مردم هستند. من زمان انتخابات هم خطاب به آقای روحانی
گفته بودم، اگر شما در تحقق خواستههای مردم و حل مشکلات آنها کوتاهی
کنید، من مدافع مردم و منتقد شما خواهم بود. اگر مشکلات کشور و مردم را اصل
بدانیم و بخواهیم آنها را حل کنیم، مسیری که میخواهیم حرکت کنیم، مسیر
همگرایی خواهد بود. البته با حفظ طرح انتقادات. من معتقدم که آقای علیخانی
در شورای شهر در اعمال مدیریت باید خیلی جدی باشد؛ ولی باید به یاد داشته
باشد که موفقیت احتمالی آقای نجفی یا موفقیتنداشتن شورا نفعی برای مردم و
ما به دنبال نخواهد داشت.
من تأکید به همکاری و همگرایی دارم. روحانی، واعظی، جهانگیری، علی
لاریجانی و عارف باید مبنای خود را برای حل مشکلات کشور گذاشته و با هم
همکاری کنند. اینکه آخرین آمار میگوید قدرت خرید مردم بعد از ١٠ سال کاهش
یافته است؛ درحالیکه باید سالی چهار یا پنج درصد این وضعیت بهبود پیدا
میکرد، اینها مشکلات واقعی کشور است و راهحل را هم باید در همگرایی
جستوجو کرد. اتفاقا باید منتقد واگرایی بود. چرا از اختلاف و واگرایی
خوشمان میآید؟
من حرف بزنم؟!
بله!
فضای مجازی انعکاس بخشی از فضای فکری جامعه است؛ اما در ازای
آنچه در فضای مجازی و سطح عمومی مردم طرح میشود، پاسخی دریافت نمیشود یا
پاسخها توجیهگونه است. مردم رأی دادند تا این رأی پشتوانهای برای روحانی
در مواجهه با مخالفان باشد که احتیاج به چانهزنی دارد؛ ولی این اتفاق
نیفتاده است. روحانی در ایام انتخابات انتظارات را بالا برد و حالا در ایام
بعد از انتخابات مواضعی را اتخاذ میکند که میخواهد جریان رقیب را با خود
همراه کند. همراهکردن جریان رقیب میتواند بخشی از تاکتیک باشد؛ اما نه
تاجاییکه بدنه اجتماعی خود را از دست بدهد.
من با بخشی از مطلب شما موافقم. اینکه ما رئیسجمهور را نقد کرده و آن را
به کانال درست هدایت کنیم، اتفاق درستی است. اینکه در انتخابات بعضی از
فضاها داغ میشود، بله میشود! اما آیا قبول دارید که بعضی از
اختلافنظرهای اساسی در کشور در ایام انتخابات بروز میکند و مردم باید با
این اختلافنظرها آشنا باشند. بخشی از فضای انتخابات نمایانشدن همین
اختلافات سیاسی است؛ مثلا گروههایی در کشور هستند که معتقدند مسیری که
کرهشمالی طی کرده، مسیر درستی است و حتی به حال کرهشمالی غبطه میخورند
که دیدید کره شاخ آمریکا را شکست.
بمب اتمی خود را آزمایش کرد. آمریکا هم هیچ کاری نتوانست بکند و حتی مجبور
شد بگوید که بدون پیششرط با آنها مذاکره میکند. این یک نوع تفکر و سبد
سیاستی است. یک سبد سیاستی دیگر را ما ارائه کردیم. گفتیم دلیل ندارد که با
دنیا وارد رقابت و درگیری و چالش بزرگ شویم. ما گفتیم ایران زمانی
یکودودهم درصد اقتصاد جهانی را دارا بود اما الان ٥٧صدم این درصد را دارا
هستیم. ما معتقدیم کشمکشهای جهانی و منطقهای اولویت ما نیست. اولویت ما
این است که مسائل داخلی خود را حل کنیم و سهممان از اقتصاد جهانی را که از
دست دادیم، بازسازی کنیم. آمار و ارقام نشان میدهد که در ١٥ سال گذشته حجم
اقتصاد جهانی دو برابر شده اما حجم اقتصاد ایران ٢٠ درصد رشد کرده است.
اینها دو سبد سیاستی و دو استراتژی است که در ایام انتخابات در مقابل هم
صفآرایی کردند. سؤال اینجاست که اگر استراتژی دومی در انتخابات پیروز شد،
به معنی این است که این برنامهها بدون کموکاست میتواند در کشور پیاده
شود؟ ساختار قانون اساسی ما این موضوع را تأیید نمیکند. ساختار قانون
اساسی طوری است که انتخاب رئیسجمهور و انتخاب نمایندگان مجلس و اعضای
شوراها، تنها میتواند سطحی از سیاستها را تحت تأثیر قرار دهد و
نمیتواند همه سیاست را تحت تأثیر قرار دهد. این را اگر تا به حال به مردم
نگفتیم، اشتباه کردیم.
پس چرا در انتخابات طوری وانمود شد که در دور دوم آقای روحانی میخواهد معجزه شود!
هرکس این کار را کرده باشد، اشتباه کرده است.
پس شخص آقای روحانی اشتباه کرده است؟! وقتی میگوید به من رأی
بدهید، رأی بالای شما باعث میشود من بعضی چیزها را تغییر دهم و تغییر
نمیدهد.
آقای روحانی خیلی چیزها را تغییر داده و تغییر میدهد. در انتخابات آقای
قالیباف یا آقای رئیسی رقیب روحانی در قامت یک کاندیدا هستند. هر چیزی
میتوانند بهم بگویند و هیچ خط قرمزی در آنجا وجود ندارد. اما بعد از
انتخابات دیگر طرف آقای روحانی، آقای رئیسی نیست. بلکه سیاستهای کلانی است
که ممکن است آقای روحانی منتقد آن سیاستهای کلان هم باشد، ولی طبق قانون
اساسی موظف است در چارچوب سیاستهای کلان، کار کشور را به پیش ببرد.
فکر نمیکنید این سوءاستفاده از افکار عمومی است؟
سوءاستفاده نیست. رئیسجمهوری نمیتواند همه محدودیتها را برای مردم توضیح
دهد. من یک خاطره نقل کنم. در پایان دوره دوم ریاستجمهوری آقای هاشمی،
میخواستیم کاری کنیم که آقای هاشمی یک بار دیگر کاندیدای انتخابات
ریاستجمهوری شود. من و آقای هاشمی از افتتاح یک پروژه تحقیقاتی از کرج باز
میگشتیم. آقای هاشمی به من گفت که چرا تو هم این حرف را در یک جایی زدی؟
بعد گفت اگر به معنای قهر با نظام تلقی نمیشد، حتی در دور دوم کاندیدا
نمیشدم. رئیسجمهور باید به مردم قولهایی بدهد که همه آن قولها در
اختیار خودش نیست. الان یکی از موضوعات سیاست خارجی ما همین مسئله خانم
زاغری است. انگلیس میگوید چون ایشان انگلیسی است باید آزاد شود. قوه
قضائیه هم میگوید او چون ایرانی است باید محاکمه شود. الان قوه قضائیه و
دولت ما به لحاظ قانون اساسی حق دارند. دولت نمیتواند از ابزار سیاستی
مهمی بهعنوان سیاستهای قضائی در سیاست خارجی خود بهره نبرد. ولی عملا
ممکن است که بهره نبرد. اینها پیچیدگیهایی است که سیاستمدار عمیقی که به
فکر آینده ایران باشد نمیتواند از کنار این مشکلات عبور کند. بلکه باید
حتما با حفظ همه اصول و رعایت همه حرمتها صحنه سیاست را اداره کند.
ببینید قرار نبود کار خیلی بزرگی صورت بگیرد. مثلا همین بحث
کابینه، بخشی از بدنه رأیدهنده به روحانی همین جوانان و دانشجویان
بودند.
کابینه خوبی شده!
از نظر شما کابینه خوبی شده!
الان شما به کدام انتقاد دارید؟
من نمیخواهم وارد جزئیات بحث کابینه شوم. اما مثلا در مورد وزیر
علوم به نظر میرسید باید انتخابی باشد که بتواند نظر بدنه رأیدهنده را
تأمین کند. عملا این اتفاق نیفتاد.
میدانید که همین الان که من در خدمت شما هستم، دوستانی که با وزارت علوم
آشنایی دارند، از روند مدیریتی آقای غلامی در وزارت علوم بسیار راضی هستند.
میگویند هم انتصابات خوبی داشته و هم در جهت اقناع فضای دانشجویی گام
برمیدارد.
بله اقناع داریم تا اقناع!
اقناع نه اینکه بخواهند توجیه کنند. اقناعی که بچهها قانع میشوند که (تغییرات) خوب است.
شما همین روز دانشجو را فرض بگیرید. یکسری از برنامهها اجازه برگزاری پیدا نکردند.
ولی خیلی از برنامهها هم اجرا شد. بعد از چند سال برای اولینبار آقای رضا خاتمی و شکوریراد و جلاییپور توانستند بروند دانشگاه.
اینها که کف مطالبات است آقای مرعشی!
به آقای بهزاد نبوی اجازه دادند در دانشگاه تهران سخنرانی کند و خودش نرفت.
اینکه بگویم رضا خاتمی رفته دانشگاه صحبت کرده که کف مطالبه است!
اگر نمیرفت باید میگفتیم چرا نرفته است. این یک مهره از تسبیحی است که
روحانی وعدهاش را داده است.
من که چیزی گیرم نیامده است، آمده؟!
خیر!
من که مسئولیتی نگرفتم. به شما میگویم، با همه اشکالاتی که وارد است، ما
هیچ راهی جز اینکه با نشاط در عرصه سیاسی حضور داشته باشیم و با اراده
بسیار جدی، یکییکی مشکلات کشور را در دستور قرار بدهیم و حل کنیم،
نداریم.
ببینید، بخشی از نقد به معنای مخالفت نیست.
متوجه هستم.
بخشی از نقد به معنی پشیمانی نیست، اشکالی را که میبیند منعکس میکند.
با همه انتقاداتی که ممکن است به آقای روحانی وجود داشته باشد، امروز حضور
آقای روحانی برای مردم ایران و برای جبهه سیاسی اصلاحطلبان یک فرصت است.
ببینید ما یک فرصت چهارساله را از سر گذراندهایم.
امروز دولتی داریم که میتواند در منطقه متشنج خاورمیانه از گفتوگو و
تعامل سازنده در منطقه و جهان حرف بزند. آقای ترامپ از کنفرانس پاریس و
یونسکو خارج شده، ولی از برجام خارج نشده است. این موضوع را به کنگره محول
کرد، کنگرهای که مهلت قانونیاش برای تصمیمگیری دراینباره به پایان
رسیده و تصمیم نگرفته است. انگار نمیخواهیم چنین مسائلی را ببینیم.
نمیخواهیم ببینیم که امروز در خاورمیانه مسئله کردستان بهعنوان موضوعی که
میتوانست به آشوبهای زیادی بینجامد، ظرف کمتر از یک ماه جمع شد. این را
نمیخواهیم ببینیم.
جمعکردن مسئله کردستان ربطی به دولت نداشت، سیاست کلان بود.
اشکالی ندارد. ما چه در سطح منطقهای و چه در سطح بینالمللی دستاوردهای
مهمی داریم. اینگونه نیست که روحانی در این دستاوردها نقشی نداشته یا نقش
کوچکی داشته است. امروز دولت داعش و نه تفکر آن جمع شده است.
این البته همراهی دولت بود با بخشی از سیاستهای بیرون از دولت.
فرقی نمیکند. بخشی از کلان کشور همین دولت است.
ببینید آقای مرعشی، بخشی از سیاست خارجی شاید حل شده باشد و البته
با هماهنگی، اما حرف ما درمورد موضوعات مرتبط با سیاست داخلی است.
در سیاست داخلی امروز دولت شما تصمیم گرفته است ٥٠ درصد یارانه را حذف کند.
فکر میکنید این تصمیم کوچکی است. این دولت اراده داشته و چنین تصمیم مهمی
را گرفته است.
خب چنین تصمیمی را با تبعات آن چطور میخواهد اجرا کند؟
ببینید، واقعیت این است که دولت در اقتصاد
گامهایی را برداشته است، البته من اگر باشم قویتر از این اداره میکنم،
اما حرفم این است.
مردم چهار سال را با رکود سپری کردند. در سیاست داخلی اتفاقی
نیفتاده، آن هم با این توجیه که من ویرانه تحویل گرفتم. در چهار سال دوم هر
قدر هم که آثار ویرانهها باقی مانده باشد، مردم دیگر نمیپذیرند.
من با شما همراهم، ولی موضوعی که دوستان ما به آن میپردازند اینها نیست،
مثلا اگر آقای جهانگیری و روحانی با هم دچار اختلاف شوند، این رشد اتفاق
میافتد؟
اتفاقا موضوع این است که چرا یک فردی مثل جهانگیری که در
مناظرهها توانست جوری ظاهر شود که همه بهعنوان یک ظرفیت به آن نگاه کنند،
بعد از انتخابات نقش او بهلحاظ تأثیرگذاری در تصمیمسازیها، نه بهلحاظ
ایفای نقش در کسوت معاوناولی، کمرنگ شده است. درمقابل یکسری چهرههای
نزدیک به رئیسجمهور از یک جریانی بالا آمدند. چرا چهرههایی که در حاشیه
امن سیاست بودند، اینها در حلقه اول دولت قرار میگیرند؟
وضعیت به این غلظتی که شما گفتید، نیست! من فرض میکنم که روحانی در
تاکتیکهای انتخابی خود دچار اشتباه شد، ولی فاصلهگرفتن اصلاحطلبان و عدم
حمایت قاطع اصلاحطلبان از روحانی و نجفی یا از شورا یا از فراکسیون امید،
خطایی راهبردی است. من میخواهم دو حادثه تاریخی را برای شما تحلیل کنم.
یکی درباره نهضت ملیشدن نفت است. هم آقای کاشانی اشتباهاتی داشت و هم آقای
مصدق. اشتباهات آنها تاکتیکی بود؛ مثلا درباره اینکه به حزب توده چقدر
فرصت کار داده شود، این از اشتباهات تاکتیکی مصدق از نظر من است. چون حزب
توده مذهبیها را ترساند. مردم در ٣٠ تیر، ١٣٣١ قوام را مأمور تشکیل کابینه
میکنند؛ یعنی دولت مصدق پایان میپذیرد. ظرف چند ساعت با قیام مردمی
٣٠تیر دربار عقبنشینی میکند و مصدق دوباره نخستوزیر ایران میشود. ١٣
ماه بعد، وقتی که اردشیر زاهدی و با کمک عدهای در داخل و خارج کودتا
میکند، مردم پشتسر نخستوزیر نمیآیند؛ حتما انتقاداتی داشتند. وقتی
نخستوزیر مستقر خود را حمایت نکردند، نتیجه آن دیکتاتوری مجدد شاه، تعطیلی
قانون اساسی و بازگشت فضای بسته سیاسی شد. این یک تجربه شد. من نمیخواهم
آقای روحانی را تقدیس کنم و بگویم روحانی اشتباه ندارد.
هر فاصلهای که روحانی از جبهه متحد پشتسر خود بگیرد، هم به خودش، هم به
ما و هم به کشور ضربه میزند. میخواهم بگویم با فرض اینکه روحانی اشتباه
میکند، ما نباید اشتباه کنیم. چون اشتباه ما در کنار اشتباهات احتمالی
روحانی همه به یک کل ضربه میزند. کشور و جبهه اصلاحات را آسیب میزند.
برای این همراهی دستاورد لازم است.
ما برای همراهی فهم میخواهیم؛ دستاورد پیشکش. ما باید فهم ضرورتها را داشته باشم.
این فهم را مردم در ٨٨ و ٩٢ و ٩٦ نشان دادند.
مردم فهم دارند. نمیخواهم بگویم ندارند، بلکه میخواهم بر آن تأکید کنم. ما باید بر داشتن فهم تأکید کنیم.
تا کی باید...
تا وقتی که کشور را به دست رقیب بدهیم.
تا کی قرار است مردم را با حضور آلترناتیوها بترسانیم. وقتی
روحانی میآید ولی تغییراتی که باید اتفاق نمیافتد، چه فرقی میکند که چه
کسی رئیسجمهور باشد.
حتی اگر آقای روحانی آلزایمر بگیرد و همه اینها را یادش برود، ما یادمان
نمیرود که آقای روحانی از آقای جلیلی بهتر است، روحانی از آقای رئیسی بهتر
است.
در چه شرایطی؟
همین شرایط.
شرایطی که هیچ اتفاقی نمیافتد و وعدهها محقق نمیشود؟
کلیاتی به نام ایران حفظ میشود. شما در نظر بگیرید اگر قرار بود در مقابل
آتشافروزیهای ترامپ ما هم مقابله میکردیم، به چه وضعی دچار میشدیم. حفظ
ایران، مردم، امنیت و آرامش و تلاش برای حل مشکلات مردم برای ما اصل است.
این منوط به حضور سیاسی ما در کشور است. تجربه تاریخی بعدی را نگذاشتید طرح
کنم. میخواهم به اول انقلاب و استعفای نابهجای آقای بازرگان بازگردم.
شما فکر میکنید آقای بازرگان استعفا داد که از سیاست کنارهگیری کند؟ خیر.
آقای بازرگان استعفا داد که دو سال بعد یا چند سال بعد با قدرت بیشتری به
عرصه سیاسی بازگردد و اشتباه کرد. بازرگان در سختترین شرایط کشور نباید
استعفا میداد.
آن استعفا شاید بهترین تصمیم در آن شرایط بود تا بازرگان مخالفت خود را ابراز کند.
پس چرا سیاست را ترک نکرد. پس چرا بیانیه داد؟
باید اکت سیاسی خود را نشان میداد.
آدم سیاسی که استعفا بدهد، تأثیرگذاریاش از بین میرود.
استعفا خودش یک اکت سیاسی است. در شرایطی که امکان عمل را از شما گرفتهاند.
استعفایی مفید است که از اثر آن از بودن و ماندن بیشتر باشد.
فکر میکنید اصلا اجازه این که بازرگان منویات خود را در آن شرایط پی بگیرد، داده میشد؟
استعفای آقای بازرگان بهلحاظ سیاسی، استعفای خیلی بدی بود؛ استعفایی که از
بودن اثر آن کمتر باشد، خوب نیست. بازرگان اگر میماند و وارد گفتوگو
میشد، مسئله گروگانها ٤٤٤ روز طول نمیکشید.
وقتی ارادهای برای حل نبود و موضوع از دست دولت خارج شده بود؟
ببینید در سیاست نازکخیالی و رنجش جایگاهی ندارد. ما سیاستمدارانی لازم
داریم که در سختترین شرایط در صحنه میمانند، تأثیرگذارند و بنبستها را
میشکنند.
الان آقای روحانی بنبستی را میشکند؟
بله.
چه بنبستی دقیقا؟
روحانی امروز نماینده جبهه میانی کشور است. امروز نماینده اصلاحطلبان است،
حتی اگر یادش رفته باشد که نماینده اصلاحطلبان است. اما ما یادمان
نمیرود که او نماینده اصلاحطلبان است. روحانی حضورش در رأس دولت جمهوری
اسلامی، حضورش در کنار مقام معظم رهبری، تعدیلکننده سیاستهاست.
خود آقای روحانی هم در حال تعدیلشدن است!
خیر. او پیشبرنده سیاستهای خردورزانه کشور است. هم باید بماند و هم باید او را تقویت کنیم.
منبع: شرق