کد خبر: ۵۵۰۰۳۰
تاریخ انتشار : ۱۷ مهر ۱۳۹۷ - ۱۳:۰۷

بازنشسته‌ها می‌روند، ژن‌های خوب می‌آیند!

«یادمان باشد در یک جامعه موفق و مترقی، تقسیم پست‌ها تنها باید بر اساس توانایی و شایستگی باشد و هر نوع قانون محدودکننده مثل سن و جنس و... می‌تواند چنین اصلی را زیر سوال ببرد.»
آفتاب‌‌نیوز :
«یکی از اتفاقات جالب چند روز اخیر مربوط به انتصاب حمیدرضا عارف، پسر ارشد محمدرضا عارف به عنوان «مشاور رئیس و مسئول کمیسیون صلح و ورزش کمیته ملی المپیک» می‌شد؛ خبری که بازتاب‌های فراوانی پیدا کرد. پسر عارف چندی پیش در مصاحبه‌ای جنجالی، کلیدواژه استثنایی «ژن خوب» را وارد تاریخ ادبیات سیاسی ایران کرد. عارف کوچک گفته بود موفقیت‌ها و موقعیت‌هایی که برای او پیش آمده به خاطر امتیازات آقازادگی‌اش نیست، بلکه از آنجا که پدر و مادرش هر دو نخبه دانشگاهی بودند، او به عنوان فرزند این ازدواج صاحب ژن خوب بوده و طبیعی است که استعداد ذاتی زیادی برای کسب موفقیت داشته باشد.

به هر حال فرمایشات این ژن برتر و گرامی برای همه ما عوام یک درس بزرگ بود. ما که تا دیروز فکر می‌کردیم اولویت کار و تلاش است و با اراده و ممارست، حتی پسر آشپز هم می‌تواند «امیر کبیر» شود اما خود غلط بود آن‌ چه می‌پنداشتیم!

در هر صورت آن مصاحبه خامدستانه و الصاق عبارت لطیفه‌وار «ژن خوب» به فرهنگ واژگان ایران معاصر، سر و صدای زیادی به پا کرد و تصور می‌شد بعد از آن غائله، پسر عارف از امتیازات زیادی محروم شود و کسی حتی در صورت شایستگی، جرأت نکند عنوانی به او پیشنهاد کند. اما گویا این فرض هم اشتباه دیگری بود، چون این ژن خوب در کمیته ملی المپیک پست گرفت و بعد از این انتصاب هم به شیواترین شکل ممکن توضیح داد: «توانایی‌اش را دارم و برای استفاده از تخصصم آمده‌ام. عضو تیم شنا و بسکتبال دانشگاه شریف بوده‌ام و این طور نیست که با فضای ورزش بیگانه باشم.»

این که چرا بقیه اعضای تیم‌های شنا و بسکتبال دانشگاه شریف یا اعضای سایر تیم‌های دیگر دانشگاه‌های کشور توفیق حضور در تشکیلات مدیریتی ورزش ایران را پیدا نمی‌کنند و بخت خدمتگزاری تصادفا نصیب جناب عارف می‌شود، سوال بزرگی است که جوابش را هم ما می‌دانیم و هم آقا حمیدرضا و بسیاری دیگر از بزرگان. این «درد» کشیدنی است، نه نوشتنی. پس می‌رویم سراغ نکته مهم دیگری که مراد اصلی این مطلب است.

طی یکی، دو ماه گذشته تصویب قانون منع بکارگیری بازنشسته‌ها در مناصب دولتی و عمومی سر و صدای زیادی به پا کرده و مورد حمایت نسبی افکار عمومی هم قرار گرفته است. این که خیلی از مردم از تصویب چنین قانونی استقبال کرده‌اند، بیش از هر چیز دیگری به خاطر به ستوه آمدن آنها از دست چسبیده‌ها و مدیرانی است که تا لحظه مرگ قصد دست کشیدن از میز و منصب‌شان را ندارند. این کلافگی عمومی از چرخه بسته مدیران کشور البته کاملا قابل درک است اما یادمان باشد در یک جامعه موفق و مترقی، تقسیم پست‌ها تنها باید بر اساس توانایی و شایستگی باشد و هر نوع قانون محدودکننده مثل سن و جنس و... می‌تواند چنین اصلی را زیر سوال ببرد.

چه بسا یک مدیر ٧٥ ساله با دانش و تجربه بالا بسیار بهتر از یک جوان ٣٠ ساله قادر به اداره یک پست باشد. مگر می‌توان تضمین کرد که همه افراد ٦٥ سال به بالا ناکارآمدند و همه جوان‌ها کارایی مدیریتی دارند؟ شاید بد نباشد به قوانین مشابهی اشاره کنیم که گاهی در فوتبال ایران اجرا شده و همیشه هم شکست خورده است؛ مقرراتی مثل بازنشستگی بازیکنان ٢٧ ساله و منع جذب گلر خارجی که بعد از مدتی متوقف شدند.

از همه اینها که بگذریم، خطر بزرگ بعد از اجرای مقررات اخیر، جایگزینی آقازاده‌ها با بازنشسته‌هاست. در واقع تا وقتی باگ‌های سیستم گرفته و «شایسته‌سالاری» به معنای واقعی کلمه نهادینه نشود، این خطر وجود دارد که بازنشسته‌‌ها بروند و ژن‌های خوب جای آنها را بگیرد؛ آن‌چه باز هم سر جوانان لایق و بچه‌‌های مردم عادی را بی‌کلاه باقی می‌گذارد. به همین یک نمونه انتصاب ژن خوب اورجینال در کمیته المپیک نگاه کنید تا موضوع دستگیرتان شود.»

منبع: روزنامه شهروند
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
خبرهای مرتبط
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین