آفتابنیوز : آفتاب- گروه سیاسی: محمدرضا نعمتزاده در سال 1324 در تبریز به دنیا آمد. در تهران در مدرسه جامعه تعلیمات اسلامی به نام «سیدجعفری» و بعد در دبیرستان «فیاضی» تحصیل کرد. 2 سال آخر را در دبیرستان علوی گذراند و فارغالتحصیل شد. تحصیلات دانشگاهی را به دلیل رشتهای که علاقهمند بود (مهندسی محیط زیست) در آمریکا گذراند و از دانشگاه برکلی لیسانس گرفت. یک مقدار از فوقلیسانس را هم در رشته مدیریت صنعتی دانشگاه کالیفرنیا خواند ولی سال آخر بود که به ایران برگشت و در ایران مشغول کارهای صنعتی شد.
از همان ماههای آغازین بازگشت به ایران، جذب بخش خصوصی شد و حتی در دورهای، معلم بود و مبحث موتور و مکانیک را در دبیرستان تدریس میکرد. سالهای جوانیاش در کارخانهای خانوادگی، مدیر فنی بود و تا اواخر سال 1356 همین کار را ادامه داد. نزدیک انقلاب و با مختصر سابقهای که در اعتراضها و فعالیتهای انقلابی داشت از اواخر سال 1356 به طور کامل به جریان انقلاب پیوست.
فعالیتهای انقلابی باعث شد که او کار و تولید را رها کند و در عوض اندیشه پیوستن به حوزه علمیه قم در او و تعدادی از دوستانش زنده شد. شهید قندی و مهندس غفوریفرد، در میان دوستان آن روزهای او بودند و آنها بنا به دلایلی که آن روزها داشتند، تصمیم گرفتند که برای تحصیل به حوزه علمیه قم بروند. تصمیم دستهجمعی آنها مصادف شد با اعتصاب در حوزههای علمیه. بنابراین هدف آنها هم تحقق پیدا نکرد و بنابراین آنها هم به خیل جمعیت معترض مردم پیوستند. اعتراضهای انقلابی آنها، ابتدا از قم آغاز شد و به شهرستانها گسترش پیدا کرد تا اینکه انقلاب به پیروزی رسید. تجربیات او، پیش از اینکه انقلاب پیروز شود، معطوف به اعتصابهای کارگری بود و در مدت زمانی نزدیک به انقلاب، همواره در سفر بود تا اعتصابهای کارگری را ساماندهی کند.
او البته هراس داشت از اینکه عضو گروه یا دستههای سیاسی باشد ولی با این حال جزو خیل عظیم مردم مذهبی بود که در تشکلهای خودجوش مردمی عضویت داشت.
قبل از انقلاب با انجمنهای اسلامی خارج کشور آشنایی شد و فعالیتهای سیاسیاش را آغاز کرد. با شهید باهنر از طریق کارهای فرهنگی، کتب و جزوات و با هاشمی رفسنجانی و شهید رجایی در جریان اعتصابات صنعت نفت آشنا شد. در سالهای تحصیل در آمریکا و با کمک چند نفر از دوستانش انجمن اسلامی غرب آمریکا را تاسیس کرد و تا زمانی که در آنجا بود مسؤولیتش را عهدهدار شد.
پس از انقلاب، به همراه جمعی 70-80 نفره از دوستانش و از جمله شهید محمدجواد تندگویان، تیمی به نام «بازرسی ویژه» را در وزارت کار ایجاد کرد. این تیم تلاش میکرد که مسائل کارگری اوایل انقلاب را به صورت کدخدامنشی حل کند. در آنجا از ارتباطات خود با روحانیت نیز کمک گرفت و از بعضی چهرههای مدرسه عالی شهید مطهری برای حل و فصل مسائل استفاده کرد. آیتالله امامی کاشانی یکی از این چهرهها بود. 10 روحانی معرفی شده از سوی آیتالله امامی کاشانی، به همراه چند نفر از کارشناسان وزارت کار با سرکشی به کارخانهها، ضمن گفتگو و صحبت، مشکلات کارگر و کارفرما را حل و فصل میکردند و یا اگر کارخانهای تعطیل شده بود به بررسی میپرداختند: «در مدت زمان اندکی پس از پیروزی انقلاب، به وزیر کار وقت مراجعه و اعلام کردم که برای ساماندهی وضعیت کارگران واحدهای تولیدی حاضر به همکاری هستیم اما با وجود اینکه استقبال کردند اما بیاعتنایی هم کردند و ما متوجه شدیم که از راه اداری نمیتوانیم وارد تشکیلات شویم بنابراین با عدهای از دوستان، طبقه دوم وزارت کار را در خیابان آزادی اشغال کردیم و اسم گروه خود را گذاشتیم بازرسان ویژه وزارت کار و امور اجتماعی.در این میان شهید تندگویان که بعدها وزیر نفت شد و پس از آن به شهادت رسید، مهندس یحیوی، مهندس سادات، آقای بوشهری و آقایان کاشانی وجعفری هم عضو همین گروه 60 نفری بودند. من 10 تومان از جیبم پول گذاشتم و دو مهر لاستیکی سفارش دادم با عنوان بازرس ویژه وزارت کار. در حقیقت رهبری این گروه با من بود و بچهها با تشکیل تیمهای سهنفره، به کمکمان آمدند.
فعالیت نعمتزاده در «بازرسی ویژه» سه، چهارماهی به طول انجامید».
پس از این که، حکم او به عنوان عضو هیات مدیره شرکت ایران خودرو امضا شد. اعضای هیأت مدیره، برای اینکه بتوانند بیشتر به کارها و امور تحت مسوولیتاش بپردازند، جلسات هیات مدیره را جمعه هر هفته در منزل یکی از اعضا برگزار میکردند. در یکی از همین جمعهها که اتفاقا جلسه هیات مدیره ایرانخودرو در منزل نعمتزاده برگزار میشد آقای باهنر به خانه او تلفن زد و به او گفت در جلسه شورای انقلاب تصمیم گرفته شده است که او به عنوان وزیر کار منصوب شود.
دولت موقت پس از جریان تسخیر سفارت آمریکا استعفا داده بود. در کشور هنوز قانون اساسی وجود نداشت و انتخابات هم برگزار نشده بود و رئیسجمهوری هم نبود. به همین دلیل شورای انقلاب وظایف دولت را برای مدتی محدود در اختیار گرفته بود تا زمانی که انتخابات برگزار و رئیسجمهور معرفی شود. آن موقع مجلس هم نبود و تصمیمات را خود شورای انقلاب میگرفت: «شهید باهنر این حرف را که زدند من در ابتدا قبول نکردم و از ایشان اصرار و از من انکار تا اینکه وقت گرفتم تا کمی در این مورد فکر کنم. پس از آن آقای هاشمیرفسنجانی تلفن زد و به من گفت که این سمت را قبول کنم. به خوبی یادم است که به ایشان گفتم من تاکنون حتی مدیرکل هم نبودم و نمیدانم وظایف یک وزیر را باید چگونه به انجام برسانم که ایشان تاکید کردند که تصمیم گرفته شده و بهتر است من هم قبول کنم. از فردای همان روز به وزارت کار رفتم و با شرایط بسیار سختی کار را شروع کردم».
نعمتزاده میپذیرد و از ایران خودرو به وزارت کار میرود. دوران وزارت کار با این که 10 ماه بیشتر نبود به خاطر گستردگی کارها و تنوع وظایف و به ویژه تداوم فعالیتهای «بازرسی ویژه»، دوران مهمی بود.
نعمتزاده در آن دوران تلاش کرد که مشکلات تک تک صنایع را بررسی و رفع کند: «اصلاً نمیشد کار جدید انجام داد. در همین شهرک اکباتان 6 هزار کارگر متوقف بودند خوب اینها هر روز راهپیمایی میکردند و میآمدند جلوی وزارت کار یا مثلاً پالایشگاه اصفهان، یک شرکت پیمانکاری بود که رفته بود و چند هزار نفر در آنجا بیکار مانده بودند. در مسجدسلیمان نیز پروژه خانهسازی نیروی زمینی بود که 8 هزار نفر کارگر در آنجا کار میکردند. مسجدسلیمان یک شهر کوچک است و این که هر روز 8 هزار نفر در آنجا جمع میشدند مساله مهمی بود به ویژه آن که گروهکها هم اینها را تحریک میکردند».
در آن دوره بیش از 50 نشریه گروهکی به عنوان حامی کارگر و مستضعف منتشر میشد و انتظار میرفت نعمتزاده پاسخگوی آنها نیز باشد. آنها هر روز جریاناتی را منعکس میکردند و با برجسته کردن آنها از کاه کوه میساختند: «یک روزی یکی آمد دفتر من به عنوان رئیس شورای کارگران باتریسازی ریوواک که الان باتری پارس شده است. گفت کارگرها این طور و آن طور شدهاند و چنین و چنان میکنند. گفتم با این کتی که شما پوشیدی (یک کت جیر شیک و خیلی گران) به تو نمیآید کارگر باشی. بالاخره اقرار کرد که فوقلیسانس دارد و اخیرا از آمریکا برگشته است و رفته بود آنجا خودش را به عنوان کارگر جا زده بود و شده بود نماینده کارگران!هر روز کارگران را جمع میکرد به اعتصاب، تحصن و غیره. خلاصه ما با این اعجوبهها طرف بودیم و همه جورش بود».
نعمتزاده در آن دوره کوشید که تا آنجا که مقدور بود کارخانجات کشور را راه اندازی کند. حتی تلاشهایی برای راهاندازی دوباره پروژه نیروگاه هستهای بوشهر هم به عمل آمد. علت پیگیری این موضوع هم این بود که در پروژه نیروگاه اتمی بوشهر 5 تا 6 هزار کارگر مشغول کار بودند که با وقوع انقلاب، همه بیکار شده بودند و این در شهری مثل بوشهر که آن زمان شهر خیلی کوچکی بود تبعات زیادی داشت. نعمتزاده به همین دلیل با دکتر فریدون سحابی، مدیرعامل وقت سازمان انرژی اتمی (برادر کوچکتر مهندس عزتالله سحابی) جلساتی برگزار میکند اما کار به جر و بحث و دعوا در یکی از کمیسیونهای شورای انقلاب کشیده شد.
[+] دکتر سحابی معتقد به توقف فعالیتهای نیروگاه بوشهر بود اما نعمتزاده، که در آن کمیسیون همراه دیگری نداشت، اعتقادش بر این بود که فعالیتهای پروژه باید از سرگرفته شود. در آن جلسات شخصیتهایی مثل شهید بهشتی، وزرای وقت و اعضای شورای انقلاب هم حاضر بودند [آن موقع کمیسیون شورای انقلاب و دولت شورای انقلاب یکی بود] نعمتزاده به تنهایی و به نمایندگی از شورای انقلاب، و با استفاده از اطلاعاتی که از همکارانش در سازمان انرژی اتمی به دست میآورد با نمایندگان هیات دولت بحث میکرد. نعمتزاده معتقد بود با پیشرفت 60 درصدی کار نیروگاه بوشهر حتی بدون قرارداد هم تا دو سال سود دارد، اما طرف مقابل به عکس این موضوع اعتقاد داشت. نعمتزاده نتوانست مانع از توقف فعالیتهای پروژه بوشهر شود و سرانجام در یکی جلسات تصویب شد که کار احداث نیروگاه اتمی بوشهر متوقف شود: «غیر از من یک نفر دیگر که نامش خاطرم نیست اعتراض کردیم و من در آنجا خودم با آقای سحابی درگیر شدم و گفتم حرام باشد این حقوقی که شما از سازمان انرژی اتمی میگیرید و بر علیه آن صحبت میکنید»!
با روی کار آمدن بنیصدر و انتخاب شهید رجایی به سمت نخستوزیری، رجایی از نعمتزاده برای تصدی پست وزارت صنایع دعوت به عمل آورد: «دو تایی با هم بودیم. خدمتشان عرض کردم این کار شما از دو حال خارج نیست یا از کار من در وزارت کار راضی هستید که بگذارید همان جا بمانم چون بالاخره یک کاری را شروع کردیم. اگر هم راضی نیستید چرا دعوت مجدد به کار در اینجا میکنید؟ ایشان گفت من دیدم شما در 10 ماهی که در وزارت کار فعال بودید همهاش به دنبال راهاندازی صنایع بودید و خیلی علاقهمند بودید که این چرخها راه بیفتد. بنابراین من به این جمعبندی رسیدهام که شما به صنعت بیایید. دوم فرمودند من با سید مشورت کردم ایشان تایید کردند که شما باشید. خدا رحمت کند آقای رجایی را و هم مرحوم شهید بهشتی را. سید اصطلاح خودمانی شهید بهشتی بود».
در آن زمان نزدیک به 500 تا 600 حوزه صنعت بلاتکلیف بود یا مصادره شده بود و دولت آن را اداره میکرد که یا بدهکاری زیاد داشتند یا مشمول بند «ج» برای دولتی شدن شده بودند یا بینابین و یا سرانجام مشمول بند «پ» بودند که باید تعیینتکلیف میشدند. به خاطر همین نیازها نعمتزاده و همکارانش، اساسنامه «سازمان صنایع ملی» را تدوین و این صنایع را در دل وزارت صنایع متمرکز کردند. این سازمان جوان خود باید 500 تا 600 صنعت زیر مجموعهاش را اداره میکرد که کار بسیار سختی بود. علاوه بر این مشکلات مالی صنایع کماکان وجود داشت و از همه مهمتر تکلیف روش اقتصادی جدید کشور هنوز مشخص نبود. عدهای علاقهمند به سرمایهگذاری بودند ولی نمیدانستند چگونه باید سرمایهگذاری کنند و مقررات، حد و حدود و نگاه تئوریک حکومت جدید به این مساله و سایر مسائل اقتصادی مشخص نبود و به همین دلیل بود که نعمتزاده و دوستانش مطالعه بر روی «اقتصاد اسلامی» را آغاز کردند.
نعمتزاده معتقد بود که صنعت باید مستقل از سیاست باشد و علیرغم دخالتهای خاصی که مایل بود که همه چیز سیاسی شود او مقاومت میکرد و در حد امکان اجازه نمیداد که این مسائل به صنعت منتقل شود. او معتقد بود که صنعت زبان و اصول خاص خودش را دارد و اگر سیاست بر صنعت و مسائل اقتصادی حاکم باشد قطعاً اقتصاد و صنعت زمین میخورد و این نقطهنظر او یکی از محلهای اختلاف در دولت وقت بود. او در دولت شهید رجایی، مدتی هم به عنوان معاون اجرایی رئیس جمهور به حضورم درکابینه ادامه داد.
نعمتزاده در آن دوره، مسؤولیت دیگری هم داشت و پس ازتغییراتی که درسال 1360 درکابینه رخ داد، مهندس میرحسین موسوی، که معاون نخستوزیر و رئیس سازمان برنامه و بودجه بود از نعمتزاده به عنوان مدیرکل برنامهریزی طرحهای زیربنایی و تولیدی و مشاور خود استفاده میکرد.
نعمتزاده در آنجا هم به تلاشهای خود برای رسیدن به یک مدل اقتصادی اسلامی ادامه داد اما نظرات مختلف و بلاتکلیفی و اختلافاتی که بود مانع از آن میشد که بتوان در آن مقطع به یک مشی واحد اقتصادی دست یافت: «واقعاً رویهها عجیب و غریب بود. مثلا یک وزیری بود که خرده میگرفت و میگفت اصلا برنامهریزی درست و شرعی نیست. خدا هر چه پیش بیاورد بهتر است. چرا میخواهی برنامهریزی کنی؟ میگفتیم نمیشود مثلا میخواهیم ببینیم سرانه فولاد چقدر است چقدر باید سرمایهگذاری شود میگفت نه اینها اصلا خوب نیست شرک است! میگفت اینها مغایر شعائر اسلامی است. شما معلوم است اعتقادت به خدا کم است! یعنی ما این نوع افکار را داشتیم. تازه این آدم تحصیلکرده بود، مهندس بود»!
از دیگر ویژگیهای نعمتزاده در آن دوره، مخالفتش با اقتصاد دولتی بود. هرچند او عضوی از دولت محسوب میشد، اما از همان زمان با دخالتهای بیمورد دولت در امور اقتصادی مردم مخالفت میکرد. علاوه بر این او از همان سالهای نخست انقلاب،علاقهمند بود که تکلیف اصل 44 قانون اساسی زودتر روشن شود: «ما در دولتهای قبل بارها عرض کردیم که این که اصل 44 میگوید حدود این را قانون تعیین میکند خوب بیایم قانونش را بنویسیم. میگفتند آقا ما را رها کنید! ول کنید»!
نعمتزاده سوابق مدیریت نظامی را هم در کارنامه فعالیتش ثبت کرده است. سرهنگ محمد سلیمی وزیر دفاع کابینه میرحسین موسوی (که بعدها با ارتقاء درجه به سمت فرماندهی کل ارتش جمهوری اسلامی ایران رسید)، اصرار کرد که نعمتزاده به سازمان صنایع دفاع برود تا برای این صنایع برنامهریزی کند. نعمتزاده در 3 دوره به تناوب در سازمان صنایع دفاع به عنوان عضو هیات مدیره این سازمان و در عین حال درسمت معاون مدیرعامل به فعالیت پرداخت.
دوره اولی که نعمتزاده به سازمان صنایع دفاع رفت، شهید چمران هم آنجا فعالیت میکرد. او و چمران از آمریکا با هم آشنا بودند: «ایشان زنگ زد گفت فلانی شنیدم شما آنجا هستید. ما اینجا مشکل داریم. هیچی نداریم عرض کردم آلیاژ برای تولید سولفات اشکال دارد داریم رویش کار میکنیم تا حد استاندارد شود. اما چمران گفت آقا اینها را ولش کن ما اینقدر دستمان خالی است که شما یک قوطی کمپوت پیدا کنید و تویش مواد انفجاری بریزید برای ما بفرستید وضع ما این است! الان وقت این نیست که دنبال آلیاژ بروید»!
نعمتزاده در آن دوره، مسوول جنگافزار و مهمات شد. تمام طرحهای عمده نظامی خوابیده و پیمانکاران خارجی که کلید را در دست داشتند، رفته بودند. به همین دلیل او به سراغ مشاوران ایرانی رفت و نیروهای فنی تشکیل داد و توانست تمام پروژههای مدنظرش را فعال کند. راهاندازی چند پروژه متوقف و نیمهتمام در پارچین، باروتسازی و ساخت تسلیحاتی مثل کاتیوشا از فعالیتهای نعمتزاده در این دوره است. برای نخستین بارکاتیوشا در آن دوره تولید شد. تلاش برای تولید «لانچرهای خمپارهانداز» هم که با کمک مهندسان ایرانی در این دوره آغاز شد در سالهای بعد به ثمر نشست.
نعمتزاده در دوره دوم حضور در صنایع دفاع، مسوولیت صنایع هوایی را عهدهدار شد و هواپیماسازی اصفهان را فعال کرد. توسعه ساها (پشت اکباتان) و تعمیر جنگندهها نیز از دیگر برنامههای او بود. هواپیماسازی اصفهان از کارهایی بود که کسی فکر نمیکرد به سرانجام برسد، اما رسید. ساخت خود هواپیما هم شروع شد و به علاوه دو نفره کردن کابین هواپیمای 5F !
هواپیمای 5F یک هواپیمای جنگنده یک نفره بود. شهید تیمسار ستاری که معتقد بود برای آموزش خلبان 5F و14F هواپیماهای کوچک کافی نیست و باید دو کابین برای آنها در نظر گرفته شود که استاد خلبان و شاگرد با هم باشند. به همین دلیل، نعمتزاده و مهندسان زیرمجموعه او 5F جدیدی طراحی کردند که دو نفره بود! تقریبا تمام این هواپیما به جز بال و دهنه جلو، همهاش عوض شد. این، در آن زمان از کارهای واقعاً برجسته فنی به شمار میرفت.
او از سال 1364 مدتی به عنوان رئیس هیات مدیره و مدیرعامل شرکت توانیر فعالیت کرد.
در دولت آیتالله هاشمی رفسنجانی نعمتزاده 8 سال به عنوان وزیر صنایع فعالیت کرد. در آن دوره چند هدف مشخص دنبال میشد. یکی بازسازی ویرانیهای حاصل از جنگ بود. تقریباً تمام صنایع مادر جنگ از بین رفته بود. در طول جنگ در خیلی از بخشها سرمایهگذاری جدیدی در کشور انجام نشده بود. دولت گرفتار جنگ بود و خودش پول نداشت سرمایهگذاری کند و علاوه بر این نمیخواست سرمایهاش را به خطر بیاندازد. خیلی از صنایع حیاتی کشور از بین رفته بود و یا مثل صنعت سیمان به تناسب نیازهای کشور از ابتدا ایجاد نشده بود؛ اما با تلاشهایی که شد، در پایان دوره چهارساله دوم ریاستجمهوری آیتالله هاشمی رفسنجانی علاوه بر تامین نیاز داخل ایران توانست 2 میلیون تن هم سیمان صادر کند.
وقتی در دوره دوم ریاستجمهوری هاشمی رفسنجانی، وزارت صنایع سنگین با وزارت صنایع ادغام شد، تولید خودروی کشور زیر 5 هزاردستگاه بود. هرچند نعمتزاده وقتی صحبت از 500 هزار دستگاه خودرو در سال را کرد، خیلیها به او خندیدند، اما نعمتزاده توانست با برنامهریزی، طی 4 سال، تولید خودرو را در کشور به 200 هزار دستگاه برساند.
در سال 1376 که دولت آقای خاتمی روی کار آمد جایی در کابینه به او داده نشد. کسی که از اول انقلاب در بالاترین ردههای مدیریتی صنعت کشور کار کرده و آخرین سمتش نیز وزارت صنایع بود. ولی وقتی زنگنه مدیریت شرکت ملی صنایع پتروشیمی را به او پیشنهاد کرد بی هیچ ادعایی این مسولیت را به عهده گرفت و و عهدهدار یکی از حیاتیترین و مهمترین پروژههای اقتصادی کشور، یعنی پروژه مهم پارس جنوبی یا همان عسلویه شد.
روزی که او به عسلویه رفت، عسلویه فقط 2 تا 3 خیابان داشت: «هیچ امکاناتی نداشتیم ظهر که شد بچهها گفتند این نزدیکی یک پادگان نیروی هوایی است. برویم آنجا ناهار بخوریم. رفتیم در آنجا ناهار میهمان آنها شدیم بعد همان طور که در محوطه قدم میزدیم دیدم منازلی است که در و پنجرههایش شکسته. فرمانده پادگان گفت اینجا قبل از انقلاب تبعیدگاه بوده، افراد را میفرستادند اینجا. بعد از انقلاب دیگر رها کردند. گفتیم میشود اینها را در اختیار ما بگذارید؟ گفتند چرا؟ گفتیم ما هیچ جا را نداریم. اینجا را در اختیار ما بگذارید تازه اجاره هم میدهیم. موافقت کردند. 20 تا از اینها هر کدام 2 تا 3 اتاق خواب داشت واقعا در و پنجرههایش شکسته بود خانهها خیلی کثیف رها شده بود. رفتیم 20 تا از اینها را یک قولنامه نوشتیم و دادیم فرمانده اصلی تایید و بازسازیشان کردیم. اولین کارمان این بود. بعد بقیه را تا 50 واحد یعنی همه را گرفتیم و به این ترتیب در عسلویه اقامت کردیم».
گزافه نیست اگر گفته شود هرچه که امروز در عسلویه داریم و صادرات کشور از قبل این قطب صنعت به شش میلیارد دلار بالغ شده همه و همه حاصل کار و زحمات این مرد بزرگ است.
[+]
با پایان یافتن دوره 8 ساله خاتمی و روی کار آمدن محمود احمدینژاد، وقتی سید کاظم وزیری هامانه به عنوان وزیر نفت برگزیده شد، نعمتزاده، به رغم میل باطنیاش، و با اصرار شخص وزیر از پتروشیمی به شرکت پالایش و پخش فراوردههای نفتی رفت تا وضعیت بحرانی بنزین و پالایشگاهها را سروسامان بدهد.
تیرماه سال 86 در ایران، سرآغاز حرکتی بزرگ در بخش انرژی کشور بود که با جنجالی کوتاهمدت شروع شد. از آن زمان بود که طرح سهمیهبندی سوخت با ارائه کارتهای هوشمند سرانجام با اصرار مجلس وارد فاز اجرایی خود شد.
هر چند محمدرضا نعمتزاده به عنوان یک مدیر از ابتدای انقلاب در عرصههای مختلف فعالیت کرده است، اما مسوولیت او در کسوت مدیرعامل شرکت ملی پالایش و پخش فرآوردههای نفتی شاید به دلیل اهمیت فوقالعاده موضوع سهمیهبندی بنزین، از تمام فعالیتهای او نمود بیشتری پیدا کرد، چرا که این موضوع از مهمترین مسائل مرتبط با زندگی روزمره مردم بود و باید تدابیر اجرایی آن به شکل مطلوبی تدارک دیده میشد.
نعمتزاده تا 23 مهرماه 87، به عنوان معاون وزیر نفت و مدیرعامل شرکت ملی پالایش و پخش فرآوردههای نفتی، به فعالیت ادامه داد اما به ناگهان، غلامحسین نوذری که پس از وزیری هامانه دومین وزیر نفت دولت نهم لقب گرفته بود، از نعمتزاده خواست که در اجرا نباشد! احتمال تغییر نعمتزاده البته از مدتها پیشتر مطرح بود، اما خبر غیر رسمی این تغییر که پیش از این در محافل سرانجام با حکم وزیر نفت در 23 مهرماه 87 قطعی شد و مسئولیت نعمتزاده از معاونت به «مشاور ارشد وزیر نفت» در این وزارتخانه پر اهمیت تقلیل یافت.
پدر پتروشیمی ایران، چند ماهی هم با عنوان مشاور ارشد وزیر نفت، در طبقه پانزدهم این وزارتخانه، روزگار گذراند، تا در یک حرکت ناگهانی دیگر، روابط عمومی وزارت نفت روز هفتم اردیبهشتماه سال 88 با انتشار یک اطلاعیه کوتاه اعلام کند که «ماموریت مهندس محمدرضا نعمت زاده در وزارت نفت از صبح امروز (دوشنبه 7 اردیبهشت) پایان یافته و وی به نهاد ریاست جمهوری باز میگردد»! [+]
اما چه چیز باعث شد که نعمتزاده اینچنین مورد بیمهری قرار گیرد؟ برای پاسخ دادن به این پرسش باید به عقب بازگردیم.
برای مطالعه ادامه مطلب اینجا کلیک کنید [+]
تو یک افسونگری ، ....
لا لا لا لالای
{مطمئنم درج نميكنم}
آقای نعمت زاده مرد بزرگی است ومن آینده نگری و درایت ایشان را در ارتباط با توسعه دانشگاهها در زمینه صنعت نفت وگاز وپتروشیمی شاهد بوده ام.حیف است که از وجود چنین دریاهای تجربه محروم شویم.البته دیکته ننوشته غلط ندارد و ایشان نیز این تجارب را ارزان به دست نیاورده اند.خواهش می کنم قدر چنین سرمایه هایی رابدانید.امثال ایشان انگشت شمارند.
دعا میکنیم نعمتزاده، نتیجه زحماتش رو اونطور که لایقشه، دریافت کنه و کسی خستگی رو به تنِ این مدیرِ شایسته نذاره :)