کد خبر: ۱۱۸۶۲۵
تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱۳۸۹ - ۰۹:۳۲

چین و آمریکا؛ متحدان مظنون

محمد زارع
آفتاب‌‌نیوز : آفتاب- محمد زارع*: در مورد اهمیت تغییرات رخ داده در سمت‌و‌سوی نظم بین‌المللی به‌خصوص پس از فروپاشی دیوار برلین، باید بیان داشت که اتحاد 2 آلمان مهم‌تر از هم‌گرایی در اتحادیه اروپا، فروپاشی اتحاد شوروی مهم‌تر از اتحاد دو آلمان و خیزش چین نیز مهم‌تر از فروپاشی اتحاد شوروی بوده است.
 
امروزه خیزش چین «دیگی از تشویش و نگرانی» را در بین کشورهای مختلف به‌خصوص آمریکا ایجاد کرده و باعث شده‌است که این نقش جدید نه‌تنها به‌دقت به وسیلۀ قدرت‌های بزرگ و منطقه‌ای، بلکه به‌طور گسترده‌ای در محافل علمی و آکادمیک مورد بحث و بررسی قرار بگیرد. 

نظریه‌پردازان روابط بین‌الملل پیش‌بینی می‌کردند که دولت‌ها علیه قدرت مسلط موازنه خواهند کرد، اما تاکنون چنین اتحادی علیه قدرت آمریکا اتفاق نیفتاده است. البته باید دانست که نبود اتحاد موازنه‌ای علیه آمریکا، لزوماً به این معنی نیست که هیچ دولتی استراتژی موازنه را دنبال نمی‌کند. در این رابطه کنت والتز به بهترین شکل می‌نویسد: «طبیعت از خلاء متنفر است، همان‌گونه که سیاست بین‌الملل از قدرت بدون موازنه». 

برخی از آمریکایی‌ها دارای دیدگاه رئالیسم تهاجمی بوده و معتقد به برخورد منافع قدرت‌های موجود و قدرت‌های در حال ظهور هستند. آنها بر این باورند که ایالات متحده یک قدرت وضع موجود است و چین نیز یک قدرت در حال ظهور است که با پیشرفت‌های اخیر به‌خصوص در زمینه اقتصادی و افزایش توانمندی نظامی داخلی، از پتانسیل زیادی برای تهدید منافع آمریکا برخوردار شده است.
 
چنین تفکری در گزارش‌های سال 2001 پنتاگون نیز آشکارا مشخص شده و قید گردیده است که اگرچه ایالات متحده در آینده نزدیک با یک رقیب جدی مواجه نخواهد بود، اما این پتانسیل برای قدرت‌های منطقه‌ای به‌خصوص چین وجود دارد که ظرفیت‌های خود را توسعه داده و ثبات مناطقی که آمریکا در آن‌ها منافع حیاتی دارد را تهدید کند. 

بر اساس این دیدگاه، روابط چین و ایالات متحده در واقع یک بازی با حاصل جمع صفر است، یعنی آنچه برای چین خوب است، برای ایالات متحده بد است و بالعکس. به‌عبارت دیگر، این دیدگاه معتقد است که خیزش چین یک خیزش بی‌خطر نبوده بلکه یک چالش خطرناک برای برتری آمریکا است. بنابراین دولت آمریکا باید از سیاست مهار و بازدارنده علیه چین استفاده کند.
 
تلاش‌های آمریکا مانند تقویت اتحاد نظامی با ژاپن، توسعۀ پیوندهای نظامی با همسایگان چین، حضور در آسیای مرکزی و فروش تسلیحات به تایوان و تقویت حضور نظامی خود در گوام، عناصری از استراتژی کلان آمریکا برای مهار چین هستند. 

علاوه‌بر این باید گفت که قدرت ایالات متحده نامحدود نیست و این کشور به‌تنهایی نمی‌تواند بار رهبری جهان را به دوش بکشد و بنابراین در این راه و به‌منظور حل چالش‌های امنیتی در جهان معاصر، به سایر قدرت‌های بزرگ و به‌خصوص چین احتیاج مبرم دارد. لذا همگرا کردن چین در نظم نوین بین‌المللی و مسئولیت‌پذیر کردن این کشور با دادن نقش‌های بیشتر در حل معادلات جهانی، امری است که از ارجحیت بیشتری نسبت به مهار و برخورد مستقیم برای ایالات متحده برخوردار است. این امر همچنین احتمال هماهنگی‌های بیشتر بین چین و آمریکا (G2) را بیشتر از گذشته باعث خواهد شد. (البته این سیاست برای چین و خیزش صلح آمیز آن نیز مفید ارزیابی می‌شود). 

تجارب تاریخی نشان داده است که ظهور قدرت‌های بزرگ جدید معمولاً تاثیرات بی‌ثبات کننده‌ای بر سیاست بین‌الملل داشته است؛ چراکه در چنین شرایطی تطبیق منافع قدرت‌های بزرگ و نوظهور با هم، به دلیل تغییر در وزن این بازیگران، بسیار مشکل می‌نماید و این آن چیزی است که این دو بازیگر (آمریکا و چین) را تبدیل به متحدان مظنون کرده است. بازیگرانی که در عین داشتن منافع و علایق امنیتی مشترک، همواره نسبت به تغییرات در سلسله مراتب قدرت چه در سطح منطقه‌ای و چه در سطح بین‌المللی هراسناکند. 

به‌هر‌حال دولت‌های در معرض تهدید می‌توانند هم به موازنۀ داخلی (افزایش توانمندی‌های نظامی و اقتصادی) و یا به موازنۀ خارجی (ایجاد اتحادهای نظامی) و یا هردو متوسل شوند. امروزه دانش روابط بین‌الملل بین موازنۀ سخت و نرم تفاوت قائل می‌شود. موازنه سخت با دنبال کردن اقدام نظامی سنتی و اتحادهای رسمی انجام می‌شود و موازنۀ نرم نیز بر اقدام نظامی محدود، مانورهای مشترک یا همکاری در نهادهای منطقه‌ای و بین‌المللی تمرکز دارد. استفن والت می‌نویسد که موازنۀ نرم، تنظیم آگاهانۀ کنش دیپلماتیک به‌منظور به‌دست آوردن نتایجی بر خلاف میل قدرت مسلط‌ است. بر اساس این تعریف می‌توان گفت که موازنۀ نرم محدود کردن ایالات متحده در تحمیل خواسته‌هایش به دیگران است. 

امروزه استراتژی کلیدی پکن عناصری از موازنۀ داخلی و موازنۀ نرم خارجی را با هم ترکیب کرده است. استراتژی موازنۀ داخلی مستلزم تسریع رشد اقتصادی و مدرن شدن در امور نظامی است و استراتژی موازنۀ نرم خارجی نیز به شرکت در پیمان‌های چند جانبه از طریق شکل دادن به اتحادهای بین دول، مربوط می‌شود. 

استراتژی موازنۀ داخلی برای افزایش قدرت نسبی چین و پر کردن شکاف قدرت با ایالات متحده طراحی شده است و استراتژی موازنۀ نرم نیز برای محدودسازی، خنثی و تضعیف دامنۀ عمل ایالات متحده طراحی شده است. در مجموع می‌توان گفت که انتظار ارائۀ رفتار به شکل موازنۀ سخت از جانب چین، حداقل تا 2020 ، یک امر منتفی است و آنچه را که چین امروزه به عنوان واقعیت درک می‌کند، شکاف قدرت خود با آمریکا است که پکن را به سمت اتخاذ استراتژی همراهی و موازنۀ نرم در برابر آمریکا که یک سیاست فاقد حساسیت است، سوق داده است.

* پژوهشگر مسائل بین‌المللی
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین