کد خبر: ۱۳۰۳۴۳
تاریخ انتشار : ۱۶ تير ۱۳۹۰ - ۲۱:۰۵

دست‌نوشته منتشر نشده تختی در سال‌های پایانی قهرمانی

آفتاب‌‌نیوز : آفتاب- مهدی خرم دل(آینده): بسیاری از مردم هنوز وقتی او را تنها می‌یابند، امضاء و عكس یادگاری می‌خواهند و هنوز برخی صاحبان رستوران نمی‌گذارند دست در جیبش كند. اما دیگر سوت پایان برایش به صدا درآمده و به جز برخی رفقایش كه می‌گویند در اوج خداحافظی كن، برخی اوقات نگاه‌های گزنده یا حرف‌های درگوشی را می‌شنود كه «نمی‌خواد خداحافظی كنه. بسه دیگه. پیر شده». این عبارات نصیب هركسی نمی‌شود، باید در ورزش یلی باشی تا سر پیری بتوانی دوام بیاوری و این غرغرها را سی و چند سالگی بشنوی. و الا همان دوران جوانی با پیراهن تیم ملی الوداع خواهی گفت.

عباس جدیدی را با دوبنده كشتی شاید هنوز در یادها داشته باشیم، چه یلی بود آن دوران كه در سنگین وزن كشتی آزاد برای ایران می‌‌جنگید و اگرچه همیشه قهرمان نبود، اما دست خالی هم تشک كشتی را ترک نمی‌كرد و زنگ پایان وقت قانونی كشتی كه به صدا در می‌آمد، عباس یک جایی روی سكوها داشت. قهرمانی جهان 98 كه در دوازده هزار نفری آزادی تهران برگزار شد، روزهای اوجش بود و همان روزها بعضی نوشتند یا روی شانه عباس زدند كه پسر وقت خداحافظی‌ات رسیده و عده‌ای در صف هستند كه جایت را بگیرند. او می‌خواست نقره‌ای كه در المپیک آتلانتا گرفته بود، در سیدنی به طلا مبدل كند، اما سال قبل از المپیک و در جهانی آنكارا برنز گرفت و در المپیک 2000 بهتر از چهارمی نصیبش نشد و در آخر مقابل علیرضا رضایی مغلوب گشت و مجبور به وداع از تیم ملی شد؛ عباس باید همان 98 چهارگوشه تشک را می‌بوسید.

علی دایی كه امروز مربیگری می‌كند، شاید برجسته‌ترین قهرمانی باشد كه نتوانست از پیراهن تیم ملی دل بكند و اگرچه بسیاری از افتخارات را برای سال‌های متمادی در كارنامه خود ثبت كرد اما شخصیتش خرد شد و با تحقیر فراوان و پس از صدها كاریكاتور كه برخی حقیقتاً توهین‌آمیز بود، مجبور به وداع با تیم ملی شد و این وداع دیرهنگام لطمه جدی به محبوبیتش میان هم‌دوره‌ها و عموم مردم زد. هنوز از روزگاری كه به علی دایی پاس نمی‌دادند و تیم ملی فوتبال فلج شده بود و در نهایت پایان نه چندان شیرینی در آخرین حضورش در جام جهانی داشت، خاطراتی هست. دایی اشتباه كرد و تاوان اشتباهش را خودش به مردم احساسی ایران داد.

حسین رضازاده هم وضعش بی‌شباهت به رفیقش علی دایی نبود و سال 2006 كه هم قهرمان بازی‌های آسیایی دوحه شد و هم در جهانی سانتادومینگو گردن‌آویز طلا به سینه‌اش چسبید، برخی اطرافیانش توصیه كردند كه پیراهن یا ابالفضلش را ببوسد و با دنیای قهرمانی وداع كند. اما حسین یک طلای المپیک دیگر می‌خواست تا با سه نشان زرین به عنوان پرافتخارترین قهرمان تاریخ ایران نامش ثبت شود، اما با آنچنان حواشی و مصائبی روبرو شد كه در نهایت به شكلی نه چندان مطلوب مجبور به وداع از تیم ملی شد. رضازاده دیر دریافت كه او نیز همچون دایی دیر زمانی را برای وداع در نظر گرفته و باید در اوج و روی سكو، وزنه‌ها را می‌بوسید و كنار می‌رفت.

علیرضا حیدری باهوش‌تر از رضازاده بود، اما او هم باید پس از قهرمانی در بازی‌های آسیایی دوحه 2006 با دوبنده تیم ملی خداحافظی می‌كرد و دوبنده‌اش را مثل برخی قهرمانان به میان هوادارانش پرتاب می‌كرد، اما علیرضا هم ماند. حیدری هم لابد مدال طلای المپیک را می‌خواست اما در روزگاری كه میان مربیگری و قهرمانی غوطه‌ور بود، ابتدا مجبور به دل كندن از صندلی كنار تشک شد و پس از آن با پیروزی در انتخابی تیم ملی و در روزگاری كه دوران فرودش فرارسیده بود، به یک‌باره در مقابل دیدگان حیرت‌زده یزدانی‌خرم خداحافظی كرد. او اگرچه با این هوشمندی باعث شد چنین تعبیر شود كه در اوج دوران قهرمانی وداع كرده، اما همگان می‌دانستند عرصه برای قهرمانی مرد شش مداله كشتی آزاد ایرانی در جهان تنگ شده و بسیاری گفته بودند، كاش علیرضا در همان دوحه، پایان قهرمانی را تجربه می‌كرد.

از اینها كه بگذریم، برخی وداع هم كرده‌اند، اما دوباره به صحنه قهرمانی بازگشته‌اند كه شاید نمادش امیررضا خادم باشد كه در دوران نمایندگی مجلس در پی بازگشت به تیم ملی بود. خادم كه دو نشان برنز المپیک داشت، می‌دانست شانس چندانی برای قهرمانی ندارد. اما پنجمین حضورش در المپیک، ركوردی در تاریخ ورزش بود و همین باعث شد در آن دوران به صحنه بازگردد و برای شركت در المپیک آتن تلاش كند. مسأله‌ای كه نه تنها با نقدهای تند افكار عمومی روبرو شد، بلكه سیاسیون و نمایندگان مجلس نیز امیررضا را به نقد گرفتند كه شان نماینده مجلس چنین نیست اما گوش قهرمان بدهكار نبود تا اینكه پس از شكست مقابل مجید خدایی در یک تورنمنت بین‌المللی در تركیب تیم ملی قرار نگرفت و برای همیشه به ورزش حرفه‌ای خاتمه داد؛ خادم وقت مناسب خداحافظی كرده بود اما اشتباه كرد كه بازگشت.

آخرین اشتباه را شاید بتوان به پای آرش میراسماعیلی نوشت. هادی ساعی، امیررضا خادم و بسیاری از رفقایش به آرش گفتند كه به میدان بازنگردد. اما آرش هم دلش می‌خواست در المپیكی دیگر شركت كند. آرش كه برخلاف بسیاری از قهرمانان صاف است و به قول معروف رو بازی می‌كند، با دو قهرمانی جودو جهان و دو عنوان سومی جهان، پرافتخارترین جودوكار تاریخ ایران محسوب می‌شود و هیچ كس نمی‌تواند توانایی‌های ذاتی‌اش را به نادیده انگارد. او حتی دیرتر از موعد وداع كرد اما هنوز وقت خوبی بود و بسیاری به او گفتند كه انتخاب درستی داشته، اما به تحریک و درخواست اهالی جودو، آرش به صحنه بازگشت و همان اتفاقی برایش افتاد، كه برای دیگر قهرمانان شاخص رخ داد. او همچون دیگر ملی‌پوشان در چند میدان ناكام ماند. اما آنچه به چشم می‌آمد، ناكامی او بود و نه سایر جودوكاهای تیم ملی و در آخر آرش كنار گذاشته شد و جای تعجب نداشت كه قهرمان قلبش بگیرد.

اینها همه غرغرها را شنیده‌اند و همه نگاه سنگین آنهایی كه تصور می‌كردند كه باید زودتر میدان را خالی كنند، تجربه كرده‌اند. اما آیا مردمی كه درباره جدیدی، دایی، رضازاده، حیدری، خادم و میراسماعیلی قضاوت می‌كنند، توان درک احوالات یک قهرمان را دارند. كافی است برای درک آنها در ورزشگاهی كه هزاران نفر برای دیدنت نشسته‌اند، پنجاه سانتیمتر از زمین فاصله بگیری و در مرتفع‌ترین نقطه سكوی قهرمانی بایستی تا دریابی چرا یک قهرمان حاضر است جانكاه‌ترین تمرینات را در اردوهای سنگین سپری كند و خود را تا سر حد مرگ در فشار روحی و روانی قرار دهد و طعنه‌های گزنده مردم را نیز به جان بخرد كه یک بار دیگر و فقط یک بار دیگر آن بالا باشد. حال اگر قرار باشد سكو در المپیک مستقر شود، دیگر جان چه ارزشی برای قهرمان دارد؟

قضاوت صحیح درباره دشواری دل كندن قهرمان با پیراهن تیم ملی به همان میزان دشوار است كه قضاوت درباره دل كندن عاشق از معشوق برای كسی كه عشق را تجربه نكرده. چه كسی انگشت‌های كج و معوج میراسماعیلی كه ده‌ها بار شكسته یا دست و پای حیدری كه بارها شكسته دیده و اصلاً آنهایی كه خودشان را در جایگاه قاضی می‌گذارند، آیا حاضرند چند ده بار انگشت‌هایشان یا بخش‌هایی از بدنشان را بشكنند و هر بار پس از شكستنش و بهبود، ماجرا تكرار شود و در آخر جایگاهی كه به سختی به دست آورده‌اند را از دست بدهند؟ اینها مسائلی است كه تنها قهرمانی در سطح جدیدی، دایی، رضازاده، حیدری، خادم و میراسماعیلی می‌توانند درباره‌اش قضاوت كنند و چه خوب كه خودمان را مطلع و آگاه به همه شرایط و جوانب و در مقام قاضی قرار ندهیم و قهرمانان‌مان را كه هنوز نوستالژی طعم طلای جهان زیر دندان‌هایشان تازگی دارد، گوشه رینگ قضاوت با یک آپركات محكوم نكنیم.

هرچند بودند اشخاصی كه روزگاری تا آخر خط در پی مدال نمی‌دویدند، اما نباید توقع داشت همه چون او باشند و بتوانند ظاهر دل‌فریب افتخار به سادگی وداع كنند. «غلامرضا تختی» نماد این تفكر بود؛ تفكری كه می‌گوید قهرمانی همچون تابستان و موعد برداشت محصول فصلی دارد و در انتهای فصل، نمی‌توان، مقابل برگ‌ریزان ایستاد و میوه داد. درخت باید بداند برگ‌ریزانش آمده و پس از آن نیز خزان می‌رسد و همین تفكرات بی‌نظیر بود كه تختی را تختی كرد؛ تفكراتی كه هنوز بخش وسیعی از آن بازخوانی نشده كه اگر بازخوانی شود، عمق نگاه پهلوان بیش از اینها برای مردم هویدا خواهد شد. تختی در 14 سال حضور در عرصه قهرمانی همواره اوج‌نشینی معیار ادامه حضورش در میدان قهرمانی بود و حتی زمانی كه محمدرضا پهلوی از او خواست تا از دنیای قهرمانی خداحافظی كند، او كه همچنان در اوج بود، نپذیرفت تا شاه مخلوع به شدت از پاسخ تختی برآشوبد.

بر این اساس سندی منتشر می‌شود كه «زنده یاد غلامرضا تختی» در تقویمش در سال 1340 مصادف با 1961 در دفترچه یادداشتش نوشته است. تختی بزرگ در این یادداشت نوشته است: «1- در صورتی كه در مسابقات جهانی ژاپن اول نشوم دیگر كشتی نخواهم گرفت. 2- اگر چنانچه اول شوم، تا المپیک توكیو، بعد از سال آینده كشتی خواهم گرفت.» و این سند به خوبی نشان می‌دهد تختی برخلاف بسیاری از پیشینیان و آیندگانش كه قهرمانی جهان را تجربه كرده بودند، حتی برای وقت وداعش از دنیای قهرمانی نیز برنامه داشت و در طمع مدال نمی‌خواست تا آنجا كه ممكن است، خودش را به آب و آتش بزند و در نهایت چهره‌اش بر اثر اصرار در حضور روی تشک، كشتی نزد دوستدارانش تخریب شود و این هشیاری بالای تختی و همچنین منش پهلوانی‌اش را نشان می‌دهد.

تختی در مسابقات قهرمانی جهان یوكوهامای ژاپن كه سال 1961 برگزار شد، قهرمان شد و به كشتی گرفتن ادامه داد و در قهرمانی جهان تولدو 1962 با آنكه از 87 كیلوگرم به رده 96 كیلوگرم رفته بود، باز هم نایب قهرمان جهان شد. اما یک سال دوری تختی از كشتی باعث شد، او در المپیک 1964 توكیو كه آخرین میدان در نظر گرفته شده تختی برای خودش بود، نتواند سكونشین شود و چهارمین مدال المپیكی‌اش را به دست آورد و با شكست از احمد آئیک ترک و مساوی با سعید مصطفائف بلغار به مقام چهارم قناعت كرد و آهسته آهسته از میدان كشتی كناره گرفت. تختی عیار خودش را با اصرار بر ماندن در میدان پس از این پایین نیاورد و تلاش نكرد تا المپیک بعد بماند و در طمع یک مدال المپیكی دیگر ادامه دهد. كاش قهرمانان پس از او و قهرمانان این دوران و پس از این نیز مشی تختی را پیش بگیرند و در اوج بمانند. {$old_album_130343}
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین