نقدها در باره قسمت اول از یادرفته از مشکلات فنی گفته بودند و از نقایص داستانی سریال. اما حالا که ۴ قسمت از این سریال منتشر شده آن را با ویدئوهای اینستاگرامیمقایسه کردهاند. از یاد رفته مثل ساخته پیشین سازندهاش، «مرداب»، یک سریال معمایی است که گرچه نقص و ایراد کم نداشت،، اما هیچ وقت این تعداد نقد منفی نگرفت. برزو نیک نژاد در از یاد رفته داستان پسر جوانی را روایت میکند که پس از سالها زندگی معمولی با مادرش تازه با خانواده ثروتمند پدرش آشنا میشود، در حالی که در بیست و چند سالگیاش هیچ چیزی از گذشته اش مثل دلیل مرگ پدرش و حتی مکان دفن او اطلاعی ندارد. نیک نژاد پیش از این که ازیادرفته را بسازد سریالهای طنز موفقی برای تلویزیون ساخته بود. از جمله سه فصل سریال دودکش را نوشته بود و فصل سوم را کارگردانی هم کرده بود. همینطور دردسرهای عظیم که باعث شناخته شدن جواد عزتی و محبوبیت او بین تماشاگران شد. اما این موفقیتها هیچ وقت در شبکه نمایش خانگی برای نیکنژاد تکرار نشد. او سریالهای آفتاب پرست، مرداب و حالا ازیادرفته را برای پلتفرمها ساخت که بر خلاف سنت کاریاش در تلویزیون که در ژانر طنز کار میکرد، فقط آفتاب پرست کمدی بود که آن هم چندان مورد توجه قرار نگرفت. پیش از پخش گفته شده بود: «از یادرفته با داستانی عمیق و احساسی درباره حافظه، هویت و مبارزه با گذشته، یکی از برجستهترین سریالهای سال ۱۴۰۴ خواهد بود. کارگردانی هنرمندانه برزو نیکنژاد، بازیهای درخشان بازیگران و مضامین تأملبرانگیز، این اثر را به گزینهای ایدهآل برای علاقهمندان به درامهای روانشناختی تبدیل کرده است.»، اما با پخش اولین قسمت که از روی قاعده باید یکی از جذابترین قسمتها باشد تا بیننده را درگیر کند و وادارش کند قسمتهای بعد را هم تماشا کند، هیچکدام از این گفتهها در نقدهای مخاطبان و منتقدان دیده نمیشود. به جایش منتقدان از ایرادهای فنی آن گفتهاند و مخاطبان نوشتهاند انتظار سریال بهتری از برزو نیک نژاد داشتند.
سریال یا یک ویدئوی اینستاگرامی؟
پس از پخش ۴ قسمت منتقدان آن را ترکیبی از سریال ستایش، کلید اسرار و ویدئوهای اینستاگرامیتوصیف کردهاند: «رد ویدئوهای اینستاگرامیدر این سریال کاملا مشهود است. فیلمنامه، قصه و کارگردانی کاملا شبیه همین کلیپهایی است که در اینستاگرام دیده میشود و حس میکنید اگر همین بودجه را در اختیار بچههای اینستاگرام قرار دهید، دقیقا همین را میسازند.» منتقدی هم نوشته است: «باید این سریال را با کلیپهای اینستاگرامی مقایسه کنیم. سریالی که با داستان تخیلی و غیر واقعی هر سکانس آن بیشتر جنبه طنز دارد تا درام.»
منتقد دیگری هم با اشاره به این که نمیتوان نقد جدی در باره این سریال داشت و با یادآوری صحنه مهمانی معرفی مدیرعامل نوشته: «کارگردان حتی نتوانسته یک جغرافیا بسازد که مخاطب متوجه شود چه کسی از کجا وارد شده و چه فاصلهای با شخص دوم دارد و زاویه شان نسبت به هم چطور است.»
دیگری هم نوشته به سریالهایی مثل از یادرفته سریالهای صداوسیمایی گفته میشود و معتقد است حتی اگر از تلویزیون هم پخش میشد، مخاطب نداشت.
دیگری با اشاره به پیشینه نیک نژاد و موقفیت کارهای سالهای قبلش نوشته: «برزو نیک نژاد که سریالهای طنز خوبی برای تلویزیون ساخته در مرداب و به خصوص از یادرفته بسیار بد است. نمیشود باور کرد سریالی که بروز نیک نژاد آن را ساخته و نوید محمودی از نویسندگانش بوده و نیما اقلیما هم به عنوان مشاور فیلمنامه حضور داشته است، انقدر بد باشد.» منتقد بعدی از اشکالات فنی نه چندان کم سریال گفته و نوشته: «خط فرضی سادهترین چیزی است که هر مخاطبی که در باره سینما و تکنیکهای فنی آن خوانده باشد، با آن آشناست. چطور ممکن است کارگردان، کارگردان، منشی صحنه و تدوینگر در این سریال خط فرضی را به این شکل بد بشکنند؟»
تدوین بد هم یکی دیگر از مشکلات سریال است که منتقد بعدی از آن نوشته است: «میثم مولایی از بهترین تدوینکنندگان ماست که فیلمهای «غلامرضا تختی» ساخته بهرام توکلی و «تفریق» به کارگردانی مانی حقیقی را تدوین کرده و کارش عالی بوده است. اما در این سریال باورنکردنی است که در تدوین او انقدر ایراد وجود داشته باشد.» او همینطور از مشکل صداگذاری فیلم و تمرکز نداشتن صدای صحنه روی سوژه گفته است.
منتقد بعدی، اما مسئله اساسیتری را مطرح کرده است. او در باره سازوکار اقتصاد سریالهای پلتفرمها سئوال کرده و این که با وجود ضعفهای فراوان چرا سریالها شکست اقتصادی نمیخورند: «اقتصاد سریالهای شبکه نمایش خانگی چطور است؟ چطور است که در دیزنی و اپل تی. وی سریالهایی وجود دارند که شکست تجاری میخورند، اما در ایران نه؟ برای این که محور اقتصادی وی. او. دیهای خارجی مخاطب است و اهمیت سریال در دیده شدن و پسندیده شدن آن و مورد استقبال گرفتن از سمت تماشاگر. اما در مورد سریالهای ایرانی سودشان فقط در تولید است و این کاملا قابل تشخیص است. اگر اقتصادشان سالم و مهم بود با شکست خوردن ۴ تا سریال بعدیها را با کیفیت بهتری میساختند.» او پیشنهاد داده است به جای ساختن سریالهای ۲۰ قسمتی با کیفیت پایین پول آنها بین چند تا جوان تقسیم شود تا سریالهای ۵ قسمتی بسازند. با این کار فکرها و جهانهای جدید اجازه دیده شدن پیدا میکنند.
شخصیت عجیب پسری که هیچ چیز از گذشتهاش نمیداند
مخاطبان هم در شبکههای اجتماعی نظراتشان را در باره ازیادرفته منعکس کردهاند. یکی از تماشاگران به سریالهای خوب نیک نژاد اشاره کرده و نوشته از او انتظار سریال بهتری را داشته نه آنچه در اولین قسمت ازیادرفته دیده است. دیگری، اما ترکیب بازیگران را نکته مثبت سریال دانسته است. هم از این نظر که بازیگرانش همانهایی نیستند که در تمام سریالها و رئالیتی شوها دیده میشوند و هم این که با حضور حسین محجوب و مجید مظفری بازیگران خوب قدیمیهم در کنار جوان ترها هستند.
مخاطبی هم نوشته: «شهاب شخصیت عجیبی است. اول محکم ایستاده بود که پدربزرگش باید جواب سئوالهایش را بدهد وگرنه به مهمانی او نمیرود. بعد بدون جواب گرفتن، به مهمانی هم میرود. باز هم میگوید فقط جواب سئوالهایم را بده و با این که هیچ پاسخی نمیگیرد یک دست لوطیوار با پدربزرگ میدهد. طوری که انگار ۱۵ سال است با هم دوست هستند.»
کاربر دیگری، اما نوشته: «چرا زخم کاری و گنج قارون را با هم قاتی کردهاند؟ چرا دو باره دنیایی ساختهاند که باز همه پولدارها آدم بدی هستند و هرچه فقیر و مستضعف است، آدمهای خوبیاند؟ این ایدئولوژی را تا کی میخواهیم ادامه دهیم که آدمهای ثروتمند و موفق لزوما آدمهای بدی هستند؟» یک کاربر هم نوشته است: «در صحنهای فرهاد اصلانی با سنگ به پیشانی اش میکوبد تا بعدتر بگوید تصادف کرده است. اما چند سکانس بعد حتی زخم هم روی پیشانیاش نیست.» دیگری هم به منطق داستان اشاره کرده و نوشته: «چطور میشود کسی در ۲۷ سالگی اش نداند پدرش چطور مرده یا خانواده پدری اش را نشناسد؟»