از زمان درخشش او در سال ۲۰۰۰ با فیلم «منطقه امنیتی مشترک»، پس از چند ناکامی ابتدایی که بعید است هرگز پایشان به نقدهای سینمایی غرب باز شود، پارک چان-ووک به یکی از پیگیرترین و سرگرمکنندهترین کارگردانان امروز جهان بدل شده است. حتی اگر «من یک سایبورگ هستم، اما اشکالی ندارد» (۲۰۰۶) ـ که بهسختی میتوان از آن دفاع کرد ـ را هم به کارنامهاش اضافه کنیم، سبک پارک همواره در حال دگرگونی و صعود بوده است؛ چه از نظر مضمونی و چه از منظر تکنیکی. او هرگز به تکرار ایدههای پیشین یا درجا زدن در سطح بصری تن نداده و همواره در جستوجوی افقهای تازه حرکت کرده است. در این زمینه تنها رقیب جدی او بونگ جون-هو است؛ و همین مقایسه جالب میشود، چرا که هیچ انتخاب دیگری نیست ـ اقتباسی از رمان نوآرِ دونالدای. وستلیک (با نام مستعار ریچارد استارک) ـ را میتوان پاسخی از سوی پارک به «انگل» بونگ دانست؛ کمدی سیاهی گزنده که در آن لی بیونگ-هون در آشکارترین و درخشانترین نقش کارنامهاش ظاهر میشود. پیشتر همیشه میدانستیم لی توانایی حضور در اکشن را دارد، اما اینبار ارزش خود را بهعنوان استعدادی ذاتی در کمدی ثابت میکند؛ یک استاد غافلگیرکننده اسلپاستیک که حضورش ترکیبی آنارشیستی از مَدس میکلسن و باستر کیتون را تداعی میکند.
مانند بونگ، پارک هم در بهکارگیری طعنه رویکردی بیپیرایه و خونسرد دارد، و سکانس افتتاحیه فیلم لبریز از همین جنس کنایه است: مدیر ایمنی یک شرکت کاغذ، یو مان-سو (با بازی لی)، تولد همسرش را با کباب کردن استیکهای نادر و لذیذ مارماهی جشن میگیرد؛ هدیهای که به مناسبت ۲۵ سال خدمت از محل کار دریافت کرده است. مان-سو در خانه قدیمی و پرخاطرهی کودکیاش با خانوادهای به ظاهر بینقص زندگی میکند: دو فرزند ـ یک پسر و یک دختر کوچک ـ و دو سگ وفادار. درختان گیلاس در حال شکوفهریزیاند، و تمام باغ در روشنایی ساعتی طلایی و بیپایان غرق شده است. او با لبخندی سرشار از رضایت میگوید: «همهچیز دارم».
کات ناگهانی! مان-سو حالا در محل کارش است؛ جایی که مدیران جدید آمریکایی با رویکردی تحکمی وارد شدهاند و تصمیم گرفتهاند ۲۰ درصد از کارکنان را تعدیل کنند. مان-سو سعی میکند از تیمش دفاع کند ـ تیمی که درواقع چندان هم نگران به نظر نمیرسند ـ، اما گوش شنوایی در میان آمریکاییها وجود ندارد. پاسخ روشن و بیرحمانه است: «هیچ انتخاب دیگری نیست»؛ و تنها در چند دقیقه، او به حاشیه رانده میشود. همانطور که خواهیم دید، بیکاری در جامعهی کره خط قرمزی جدی است؛ اما همسرش، میری (با بازی سون یه-جین)، زنی عملگرا و کاردان است. او بیدرنگ کلاسهای تنیسش را کنار میگذارد، اشتراک مجله بونسایِ مان-سو را لغو میکند و حتی حساب نتفلیکس خانواده را هم میبندد. پس از فرستادن سگها به خانهی والدینش، قدمی رادیکالتر برمیدارد: فروش خانهی خانوادگی و، با وجود وحشتِ مان-سو، نقلمکان به آپارتمانی بیروح در یک برج مسکونی مرتفع.
برنامهی مان-سو برای بازگشت به میدان ظرف سه ماه طبق انتظار پیش نمیرود؛ او پس از مدتی طولانی در برهوت بیکاری سرانجام به طرحی «کامل» برای بازگشت به صنعت کاغذ میرسد. با راهاندازی یک آژانس کاریابی جعلی، اطلاعات رقبای بالقوه را جمعآوری میکند و سه رقیب اصلی را شناسایی میکند؛ همانهایی که میتوانند سد راهش در اولین فرصت شغلی مناسب شوند. مان-سو، با استراتژیای که بیشباهت به نقشه ضدقهرمان دنیس پرایس در کمدی زیرک و بدعتگذار «قلبهای مهربان و تاجگذاریها» (۱۹۴۹) محصول استودیوی ایلینگ نیست، طرحی شوم میچیند: حذف تکتک رقبا به کمک سلاح پدرش ـ یادگاری هولناک از جنگ کره.
پارک با کمدی بیگانه نیست؛ این عنصر همواره در آثار او حضوری پررنگ داشته، گرچه معمولاً در هیئتی تیره و هولناک، یادآور فضای هیچکاکی. در این فیلم نیز نمونههای فراوانی از همان طنز سیاه به چشم میخورد. بااینحال، نوعی شوخطبعی بازتر و حتی کودکانهتر نیز گهگاه سر برمیآورد ـ درست مانند آنچه پیشتر در «تشنگی» و «همدردی با بانوی انتقام» دیده بودیم ـ و اینبار با تمام قوا به نمایش گذاشته میشود. لی در این میدان کاملاً در جای خودش است؛ هرچند درماندگی حقیرانهی مان-سو گاه به غایت رقتانگیز جلوه میکند (با صدایی ملتمسانه میگوید «دارم برای خانوادهام میجنگم!»)، اما لی همواره موفق میشود بار عاطفی صحنه را بهدرستی منتقل کند. در این میان، سون نیز در نقش همسر دلسوز، اما بهستوهآمدهاش نقشی اساسی دارد، بهویژه آن زمان که راز شوهرش را برملا میسازد.
فیلم در واپسین دقایق اندکی از ریتم میافتد و گرفتار همان گرایش همیشگی سینمای کره به «پایانهای متعدد» میشود؛ گرایشی که این سینما هنوز نتوانسته از آن دل بکند. از این رو، حاصل کار به اندازهی تریلر باشکوه و بیمارگونهی پارک در سال ۲۰۲۲، «تصمیم به رفتن» ـ که بهطرزی غیرقابلتوجیه از سوی آکادمی نادیده گرفته شد ـ رضایتبخش نیست. با این همه، فیلم تجربهای سرشار از لذت است؛ یک اثر گروهی بیپایان غافلگیرکننده که بهترین راه مواجهه با آن، دیدن بدون پیشزمینه و ذهنیت قبلی است.
منبع: سلام سینما