آفتابنیوز : آفتاب - مسلم سلیمانی: 13 رجب سالروز ولادت پاک آقا امیرالمومنین علیه السلام می باشد.مناسب ترین بحث به نظرم بررسی واژه ی حق و عقلانیت در منطق و سیره ی این امام همام است که گره گشای همه ی مشکلات جهان امروز می باشد.
بیاموز از علی راه درستی - مکن با دیگران هر دم درشتی
حقیقت را فدای خود نسازی - مهیا گرددت باغ بهشتی
[شايد کمتر موضوعي، مثل به کارگيري عقل و انديشه در بيانات علي عليه السلام مورد توجه قرار گرفته باشد. در سخنان گهربار ايشان، از عقل، به منشأ شرافت و شخصيت انساني،(1) زيور و زينت آدمي،(2) ريشه و سرچشمه همه خوبيها،(3) عامل سعادت انساني،(4) ابزار و سلاح همه کارها،(5) درمان و علاج ناکاميها،(6) حيات و زندگي روح،(7) اصل و ريشه دانش و انگيزه فهم و درک انسان(8) و در يک جمله سرچشمه ادب و دينداري(9) و عشق و تعهد و ايمان،(10) ياد شده است. تمام اين تجليلها از عقل، نشانه ارج و عظمتي است که آن حضرت، براي به کارگيري آن در حيات و زندگي انسانها قائل هستند.] برگرفته از مجله رواق انديشه، شماره 40
به عبارتی اگر همه ی ما ( چه در داخل ایران و خارج از آن ) به محتوایی که ارائه می شود توجه کنیم ، همه ی نابسامانی ها سامان می یابد.
بحث در خصوص بازگشت به عقلانیت اسلامی است. شواهد و قرائن نشان می دهد مسیر تکوینی بشریت در حال تکامل است و به سمت حقیقت و عقلانیت به سرعت در حال حرکت است. دول ظالم و ستمگر در حال دست و پا زدن برای حفظ خود می باشند که نا کام خواهند ماند و وعده ی پیروزی حتمی از آن مستضعفان خواهد بود. ( و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض ...)
عقلانیت چیست؟
عقل داراى معانى و استعمالات مختلف عرفى فلسفى و دينى است. در متوندينى به معناى بعد ملكوتى و الهى انسان و نيز به معناى قوه درك و تفكر كه همواره راهبر به سوى خيرات- بويژه خدا و خير اعلى است- استعمال گرديده: «العقل ماعبد به الرحمن واكتسب به الجنان»(11) اين قوه قابل تقويت و تضعيف است. در واقع اگر انسان از اين نيرو به خوبى استمداد جويد و آن را بر ديگر قواى خود حاكم ساخته و از آن پيروى كند به تدريج تقويت خواهد شد و هراندازه به آن پشت نموده و بر خلاف رهنمودهاى آن عمل نمايد به تضعيف آن پرداخته است.
قبل از ورود به بحث ، موضوع مقابل آن باید روشن شود:
الف: عقلانیت سکولار:
براى سكولاريسم ((msiraluceS در زبان فارسى، معادلهايى پيشنهاد شده است، مانند: علمگرايى، دنيامدارى، دنياگرايى، جدا انگارى دين و دنيا، لادينى، عرفى شدن، غيردينى شدن، نامقدس شدن، كنارگذاشتن دين، استغناى از دين.
ريشه سكولاريسم به معناى جديدش در مغرب زمين با ماكياول( 1527 -1469 )شروع مىشود. وى هر چند به تبع كليسا معتقد بود كه هدف سياست، جلب رضايت خداوند است، لكن پرسش دنبالهدار ماكياول آن است كه چگونه مشخص مىگردد كه انجام سياست به خصوصى ، خداوند را راضى مىنمايد؟ آيا ملاك همان مراجعه به كشيشان گذشته است؟ حال آنكه در اين زمان بااصلاحات دينى آنها زير سؤال رفته بودند. از اين رو، ماكياول مطلب ديگرى را پيشنهاد مىنمايد و آن اينكه آنچه بنده خدا - بشر- را راضى مىكند خداوند را هم راضى مىكند زيرا خشنودى بنده در خشنودى خداوند خلاصه مىشود.
اين، سرآغاز سكولاريسم است بدين معنا كه «خدامحورى» به «انسان محورى» تبديل مىگردد و آنچه در انسان محك و معيار است، عقل مىباشد. بنابراين، ايمان به «اصالت عقل» در فردگرايى به جاى ارزشهاى كليسايى شكل مىگيرد. مشخصه اين دوره، اولًا: رهايى فرد از قيود و فشارهاى كليسا است و ثانياً شكل گرفتن كشورهاى مستقل ) ) noitaN-etatS است.
با تعميق و توسعه اين روند، سكولاريسم مساوى مىشود با نفى حكومت دينى و اعتقاد به بشرى بودن كامل امور سياسى. بر اساس اين مفاد، دين از شئون دنيوى انسان جداست و اداره اين شئون، اعم از سياسى و اقتصادى به انسان تعلق دارد و انسان بايد در سايه عقل و علم خودش، بدون استمداد از آموزههاى دينى، مناسبات اقتصادى و سياسى جامعه را سامان دهد. از سوى ديگر، سكولاريسم، آرمانها و غايات و ارزشهاى سياسى و اجتماعى بشر را كاملًا دنيوى مىبيند و از اين رو در راه شناخت اين اهداف و ارزشها و راه وصول به آنها، هيچ نيازى به استمداد و تمسك به دين وجود ندارد.
اگر بخواهيم ماهيت سكولاريسم را بطور فشرده و خلاصه مطرح كنيم بايد بگوييم: سكولاريسم يعنى:
1- عمل كردن بر وفق انگيزههاى غيردينى
2- تفسير كردن جهان و حيات و انسان بر حسب مفاهيم و مقولات غيردينى
3- كشف استقلال مقولاتى چون علم، سياست، فلسفه، هنر، علوم، نهادهاى اجتماعى از دين.
براى آشنايى بيشتر ، شمايى از تأثير سكولاريسم را در فعاليتهاى اجتماعى خاطر نشان مىسازيم.
در جامعه سكولار:
1- بايد مجلس قانونگذارى «لائيك» باشد چرا كه در جامعه سكولار ديگر خلاف شرع مطرح نيست. از اين رو معنا ندارد كه در مجلس قانونگذارى كسى بگويد اين، خلاف شرع است.
2- در مدارس، تعليم دين بطور كلى ممنوع است و يا اگر هم باشد، تنها به صورت يك آموزش فردى و شخصى است، نه اجتماعى. بنابراين، آزادى دينى تنها در حد يك امر فردى مجاز است نه بيشتر.
3- دين عصرى مىشود چرا كه از آنجا كه جامعه هر روزه امور خود را بيشتر از پيش مطابق با معيارهاى فنى و علمى سامان مىدهد، نهادهاى دين نيز تحت تأثير اين جريان قرار مىگيرند و در نتيجه، نهادها و رفتار دينى نيز به نحوى روز افزون تحت نفوذ ارزشها و معيارها و ضوابطى درمىآيد كه در جامعه غيردينى رواج دارد.
ب: اساس عقلانیت اسلامی:
حال با شناخت مختصری که از عقلانیت سکولار بدست آوردیم باید عقلانیت اسلامی را شرح دهیم. پر واضح است هر مقدار از عقلانیت اسلامی فاصله بگیریم و یا با رفتار خود سبب پارادوکس گردیم ، به همان میزان عقلانیت سکولار پیروز میدان خواهد بود.
در واقع اساس عقلانیت اسلامی « حق مداری » است که ضمن تعریف مختصری از حق به برخی از نمونه های حق مداری اشاره و تا حدودی توضیح خواهم داد.
حق به معناى: در ميان طريق راه رفتن و راستى و درستى را دنبال نمودن و از روى حكمت چيزى را در جاى خود قرار دادن است. و تبعيّت از حق و حق مدارى در باب انديشه و نظر، مجهز گشتن به سلاح منطق و مزيّن شدن به جامه ى يقين و دورى از مغالطه كارى و خيال بافى و پرهيز از تبعيت اشخاص، به جاى تبعيّت از قول حق و درست است و در باب عمل، محاسبه ى نفس، بندگى، خداترسى و ياد مرگ و قيامت، سلوك در طريق حق مى باشد و مسلماً وقتى حق براى انسان آشكار شد اهل حق، ملازمان و ياران حق و حقيقت اند.
1- سرزنش از عدم تفکر:
قرآن کسانی را که اهل تفکر و تعقل نیستند را سرزنش می کند:
هل یستوی الاعمی والبصیر...(12)
در واقع تمام معارف و احکام الهی در قرآن بر پایه عقلانیت تبیین می گردد.که بدون آن نه می توان دین را فهمید و نه فهماند.
2- جایگاه علم و اندیشه:
تقریبن دوسوم آیات قرآن مباحث استدلالی ، تأمل ، تفکر ، تعقل و ... را رقم می زند.اسلام مردم را سه دسته می داند. عالم، دانشجو و خاشاک روی آب.
پس بدون تجهیز به سلاح علم ودانش نمی توان به جنگ سکولار رفت.
3- مبارزه با خرافه:
خرافه گرایی و خرافه پرستی انسان را از حقایق و درک معارف دور می کند.همواره یکی از تاکتیکهایی که نظام سکولار وارد جوامع اسلامی کرد «خرافه سازی» بود. ابتدا شایع می کردند که فلان کار فلان ثواب و اثر را دارد و بعد از مدتی به شکل سندی ، وضعی و محتوایی بر آن اشکال می گرفتند و ثابت! می کردند که همه ی دین به همین منوال است.
4- مبارزه با سلطه:
عقلانیت اسلامی هر گونه سلطه ای را رد می کند. نه باید زیر بار سلطه رفت و نه بر دیگران سلطه راند.حتی اگر حرف حقی داشته باشد آن را با منطق و استدلال پیش می برد. فقط در برخی موارد حق تعرض دارد که در فقه دارای بحث مفصلی است و همه ی علما « جهاد ابتدائی» را از شئونات معصوم (ع) می دانند.
5- نقد بر اساس حق:
هر انسانی حق نقد دارد. اما نقد کردن دارای شرائطی است. در نقد تهمت، دروغ، خلاف واقع نباید باشد.در واقع این نقد باید بر اساس حق باشد.ملاحظه ی دوست ، فامیل ، هم حزبی ، جایگاه و مقام افراد را نباید داشت.
نقد برای نمایاندن عیوب است.اینکه نقاد باید پیشنهاد هم بدهد، حرف درستی نیست.اگر نقاد پیشنهاد ارائه دهد بهتر است و اگر نه ، وظیفه ی کارشناسان و مشاوران است که راه حل بیندیشند.
مثلن طفلی خبر می آورد که به عده ای راه زن به روستای بالا حمله کرده و ممکن است سمت روستای ما هم بیاید. حال بزرگان این روستا به خاطر اینکه آن طفل راه حل مقابله را نمی دهد ، پدیده ی وجود راه زن را نا دیده می گیرد؟ و یا اینکه طفل را توبیخ می کند؟
نقدی که پرده از حقیقت بر ندارد به کار ناید. و مردمانی که نقد منصفانه را گردن ننهند نشایند.
6- مجازات وتشویق بر اساس حق:
تبعیض در مجازات ، تخفیف ، تشدید ، همچنین تشویقها و پاداشهای ناعادلانه جامعه را به ستوه می آورد. « ظلم خراب کننده ی حکومت هاست» و امروزه می بینیم که مردمان بسیاری از نقاط دنیا با حاکمان خود همراه نیستند و بعضی در تلاش تا آن را سرنگون کنند.
7- نقش ایمان و تقوی:
حقيقت ايمان، اعتقاد قلبى به وجود خدا و تمام صفات كمال وى و وجود قيامت و نبوّت پيامبران راستين و امامت رهبران معصومين و حبّ قلبى نسبت به خدا و اولياء خدا و دين خدا و بغض نسبت به كفر و دشمنان خداست.
و تقوى اين است كه انسان از آنچه براى سعادت و كمال وى زيان بخش است خويشتن را مصون داشته و با انجام اوامر الهى و ترك نواهى خدا كه رستگارى كامل انسان در تمام شؤون زندگى وابسته بدان است خود را از تباهى و عذاب و كيفر خداوند برحذر دارد.
پس ايمان حدّ قلبى دين و دارنده آن مؤمن و تقوى حدّ عملى مكتب و دارنده آن متّقى است. همچنان كه اسلام حدّ ذهنى مكتب و پذيرنده آن مُسلم ناميده مى شود.
ج: اساس انحراف از حق:
مهمترین عواملى كه انسان را از عبوديّت و حقیقت باز مى دارد و اعمال انسان را از جهت خدايى و رضاى الهى دور مى كند بدین قرار است:
1 - نفس و هواهاى نفسان:
آنجا كه انسان به پيروى از خواسته ها و هواهاى لجام گسيخته و بى حّد و خصر نفس گردن مى نهد، از اوامر الهى و رضاى خدا فاصله مى گيرد. در روايتى آمده است:«اعدى عدوّك نفسك التّى بين جنبيك; بزرگ ترين دشمن تو نفس تو كه در بين دو پهلوى تو قرار دارد، مى باشد».
2 - دنيا و جلوه هاى آن:
آنجا كه انسان آخرت را در نظر ندارد و همه همّت خود را دنيا قرار مى دهد، نعمت ها و برخوردارى هاى آن در نظر انسان جلوه مى كند و تمام همّت او به دست آوردن آنها مى شود و در نتيجه به اوامر الهى گردن مى نهد. در روايتى آمده است:«حبّ الدّنيا راس كلّ خطيئة; حبّ دنيا اصل تمامى خطايا و گناهان است».
3 - مردم و تمجيدهاى آنان:
آنجا كه انسان صرفاً به خاطر تعريف ها و تمجيدهاى مردم اقدام مى كند، چه بسا براى كسب رضاى مردم، رضايت خدا را ناديده مى گيرد. همچنان كه در برخى از روايات به اين امر اشاره و از آن نكوهش شده است.
4 - شيطان و وسوسه هاى او:
كار شيطان و ايادى او اينست كه انسان را وسوسه كنند، هواهاى خفته نفس را بيدار كنند، جلوه هاى دنيا را در نظر انسان تزيين كنند و حرفها و تجديدهاى مردم را در نظر انسان بزرگ و مهم جلوه دهند، و به طور كلّى به اغوا و فريب انسان بپردازند و با وسوسه، سه عامل انحراف مذكور را كارسازتر و مؤثرتر گرداند.
5- عدم تهذیب نفس:
وقتي انسان مهذب نشد و خود را به دست هواهاي شيطاني سپرد كمكم صفات رذيله در او رشد ميكند تا جائي كه نميتواند بين حق و باطل تشخيص و تميز دهد.«ياايهاالذين امنوا اِنْ تتقواالله يجعل لكم فرقاناً» « اي كساني كه ايمان آوردهايد اگر از (مخالفت فرمان) خدا نپرهيزيد براي شما وسيلهاي جهت جدا ساختن حق از باطل قرار ميدهد، (روشن بيني خاصي كه در پرتو آن، حق را از باطل خواهيد شناخت(13)
6 - لقمه حرام:
تأثير لقمه حرام در اين زمينه تا حدي است كه امام حسين در واقعه كربلا بعد از سخنراني و اتمام حجت با دشمنان، در ظهر عاشورا در مورد دليل عدم تأثير سخن حق در دل آنان فرمودند: ميدانم چرا سخنان حق من در شما اثر نميكند. زيرا شكم شما از حرام پر شده است.
7 ـ طمع و حب دنيا:
با يك نگاه اجمالي به زندگي فرماندهان و بزرگان سپاه يزيد در واقعه كربلا و مطالعه ابعاد شخصيتي آنان، فهميده ميشود كه تمام آنها به طمع رياست و حب دنيا دست به چنين كاري زدند.
8 - عدم بصيرت و نداشتن قدرت تجزيه و تحليل:
چنانكه در واقعه كربلا مردم عوام، به طمع بهشت بر عليه امام حسين شمشير زدند. شريح قاضي از درباريان يزيد فتوا داده بود كه: هر كس با امام حسين بجنگد بهشت بر او واجب ميشود.
9- عـلـل اجـتـماعى :
اوضاع و احوال اجتماعى نامطلوبى كه در پاره اى از جوامع پديدمى آيد و متصديان امور دينى نقشى در پيدايش يا گسترش آنها دارند , در چنين شرايطى بسيارى از مردم كـه از نظر تفكر عقلانى ضعيف هستند و نمى توانند مسائل رابدرستى تجزيه و تحليل كنند و علل واقـعـى رويـدادهـا را تـشخيص دهند , اين نابسامانيها را به دليل دخالت دينداران در وقوع آنها , بـحساب مكتب و دين مى گذارند و چنين مى پندارند كه اعتقادات دينى , موجب پيدايش اينگونه اوضـاع واحوال نامطلوب شده است لذا از دين و مذهب بيزار مى شوند مثلا در عهد رنسانس اروپا رفتارهاى ناشايست كليسائيان در زمينه هاى مذهبى و حقوقى و سياسى , عامل مهمى براى بيزارى مردم از مسيحيت و بطور كلى از دين و ديندارى گرديد .
10 – شبهه ها:
عـلـل فـكرى يعنى اوهام و شبهاتى كه به ذهن شخص مى آيد يا از ديگران مى شنود و دراثر ضعف نـيـروى تـفـكر و استدلال , قدرت بر دفع آنها را ندارد و كمابيش تحت تاثيرآنها قرار مى گيرد و دست كم موجب تشويش و اضطراب ذهن و مانع از حصول اطمينان ويقين مى گردد . این شبهه ها خود به شکلهای مختلفی بروز می کنند ، از جمله:
شبهات مبنى بر حـس گـرایى , شـبـهـات ناشى از عقايد خرافى , شبهات ناشى از تبيينهاى نادرست و استدلالهاى ضـعـيـف , شـبهات مربوط به حوادث و رويدادهاى ناگوارى كه پنداشته مى شودخلاف حكمت و عدل الهى است . شـبهات ناشى از فرضيه هاى علمى كه مخالف با عقايد دينى تلقى مى شود و شبهاتى كه مربوط به پاره اى از احكام و مقررات دين بخصوص در زمينه مسائل حقوقى و سياسى است . و همچنین نوع رفتار حاکمان ، مصلحت اندیشی های شخصی ، بی توجهی به حق و عدالت ، سکوت در برابر انحراف و ...
11- عـلـل روانـى :
يعنى انگيزه هايى كه ممكن است براى بى دينى و گرايش به الحاد در شخص وجود داشـتـه بـاشـد , هر چند خودش از تاثير آنها آگاه نباشد و مهمترين آنهاراحت طلبى ( در مقابل زحـمت تحقيق و پژوهش در دين ) و ميل به بى بند و بارى ( درمقابل قبول مسئوليتهايى كه دين به عهده انسان گذاشته , و جلوگيرى دين ازهواپرستى ) است .
پىنوشت
* در بعضی جاها از نرم افزار «پرسجو» مطالبی را وارد کرده ام.
1ـ اسرار البلاغه، ص 90. "الشرف بالعقل و الادب لا بالاصل و النسب."
2ـ کراجکي، کنز الفوائد، ج 1، ص 199. "زينة الرجل عقله."
3ـ آمدي، پيشين، ص 35. "العقل ينبوع الخير."
4ـ همان، ج 2، ص 114. "کمال المرء عقله."
5ـ همان، ج 1، ص 42.
6ـ مستدرک نهج البلاغه، ص 184. "و کلّ الحرمانِ بالعقل."
7ـ ابن ابيالحديد، پيشين، ج 20، ص 287. "و العقل حياة الروح."
8ـ آمدي، پيشين، ص 102. "العقل اصل العلم و داعية الفهم."
9ـ آمدي، پيشين، ص 81. "الادب و الدين نتيجةٌ العقل."
10ـ همان، ج 2، ص 264. "ما آمن المؤمن حتي عقل."
11- كافى ج 1 ص 11 ح 3)
12- انعام 50
13- انفال / 29