آفتاب: یکی از رهبران و چهرههای شاخص انصار حزبالله معتقد است که حمله به بیوت مراجع عظام کار نفودیها بوده و خواستار آن شد که نیروهای امنیتی در این زمینه فعالتر باشند.
حسین الله کرم در پاسخ به این سئوال که «شما درمصاحبهای گفته بودید كه در بین نیروهای حزب اللهی ممكن است افرادی از گروههای سیاسی نفوذ كرده و با نفوذ خود بخواهند اقداماتی انجام دهند كه به نیروهای حزباللهی منتسب شود. نظرتان در مورد حمله به بیوت مراجع چیست؟»، گفت: «از آنجا كه استراتژی نیروهای حزباللهی همواره حضور در صحنه و ابراز دیدگاههای خود بوده است، هرگاه ما شاهد درگیری باشیم باید به دنبال جریانات خودسر و نفوذی بگردیم. در جریان 8 سال اصلاحات از آنجا كه جریان اصلاحات از 18 گروه ناهماهنگ تشكیل شده بود، نیازمند به غیریتسازی به عنوان اصل انسجام درونی در این گروه وجود داشت و به نظر میرسد كه درگیریها را در آن دوران جریان نفوذی و به دنبال آن جریان خودسر ایجاد میكردند.»
این دیپلمات نظامی ایران در منطقه بالکان در دولت نهم خاطر نشان کرد: «وضعیت كنونی بهخصوص از یک سال قبل تاكنون به ما نشان میدهد كه اغتشاشگران به دنبال ثباتزدایی هستند تا نظام سیاسی را وادار به پذیرش ابطال انتخابات كنند. تاكتیک این جریانها میتواند خودزنی سیاسی باشد تا به استراتژی ثباتزدایی دست پیدا كند. از این رو حمله به خانه آیتالله نوری همدانی و آقایان صانعی و منتظری را در این چارچوب ارزیابی میكنم و از این رو معتقدم نیروهای امنیتی باید در این زمینه بیشتر فعال باشد و این موضوع را مورد پیگیری قرار دهند.»
مشروح گفتوگ وی ایسنا با حسین الله کرم به این شرح است:
سوال: در طول سه سال گذشته که در ایران نبودید، مشغول انجام چه کاری بودید؟
در سه سال گذشته دیپلمات نظامی در منطقه بالکان بودم
درحال حاضر مشغول چه کاری هستید؟
درحال حاضر مشغول تحقیق درمورد مسائلی که بین دو کشور اسلونی و کروواسی در دریای آدریاتیک در حال رخ دادن است، هستم و در واقع اختلاف آنها را در مورد آبهای داخلی و بینالمللی بررسی میکنم. تحقیقی که در حال انجام است میتواند در مورد دریای خزر بین ایران و 4 کشور دیگر موثر باشد. هدف من از انجام این تحقیق ارائه رساله در این ارتباط به صورت علمی و کسب درجه دکترای روابط بینالملل است.
در کدام دانشگاه مشغول به تحصیل و تدریس هستید؟
درحال حاضر در حال تحقیق و تحلیل در مورد موضوعی که اشاره کردم در دانشگاه پیام نور هستم و در دانشگاه امام حسین(ع) نیز به تدریس علوم استراتژیک مشغولم و روزهای آخر تدریس این علوم را میگذارنم. همچنین عضو هیات علمی پاره وقت دانشکده علوم سیاسی واحد تهران مرکز دانشگاه آزاد نیز هستم که از مهرماه در این دانشگاه در حوزه اندیشه سیاسی غرب به تدریس خواهم پرداخت در واقع دارای دکترای مدیریت استراتژیک و علوم سیاسی و مشغول کار تحقیقی در چارچوب کسب درجه دکترای روابط بینالملل هستم.
با توجه به این که در دانشگاه کار تحقیقی میکنید و به تدریس نیز مشغول هستید وضعیت دانشگاهها و جنبش دانشجویی در کشور را چگونه ارزیابی میکنید؟
جریان دانشجویی درحال حاضر تحت تاثیر برخوردهایی هستند که در زمان اصلاحات با آنها انجام شد. جریان دانشجویی وقتی در به قدرت رساندن جریان اصلاحات، آن هم به صورت همهجانبه فعال بود پس از آن مامور به کار تئوریک شد، دیدگاهایی که آنها را به کار تئوریک دعوت میکرد، نتوانست در ماجرای کوی به این جریانات دانشجویی کمک لازم را برساند. این در حالی است که همین گروههای اصلاحطلب در مجلس ششم به خاطر جلوگیری از رد صلاحیت خودشان دست به تحصن زدند، به نظر میرسد جریان دانشجویی از سیاستزدگی آن دوران سرخورده شده و هنوز جایگاه و نقش خود را پیدا نکرده است.
بخشی از جریان دانشجویی نیز به خاطر استحاله در هویت به نوعی سرخوردگی رسیده است؛ زیرا کارنامه جنبش دانشجویی از سال 1332 با نگرش چپگرایی و بازگشت به هویت خویش و در نهایت نوعی بومیگرایی شکل گرفت.
این درحالی است که جریانات کنونی چیزی از مبارزه با امپریالیزم با خود حمل نمیکنند، به طوری که برخی معتقدند نوعی همسویی با امپریالیزم در دوران اصلاحات با این جریانات مشاهده شده است. استحاله در هویت آن چیزی است که باعث سرخوردگی برخی از جریانات دانشجویی شده است.دسته سوم همچنان مبارزه با استکبار را در درون خود حفظ کرده است. همچنین مباحثی از جمله دفاع از عدالت و آنها گروههای عدالتخواهی را نیز تشکیل دادند.
نظر شما درباره نحوه رسیدگی به پرونده کوی دانشگاه(سال 88) چیست؟
تا آنجا که من مسائل را دنبال کردهام شاهد این هستم که این موضوع همچنان در حال تحقیق و بررسی و رسیدگی است. البته به وضعیت سران فتنه نیز هنوز رسیدگی نشده است. من فکر میکنم برخوردی که در کوی و زندان کهریزک و امثال آن ایجاد شده با بررسی وضعیت سران فتنه به نتیجه برسد، چراکه تمام مسائل از تهمتها و دروغهایی که سران فتنه به وجود آوردند، ایجاد شد، دروغ بزرگ تقلب و تهمت بزرگ تر تجاوز، هرکدام به تنهایی میتواند منشأ این مسائل از جمله مسائل به وجود آمده در کوی باشد و امیدواریم با محاکمه آنها این مسائل روشن شود.
آیا شما مشخص کردن وضعیت کوی را به مشخص شدن وضعیت سران فتنه مرتبط میدانید؟ با توجه به اینکه وضعیت کهریزک بعد از کوی رخ داد؟
از آنجا که تمام این حوادث بعد از دروغ بزرگ تقلب رخ داد، من معتقدم که برای روشنتر شدن این مسائل که شما به آن اشاره کردید باید محاکمه سران فتنه صورت بگیرد؛ زیرا یک تئوری معتقد است که اغتشاشات قبل از انتخابات طرحریزی شده بود و بر همین اساس نوعی سازماندهی گلدکوئیستی میان طرفداران جریان سبز به وجود آمد و از آنجا که این سازماندهیها براساس نیروهای اجتماعی صورت گرفت، این نیروهای اجتماعی با هماهنگی و یا بدون هماهنگی سازمانهای بالاتر میتوانند دست به برخی از اعمال بزنند. از این رو به نظر میرسد که با محاکمه سران فتنه بتوان قضاوت بهتری در این ارتباط کرد. چندی پیش سران فتنه در جلسهای گفتهاند تشکیلاتی که براساس نیروهای اجتماعی شکل بگیرد، قادر به کنترل توسط سازماندهی کنندگان آنها نخواهند بود و اتفاقاتی مثل اهانت به سیدالشهداء در روز عاشورا را کار این گروههای غیرقابل کنترل میدانند. از این رو خود این سران فتنه معتقدند که به کارگیری این ساختارها به نفع جریان سبز نبوده است و برخی از کارهای انجام شده توسط آنها مورد تایید آنها نبوده است و از این رو معتقدم با محاکمه سران فتنه به موضوعات جدیدتری از جمله پی بردن به رمز و رموز مسائلی که شما اشاره کردید دست پیدا میکنیم.
با توجه به حرفهایی که زدید من این نتیجه را از سخنان شما میگیرم که شما معتقدید کسانی که به کوی حمله کردند یک نوع وابستگی به جریان سبز داشتند؛ در حالی که این اعتقاد وجود دارد یک سری افراد لباس شخصی و خودسر این اقدام را انجام دادهاند؟
این حرف شما نیازمند تحقیق است. به نظر من بخش مهمی از این تحقیق متوجه سران فتنه خواهد بود. در برابر دیدگاه شما نظریاتی وجود دارد که این نیروهای خودسر و لباس شخصی را از همان نیروهای اجتماعی جنبش سبز میدانند که در پی نافرمانی مدنی بودند. نافرمانی مدنی یک استراتژی است که به منظور انسجام گروههایی که در چارچوب نیروهای اجتماعی سازماندهی میشوند ایجاد میشود. به هر حال نیروهای اجتماعی که به جنبش سبز متصل بودند به صورت مشخص اعمال روز عاشورا را ایجاد کردند، اینها میتوانند در کوی و در جاهای دیگر نیز وارد عمل شده باشند. از این رو بخشی از مسائل تحقیق در این ارتباط برمیگردد به وضعیت سران فتنه و گسترش این تحقیقات به گروههای اجتماعی مختلفی که از طریق آنها سازماندهی شدهاند.
شما در مصاحبهای گفته بودید که در بین نیروهای حزب اللهی ممکن است افرادی از گروههای سیاسی نفوذ کرده و با نفوذ خود بخواهند اقداماتی انجام دهند که به نیروهای حزباللهی منتسب شود. نظرتان در مورد حمله به بیوت مراجع چیست؟
از آنجا که استراتژی نیروهای حزباللهی همواره حضور در صحنه و ابراز دیدگاههای خود بوده است، هرگاه ما شاهد درگیری باشیم باید به دنبال جریانات خودسر و نفوذی بگردیم. در جریان 8 سال اصلاحات از آنجا که جریان اصلاحات از 18 گروه ناهماهنگ تشکیل شده بود، نیازمند به غیریت سازی به عنوان اصل انسجام درونی در این گروه وجود داشت و به نظر میرسد که درگیریها را در آن دوران جریان نفوذی و به دنبال آن جریان خودسر ایجاد میکردند. وضعیت کنونی بهخصوص از یک سال قبل تاکنون به ما نشان میدهد که اغتشاشگران به دنبال ثباتزدایی هستند تا نظام سیاسی را وادار به پذیرش ابطال انتخابات کنند. تاکتیک این جریانها میتواند خودزنی سیاسی باشد تا به استراتژی ثباتزدایی دست پیدا کند. از این رو حمله به خانه آیتالله نوری همدانی و آقایان صانعی و منتظری را در این چارچوب ارزیابی میکنم و از این رو معتقدم نیروهای امنیتی باید در این زمینه بیشتر فعال باشد و این موضوع را مورد پیگیری قرار دهند.
سران فتنه معتقدند از آنجایی که نیروهای اجتماعی سازمانیافته در 8 ماه پس از انتخابات اقدامات خودسرانه نیز داشتهاند باید از این نوع عملکرد صرفنظر کرد. گرچه من نسبت به این اظهار نظرات تردید دارم؛ چرا که به نظر میرسد این اقدامات و سازماندهیها از قبل طراحی شده بود.
به هر حال آنها معتقدند که باید از حرکت نیروهای اجتماعی سازماندهی شده که ممکن است اقدامات خودسرانه انجام دهند جلوگیری نموده و استراتژی خود را به تشویق گروههای مذهبی و فرهنگی تغییر دهند و از این نیروها یعنی از نیروهای اجتماعی سازماندهی شده صرفنظر کنند و به سمت استراتژی جدید بروند.
با توجه به این مساله، چرا در هنگامی که این اقدامات صورت میگیرد جریان حزباللهی طی بیانیهای تبری خود را از این اقدامات اعلام نمیکنند؟
سران فتنه خود اعلام کردند که گروههای اجتماعی سازماندهی شده در جریان سبز دست به اقدامات خارج از کنترل میزنند این در حالی است که نیروهای نفوذی و خودسر به دوران 8 ساله اصلاحات برمیگردد و در وضعیت کنونی ما چنین مطالبی نداریم. در همان زمان نشستی با حضور جریان چپگرای استحاله شده و حتی گروههای ملی و مذهبی و نهضت آزادی با حضور بنده در این مرکز برگزار شد و من به بحث لباس شخصیها در 15 مورد پرداختم که 12 مورد آن به جریان حزباللهی بر نمیگشت. ضمن اینکه تحلیل من بر این است که گروههای 18 گانه اصلاحطلب به منظور انسجام درونی نیازمند به غیریت سازی داشتند که بخشی از آن نسبتهایی است که به گروههای حزباللهی داده میشد.
وظیفه نیروهای حزباللهی را چه میدانید؟ با توجه به اینکه در مصاحبه قبلی گفته بودید که ماموریت جریان حزبالله در حال حاضر به دولت محول شده است؟
استراتژی جریان حزباللهی دفاع از ارزشها، اصول و آرمانهای انقلاب و دوران دفاع مقدس بوده است. از این رو با حضور در صحنه نسبت به ارزش زدایی در جامعه به شکل اعتراضات مدنی حرکت خود را ساماندهی میکرد، از آنجا که این اعتراضات به عملکرد دولت سازندگی و دولت اصلاحات بود وآنها را زیر سوال میبرد این امر موجب ناخشنودیهایی در این دولتها شده بود. از این رو بازتابهایی در این زمینه بروز میکرد؛ که یکی از مهمترین بازتابها به هم خوردن سخنرانیها و جلساتی بود که به جریان حزبالله این اتفاق نسبت داده میشد که تحلیل بنده همان غیریت سازی برای ایجاد انسجام درونی ساختارهای اصلاحطلب بود. به طوری که بر هم خوردن جلسات و سخنرانیها و از این دست موضوعات توسط نیروهای نفوذی و البته همکاری نیروهای خودسر به وجود آمد، از این رو با روی کار آمدن دولت نهم که با شعار بازگشت به ارزشها روی کار آمد این وضعیت پایان پذیرفت و از آنجا که دولت دهم نیز ادامه دهنده همان راه است نیازی به حضور نیروهای حزباللهی در صحنه نخواهد بود.
آیا نیروهای حزباللهی فقط کارکرد فرهنگی داشته یا اینکه کارکرد سیاسی نیز داشتند؟ آیا میتوان با توجه به سخنان شما این نتیجه را گرفت که اکنون پایان دوران فعالیتهای نیروهای معروف به انصار حزبالله است؟
کارکرد ساختارها عمدتا بر اساس استراتژیهای آنها شکل میگیرد از اینرو استراتژی حضور در صحنه با کارکرد خاص خود در دوران سازندگی و اصلاحات از سوی جریان حزبالله قابل قبول بود، و ادامه آن با همان کارکرد نمیتواند در حال حاضر مورد قبول باشد. از این رو شما دیگر شاهد راهپیمایی اعتراضآمیز ویژهای نسبت به وضعیت داخل کشور نیستید مگر نسبت به سران فتنه که عملکرد آنها در راستای دشمن بیرونی نظام ارزیابی میشود، در نهایت میتوان کارکرد گروههای حزباللهی را یک کارکرد فرهنگی و سیاسی ارزیابی کرد، که اینها به هیچ وجه قابل جدا شدن از هم نیستند. شاید شما نتیجه بگیرید که این حرکتها فرهنگ پایه است ما هم این را میپذیریم ولی این شکل فرهنگ پایگی بیتوجهی به سیاست نبوده و نخواهد بود.
اکنون راهپیمایی در مورد ارزشهای جامعه از جمله بحث حجاب صورت میگیرد چند هفته پیش یک راهپیمایی بود بعد از نماز جمعه که خودتان نیز حضور داشتید و حتی سخنرانی کردید و در مورد سخنان علی مطهری نیز شعارهایی داده شد.
راهپیمایی که در مورد حجاب صورت گرفت عمدتا به صورت سالانه و آن هم در نماز جمعه از سوی گروههای حزباللهی صورت میگیرد. ضمن اینکه راهپیمایی چندی پیش عمدتا در ابراز مخالفت با تصمیم شورای امنیت و صدور قطعنامه 1929 این شورا و همچنین حمایت از کشتیهای آزادی به سوی غزه بود که طی آن اعتراضاتی نیز به علی مطهری صورت گرفت. البته این حرکات بخشی از نماز عبادی و سیاسی جمعه است که مومنان در آن به موضعگیریهایی میپردازند و به هیچ وجه قابل مقایسه با عملکرد و اعتراضات گذشته جریان حزباللهی نیست.
برخی از منتقدان احمدینژاد معتقدند که سیاست فرهنگی دولت دهم متاثر از اندیشههای لیبرالی است، نظر شما در این ارتباط چیست؟ و نظرتان در مورد سخنان اخیر رییسجمهور در مورد حجاب چیست؟
لیبرال از لیبرو گرفته شده و به مفهوم آزاد است که در چارچوب ارزشهای سکولاریستی قابل تعریف است و این مفهوم مطمئنا در دولت کنونی جایی ندارد. در این مورد باید توجه کرد که آقای هرندی و حسینی وزیر قبلی و کنونی فرهنگ و ارشاد اسلامی از افراد ارزشی جامعه و هیات دولت هستند و از این رو به نظر میرسد طرح مباحثی تحت عنوان نگاه فرهنگ لیبرال در دولت کنونی یک کارکرد سیاسی بیشتر نیست. ضمن اینکه همه میدانیم که اصلاحات فرهنگی یک شبه رخ نمیدهد و نیاز به تغییرات ساختاری زیادی حتی در دولت کنونی میباشد.
درمورد سخنان اخیر رییسجمهور در مسالهی حجاب و عفاف باید عرض شود که این قرائتها نشان میدهد جوامع نیازمند به حضور ولایت فقیه در حکومت هستند تا از قرائت ولایی خارج نشوند.
لطفا در این مورد توضیح بیشتری بدهید. اینکه میفرمایید نیازمند قرائت ولایی هستیم یعنی که رهبری در این مورد دخالت و مرز را مشخص کنند؟
جامعه کنونی ما به لحاظ برخورداری از آزادیهای سیاسی و اجتماعی از قرائتهای گوناگونی برخوردار است، اما قرائتی میتواند اجرا شود که از جایگاه قانونی برخوردار باشد. از آنجا که بحث حجاب و عفاف ریشهی دینی دارد، به کارشناس دینی نیاز داشته و از آنجا که حکومت ما یک حکومت دینی است ولایت فقیه این قرائتها را به سوی قرائت اصلی هدایت میکند. باید توجه داشت رهبری وقتی در موضوعی وارد میشود که برداشت از قانون از مدار خود خارج و به اختلافات سیاسی دچار شده باشد، به نظر میرسد بحث آقای احمدینژاد در مورد حجاب و عفاف تحت تاثیر برخوردهای سیاسی و اجتماعی موجود بوده است و چشماندازی به آیندهی سیاسی دارد.
این چشمانداز سیاسی چیست؟
هیچ فرد و گروهی بدون علاقه به آیندهی سیاسی نخواهد بود؛ به طوری که شما از آقای احمدینژاد مطالبی در مورد دولت آینده شنیدهاید که باید مثلا دارای سرعت بیشتر و انقلابیتر از دولت وی باشد یا خواهد بود ؛ از این رو میتوان این موضعگیریها را نه تنها تحت تاثیر مسائل سیاسی و اجتماعی کنونی دانست، بلکه متاثر از چشماندازی برای آینده نیز برشمرد.
برخی میگویند با توجه به اینکه این دور دوره آخر ریاستجمهوری آقای احمدینژاد است و برای دورهی بعد نمیتواند کاندیدا شود، پس این سخنان ایشان در مورد چه دولتی خواهد بود؟ آیا دولتی که توسط یکی از نزدیکان و همفکران ایشان اداره میشود؟
گرچه معتقدم نباید با این سرعت وارد مسائلی شد که به 3 سال آینده بستگی دارد، اما از ساختارها و سازمانهای سیاسی نمیتوان انتظار داشت به طراحی آینده سیاسی خود نپردازند؛ از این رو ضمن اینکه معتقدم قرائت احمدینژاد از حجاب و عفاف یک دیدگاه شخصی است، امکان دارد این نگاه و قرائت تحت تاثیر مسائل اجتماعی و سیاسی کنونی نیز بیان شود؛ البته ممکن است برخی آن را چشماندازی برای آینده سیاسی بدانند و در چارچوب « پوتین - مدودف» ارزیابی کنند که این نیز امکانپذیر است.
تحلیل شما از فضای کنونی سیاسی کشور چیست؟
فضای سیاسی کشور پس از یک سال اخیر به سوی آرامش و ثبات پیش رفته است و این ثبات و آرامش از لحاظ سیاسی به خروج هرچه بیشتر ایران اسلامی از انزوای سیاسی در جهان منجر شده است. فضای سیاسی داخلی کشور طی هشت ماه پس از انتخابات ریاستجمهوری دهم از 22 خرداد 88 تحت تاثیر اردوکشی خیابانی و اغتشاش ناشی از اظهارات دروغین آقایان موسوی و کروبی پیرامون تهمت و تقلب در انتخابات و تجاوز در زندانها قرار داشت. این وضعیت طی چهار ماه گذشته تحت تاثیر خروش ملی 9 دی و 22 بهمن 88 به سمت ثبات حرکت کرده است، در این میان آمریکا سعی کرد با فشار از بیرون، یعنی تصویب قطعنامه این فضا را تحت تاثیر قرار دهد؛ این درحالی است که عقبنشینی موسوی و کروبی از انجام راهپیمایی و حضور مردم و نیروهای انتظامی به هرگونه «ثباتزدایی» پایان داد؛ از این رو میتوان گفت ثبات داخلی کشور، تامین و ثبات سیاسی خارجی نیز به خروج از انزوای سیاسی ایران هدایت شده است.
من معتقدم اجازه راهپیمایی 22 خرداد 89 که به جریان فتنه داده نشد هیچکس را مثل سران جریان فتنه خوشحال نکرده است؛ زیرا پس از ناتوانی آنها در اثبات تقلب و تجاوز، آنها شاهد ریزش اجتماعی جریان وابسته به خود به شکلی بودند که جمعی از راهپیمایان راهپیمایی 25 خرداد 88 به خروش ملی 9 دیماه پیوستند؛ از این رو صادرنشدن مجوز برای راهپیمایی میتواند یک تیغه دو لبه باشد.
برخی معتقدند اگر حوادث پس از انتخابات به نحو بهتری مدیریت میشد، از هزینههای وارد شده به نظام کاسته میشد. نظر شما چیست؟
مدیریت بهتر حوادث هشت ماه پس از انتخابات نیازمند یک آسیبشناسی است که مهمترین بخش آن به سران فتنه باز میگردد؛ به طوری که اگر آنها پس از شمارش آرا به طرف پیروز تبریک میگفتند، آینده سیاسی مناسبی برای خود تدارک دیده بودند؛ این درحالیست که برخی معتقدند اغتشاشات اخیر یک حرکت طراحی شده از قبل انتخابات بوده است. آسیبشناسی دیگر به عدم پیشبینی این اغتشاشات برمیگردد که انگشت اتهام را به سوی نیروهای امنیتی دراز میکند. برخی معتقدند جنگ هوشمند اعلامشده از سوی آمریکا با دو استراتژی « جنگ نرم و جنگ سخت» باید نیروهای امنیتی را بیدار میکرد تا مدیریت بهتری داشته باشند.
بخش دیگر آسیبشناسی به طرف پیروز در انتخابات برمیگردد؛ برخی معتقدند برگزاری جشن پیروزی در میدان ولیعصر و مطالبی که در آنجا ارائه شد به اغتشاشات دامن زد؛ البته این درحالی است که بپذیریم اغتشاشات اخیر «سازماندهی شده» نبوده است.
شما میگویید سران فتنه از اینکه برای سالروز 22 خرداد مجوز راهپیمایی داده نشد خوشحال شدند، به نظر شما آیا باید مجوز داده میشد؟
از آنجا که غرب در پی جنگ هوشمند با دو تاکتیک جنگ نرم و جنگ سخت است و منافقین، بهاییها، سلطنتطلبها، چپهای آمریکایی و امثال آنها در پی پیاده کردن جنگ نرم به نیابت از آمریکا هستند، نباید اجازهی راهپیمایی 22 خرداد داده میشد. این عمل نیز مانند تیغ دولبه میتواند مورد بهرهبرداری طرفداران موسوی قرار گیرد و آنها خود را طرفدار قانون و در نتیجه شریک ثباتزایی در کشور بنامند.
شما 3 آسیبشناسی را در مورد حوادث پس از انتخابات مطرح کردید. به نظر جنابعالی کدام آسیبشناسی درستتر است؟
آسیبشناسی پیرامون انتخابات ریاستجمهوری دهم متعدد است که من به مهمترین آنها پرداختم. به نظر من آسیبپذیری اول مهمتر است و معتقدم چنانچه پس از پایان شمارش آرا به طرف پیروز تبریک گفته میشد آینده مناسبی خصوصا برای آقای موسوی به وجود میآمد؛ اما به نظر میرسد مساله مهمتر، وقایع رخداده بعد از 22 خرداد است. این وقایع اساسا به دلیل روش برخورد این جریان، یعنی جریان سبز با رایگیری به وجود آمده است. اکنون در علم سیاست، تردیدی در ناکارآمدی روش «پوزیتیویستی» نیست. این روش با مشاهده سر و کار دارد؛ به این ترتیب که آقای موسوی و همسرش با مشاهده بر سر صندوقهای تهران متوجه میشوند در اکثریت نسبی صندوقهای رایها به سود آقای موسوی است؛ از این رو موسوی پیروز انتخابات است؛ درحالی که روش «مشاهده و تعمیم» در علوم مهندسی جواب میدهد و امروز به هیچ وجه در علوم انسانی کارآمد نیست. همانطور که موسوی در تهران رای آورده است، در حاشیهی تهران رای نیاورده است؛ از این رو اگر موسوی و همسرش به صندوقهای رای حاشیهی تهران میرفتند مطمئنا میگفتند احمدینژاد پیروز است. لازم به ذکر است علوم سیاسی به منظور دستیابی به حقیقت درحال حاضر به روشهای «تفهم ماکس وبری» و یا « تقرب پوپری» روی آورده است، اما این روشها در نگاه آقای موسوی و همسرش مغفول مانده بوده است؛ البته من معتقدم دو جریان دیگر در کنار موسوی وجود داشت؛ جریان نخبهگرا که اساسا به رای توده ی مردم اعتقادی ندارد ، تهران را نخبهتر از شهرهای دیگر و شهر تهران را نخبهتر از حاشیهی تهران و شمال تهران را نخبهتر از مرکز و جنوب تهران میدانست. این گروه در پی فشار طبقهی متوسط بر تصمیمگیری نظام و ابطال انتخابات بود. جریان سوم افراد و گروهی هستند که از قبل به طراحی اغتشاشات پرداخته بودند و هماهنگی لازم را با جریانهای خارج از کشور داشتند؛ اینها سعی اولیه خود را بر استفاده از فضای تبلیغی خارج از کشور قرار دادند، اما در ادامه به صورت کامل با خارج از کشور وارد عمل شدند و بحث تقلب و تجاوز را به «اغتشاش مداوم» سوق دادند.
شما جریان سبز را وابسته به سه گروه کردید و از طرف دیگر گفتید که جریان سوم به غرب وابسته شد. علت این امر چیست؟
دلیل اصلی آن رابطه این بخش ازجریان فتنه با جریان روشنفکری است. در جهان سه جریان عمده روشنفکری وجود دارد. روشنفکری آمریکایی و انگلیسی که همواره در قدرت سهیم بودند. روشنفکری سوم روشنفکری فرانسوی است که همواره نقش اپوزیسیون داشته است، هرگاه این نوع روشنفکری به قدرت برسد دست به استبداد خواهد زد؛ چنانچه که «روبسپیر» یکی از سران سهگانه انقلاب فرانسه با بهرهگیری از «خیر عمومی» «کانت» و « قرارداد اجتماعی» «روسو» در فرانسه به قدرت میرسد. او برای حاکمیت فقرا و محرومان دست به استبداد میزند و سرانجام جان خود را از دست میدهد و از آن جا که جریان روشنفکری ایران از جریان روشنفکری فرانسه نشات میگیرد و همواره اپوزیسیون بوده و در این نقش بدون توجه به حرمتهای اجتماعی و سیاسی به نقد جامعه میپرداخته، هنگامی با بخش سوم از جریان فتنه پیوند میخورد، سرانجامی بهتر از اغتشاش و تداوم آن نخواهد داشت. آنها به صورت مداوم در نگرش مستبدانه خود میدمند و حاضر به دست برداشتن از اتهامات تقلب و تجاوز نخواهند بود؛ به صورتی که میتوان گفت سران فتنه به صورت دستبسته تحت تاثیر آنها حرکت کردند.
وضعیت جریان اصلاحطلب را چگونه برآورد میکنید؟
جریان اصلاحطلب حداقل از سه دسته «اصلاحطلب اقتصادی، سیاسی و اجتماعی» تشکیل میشود که به نظر میرسد اولی طرفدار اقتصاد بازار مشابه غرب است و دومی و سومی به سکولاریسم خواهند رسید، از آنجا که این سه جریان در قالب فتنه سبز، نمایندگی جریان ضدانقلاب خارجنشین و گروههای غیرقانونی داخل کشور در انتخابات دهم را داشتند و بعد از آن همسویی و همکاری خود را با سازمان اطلاعاتی دشمن نشان دادند، به نظر میرسد در آینده نزدیک از لحاظ سیاسی قادر به حضور در عرصه سیاست نباشند؛ البته برخی سعی میکنند در قالب دسته اول اصلاحطلبان یعنی اصلاحطلبان اقتصادی به حرکت در عرصه سیاسی کشور بپوندند.
جریان اصولگرا را چطورارزیابی میکنید؟
جریان اصولگرا در انتخابات بعدی از همکاری سیاسی به سوی رقابت سیاسی گام برخواهد داشت. اگر این رقابت در یک ساحت اندیشهای سیاسی وارد شود، چارچوب آن نخبهگرایی و مردمگرایی خواهد بود و چنانچه رقابت در چارچوب عملگرایی سیاسی وارد شود به سوی رقابت به سمت عدالتخواهی و سرمایهداری اسلامی سوق پیدا میکند؛ از این رو رقابت قطبی بین اصولگرایان و اصلاحطلبان به رقابت درون قطبی میان اصولگرایان تبدیل میشود؛ البته چنانچه اصلاحطلبان اقتصادی که هاشمی رفسنجانی را پدر معنوی خود میدانند بتوانند به عرصه انتخابات سیاسی آتی کشیده و وارد شوند، امکان رقابت قطبی مجددا فراهم خواهد شد.
برخی معتقدند حذف اصلاحطلبان با توجه به این که آنها دارای پایگاه اجتماعی در بین جوانان و دانشجویان و.. اثر منفی خواهد داشت.
به نظر میرسد جریان فتنه طی یک سال گذشت با ریزش شدید پایگاه اجتماعی و سیاسی روبرو شده است؛ از این رو لایه های اجتماعی اشارهشده به اصلاحطلبان اقتصادی میپیوندند.
وجود جریان دومی به غیر از جریان اصولگرا چقدر ضروری است؟
اساسا بحث چپ و راست و اصلاحطلب و اصولگرا در جامعه کنونی جایگاهی نداشته و ندارد.
ضمن اینکه اگر در جامعه مردمسالار، وجود رقابت سیاسی یک اصل حساب شود، نمیتوان در مرد سالاری دینی ارزشهای این جامعه را قربانی این رقابت سیاسی کرد؛ ضمن اینکه در جریان سیاسی کنونی از یک سو رقابت نخبهگرایی و مردمگرایی وجود دارد، از سوی رقابت بین عدالتخواهی و سرمایهداری اسلامی نیز مشاهده میشود که هر کدام برای رقابت سیاسی کافی خواهد بود؛ از این رو با توجه به این که جریان اصلاحطلب از دو بخش سیاسی و اقتصادی خود نخبهگرایی و سرمایهداری را پذیرفته، در این الگوریتم موجود یا نامبرده شده توسط اینجانب میتوانند حضور داشته باشند و به رقابت سیاسی بپردازند.
آیا شما احمدینژاد را از لحاظ سیاسی اصولگرا میدانید؟
بله، همینطور که عرض شد خطکشیهای موجود سیاسی اصالت آنچنانی ندارد. اگر بخواهیم به هر حال نوع تقسیمبندی سیاسی صورت بدهیم جریانهای سیاسی کشور را میتوان به اصولگرا و غیراصولگرا تقسیم کرد و احمدینژاد از این تقسیمبندی خارج نخواهد بود. در این راستا میتوان جریان اصولگرا را به شاخههای «نخبهگرا و مردمگرا» و «سرمایهداری و عدالتخواهی» تقسیم کرد؛ به طوری که در این شاخصها حضور جریانهای اصلاحطلب نیز قابل مشاهده خواهد بود.
نمایندگان جریانهای فکری که نام بردید به صورت مصداقی چه کسانی هستند؟
از آنجا که در جامعهی کنونی ما افراد از احزاب قویتر عمل میکنند و ساختارها به افراد شناخته میشوند، میتوان از احمدینژاد در دو جبههی مردمگرایی و عدالتخواهی نام برد، در این میان هاشمی رفسنجانی نیز در دو جبههی سرمایهداری و نخبهگرایی جای خواهد گرفت؛ در حالی که لاریجانی، موسوی، خاتمی و کروبی در جبههی نخبهگرا و قالیباف در جبهه سرمایهداری خواهند بود. لازم به ذکر است نخبهگرایی علاوه بر گرایش الیتیزم، دارای وزن روشنفکری نیز هست.
نظر شما درباره اتفاقات روز 14 خرداد چیست؟
حوادث 14 خرداد حاوی دو سناریو است: سناریوی اول اینکه مردم به خاطر امام و دفاع از خط امام نسبت به سیدحسن واکنش نشان میدهند؛ به طوریکه میتوان از آن به عنوان «کیفرخواست ملی بر اساس بصیرت عمومی» نام برد. مردم در طول یک سال گذشته ملاقات سیدحسن با زندانیان اغتشاشگرا و همراهی او با سران فتنه و بیتوجهی به وصیتنامه پدر بزرگوارش را مشاهده کردند؛ به طوری که او را همسو با سیدحسین فرزند سیدمصطفی دانسته و فرصت سخنرانی به او در 14 خرداد ندادند. در این راستا زمانی که سیدحسن افراد شعاردهنده را عده قلیل مینامد، با مخالفت میلیونی مردم در داخل و خارج از صحن مواجه میشود که شعار آن عده به ظاهر قلیل را تائید کرده و دو شعار « سیدحسن بصیرت بصیرت» و شعار دیگر « نوادهی روحالله سیدحسن نصرالله» را سر دادند.
سناریوی دوم سناریوی مظلومنمایی است که برخی معتقدند که محمدعلی انصاری کلید آن را زده است. او شب قبل از مراسم در بهترین ساعت یعنی 9 شب برخلاف تصمیم ستاد برگزاری مراسم در تلویزیون اعلام میکند که در ابتدا آقای احمدینژاد سخنرانی میکند و بعد از آن سیدحسن خوشامد میگوید و سپس مقام معظم رهبری سخنرانی میکند؛ این در حالی که مطابق تصمیم ستاد و برداشت عقلایی سیدحسن باید در ابتدای مراسم برای تشکر از حضور میلیونی مردم و خوشامدگویی به رییسجمهور و رهبر معظم انقلاب حضور مییافت. در ادامه این وضعیت محمدعلی انصاری با دو حضور غیرمتعارف به رییسجمهور تذکر پایان سخنرانی میدهد، این تذکر مستقیما در حضور مردم انجام و با اعتراض رییسجمهور همراه میشود ، اینها در مجموع به اعتراض عمومی مردم تبدیل میشود و سناریوی مظلومنمایی با حمایت برخی از مراجع، روحانیون بزرگ و چهرههای شاخص سیاسی صورت میگیرد؛ این دیدگاه و سناریو، دلجویی رهبر معظم انقلاب از سیدحسن را در این راستا مصادره میکند. اگر در این دو سناریو به عملکرد سید حسن و آقای انصاری در طی مراسم با دقت توجه کنیم، به صحت یکی از آنها پی میبریم. از آنجا که سید حسن با وزیر کشور و محمدعلی انصاری با مسوول تریبون برخورد کردند، صرف نظر از علت برخورد میتوان گفت سناریوی اول قابل دفاعتر خواهد بود.
آیا شما همچنان عضو انصار حزبالله هستید یا نه؟
انصار حزبالله از دهه 70 در راستای دفاع از ارزشها، اصول و آرمانهای امام و انقلاب و دفاع مقدس با محوریت نگرش و دیدگاههای مقام معظم رهبری تشکیل شد و بنده جزء موسسان اولیه آن هستم. این وضعیت تا سال 1375 و انتخابات مرحله دوم مجلس پنجم ادامه یافت. از آنجا که انصار حزبالله در آن زمان برای انتشار لیست انتخاباتی مجلس پنجم اقدام کرد برخی از افراد از جمله بنده که به ورود به رقابت سیاسی معتقد نبودیم از این تشکیلات خارج شدیم.