آفتابنیوز : آفتاب - سرویس سیاسی: جمعی از استادان، مدیران و مسئولان اسبق دانشگاهها و آموزش عالی با حجت الاسلام والمسلمین سید محمد خاتمی دیدار و گفتو گو کردند.
در این دیدار ابتدا چند تن از حاضران به بیان دیدگاه ها و تجارب خویش در فرایند انقلاب و طرح و پیشبرد توسعه علمی و تحول علوم انسانی پرداختند و نسبت به عواقب رویکردها و برخوردهای امنیتی و سیاسی با دانشگاهها و نهادهای علمی و اندیشمندان و دانشمندان کشور ابراز نگرانی کردند.
پس از آن رئیسجمهور سابق کشورمان با اشاره به مسائل مطرح شده به طرح ضرورتهای فکری و سیاسی که پیش روی همه متفکرانی که دلهایشان برای اسلام و ایران میتپد؛ پرداخت.
سید محمد خاتمی در این دیدار با تاکید بر اینکه جریانهای جاری نباید اهل فکر، نظر و خیرخواهان را از اندیشیدن؛ نظردادن و راهگشائی کردن به نفع کشور و انقلاب باز دارد، گفت: هنوز امکان اینکه این تفکرها لااقل در بخشهایی از نظام مورد توجه قرار گیرد و جاری شود هست.
وی از میزان جایگاه علم و گسترش آن به عنوان معیار تخمین عادلانه بودن حکومتها یاد کرد و ایجاد تنگنا برای اهل علم را ظلم دانست.
خاتمی با انتقاد از اینکه اغلب تحت تاثیر ادبیات مارکسیستی، حتی در سطح رسمی، عدالت بهگونهای معنی شده است که گویا منحصر در عدالت اقتصادی است، یادآور شد: از عدالت اقتصادی هم گاه اقتصاد یکبار مصرف در نظر گرفته میشود یعنی عدالت توزیعی و اقتصاد صدقهای! در حالیکه عدالت بسیار گستردهتر از اینها است.
وی همچنین با انتقاد از برخی روشها در بازنشسته کردن اساتید که عمدتا به خاطرگرایشات سیاسی این افراد صورت گرفته آن را خطرناک توصیف کرد.
وی در عین حال مصونیت یک جریان سیاسی در عرصه اطلاعرسانی برای اینکه هر چه میخواهد بگوید و القاء کند، تهمت بزند؛ دروغ بهمردم تحویل دهد و طرف دیگر حتی حرفهای عادیش را نتواند بزند را نیز مورد انتقاد قرار داد و با یادآوری اینکه نظام هزینههای این مسأله را میپردازد، گفت: عدل از جمله در عرصه علمآموزی و اطلاعرسانی بسیار مهم است.
خاتمی در این دیدار همچنین در بحث بازنگری در علوم انسانی این نکته که با کدام جهانبینی و با کدام مشخصات انتظار داریم که علوم انسانی عوض شود، را مورد تاکید قرار داد و تصریح کرد: بهتر است بدانیم با بخشنامه و دستورالعمل نه جهان عوض میشود و نه جهانبینی.
وی با دعوت از اساتید حاضر جهت ارایه نظرات خود در بعد علوم انسانی به بزرگان نظام بر این نکته که ما دلمان برای اسلام و انقلاب و نظام میسوزد و اگر حرف و انتقاد و اعتراضی هست از سر دلسوزی است، تاکید کرد و گفت: امروز باید وضع صنعت، اقتصاد، کشاورزی و روابط خارجی را بررسی علمی کرد و نتایج آن را در اختیار مسئولان عالیرتبه نظام و جامعه قرار داد.
متن کامل اظهارات رییس موسسه بینالمللی گفتو گوی فرهنگها و تمدنها در دیدار نشست بدین شرح است:
اینگونه جمعها بسیار مفید است و همه مباحثی که مطرح کردید جدی است. سؤالات مهم است و افق های خیلی خوبی برای ادامه بحث پیش رو باز کردید که این جمع که لابد عقبه قوی در رشتههای مختلف دارد میتواند کارها را سنجیدهتر جلو ببرد.
این انقلاب و نظام متعلق به همه ماست بالاخره این انقلاب و نظام متعلق به همه ماست. این حوادثی که پیش میآید حوادثی است که هست البته اگر حوادث بد جریان پیدا کند که متاسفانه میکند فکر میکنم هم نظام و هم ایران لطمه می بیند. انشاءالله که چنین نخواهد شد.
جریان جاری نباید اهل فکر و خیرخواهان را از اندیشیدن، نظردادن و راهگشائی کردن به نفع کشور و انقلاب باز دارد بالاخره جریانهای جاری نباید اهل فکر و نظر و خیرخواهان را از اندیشیدن، نظردادن و راهگشائی کردن به نفع کشور و انقلاب باز دارد.
باید فکر کرد و من فکر میکنم اینگونه جمعها میتواند هنوز موثر باشد و نظرها و پیشنهادهای خود را به مجامع و نهادهایی که هست ارائه دهد. حتی پروژههایی را بپذیرد و روی آن کار کند.
هنوز امکان اینکه این تفکرها لااقل در بخشهایی از نظام مورد توجه قرار گیرد و جاری شود هست.
اینگونه جمعها میتوانند به صورت نهادهایی کارآمد و مدنی نقش موثری داشته باشند.
صحبت از علوم انسانی شد، اجازه بدهید سخن خود را با آیهای از قرآن کریم آغاز کنم و ببینیم آیا از این آیه میتوان از آنچه در حوزه کار و فعالیت شما یعنی آموزش عالی جاری است استفاده کرد.
در سنت فلسفی ما عقل را به نظری و عملی تقسیم کردهاند که خیلی معروف است. زمینه این تقسیم بندی درمباحث ارسطو هم هست ولی کسی که بصورت خیلی منظم و روش مند این کار را انجام داد بو علی سینا بود. بر اساس آن هم تقسیمبندی در فلسفه و حکمت صورت گرفت.
آنچه مورد نظر من است آیهای از قرآن کریم در سوره لقمان است، لقمان در قرآن به عنوان حکیم معرفی میشود و کسی که حکمت به او داده شده است حکمت هم اجمالا آنچه محکم است چه نظریه وذهنیت محکم چه تدبیر و پیداکردن راهبردها و راهکارهایی برای اداره زندگیهای فردی و اجتماعی، حکمت آن چیزی است که محکم و استوار باشد، لقمان حکیم وقتی پسرش را موعظه میکند میگوید "یا بُنَی لَا تُشْرِک بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْک لَظُلْمٌ عَظِیمٌ" در تقسیمبندیهای عقل نظری و عملی توحید از بارزترین مصادیق موضوعاتی است که در عقل نظری مورد بحث قرار میگیرد و ظلم و عدل از بارزترین مصادیقی است که در عقل عملی مورد توجه قرار میگیرد.
ولی حضرت لقمان که خداوند حکمتش را تایید کرده است میگوید شرک به خدا نداشته باش چون شرک ظلم عظیم است.
در اینجا عقل نظری و عملی در هم آمیخته میشود و شاید بتوان گفت که در حکمت قرآنی عقل یکی است. همانکه درست و نادرست را تشخیص میدهد درباره خوب و بد هم داوری میکند.
این تعبیر قرانی خیلی مهم است یعنی مهمترین موضوعی که در اصطلاح فلسفی در "عقل نظری" مورد بحث قرار میگیرد که توحید است مصداق عدل است و چون شرک، ظلم عظیم است نباید مشرک بود یعنی مبنا میشود "عدل".
توحید مصداق عدل است توحید مصداق عدل است. پیامبران هم امده اند تا انسان به عدل قیام کند. توحید با ان عظمتش چون مصداق عدل است باید پذیرفته شود و ضد توحید که شرک است چون ظلم عظیم است مردود است. یعنی ملاک و معیار هم در نظر و هم در عمل عدل است.
در اینجا به اجمال به نکتهای اشاره میکنم که مربوط به روزگار ما میشود و حدیث تلخ این روزها است و آن اینکه اگر انسان دارای استعداد و ظرفیتی است که خدا او را با این ظرفیت آفریده است زمینهسازی برای رشد آن و بروز و ظهور این ظرفیت از بارزترین مصداقهای عدل است یعنی با این ظرفیت حقی پیدا میشود و عدل اعطای حق هر ذیحقی به اوست.
فکر میکنم از جمله مهمترین شاخصههای بشر خردورزی و علماندوزی و کنجکاوی برای دانستن و معرفت است.
عدل این است که این حق و ظرفیت بدون برخورد با مانعی شکوفا شود.
اگر برای اهل علم تنگنا ایجاد شد؛ این ظلم است اگر ما بخواهیم در مورد عادلانه بودن یک حکومت و مدیریت جامعه قضاوت کنیم از جمله این است که چقدر به علم و گسترش علم و زمینهسازی برای فراهم شدن علم و زمینهسازی برای این که هر کسی که طالب معرفتی است بتواند بدون مانع به آن معرفت دست یابد اهتمام دارد بنابراین اگر برای اهل علم تنگنا ایجاد شد یا امتیاز علمآموزی و مهارتآموزی پاداشی در برابر خواستههای گروه یا جریان ویژهای شد یا بازداشتن از تحصیل و علم مجازات و کیفری شد برای کسانیکه به هر حال سلیقه و روش آنها مورد پسند نیست این ظلم است.
من میخواهم از این دیدگاه به امور نگاه کنم و آنچه را در دستگاهها و مراکز آموزشی ما میگذرد ببینیم. نظام ما اسلامی است و نظام اسلامی با حرفها و آموزههای امام و آنچه در قانون اساسی آمد و بزرگان هم گفتهاند، نظام فضیلتبنیاد است. بهطور خاص امروز هم میگویند گفتمان حاکم گفتمان عدالت محور است.
دلمان میخواهد عدالت همه جا جاری باشد ما دلبسته و دلسوز این انقلاب هستیم بالاخره دلمان میخواهد این وجه معینی که وجه امتیاز حرکت انبیاء در تاریخ و نیز نهضت اسلامی ما هم بوده و معتقدیم در قانون اساسی ما تجلی پیدا کرده است امروز هم بعد از امام دائما در عالیترین سطوح روی مسأله عدالت تکیه میشود. دلمان میخواهد این عدالت همهجا جاری باشد.
بگذریم از اینکه اغلب تحت تاثیر ادبیات مارکسیستی حتی در سطح رسمی، عدالت بهگونهای معنی شده است که گویا منحصر در عدالت اقتصادی است که اولا عدالت فقط عدالت اقتصادی است ثانیاً از عدالت اقتصاد هم گاه اقتصاد یکبار مصرف در نظر گرفته میشود یعنی عدالت توزیعی و اقتصاد صدقهای! در حالیکه عدالت بسیار گسترده تر از اینها است.
حال سخن ما در عدالت علمی، آموزشی و پژوهشی است و عدالت خردورزی، عدالت فضیلت، عدالت رشد معرفت در جامعه بسیار مهم است.
به هر حال وقتی میبینیم گروه گروه از اساتید بازنشسته میشوند یا کنار گذاشته میشوند و بعضا دچار محدودیت و حتی زندان میشوند بهخاطر گرایشهای سیاسی که دارند نه انحرافات فکری و عقلانی و اعتقادی، بعضا حتی اتهام گرایش سیاسی خاص هم موهوم است. یعنی کسی که کار دستش است متوهم میشود که دیگری سازگار با روشها و منشهای او نیست، همین کافی است که مجازات شود و از عرصه بیرون رود. اگر اینطور باشد و این روند ادامه پیدا کند خیلی خطرناک است. یا اینکه دانشجو مجازات شود بهخاطر گرایشهای سیاسی یا بهخاطر انتقادی که میکند و اعتراضی که دارد یا بهخاطر احتمال این که ممکن است نسبت به بعضی مسائل منتقد هم باشد.
منعها ثمری برای منع کنندگان ندارد، بلکه مخاطبان را بیشتر و کنجکاوتر و افزونتر میکند با دیدگاهی که از اسلام و نیز از متن انقلاب ما قابل استنباط است میتوان ملاک و معیار عدل و ظلم را از جمله در حوزه دانشگاهها و آموزش عالی ما که حوزه کار و تخصص شماست پیدا کرد. همچنین است در عرصه اطلاعرسانی؛ گشاددستی و مصونیت در یک طرف برای اینکه هر چه میخواهد بگوید و القاء کند، تهمت بزند، دروغ به مردم تحویل دهد و... و طرف دیگر حتی حرفهای عادی را نتواند بزند، برای رسانههای اندک و حتی وبلاگهای مشخص و سایتهایی که جنبه سیاسی هم ندارند محدودیتهای عجیب ایجاد شود. اینها ظلم است، البته درباره ایجاد این محدودیتها و بستنها و منع کردنها حرف و حدیث بسیار است که به نظر من هزینهاش را نظام میپردازد و عملا با توجه به وضع ارتباطات و پیشرفتهای ارتباطی، این منعها اثر و ثمری برای منعکنندگان هم ندارد، بلکه مخاطبان را بیشتر و کنجکاوتر و افزونتر میکند. این مطلبی است که امیدوارم در آینده بیشتر بتوانم درباره آن صحبت کنم.
بهر حال عدل از جمله در عرصه علمآموزی و اطلاعرسانی بسیار مهم است. به نظر من آزادی هم از دل عدل بیرون میآید در صورتی که عدل را وسیعتر از عدل مارکسیستها و ماتریالیستها در نظر بگیریم. آیا آزادی مرزی دارد؟ میگویند مرز آزادی، آزادی دیگران است؛ آیا ما نمیتوانیم در بینش الهی بگوییم مرز آزادی هم عدالت است؟ در صورتی که عدالت را به معنی وسیع خودش در نظر بگیریم.
اما در باب علوم انسانی، به نظرم تردیدی وجود ندارد که علوم به معنی جدید آن و علوم انسانی بهطور خاص هنگامی در دنیای جدید بهوجود میآید که عالم آدم غربی عوض میشود یعنی این انسان وارد جهان دیگری میشود نگاه دیگری به هستی میکند نگاه دیگری به پیرامون خود و انسان میکند و در اثر همین نگاه جانش چون چشمههای جوشان منشا پیدایش نظامهای معرفتی، اجتماعی، علمی و سیاسی میشود. البته این تحول در خواص بهوجود میآید و بعد در عرصه حیات اجتماعی جاری میشود.
جهان مدرن با عوض شدن دنیای انسان در غرب پدید آمد، این جهان جهانی است در مقابل جهانی که در قرون وسطی وجود داشت.
حال که سخن از تحول در علوم انسانی است اولا باید مشخص کنیم ماهیت جریانی که ما مدعی آن هستیم و میخواهد مبنای علوم انسانی باشد ماهیت قرون وسطی است یا چیز دیگری است. اگر آن ماهیت باشد بهصورت طبیعی در دل آن، جهانی نظیر جهان دنیای امروز غرب پدید خواهد آمد و لوازم آن جهان که علوم مهارتها و فناوری و تکنولوژی و البته تبعات منفی آن است نیز پدید خواهد آمد.
معتقدم و باز هم تاکید میکنم جهان موحدان و مسلمانان با جهانی که دنیای مدرن در آن تحقق پیدا کرده متفاوت است، طبعاً جهانشناسی موحدان و به خصوص ادیان وحیانی و بالاخص مسلمانان هم متفاوت خواهد بود و طبعا علوم، بخصوص علوم انسانی متاثر از مبانی و جهانشناسی خاص است.
گر چه بهخصوص در این یکی دو قرن گذشته ما دارای جهانی آشفته و طبعاً جهانبینی از هم گسسته ای هستیم که در آن سنت جایگاه خود را لاقل در بخشهای مهمی از جامعه از دست داده و جامعه به جهان مدرن هم وارد نشده است (لااقل بخش های مهمی از آن). در گذشته این آشفتگی نبود، هر چند که آنچه در متن تمدن اسلامی ظهور و بروز کرد به شدت تحت تاثیر جهان و جهانبینی بود که از غرب یعنی یونان و بعد اسکندریه آمده بود و شریعتمداران هم که موثرترین بخش جامعه بودند و آنان که حقیقت و تمام حقیقت را در شریعت میدیدند، کوس مخالفت با فلسفهای که در متن تمدن اسلامی شکل گرفته بود میزدند و فریاد بر میآوردند که "قفل اسطوره ارسطو را بر در احسن القصص نزنید". هر چند احسن القصص را نیز بر اساس ذهنیتهای ویژه خود که یا عوامزده بود و یا صوفیمآبانه میفهمیدند.
به هر حال میگفتند قران احسن القصص است و آنچه از غرب آمده و میراث ارسطو و افلاطون و نظایر آنها است، اسطورههای جهان کفر و شرک است.
باری با اینکه باید پذیرفت که اجمالاً مبانی جهانشناسی توحیدی و اسلامی و وحیانی با مبانی جهان و جهانشناسی کنونی متفاوت است، ولی پرسش اصلی این است که این اجمال چگونه تفصیل مییابد و دقیقا با کدام جهانبینی و با کدام مشخصات است که انتظار داریم علوم انسانی عوض شود. جهانبینی متاثر از ابن عربی، ابوسعید ابوالخیر، مشاء، اشراق، حکمت متعالیه یا آنچه امروز به عنوان مکتب تفکیک مطرح میشود و یا ... ؟
با بخشنامه و دستورالعمل نه جهان عوض میشود و نه جهانبینی بهتر است بدانیم با بخشنامه و دستورالعمل نه جهان عوض میشود و نه جهانبینی. بهتر است بحث کنیم که دنیای مدرن چگونه پدید آمد و چگونه از دل آن علوم و تکنولوژی و علوم انسانی جدید بروز و ظهور یافت.
جهان مدرن از دل جهان سدههای میانه بر آمد. وقتی جهانبینی دنیای قرون وسطی پاسخگوی پرسشها و نیازهای انسان نبود، ذهنیتهایی پیدا شد و انسان غربی کوشید به دنبال راهکارهایی برود که به پرسشهایش پاسخ دهد و مشکلاتش را حل کند.
نهاد متولی اندیشه و عمل در قرون وسطی نیز به جای انکه خود را اصلاح کند به شدت عمل روی آورد و در برابر موجی که لحظه به لحظه سهمگینتر میشد ایستاد. اندیشه و اندیشیدن جرم شد. انسانها فقط و فقط آزاد بودند در هر مسأله علمی و غیر علمی مقلدانه از نهادی پیروی و اطاعت کنند که خود را نماینده خدا در زمین و صاحب انحصاری حق و معیار مطلق زیبایی و درستی میدانست.
بشر آزاد افریده شده و آزادی میخواهد بشر آزاد افریده شده و آزادی میخواهد؛ اگر به این آزادی جواب داده شد یا اگر جایی باید محدود شود با منطق و پذیرش واقعی خود او باشد، به این وضع دلبسته خواهد شد. دیگر لازم نیست بخشنامه کنیم. اما اگر دیدگاهی محدود و نارسا را عین حقیقت دین دانستیم و به زور خواستیم آنها را بر جامعه تحمیل کنیم، اثر عکس خواهد داشت.
آزادی نیاز تک تک انسانهاست ولی اینکه توجیه ذهنی و منطقی آزادی در صورت لیبرالیسم باشد آن را نفی میکنیم. لیبرالیسم یک نوع توجیه آزادی است. بنده معتقدم با رجوع به آموزههای الهی (البته در صورتی که ذهنیتهای تاریخی زمانی _ مکانی را به جای ان حقیقت نهفته در متن دین نگیریم) میتوان لطیف ترین وجه آزادی را یافت و گرفت، بیآنکه در بند لیبرالیسم گرفتار شویم.
اگر آن ذهنیتهای ما طوری بود که جوابگوی نیازهای عینی بشر امروز باشد، ما دیگر اصلا نباید نگران باشیم که دینمان از بین میرود یا علوم انسانی دینمان را نابود میکند. اما اگر ان را نداشتیم، با زور و بخشنامه کار درست نمیشود و اگر خدای ناکرده گرفتار وضعی شدیم که انسان در قرون وسطی دچارش بود، آنگاه آن حادثهای رخ میدهد که در تاریخ غرب رخ داد؛ وقتی قرون وسطی امر مقدس را به همه چیز و همه جا تعمیم داد در مقابل انسان عاصی نیز امر قدسی را یکسره کنار گذاشت. چراکه اموری که مقدس نبودند در آن زمان مقدس شده بودند.
فکر کنید و آنچه را به نظرتان رسید به بزرگان خردمندند ارائه دهید تا کار به دست کسانی که خردشان در بیخردی است نیفتد حال به شما توصیه میکنم که از ظرفیتهای خود استفاده کنید، بحثها را جدی بگیرید و نظرات کاربردی ارائه کنید. از جمله راجع به همین علوم انسانی، واقعا فکر کنید و آنچه را به نظرتان رسید به بزرگانی که در این جمهوری اسلامی خردمندند ارائه دهید تا کار به دست کسانی که خردشان در بیخردی است نیفتد.
همه ما دلمان برای اسلام و انقلاب و نظام میسوزد به هر حال همه ما دلمان برای اسلام و انقلاب و نظام می سوزد و اگر حرف و انتقاد و اعتراضی هست، از سر دلسوزی است. باید همه دست به دست هم بدهیم و از فضای نفس گیر و خسارت بار امنیتی به فضایی آرام و در پناه قانون و موازین اسلامی و ملی گذر کنیم. در عرصه سیاست هم اگر اساس کار را انتخابات سالم و آزاد قرار دهیم، در این صورت بسیاری از مشکلات حل خواهد شد.
امروز باید وضع صنعت، اقتصاد، کشاورزی و روابط خارجی را بررسی علمی کرد و نتایج آن را در اختیار مسئولان عالی رتبه نظام و جامعه قرار داد.