آفتابنیوز : آفتاب- دکتر حمید رضائیقلعه: در دیرینهشناسی آموزش، میتوان افلاطون را نخستین نظریهپرداز آموزش در جامعه دانست. افلاطون، آموزش را طریقهای برای فائق آمدن بر مشکلات زندگی و عاملی برای یافتن وجوه و اشکال بهتر زندگی میداند. در اندیشه وی، دولت آرمانی در مدینه فاضله، مسأله آموزش را مقدم بر مسائل اخلاقی و سیاسی میپندارد و آن را ناظر بر بهترین شکل زندگی جمعی قلمداد میکند.
افلاطون در کتاب جمهور به انتقاد از نظام آموزشی دولت شهر آتن میپردازد چرا که تعلیم و تربیت در این دولت شهر خاص طبقات و گروههای ویژهای بود. او معتقد بود که رفاه، آسایش و آرامش همهجانبه دولت شهر، نیازمند آموزش اجباری همه شهروندان است.
افلاطون در این رساله مشهور، نظام آموزشی مورد نظرش را تشریح کرده و میگوید: آموزش عبارت است از پرورش فضایلی که در طبیعت آدمی به ودیعه و امانت گذاشته شده و این تربیت فضایل از مهمترین تکالیف دولت محسوب میشود. علاوهبر افلاطون، شاگردش ارسطو نیز به مقوله دولت شهر میپردازد.
ارسطو در کتاب سیاست، مینویسد: دولت شهر، خانه زندگی اخلاقی فرد است و نهادهای اخلاقی برای آفریدن شهروندان با فضیلت در آن تعبیه شدهاند. به اعتقاد ارسطو، یکی از راههای آفریدن این شهروندان، آموزش است که باید از سوی دولت انجام پذیرد.
بنابراین، افلاطون و ارسطو، هر دو دولت را نهادی آموزشی دانسته و بر این باور بودند که دولت وظیفه دارد برای آموزش شهروندان برنامهریزی کند.
پس از این دو متفکر بزرگ، تا شکلگیری علوم آموزشی عصر حاضر، اندیشمندان کمتر به نقش آموزش در جامعه توجه داشتند ولیکن امروزه با توجه به تحولات شگرفی که در علوم آموزشی به وقوع پیوسته است، نظریههای جدیدی در زمینه نقش آموزش ساخته و پرداخته شدهاند. در این میان میتوان به دو دانشمند معاصر ادوارد شیلر و آرنولداندرسون اشاره کرد. آنها معتقدند که آموزش، نخستین وسیله برای آفریدن انسانهای نو است و صرفنظر از اینکه بهصورت رسمی و آکادمیک انجام شود و یا به صورت غیررسمی ارائه گردد، باعث ایجاد مهارت و ارتقای تبحر شهروندان میشود.
این دو نظریهپرداز حتی پا را فراتر مینهند و میگویند: آموزش میتواند حس وفاداری ملی را از مجرای اعتلای توانایی شهروندان القاء نماید.
آندرسون در مقاله نوسازی آموزش و پژوهش مینویسد: هر جامعهای برای آنکه پیشرفت کند، باید قبلاً آموزش در آن گسترش داده شده باشد. هر کشوری برای پیشرفت صنایع و راه اندازی و فعالسازی کارخانجات و تجارت در بازارهای جهانی و توسعه در هر زمینهای نیازمند متخصصان کارآزموده است و این امر مهم تنها از قِبُل آموزش قابل تحقق میباشد.
سازمان ملل متحد در دهه 90میلادی گزارشی را منتشر کرد و در آن اعلام نمود که: ثروت واقعی یک جامعه، مردم آن هستند و توجه صرف و مجرد به شاخصهای آماری در قالب درآمد ملی و تولید ناخالص داخلی موجب شده که هدف نخست توسعه که مفید بودن آن برای انسانهاست، مورد غفلت قرار بگیرد.
کارشناسان سازمان ملل برای این ادعای خود، استدلال میکنند که: ارقام مربوط به درآمد ملی اگرچه از جهاتی بسیار مفید است اما ترکیب درآمد یا منتفعشوندگان واقعی را نشان نمیدهد. از سوی دیگر مردم نیز غالباً دستاوردهایی را ارج مینهند که در ارقام آماری به درستی لحاظ نمیشوند مانند تغذیه، خدمات بهداشتی و درمانی، دسترسی به دانش و معاش، شرایط مناسب کار، امنیت، اوقات فراغت رضایتبخش و مشارکت در فعالیتهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی.
سازمان ملل در این گزارش به کالبدشکافی و نقادی مدلهای مختلف توسعه پرداخته و سرانجام الگوی توسعه پایدار انسانی را مطرح میکند. توسعه انسانی از جمله مفاهیمی است که در دهههای اخیر به دنبال ناکامی برنامههای توسعه اقتصادی که سعی در حصول رفاه و بهزیستی انسانها و بالا بردن کیفیت زندگیشان داشتهاند و عمده تأکید آنها بر رشد درآمد سرانه ملی و افزایش تولید ناخالص داخلی بوده، مطرح شده است.
الگوی توسعه پایدار انسانی، 3 عامل را برای انسانها ملاک دانسته که در صورت عدم تحقق، دسترسی به بسیاری از امکانات و فرصتها ناممکن خواهد شد. این عوامل عبارتند از: ایجاد محیطی توانایی بخش برای انسانها به گونهای که حیاتی طولانی، سالم و خلاق را تضمین نماید، کسب علم و دانش و دسترسی به منابع مورد نیاز برای یک زندگی مناسب و شایسته.
البته اهداف توسعه پایدار انسانی به این موارد منحصر نمیشود بلکه اغراضی چون آزادیهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، پدیداری فرصتهای سازندگی، ایجاد فرصت بروز استعدادها، بهرهمندی از عزت نفس و تضمین حقوق انسانی را نیز دربرمیگیرد.
توسعه انسانی مورد نظر دارای دو جنبه است: یکی، شکلگیری قابلیتهای انسانی مثل سلامت، دانش و مهارت و دیگری، استفاده انسانها از این قابلیتها برای تعقیب اهداف سازنده و فعالیت در امور اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی.
این الگوی توسعه که توسط سازمان ملل پیشنهاد شده است واجد ویژگی بارزی است که همانا برابری در درون نسلها به موازات برابری در میان نسلها است.
بدین طریق، تمامی نسلهای حاضر و آینده از امکانات جامعه توسعه یافته بهرهمند میشوند.
در فراز دیگری از گزارش سازمان ملل متحد، پس از تبیین الگوی توسعه انسانی پایدار، به نقش آموزش به مثابه اصلیترین اهرم قابل اطمینان که قادر خواهد بود جامعه را در کوتاهترین زمان به سمت توسعه رهنمون سازد، اشارت جدی شده است.
آموزش میتواند انگیزهها را در درون انسانها رشد داده و بسترهای متناسب با توسعه انسانی را فراهم سازد. بنابراین، سرمایه گذاری در نیروهای انسانی و آموزش آنها منجر به تسریع و تسهیل فرآیند توسعه میشود. سرمایهگذاری در امر آموزش میتواند زمینه را برای مشارکت بیشتر افراد در فعالیتهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مهیا نماید. در نتیجه با آموزش، در درون افراد نوعی قابلیت و تحرک ذهنی بهوجود میآید که منجر به انگیزه پیشرفت میشود و باورهای متناسب با توسعه پایدار انسانی را نهادینه میکند.
جان مایه این نوشتار آن که، توسعه پدیدهای است که در دنیای انسانی معنی پیدا میکند و زیربنای آن آموزش میباشد.