آفتابنیوز : آفتاب: میثم تولایی روزنامهنگار، که با تغییر مدیریت روزنامه ایران، از این روزنامه استعفا داده است، در یادداشتی با عنوان "این روزها تنها آرزوی مرگ برایمان مانده" در وبسایت خود نوشت:
این روزها هر وقت که خواستم مطلبی بنویسم نشد، گاهی حتی چندین پاراگراف مینویسم اما دوباره آن را پاک میکنم. نمیدانم از کجا بنویسم، از "ایران" بنویسم که حالا چند روزی میشود از آن استعفا دادم و به 3 سال کار در آن جا پایان، یا از مصلحی بنویسم، نمیدانم از سرپیچیها بنویسم یا از اوضاع کثیفی که برایمان درست کردهاند، اما این را میدانم که تمام اینها معلل یکی است و آن یکی را همه دیگر میشناسند.
این روزها تنها آرزوی مردن برایمان مانده! اینکه بمیریم و نبینیم کسی که خودمان علمش کردیم جلوی آقا بایستد، آقا را مجبور کند دوبار دست به قلم ببرد و...
هرچه فکر میکنم نمیتوانم بفهمم که آقا چه دارد میکشد در این گیر و دار، در این نفاق در نفاقی که شتاب ظهور و نمایان شدنش بسیار زیاد شده است. امروز برای چندمین مرتبه تنها سخنرانی موجود از شهید زین الدین را که خیلی کوتاه است دیدم، یعنی حقیقتش این کلیپ را گذاشتهام گوشه صفحه لپ تاپم تا هر وقت به آخرین مرحله رسیدم و فرصت دیدن آژانس شیشهای را نداشتم با آن خودم را برگردانم و چقدر این روزها زود به زود محتاج شنیدن حرفهای زین الدین میشوم.
شهید در این کلیپ سخنرانی از خدا مرگش را میخواهد، زین الدین جلوی نیروهایش نشسته و دارد سخنرانی میکند و دائم این جمله را تکرار میکند که ای کاش خدا ما را میبرد و این روزها را نمیدیدیم، نمیدیدیم که چه بر امام میگذرد و ما داریم ذره ذره آب میشویم وقتی جسم رفقای شهیدمان را میبینیم...
او پیش خدا آبرو داشت برای همین به بهترین شکل آرزویش عملی شد اما ما چه؟
ما تنها آرزویش را داریم. هرچند جدایی اسفندیار از محمود محال ذاتی است اما مرگ ما که اینگونه نیست پس ای کاش خدا زودتر مرگ ما را برساند تا بیش از این شاهد ضدیت دولتی که تمام ارزشها را روی دیوار آن بالا آوردیم و آن را احیاکننده تمام ارزشها خواندیم نباشیم.
من هم مثل تمام دوستان برایم این پرسش ایجاد شده بود که چرا نامه منتشر شده روز گذشته آقا خطاب به مصلحی است؟ و اینکه افرادی چون دکتر صفار هرندی و حسین شریعتمداری گفته بودند آقا به آن افسارگسیخته نامه زده بوده پس چرا این نامه خطاب به محمود نیست؟ اما همان طور که خودتان میدانید و پاسخ سوال را گرفتید، آقا نامهای را خطاب به محمود مینویسند و خودشان داخل پاکت میگذارند و خودشان درب پاکت را چسب میزنند و با نماینده ویژه به پاستور ارسال میدارند اما در پی تعلل و همچنین ...(نمیدانم اسمش را چه بذارم، شما هر چه دلتان خواست بذارید!) محمود، آقا بعد از چند روز نامهای را خطاب به وزیر اطلاعات مرقوم میدارند و او را مورد لطف و تایید خود قرار میدهند.
همه ما بعد از شنیدن این ماجراست که زنده بودنمان را مساوی با بیغیرتی میدانیم، همانطور که هستیم وگرنه باید در لحظهای ... .