کد خبر: ۱۲۶۵۴۲
تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۰ - ۱۳:۰۴

قرائتی: گفتند می‌خواستیم دو آخوند بیشتر در تلویزیون نباشد، بدون عمامه برنامه اجرا كن

آفتاب‌‌نیوز : آفتاب: سایت شیعه آنلاین خاطرات حجت الاسلام و المسلمین قرائتی را در مورد شهید مطهری و حضورش در تلویزیون منتشر كرده است.

در بخش‌هایی از این خاطرات آمده است:

* در مشهد كه اولین كارمان بود، تخته سیاه نداشتیم، رفتیم یک مقوا پیدا كردیم و با زغال نوشتیم و با جوراب‌مان پاک كردیم‌! دور تا دور هم آخوند نشسته بود.

*از همان بیست سالگی - حدود چهل و چند سال است - نشاطم فرقی نكرده. اگر برگردم به 50 سال پیش، همان كاری را می‌كنم كه تا الان كرده‌ام، پشیمان نشده‌ام.

*وایت‌بورد تازه پیدا شده. ما از قدیم تخته سیاه داشتیم. نیتم این است كه به مردم بگویم كه با ساده‌ترین وسیله هم می‌شود ده‌ها سال كار كرد.

*رابط بین ما و انقلاب هم تقریبا آقای مطهری بود. من اولین دفعه ایشان را در اهواز دیدم. سال‌ها قبل از انقلاب بود. وقتی می‌خواست برود، این كلمه را از ایشان شنیدم كه اگر من بروم تهران و به ما بگویند اهواز چه خبر است؟ می‌گویم كشف من قرائتی است! بعد تلفنش را داد و گفت خانه ما بیا‌. پنج‌شنبه‌ها در قم درس داشت و مرتب خانه ما می‌آمد. خیلی به من لطف داشت. یک روز هم به من زنگ زد كه من مقدار زیادی نوار تفسیر دارم، بیا بنویس. گفتم: من در خدمت آقای مكارم برای تفسیر نمونه هستم. می‌خواهید آن را تعطیل كنم و بیایم؟ گفت: نه تعطیل نكن. گفتم: دو تا را نمی‌توانم. گفت: پس هیچی.

*انقلاب كه شد، آقای مطهری به من زنگ زد كه، سریع برو تلویزیون. رفتم كه یک جوان قدبلندی آمد به استقبال. همان جوانی كه مجری برنامه "قرآن در صحنه‌" با آقای طالقانی بود. پرسید قرائتی شمایید؟ گفتم بله. ایشان ما را تحویل گرفت و برد آنجا. ورودم در تلویزیون هم این طور بود كه گفتم: می‌توانم شما را با حرف منطقی‌، دو ساعت بخندانم كه هر چه بخواهید لبتان را جمع كنید نمی‌توانید. گفتند باید امتحان بدهی. آمدند نشستند و ما شروع كردیم به حرف زدن. گفتند ما می‌خواستیم دو تا آخوند بیشتر در تلویزیون نباشد‌، یكی امام، یكی آقای طالقانی و حالا شما باید عمامه‌ات را برداری كه هم در تلویزیون از شما استفاده كنیم و هم قراری كه داریم بهم نخورد. گفتم: نه‌، من عمامه‌ام را بر نمی‌دارم.

* الان بیشتر از 30 سال است كه آنجا مانده‌ام. از الطاف خداوند عالم است كه در این 30 ساال حتی یک شب جمعه به تحویل سال خورده و پیام امام یا آقا پخش شده، یعنی برنامه‌ای پیش آمده كه برنامه من حذف شده، ولی شاید در سال یک بار بیشتر نشده باشد...

*آقای مطهری چند هفته‌ای‌، پنج‌شنبه‌ها تقریبا مرتب می‌آمد منزل ما. ناهار می‌خورد و بعد استراحت می‌كرد. من برای اینكه بچه‌ها سروصدا نكنند، دو تا دختر كوچولویم را بغل می‌كردم و در كوچه‌های قم راه می‌بردم. 

*[وقتی می‌خواست به تهران برگردد] من توی ماشین او می‌نشستم. یک بنز مشكی قدیمی داشت. راننده داشت. توی ماشین می‌نشستم و تا حضرت عبدالعظیم از ایشان سوال می‌كردم. بعد پیاده می‌شدم و بر می‌گشتم. یعنی دو ساعت خصوصی سوالات زیادی از ایشان می‌پرسیدم.

*آقای مطهری در مورد رفتن به تلویزیون می‌گفت من به امام گفته‌ام كه شما باید به آنجا بروید، از قول امام می‌گویم، چون تلویزیون فقط نسبت به امام تمكین می‌كردند. وقتی ما رفتیم تلویزیون، امام بحث‌های ما را دید و خوشحال شد. یک سالی گذشت حاج احمد آقا می‌گفت امام از برنامه تو خوشش می‌آید. 

* من در راه برگشت از جبهه، نزدیک خرم‌آباد بودم كه رادیو را روشن كردم و دیدم امام می‌گوید تو نماینده من در نهضت سوادآموزی هستی.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین