آفتابنیوز :
آقاي رئيس آيا هنگامي كه صبح ها به آينه نگاه مي كنيد به خودتان نمي گوييد: خوزه، آيا اشتباه بزرگي مرتكب نشدي؟ بهتر نبود در ليبسون زيبا مي ماندي و با بروكسل به تجارت مي پرداختي؟
به قول اديت پياف هنرمند سرشناس فرانسوی که در یکی از آثارش می خواند «متأسف نيستم»، من هم تأسف نمي خورم و اينجا بسيار راضي هستم. به نظرم اين باعث مي شود تا يك اروپايي واقعي بشوم.
پرزيدنت جورج دبليو بوش احتمال تدارك حمله به مراكز هسته اي ايران را منتفي ندانست. سه كشور صاحب قدرت هسته اي- آلمان، فرانسه و بريتانيا براي ممانعت ايران از روند هسته اي، روش مذاكره را به كار مي گيرند. آيا فشارهاي آمريكا كارساز است يا نتيجه عكس دارد؟ اتحاديه اروپا در تلاش براي دستيابي به توافق با ايران از طريق مذاكره، نقش اصلي را برعهده گرفته است. ما بايد براي تهران روشن كنيم كه بايد تشريك مساعي داشته باشند. اتحاديه به سهم خود اين كار را مي كند. حتي اكنون كه ما با هم صحبت مي كنيم مذاكرات با ايران براي دستيابي به توافق تجاري و بهبود همكاري ها ادامه دارد. البته محتويات چنين توافق هايي به عكس العمل ايران در زمينه هاي ديگر بستگي دارد.
شما از جنگ عراق حمايت كرديد. آيا اكنون كه جست وجو براي يافتن سلاح هاي كشتار جمعي رسماً با شكست مواجه شده است، احساس نمي كنيد از ايالات متحده فريب خورده ايد؟
زماني كه نخست وزير بودم، دست كم پنج باربه پارلمان پرتغال گفتم كه با جنگ مخالفم. اما اگر جنگي بين هم پيمان نزديك ما و حكومتي نظير صدام حسين به وجود بيايد، ما از نظر سياسي از آمريكا حمايت خواهيم كرد. از اين نظر شرمنده نيستم. اتفاقاً همين مطلب را عيناً به ژاك شيراك رئيس جمهور فرانسه نيز گفتم. گفتم كه اگر فردا جنگي بين فرانسه و رژيم صدام اتفاق بيفتد، من از فرانسه حمايت خواهم كرد، حتي اگر با همه جوانب آن موافق نباشيم.
آيا رئيس جمهور آمريكا نقطه نظرات خود درباره اروپاييان را تغيير داده است؟
واشنگتن اكنون چراغ هاي سبز نشان داده است(علائم مثبتي فرستاده است). ما همه از تجربيات خود درس مي گيريم. هر دو طرف علاقه مند هستند كه اختلافات را كنار بگذارند و پلي بر دره عميق اختلافات گذشته كه البته در اتحاديه اروپا نيز وجود داشت، بزنند. ما با چالش هاي بزرگ جهاني نظير تروريسم، تخريب محيط زيست، عدم توسعه يافتگي، بيماري هاي همه گير رو به رو هستيم. اين مسائل بدون همكاري هاي نزديك ميان دو قدرت مهم سياسي و اقتصادي جهان يعني ايالات متحده و اتحاديه اروپا حل نخواهد شد. بايد به يكديگر احترام بگذاريم و بپذيريم كه در همه زمينه ها نمي توانيم نظراتي يكسان داشته باشيم.
آيا در نظر داريد دوباره نقش رهبري اتحاديه را در مقايسه با شوراي سران اروپا به عهده بگيريد، نقشي كه يك بار در گذشته دور به عهده گرفتيد؟ ما اكنون 25 دولت عضو داريم اين تعداد به زودي به 27 كشور و حتي بيشتر خواهد رسيد. اگر دولت هاي عضو نقش رهبري ويژه اي را در اين سيستم براي اتحاديه نپذيرند، فاجعه اي براي اروپا خواهد بود. اين كاملاً مشهود است. اين را به دليل اين كه رئيس اتحاديه هستم، نمي گويم و نمي خواهم خود و اتحاديه را مسئول همه چيز بدانم.
سلف شما رومانوپرودي، خود را رئيس دولت اروپا مي دانست. آيا شما هم همين احساس را داريد؟ نه. ما دولت اروپا نيستيم. ما حق اجراي قوانين را داريم. اما در نهايت بيشتر تصميمات توسط شوراي اروپا، پارلمان اروپا و شوراي وزيران گرفته مي شود. من علاقه اي به ارتقاي اعتبار يا مقام اتحاديه در مقابل تمايلات دولت هاي عضو ندارم، آنها به اندازه ميزان همكاري خود، حق دارند. من تنها عضوي از شورا بودم، آن هم در زماني كه فقط دوازده دولت عضو بودند، در بدنه اي چنان كوچك، نسبتاً به آساني مي توانستيم نقطه نظرات خود را با گفت و گوهاي معقولانه به كرسي بنشانيم. من آلمان، فرانسه و خود اتحاديه يا حتي اشخاص را به شكل منفرد به ياد دارم كه نظرات خود را در يك جلسه تغيير مي دادند. اين امر در بدنه اي كه به زودي 27 كشور در آن شركت خواهند داشت، غيرممكن خواهد بود. ما بايد به اتحاديه، آزادي عمل بيشتري بدهيم تا بتواند به عنوان يك واسطه صديق خدمت كند.
به نظر شما اين مسئوليت شماست كه در تماس مداوم با تك تك دولت ها باشيد تا بتوانيد اعتماد آنها را به دست آوريد و ثابت كنيد كه طرف گفت و گوي قابل اطميناني هستيد. بنا به گلايه گرهارد شرودر، صدراعظم آلمان، پرودي در اين مورد موفق نبود.
او نمي تواند از من گلايه كند. اگر از او بپرسيد كه آيا آقاي باروسو هيچ گاه خلف وعده كرده است، خواهد گفت نه، هرگز. من شايد زياد قول ندهم، اما وقتي قولي مي دهم، روي آن مي ايستم.
اين هم به خودي خود، قول بزرگي است! قولي كه مي توانيد روي آن حساب كنيد. من در طول اين سال ها قابليت اعتماد خود را زياد كرده ام و تصميم دارم آن را حفظ كنم. قابليت اعتماد بسيار مهم است. اتحاديه با يك حكومت ملي كه قدرت خود را از حاكميت اكثريتي به دست آورده كه به آن رأي داده اند و علي رغم همه مشكلات آمادگي حمايت از آن را دارند، كاملاً متفاوت است. برعكس، اتحاديه تنها به خود متكي است.
با اين همه، امتياز بزرگي نيست؟ اين استقلال نقش مهمي را ايفا مي كند. هر يك از سران كشورها ادعا مي كنند كه به يك اتحاديه قدرتمند احتياج دارند. اما در لحظه اي كه اتحاديه چيزي را مخالف ميل ملي يك كشور انجام مي دهد، ناگهان همان ها، ديگر خواستار يك اتحاديه قدرتمند نيستند. وقتي اين اتفاق مي افتد، استقلال ما به ما قدرت مي بخشد. اين استقلال رأي، اعتبار، و اقتدار ما را تضمين مي كند.
قصد داريد در پنج سال آينده كدام نقاط عطف را محقق سازيد؟ بيش از هر چيز، تصميم دارم اروپاييان را با نهادهاي اروپايي دوباره مرتبط سازم. بسياري هنوز به يورو با ترديد نگاه مي كنند. حتي برخي كاملاً نسبت به اروپا بي تفاوت هستند.
در اين مورد مي خواهيد چه كار كنيد؟ معتقدم مهمترين چيز براي هر اروپايي، رشد اقتصادي است. زيرا اين مسأله به ايجاد شغل و تضمين مشاغل مربوط مي شود. حفاظت محيط زيست، ارتقاي سطح فرهنگ و پژوهش و نيز مسأله امنيت براي شهروندان ما مهم است. اما مهمترين مسأله پيش رو- از آلمان گرفته تا فنلاند و از لتوني تا لهستان- رشد اقتصادي و تأمين شغل است. از گفته گونتر فرهويگن كه چندي پيش با مثالي وظايف مان را گوشزد كرد، خيلي خوشم آمد، ما خانه اي داريم كه بايد آن را تعمير كنيم.
مهمترين چيز آن است كه هيچ روزنه اي در اين خانه وجود نداشته باشد يا اين كه پنجره هاي زيبايي براي آن بسازيم. در حال حاضر يك سوراخ بزرگ در خانه اروپا وجود دارد و آن اين است كه با رقباي اصلي خود، كمتر رقابت مي كنند.
در كشورتان، شما را به عنوان يك نوليبرال مي شناسند. آيا اين همان راهي است كه قصد داريد در اروپا آن را پيگيري كنيد؟ پرتغال در شرايط بسيار سختي قرار داشت. كسري مالي زيادي داشتيم و مردم مي گويند كه من كشور را به خط سير عادي خود برگرداندم. از اين بابت افتخار مي كنم. اما مطمئناً اينها از من يك نوليبرال نمي سازد. من هيچگاه حامي جناح راست نبودم و تصميم هم ندارم كه چنين بشوم.
شما حتي طرفدار رهبر انقلابي چين مائوتسه تونگ بوديد. اين مربوط به سال ها پيش مي شود. نظراتم تعديل پيدا كرده اند، من يك اصلاح طلب هستم. معتقدم كه جدال كنوني ميان چپ و را ست، اساساً جدال ميان چپ قديم و راست قديم از يك سو، و از سوي ديگر چپ جديد و راست جديد است. چپ هاي قديم و راست هاي قديم مي خواهند كه همه چيز به شكل گذشته باقي بماند. آنها فقط به امتيازات خود فكر مي كنند و به نسل آينده اهميت نمي دهند.
شما چه فكر مي كنيد؟ آيا نظرات بنيانگذاران اتحاديه اروپا، مونه، شومن و دوگاسپاري را داريد؟ به نظر شما قطار اروپا بايد در كدام مسير حركت كند؟
بسيار خوب. راه طولاني بوده است. نقطه شروع ما پس از جنگ دوم جهاني چه بود؟ اروپايي ويران، تجزيه شده و پر از خصومت. و حالا؟ آيا 10 سال پيش هيچ كس فكر مي كرد كه كشورهايي نظير لهستان، استوني، ليتواني كه سال ها تحت سلطه حكومت توتاليتر شوروي بودند، حالا آزاد و از اعضاي مستقل اتحاديه اروپا باشند؟ اتحاد قاره ما با اتحاد آلمان آغاز شد، پيروزي درخشاني است. به جاي صحبت درباره روياهاي جذاب، ترجيح مي دهم بگويم: بگذاريد اين روند را تحكيم بخشيم و براي اين كار بايد مطمئن شويم كه كشورهايي كه به ما ملحق خواهند شد، كيفيت اروپا را تضعيف نخواهند كرد و كمك مي كنند اروپا به همان گونه كه بود، يعني يك منطقه تجارت آزاد، باشد. مفهوم همبستگي بايد در سرلوحه باقي بماند.
جاي اين همبستگي در مذاكرات مالي جاري كه هر كس به فكر جيب خود است، خالي به نظر مي رسد. در مورد اين كه شرايط مالي برخي از دولت هاي عضو بسيار مشكل است، به ويژه آنهايي كه وام هاي سنگين مي پردازند، حرفي نيست. اما بايد به خاطر داشته باشيد كه در سال هاي اخير سران كشورهاي اروپايي وارد تعهدات مشترك در رابطه با سياست هاي ساختاري و ناحيه اي، سياست هاي بودجه اي كشاورزي و توسعه شبكه ترابري اروپايي شده اند. همه اينها مستلزم هزينه است. البته سران كشورها مي توانند بگويند سياست كشاورزي خود را تغيير مي دهيم و به اين وسيله ميلياردها دلار صرفه جويي مي كنيم. همين طور مي توانند بگويند: چيزي براي هزينه هاي تحقيقاتي يا توسعه سيستم راه آهن و بزرگراه ها درنظر نمي گيريم. طبيعتاً منظور من اينها نيستند. برعكس اما اگر بخواهند كارهايي انجام دهند كه مورد رضايت همه باشد بايد با هزينه هاي ضروري آن نيز كنار بيايند.
مطلب بحث برانگيز ديگر، عبارت است از طرح اصلاح پيمان رشد و تثبيت اتحاديه اروپا. نظر شما در مورد طرح آلمان، فرانسه و ايتاليا درمورد تقليل سقف ثابت وام ها چيست؟
مي توان با آن تطبيق پيدا كرد، اما نبايد قوانين حاضر كه شامل ملاك سه درصد كسري موازنه است را تغيير دهيم. چنين تغييراتي پايه هاي گردش پول اتحاديه را مي لرزاند. معاهده ثبات و رشد، پيروزي بزرگي بود. بدون آن هرگز به يورو دست پيدا نمي كرديم. يورو بزرگترين موفقيت تاريخ اتحاديه اروپاست. مقالاتي را كه توسط روشنفكران محترم و بزرگي نظير برنده جايزه نوبل، به ويژه در آن سوي اقيانوس آرام قرائت شد، به ياد مي آورم. آنها پيشگويي مي كردند كه هرگز يورويي وجود نخواهد داشت. خوب حالا اين يك واقعيت است و به نظر بعضي ها زيادي قدرتمند شده است.
با اين وجود ممكن است برخي دولت هاي منفرد اروپايي، سقف وام ها را با نيازهاي آينده خود متناسب كنند. چنين اتفاقي هرگز نخواهد افتاد. اين موضوع براي اقتصاد ما يك فاجعه خواهد بود. واقعيت اين كه ما يكي از پايين ترين نرخ هاي تورم را در تاريخ اروپا داريم. تنها به دليل پرداخت بدهي هاي معوقه بانك مركزي اروپا نيست، بلكه به دليل ثبات در تعهدات است. به هر حال ثبات قيمت ها نه تنها اولين شرط براي رشد، بلكه براي همه كساني مهم است كه كار مي كنند زيرا از افت ارزش دستمزدها، يا بالا رفتن تورم جلوگيري مي كند.
آلمان مانند ديگر كشورهاي اتحاديه اروپا، سال ها قوانين پايبندي به تعهدات را زيرپا گذاشته است. آيا اين، به هر دليل و هدفي، اساساً از سال ها پيش بي اعتبار نشده است؟ مي دانيد كه اين موضوع سبب مشاجراتي شده است و اين كه اتحاديه آن را به دادگاه عدالت اروپا ارجاع داد كه بعد رأي داد اتحاديه و دولت هاي عضو بايد به توافق برسند. فكر مي كنم تصميم عاقلانه اي بود. آنچه كه اكنون اتحاديه به آن احتياج دارد، عبارت است از يك سيستم قابل اعتماد كه دولت هاي عضو حقيقتاً احساس اشتراك مساعي كنند باعث خواهد شد همه ما احساس اجبار در حفظ تعهدات كنيم. به عبارت ديگر ما خواستار برپايي يك فرهنگ پايبندي اروپايي هستيم.