آفتابنیوز : آفتاب- دکتر فروز رجاییفر(الف): این عریضه را برای فرد خاصی نمینویسم و امید توجه یا اقدامی هم ندارم؛ فقط غرض طرح هشدار است.
در ورزشگاه "موسوم به آزادی" فرزندان انقلاب را به چوب ستم کوبیدند؛ دست و پا و سر و حرمتشان را شکستند و آنچه را که اسلام روا نداشته بر سر آنها آوردند.
این اول بار نبود و ظاهرا آخرین بار هم نخواهد بود. بچهها بارها در برابر جاسوسخانه انگلیس و جاهای دیگر کتک خوردهاند و اخیرا در مشهد هم. اما درد این هست و این نیست.
بخاطر دارم که در ایام تجاوز 22 روزه وحشیان غاصب فلسطین به غزه، دوستان دانشجو مومنانه و عارفانه مراسم دعای عرفه را پشت دیوارهای دفتر حافظ منافع فخیمه مصر و زیر سایه اقتدار نیروهای ناظم تجمعات برگزار کردند تا دین و سیاست را بهم درآویزند و حجتی باشند بر این که ادای وظیفه دینی و انسانی، انگیزه دفاع آنها از غزه ستمدیده و اعتراض به نامبارک ملعون مصری است.
در آن غروب غمبار زمستانی با این که دانشجویان از نیروها خواستند که فقط چند قدم به سفارت نزدیکتر شوند تا شعارهایشان در دژ امن مزدوران مبارک شنیده شود، به ناگهان ضربات چماق و باطوم بر سر و روی آنها باریدن گرفت.
وقتی قوای مهاجم بسوی دختران دانشجو حملهور شدند، گروهی سعی کردند دستهای خود را بین دختران دانشجو و چماقها حائل کنند که روز بعد بعضی از آنان را در تحصن فرودگاه با سر شکسته و دست به گردن آویخته زیارت کردم.
بچههای فعال جهان اسلام برای قانع کردن خودشان البته توجیه جالبی هم ساختهاند؛ ما به وظیفه خود عمل میکنیم و آنها هم به وظیفه خود!
توصیف این صحنه آسان نیست ولی آنها که مسوولند بدانند که فرمانده میدانی عملیات سرکوب(!) در طرفةالعینی کمربند از میان کشید و بچهها را به شلاق بست.
والله تلخی این اهانت بیشرمانه از ضربه باطوم هولناک تر بود.
جالب این که این اتفاق در همان روزهایی رخ داد که آقا فرموده بودند: "همه مؤمنان دنیای اسلام به هر نحو ممکن موظف به دفاع از زنان و کودکان و مردم بیدفاع غزهاند... مسئولان کشور را به ادای وظائف خود در این حادثه غمانگیز فرا میخوانم... " و بچهها آمده بودند که به وظیفه خود عمل کنند و لابد فکر میکردند که مسئولان کشور هم در همان راستا به وظیفه خود عمل میکنند!
متاسفانه این ادعا صحیح است که مدتهاست رویکرد ناپسندی برای کنترل نظم در تجمعات در پیش گرفته شده که با هیچ منطق تربیتی و مدیریتی در جوامع انسانی - چه رسد به جامعه اسلامی - همخوانی ندارد.
با این که احترام و کرامت ملتی که بزرگترین مصائب را در سی سال گذشته برای حفاظت از سرمایه انقلاب اسلامی متحمل شده بر همه آزادگان و اهل فضل جهان معاصر و آیندگان تاریخ واجب است؛ لکن منطق کتک و باطوم و دشنامهای حتی رکیک بر مدیریت انتظامی تجمعات غالب شده و در این میان تفاوتی نمیکند که جماعت شعار "نه غزه؛ نه لبنان " بدهند یا آمادگی خود را برای جان دادن در کنار برادران مظلوم خود در جهان اسلام اعلام کنند.
البته معاذالله که دسته اول هم با ضرب کتک، مشتری کالای اعتقادی ما شوند و بدیهی است که برای ادای حقوق ملت، بر حکومت واجب است که راههای علمی و مناسبی را برای ارشاد مردم و تبلیغ برگزیند و لازم است که بعضی از نهادها باور کنند که مقوله مهندسی و صنعت فرهنگ در جهان امروز بسیاری از معضلات حاکمان را در تعامل با شهروندان برطرف مینماید و آن نهضت علمی که کشور برای رشد و ارتقا به آن نیازمند است فقط در علم هسته ای نیست!
با این حال لازم است نکاتی به دوستان دانشجو که روح و جسمشان در ماجرای دیشب دچار صدمات و آلام شده عرض شود تا مباد آن که در اصلی و فرعی کردن مسائل دچار اشتباه شویم و به دیکته پر از غلط نیروی عامل انتظامی صفر بدهیم و به دیکته ننوشته دستگاه دیپلماسی بیست!
دوستان اطلاع دارند که موضع این حقیر در این حکایت، ضرورت لغو بازی فوتبال با کشور عربستان در شرایط کنونی بود؛ لکن عزیزان به جهاتی در حوزه این مطالبه وارد نشدند.
گویی در این عرصه مبانی تحلیلی ما نسل اولیها با این جوانان انقلابی و فعال قدری متفاوت بود، زیرا حین مذاکراتی که با هم نسلیهای خود داشتم اکثریت قریب به اتفاق آنها را به طور بدیهی قائل به تحریم مسابقه و عدم جواز ورود تیمهای سعودی به ایران مییافتم و در جهت مقابل، اکثریت جوانان را نگران خسارات ناشی از لغو بازی، ضرورت برگزاری بازی و رعایت قوانین فیفا در اصل سیاسی نشدن فوتبال.
البته تیپ انقلابی جوانان میکوشید این دو نگاه را تلفیق کند و میاندیشید که این جمع مقدور است که بازی برگزار شود و آنها هم از این تریبون برای اعلام همبستگی با مردم بحرین و طرح اعتراضات خود به جنایات سعودی استفاده کنند.
ناگفته نماند که بعضی از چهرههای انقلابی(!) هم به دانشجویان سفارش کرده بودند که هر اقدامی میکنید بکنید فقط مواظب باشید که اصل بازی به خطر نیفتد؛ یعنی بهم نخورد یا لغو نشود.
حتی بعضی روحانیون و خواص هم به جای لغو بازی جوانان را به حضور در استادیوم و اعتراض در آن صحنه دعوت کردند!
البته شاید طراحان خوشبینانه فکر میکردند که توافق نانوشتهای اجرا میشود: آنها بازی خود را میکنند و ما هم اعتراض خود را و "با تماس با بعضیها، کارها ردیف و هماهنگ میشود " و بچهها به اهداف تبلیغاتی خود دست پیدا میکنند.
با ملاحظه چنین تفاوتی بنظرم رسید که گویی پس از گذشت دو دوره "مثلا سازندگی " و دو دوره "موسوم به اصلاحات " و یک و نیم دوره "مدعی اصولگرایی انقلابی " و با مغشوش شدن مبانی و معیارها و چهره های انقلاب، بعضی باورهای غلط در جامعه ترویج شده؛ مانند این که در این دنیا خیلی از چیزها مثل هنر یا حج یا ورزش میتواند از سیاست و بتبع آن از دین هم جدا باشد! و این که وظیفه نیروی انتظامی کتک زدن نیروهای انقلابی است!
دیگر این که اساسا بعضی مطالبات مثل طرح لغو بازیها، موضعی افراطی است که جای طرح و عمل ندارد.
اما از دیدگاه یک نسل اولی، این یک اشتباه مبنایی و عوض شدن زمین بازی و حریف بود. جوانها ماجرای بازی بسکتبال ترکیه با اسراییل را مرور میکردند و به تکرار آن مدل میاندیشیدند و نسل اولی فکر میکرد که خواسته ترکها بعد از آن همه درگیری، لغو بازی بود و البته فاصله مطالبه انقلابی مردم و حکومت لاییک ترکیه کجا و جمهوری اسلامی مقدس ما کجا؟
آنها فکر میکردند که صرف اعتراض مردمی در حمایت از ملت بحرین - اگر خوب رسانهای شود - کافیست و نسل اولی از خود میپرسید که پس وظیفه دولت اسلامی و انقلابی ایران چیست و چه تفاوتی در عرصه حمایت علنی و موضع رسمی باید با دولتهایی مثل اردن و عراق و ترکیه و... داشته باشد؟
نسل اولی حتی به این میاندیشید که اگر بازی برگزار شود - ولو برنده شویم - از نظر ثبت در تاریخ، باختهایم و الیالابد شرمنده ملت بحرین میمانیم که فارغ از آلام و مصائب آنها کودکانه و سرخوش به زمین بازی با دشمن رفتیم؛ اما جوانترها - فارغ از امکانات تکنولوژیک برای سانسور تصاویر زنده - به این که لحظههایی از طریق رسانههای عرب، مردم بحرین آنها و حمایتشان را ببینند دل خوش میداشتند.
نسل اولی به این هم میاندیشید که سعودی متجاوز با این لشکرکشی، قدرت و اقتدار ایران را در منطقه به سخره گرفته و جسارتش پاسخی در خور میطلبد و آنها فکر میکردند که با قانع کردن لیدرهای فلان تیم - همانها که شنیدهام بعدا کتک مفصلی هم به بچهها زدند - به اهداف عملیات رسانهای خود میرسند.
برای نسل اولی مثل روز روشن بود که در وهله اول باید لغو بازی را خواستار شد و پس از عدم اجابت آن، بالطبع باید فاز دوم عملیات فشار، یعنی اعتراض در ورزشگاه اجرا شود با این استدلال که در چنین مسیری در فاز اول مطالبه، دستگاه دیپلماسی کشور و دولتمردان ابوشعار به چالش و پاسخگویی کشیده میشدند و شاید میشد که از پیامدهای قابل پیش بینی و هولناک ورزشگاه اجتناب کرد؛ ولی شاید آنها باور کرده بودند که مسیر ورزشی اعتراض به عربستان و حمایت از بحرین، در ایران اسلامی هم از دولت و مراجع رسمی نمیگذرد.
بدیهی است که با تعطیل سطح اول مطالبه، مخاطب دانشجویان از مقامات مسوول سیاست خارجی به چند چیرلیدر حرفهای و مزدور باشگاهها و چند صد جوان مامور و مجبور نیروی انتظامی تنزل پیدا میکند و این چنین شد که آنها که در این ماجرا مقصر اصلی بودند به حاشیه امنیت خزیدند و در بستر عافیت لمیدند و به آنها که با نیروی انتظامی خودی درگیر شده، آسیب دیده و بشدت آزردهاند و ایضا به همان جوانانی که به قصد انجام وظیفه، باطوم بر سر آنها خرد کردند میخندند.
مقصر اصلی همانها بودند که از فرط بیغیرتی، در همه دستگاههای ذیربط، قول استقبال گرم و پرشکوه را به تیم کشور متجاوز به نوامیس مسلمانان بیدفاع دادند و با بیتفاوتی کامل نسبت به فجایع جاری در بحرین، گفتند که رابطه بین برادران - یعنی ما با سعودی ها(!) - قوی خواهد ماند و البته پیروزی تیم واترپلوی عربستان را هم بر حریف ایرانی خود(!) بدون تبریک به ملت عربستان نگذاشتند.
بسوزد پدر این دنیا! آل سعود غاصب حجاز به یک کشور کوچک با جمعیتی کمتر از یک محله تهران حمله میکند و مردم بیدفاع را وحشیانه میکشد و نوامیس محترم مسلمین را هتک میکند و فاتحانه به رقیب منطقهای خود چنگ و دندان نشان میدهد که " فرق شعار با عمل این است " و مسوولین سیاست خارجی تهاجمی(!) ما لشکرکشی که هیچ، از کمترین اقدام متعارف در روابط بین الملل دریغ و برای جلادان خوش خدمتی هم میکنند.
و اما هشدارها؛ اول به برادران شاغل و مشغول در نیروی انتظامی که اندکی در عملکرد خود تامل کنند. اگر حفظ انتظام و آرامش کشورها در دراز مدت با تنبیه بدنی(!) ملت ها مقدور بود؛ نامبارک منفور در هشتاد و چند سالگی فرار مفتضحانه را بر اقامت ملوکانه در کاخهای ریاست جمهوری ترجیح نمیداد.
تامل کنند که چه دستهایی در کار است که ظرفیت مهرورزی کشور را بسود ملت دوست اسراییل(!) و برادران سعودی (!) خرج کند و در مقابل همه ملت ایران از قرمز و سبز و آبی و سفید را مستحق ضرب و شتم و اهانت بداند.
باید اندیشید چه کسانی در نگاه فوق انتظامی و امنیتی خود، جوانانی را با هیبتی هولناک رو در روی ملت قرار میدهند تا با یک فرمان، چوب و چماق را بر سر و دوش جوان مسلمان انقلابی که به دعوت رهبر خود به میدان مبارزه با اشقیا آمده است فرود آورند.
فرماندهان نیروی انتظامی دقت کنند که چه دشمنانی از انتشار اخبار، عکسها و فیلمهای رفتار اسفبار ماموران شما با دوستان و برادران خود سود میبرند؟
بزرگان نیروی انتظامی در تاثیر سیاستهای اتخاذ شده در میزان محبوبیت این نیرو و رضایتمندی عمومی و احساس اجرای عدالت در کشور مطالعه و تعمق کنند که چنین رویههای غیراسلامی و غیرعلمی را تا کجا میتوان ادامه داد؟
آقایان! امروز بهترین و متعهدترین جوانان به ارکان نظام اسلامی، معترض جدی و شاکی از عملکرد ناشیانه شما هستند، کدام اسلام اجازه داده که با مردم اینگونه رفتار کنید؟
آیا فرموده حضرت حقمدار، علی مرتضی (ع) به مالک اشتر فقط برای چاپ نفیس در روابط عمومی هاست یا منشور عمل ماموران؟!
هشدار دیگر به برادران و خواهران دانشجوست؛ بخوبی میدانم که بشدت تن آزرده و خسته و دل شکسته اید؛ بنده به نیابت از شما فرزندان انقلابی و متعهد، سربسته طرح موضوع نمودم و امید دارم که اگر گوش شنوایی و چشم بیداری هست، دری به عدالت گشوده شود؛ اما نکند جریحهدار شدن غرور انقلابی شما مسیر نادرستی را پیش پایتان نهد و به زمین بازی اشتباهی بکشاند!
مقصر اصلی در این ماجرا آن جوان نیروی انتظامی و حتی فرمانده میدانی او نیست؛ نکند با تمرکز تبلیغاتی روی عملکرد افتضاح این نیرو در ورزشگاه و موارد قبلی، دشمنان را شاد کنید.
هنوز زخمهای گذشته سر بهم نیاورده و دشمن در کمین نشسته است. اگر میپذیرید خشم مقدستان را فرو ببرید و فرآیند اصلاح این انحراف فاجعه بار را از مجاری غیر از افشاگری و رسوا سازی دنبال کنید و در ضمن مقصر اصلی را رها نکنید که بلاشک با بنیانگذاران سیاست اهانت و ایراد ضرب و شتم به مردم، جایی به هم رسیده و با مخدوش کردن هویت نظام انقلابی ما دور هم پالوده میخورند.