کد خبر: ۱۲۷۹۹۲
تاریخ انتشار : ۰۳ خرداد ۱۳۹۰ - ۱۸:۴۷

تختی فوتبال ایران در همسایگی خانه ما

حجت الاسلام و المسلمین علی‌اصغر سعادتی مطلق
آفتاب‌‌نیوز : آفتاب- حجت الاسلام و المسلمین علی‌اصغر سعادتی مطلق: سال 1354 استادیوم آزادی فینال به یاد ماندنی بازی آسیایی ایران و رژیم صهیونیستی؛ من جوانی با سابقه سیاسی و انقلابی برای اولین بار به ورزشگاهی رفتم برای تشویق ایران که به قول گزارشگران جای سوزن انداختن نداشت و یکصدوبیست هزار نفر در هم گره خورده بودند انگار میتینگ و همایش سیاسی بود برای محکومیت رژیم صهیونیستی. بازی آغاز شد و گوینده نام بازیکنان را با شماره اعلام می‌کرد پس از اعلام اسامی رقیب که همراه با هیاهو و هو کردن بود ناگهان به نام بازیکنان ایران رسید و بلندگو: شماره یک ناصر حجازی و یکصد هزار نفر با همه وجود فریاد زدند: شیر است و... .

انگار فوتبال جنگ مردانه صدو بیست هزار نفر همراه ده سرباز در میانه میدان و یک سنگربان شجاع به نمایندگی از یک میلیارد مسلمان که سنگر را با تمام وجود حفظ کرد و بازی با گل پیروزی‌آفرین رضا عادلخانی تمام شد. برخی از شعارهای آن روز ( گلدامایر نخست‌وزیر اسرائیل غاصب بود) جمعیت یکصدا می‌گفتند: گلدامایر گفت: چی گفت. خودش به من گفت چی گفت: من از ایران می‌ترسم و در ادامه: موشه‌دایان گفت: چی گفت ... و در نهایت ایران پیروز شد و برای مراسم تحویل جام قهرمانی مقام عالی نمادین آن روز آمد تا مدال‌های طلائی را به گردن بازیکنان بیاویزند و جام قهرمانی را، بیشتر بازیکنان خم شدند و به دستان آن مقام بوسه زدند جام و مدال گرفتند اما ناصر حجازی با قامتی دوبرابر قامت آن جوانک یک میلیمتر هم خم نشد و جام را گرفت و یکی دونفر دیگر از بازیکنان هم، در آنجا دانستند فقط ما طلبه‌ها و دانشگاهیان مبارز نیستیم که مرد شماره یک ورزش هم مرد است و خاطره مراسم تختی و مقام معروف را در ذهنم تداعی کرد.

بازی تمام شد جمعیت به خیابان‌ها ریخته تمام شهر جشن و شوروشادی و شیدائی بود شیرینی‌فروشی‌ها، بستنی‌فروشی‌ها و همه کسبه مردم را رایگان پذیرایی می‌کردند تاکسی‌ها هم همچنین. تمام تهران جشن‌وشور بود انگار بهانه‌ای بود برای ابراز احساسات فروخفته مردم علیه رژیم صهیونیستی و مردم شماره یک در ذهنم تداعی تختی و پوریای ولی و چه‌گوارا شد و سال‌ها گذشت و انقلاب اسلامی پیروز شد و برای ابراز احساسات نیازی به فوتبال نبود اما شنیدم ناصرخان به بنگلادش رفته است و از کشور و ملتی که نام و نشانی در فوتبال ندارد تیمی ساخته که جزو هشت تیم برتر باشگاه‌های آسیا شده است و پس از آن همواره اخباری از او در اعتراض به این و آن در رسانه‌ها و گله و شکوه از بی‌کفایتی این‌وآن مدیر و مربی فوتبا . او به هر جا رفت تیمی ساخت که بتواند یقه دو قطب فوتبال را در مستطیل سبز بگیرد و می‌گرفت و استعداد‌یابی بی‌نظیر. بازیکن‌سازی نابغه و مردی با همه محسنات و زیبایی‌ها و جذابیت‌های کاریزماتیک یک مرد دوست‌داشتنی و همین امر مایه مظلومیت و معصومیت او از سوی فرصت‌طلبان و کاسبکاران و لمپنیزم حاکم بر فوتبال بود.

او که در خمیرمایه ذاتی‌اش نشان از مربی و معلمی وارسته به چشم می‌خورد و در اوج شهرت و جذابیت اسیر مال و منال و تعلقات دنیا نشد و همین راز محبوبیت بی‌بدیلش در بین مردم و جوانان بود و هست و همواره نامش بر تارک ورزش و پیشانی جامعه ایران خواهد درخشید و به راستی او را می‌توان تختی فوتبال ایران بدانیم.

در روزگاری که رنگ و ریا و تملق و تعلق از هر سو موج می‌زند و برای من عجیب‌تر اینکه 10 سال است در همسایگی خانه‌ام حداقل هفته‌ای دو سه بار ناصرخان را می‌دیدم که استوار و مهربان می‌آمد و می‌رفت و در یک سال اخیر چه سخت بود که هر روز که می‌دیدمش چون شمع آب می‌شد اما با چهره خندان در محوطه پارک و فضای سبز بین خانه ما و خانه او که تفرجگاه نسل من و کودکان نسل امروز بود می‌آمد و روی نیمکت می‌نشست و خاطره می‌گفت و بر آنچه بر مردم می‌‌گذرد دل می‌سوزاند از نامرادی‌های زمانه و هیاهوهای همکاران دنیاپرستش در رسانه‌های زرد و سایت‌های سخن‌چین و دروغ‌های بزرگ و کوچک بی‌سروته از این و آن مربی و بازیکن و تیم و امثال ذالک و دیشب چه سخت بود که بوستان مملو بود از جمعیتی که ناباورانه رفتنش را با حسرت و اندوه زمزمه می‌کردند و محله ما غمکده شد خالی از خنده‌های شیرین و زبان صریح و صادق و چشمان مهربان آن مرد که معنی کامل یک مرد بود، یک مرد.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین