کد خبر: ۱۲۸۷۸۳
تاریخ انتشار : ۱۶ خرداد ۱۳۹۰ - ۰۲:۳۸
روایت عسگراولادی از یک ماجرا؛

چگونه آیت‌الله خامنه‌ای به نخست‌وزیری مهندس موسوی رضایت‌ داد؟

آفتاب‌‌نیوز : آفتاب: اینها وقتی با آیت‌الله خامنه‌ای صحبت كردند، ایشان گفتند: «امام حكم كنند، امام فتوا بدهند چشم! اما امام می‌فرمایند نظر من این است. نظر فقیه استدلال می‌خواهد. اگر فتوا بدهند، یعنی بگویند حكم خدا این است كه ایشان نخست‌وزیر بشود، چشم. اگر حكم حكومتی بكنند، مطیع حكم حكومتی ایشان هستیم، اما نظرشان را اعلام كرده‌اند».

هفته نامه "شما" ارگان حزب موتلفه اسلامی در گفت وگویی مفصل با حبیب الله عسگر اولادی از قول وی نوشت:

به عنوان یك نمونه، در دوره اول ریاست جمهوری، مقام معظم رهبری، آقای موسوی را بر آقای مهدوی‌كنی و آقای ولایتی ترجیح داده‌اند. آیت‌الله مهدوی را اساساً مطرح نكرده بودند، دلیلش هم این بود كه فرمودند من نمی‌توانم به عنوان رئیس‌جمهور به آیت‌الله مهدوی دستور بدهم. ایشان شأنشان اجلّ است كه من به ایشان دستور بدهم. آقای دكتر ولایتی هم رأی تمایلی كه لازم بود از مجلس بگیرند، نیاوردند.

آیت الله خامنه‌ای حفظه‌الله رفتند به سراغ مهندس موسوی كه نظر خودشان بود، اما خیلی طول نكشید كه ایشان متوجه شدند كه آن موسوی‌ای كه پیاده می‌شناختند، سواره، آن نیست. سواره موسوی دیگری است. اواخر دوره اول، ایشان در جلسات خصوصی این نكته را به زبان می‌آوردند كه در این باره اشتباه شد، اما در جلسات عمومی حرفی نمی‌زدند.

امام برای ادامه روند جنگ و اینكه جنگ آسیب نبیند، نظرشان این بود كه اگر الان موسوی عوض شود، ما در جنگ آسیب می‌بینیم. این را قبلاً به زبان نمی‌آوردند، اما به زبان آوردند و گفتند نظر من این است كه نخست‌وزیر عوض نشود. مقام معظم رهبری به عنوان رئیس‌جمهور گفتند من نمی‌‌توانم موسوی را معرفی كنم. چهار پنج شخصیت روحانی مأمور شدند كه با آقای خامنه‌ای حفظه‌الله مذاكره كنند.

آیات آقای جنتی، آقای مهدوی و آقای ناطق‌نوری، آیت الله یزدی، اینها وقتی با آیت‌الله خامنه‌ای صحبت كردند، ایشان گفتند: «امام حكم كنند، امام فتوا بدهند چشم! اما امام می‌فرمایند نظر من این است. نظر فقیه استدلال می‌خواهد. اگر فتوا بدهند، یعنی بگویند حكم خدا این است كه ایشان نخست‌وزیر بشود، چشم. اگر حكم حكومتی بكنند، مطیع حكم حكومتی ایشان هستیم، اما نظرشان را اعلام كرده‌اند».

آقایان گفتند: «مگر می‌شود این حرف را به امام برگرداند؟» ایشان در جواب گفتند: «من از درس خود ایشان دارم این را می‌گویم. از درس دیگران نیست كه فقیه وقتی فتوا بدهد، بر مقلدینش اطاعت لازم است، وقتی حكم كند، بر مجتهدین و مقلدین و دیگران هم لازم است، اما وقتی بگوید نظر من این است، این‌طور نیست.»

آقایان خدمت امام رفتند و این نظرات را منعكس كردند. امام حرف‌ها را گوش كردند و تا آنجا كه یادم هست فرمودند: «نظر من این است كه نخست‌وزیر عوض نشود»، یعنی تغییری در نظرشان ندادند و تا آنجا كه یادم هست نه حرف ایشان را رد كردند نه تصدیق.

یك مقدار كشمكش در مطبوعات اتفاق افتاد. آقای بهزاد نبوی هم زمینه‌ای پیدا كرد و وارد صحنه شد كه اگر در آرشیوها ببینید كه ایشان در هیئت دولت و جاهای دیگر چه گفته و برای حذف آقای خامنه‌ای میدان پیدا كردند.

اما در جلسه‌ای كه مؤتلفه با احمدآقا داشت و چند نفر از برادران بودند، راجع به این مسئله صحبت شد، احمدآقا گفت: «چند روز پیش آقای خامنه‌ای از در وارد شد. من خدمت امام نشسته بودم. همین كه ایشان از در وارد شد، امام شروع كردند به صحبت كردن و منتظر این نشدند كه ایشان بیاید جلو و فرمودند من درازمدت به شما علاقمند بودم. این احمد می‌داند كه من در این روزهای اخیر نگران شما بودم، اما صبر و تقوای شما به كمكتان آمد و شما را مدد كرد. آقای خامنه‌ای آمد جلو و خواست دست امام را ببوسد، امام صورتشان را بردند جلو و آقا صورت امام را بوسیدند و امام صورت ایشان را. آقا خواستند روی زمین بنشینند، امام اجازه ندادند و دست ایشان را گرفتند و بردند و بغل دست خودشان نشاندند».

به نقل از احمدآقا، آقا خدمت امام مطالبی عرض كردند، امام شروع كردند به تعریف كردن از آقا و فرمودند: «شما در نماز جمعه خیلی موفق بوده‌اید». آقا هوشیارانه فرمودند: «اولین شعاری كه مردم می‌دهند می‌گویند یار امام خوش آمد. این خطاب به من نیست، خطاب به شماست. می‌گویند بوی امام آمد، یار امام آمد». بنا به نقل احمدآقا، امام فرمودند: «خیر! مردم به شما علاقمندند. علاقه مردم به شما خیلی جدّی است».

به نقل از حاج احمد آقا در اینجا چند بحث شد كه برای ما نقل كرده و شاید برادرهایی كه در آن جلسه بودند یادداشت كرده باشند، برخی را مصلحت نمی‌دانم بگویم. من دو نكته را مطرح می‌كنم، یكی اینكه آقا پرسیدند آیا اقتصاد اسلامی داریم یا نداریم؟ امام فرمودند: «داریم». گفتند: «در زندان و بعد از زندان و بعد از انقلاب عده‌ای مدعی هستند كه در اسلام اقتصاد اسلامی نداریم». امام فرمودند: «اشتباه می‌كنند. اسلام دین كامل است و اقتصاد اسلامی داریم، حالا اگر ما هنوز دسترسی پیدا نكرده یا تدوینش نكرده‌ایم، ربطی به اصل قضیه ندارد».

آقا از امام پرسیدند: «مسئله‌ای كه حرام اسلام حرام است تا قیامت و حلال اسلام حلال است تا قیامت، مثلاً در اقتصاد راجع به ربا چه توضیحی می‌تواند داشته باشد؟» امام فرمودند: «مسئله ربا حرام است الی یوم القیامه و مسئله خرید و فروش زمان‌دار رواست تا روز قیامت. خداوند فرموده: من ربا را حرام كردم و خرید و فروش را روا، منتهی كارشناسان باید بنشینند و ببینند چگونه می‌شود تجارت امروز و بانكداری امروز و مسائل را بر اساس معیارها تنظیم كرد و من خواسته‌ام كه این كار را بكنند و دارند می‌كنند كه چیزی تهیه شود و اقتصاد اسلامی هست و راجع به همین چیزهایی كه تا قیامت تغییر نمی‌كنند، راه گذاشته. باید راهش را پیدا كرد».

بعد وارد موضوع شدند. نمی‌دانم اول امام بودند یا آقا كه وارد موضوع نخست‌وزیری آقای موسوی شدند. احمد‌آقا نقل می‌كند كه ایشان خدمت امام عرض كرد: «من سوء ادب و قصد جسارت نداشتم. من درس خود شما را نقل كردم. شما در درس فرمودید كه فقیه اگر فتوا دهد، اطاعت آن بر مقلدینش لازم است و اگر حكم حكومتی كند، نه تنها بر مقلدین خودش كه بر دیگر مقلدین و حتی مجتهدین هم اطاعتش لازم است، اما فرمودید اگر فقیه نظری اعلام كند، این نظر با فتوا و حكم حكومتی قابل مقایسه نیست، نظر شخص ایشان است». امام فرمودند: «بله، همین‌طور است، اما دو تا از اجداد بزرگوار شما، یكی امیرالمؤمنین(ع) و یكی امام حسن مجتبی(ع) مسئول نظام اسلامی را قبول نداشتند، اما همكاری كردند. در بعضی از نمونه‌ها، در همكاری و تعادل فرزندانشان را هم به جبهه فرستادند».

همین‌طور كه امام داشتند توضیح می‌دادند، بنا به نقل سید احمدآقا، آقا عرض كردند: «آقا! این را جلوتر می‌گفتید. شما نفرمودید». امام فرمودند: «تا حالا وقتش نبود، الان وقتش هست و من می‌گویم.» آقا فرمودند: «چشم! من همین‌جا حكم نخست‌وزیری میرحسین موسوی را امضا می‌كنم».

صحبت‌های دیگری هم بود كه محرمانه است و اصلاً نمی‌شود به زبان آورد. سید احمدآقا در جلسه‌ای كه خیلی به رهبری آقا مانده بود گفت كه امام با ایشان مثل رهبر آینده برخورد كرد. نگذاشت دستش را ببوسد، نگذاشت روی زمین بنشیند، ایشان را پهلوی خودش نشاند.

سیداحمدآقا می‌گفت: «آقای خامنه‌ای وقتی داشت از در وارد می‌شد، با یك بار غم و غصه آمد و وقتی داشت می‌رفت، بسیار شاد بود».
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین