آفتابنیوز : آفتاب: یکی از مسائلی که شیعه برای اولین مرتبه دربارهی امامت با آن مواجه شد، مسئله امامت امام جواد علیه السلام در سن کودکی بود؛ زیرا او هنگام شهادت پدرش، امام رضا علیه السلام، هفت سال بیشتر نداشت و از همان زمان به مقام امامت رسید.
چون تا پیش از آن چنین مسألهای برای هیچیک از امامان شیعه پیش نیامده بود، عدهای از شیعیان به شک و شبهه افتادند. خود امام جواد علیه السلام در چندین مورد به تبیین موضوع و پاسخ به سئوالات و رفع شبهات پرداخت.
پاسخ به شبهه کم سنی امام جواد علیه السلامابراهیم بن محمود می گوید:« در خراسان نزد امام رضا علیه السلام بودم که یکی از اصحاب پرسید:« اگر حادثه ای برای شما رخ دهد، به چه کسی مراجعه کنیم»؟
امام فرمود:« به پسرم، محمد».
در آن زمان سن امام جواد خیلی کم بود و امام رضا علیه السلام برای رفع شبهه فرمود:« خداوند عیسی بن مریم را در سنی کمتر از سن فعلی محمد من (امام جواد) به پیامبری بر انگیخت و او را مأمور بر پایی شریعتی تازه کرد. من پسرم را در سن بیشتر از عیسی برای اقامه شریعتی که تثبیت شده (اسلام) معرّفی میکنم».
پاسخ امام جواد علیه السلام به سئوالات در کودکیعلی بن ابراهیم از پدرش ابراهیم قمی نقل میکند که پس از شهادت امام هشتم علیه السلام به منزل امام جواد علیه السلام رفتیم. گروهی از شیعیان از شهرهای مختلف به انتظار دیدار با امام جواد علیه السلام نشسته بودند.
در این هنگام عبدالله بن موسی، عموی امام جواد علیه السلام، از در وارد شد. عبدالله پیرمردی بزرگوار بود، لباسی خشن به تن داشت و میان پیشانیاش جای سجده دیده میشد. مدتی بعد نیز امام جواد علیه السلام وارد اتاق شد. امام لباسی از جنس کتان و کفشهای سفید پوشیده بود.
عبدالله بن موسی برخاست، به استقبال امام شتافت و میان دو چشمش را بوسید. شیعیان حاضر در مجلس نیز به احترامش بلند شدند. امام روی صندلی نشست و مردم که از کمی سن امام جا خورده بودند، با تعجب به همدیگر نگاه میکردند.
مردی بلند شد و از عبدالله بن موسی پرسید: «فتوای شما درباره حکم مردی که با حیوانی آمیزش کند چیست»؟
عبدالله گفت: «دست راستش قطع و حد زنا برای او جاری میشود».
ریان بن صلت با شنیدن این جمله برخاست و یقهی یونس را گرفت و به او گفت: «تو در ظاهر به ایمان تظاهر میکنی ولی در باطن اهل تردید و شرک هستی! مگر نمی دانی که اگر کسی از سوی خدا به امامت منصوب باشد، اگر کودک یک روزه هم باشد همانند پیرمردی عالم است و اگر از سوی خدا نباشد، هزار سال هم که عمر کند یک فرد عادی است. راجع به این موضوع باید بحث کرد».
امام جواد علیه السلام با شنیدن این پاسخ خشمگین شد و رو به عبدالله کرد و فرمود: ای عمو، تقوای خدا را پیشه کن و مراقب باش. در روز قیامت در پیشگاه خداوند خواهی ایستاد و خدا از تو خواهد پرسید چرا درباره چیزی که نمیدانستی، فتوا دادی؟
عبدالله گفت:« آقای من! مگر پدرت چنین حکمی نفرموده بود»؟
امام جواد علیه السلام فرمود: سؤالی که از پدرم شده بود، درباره کسی بود که قبر زنی را نبش کرده و با او آمیزش کرده بود؛ و پدرم پاسخ فرمود که دست راستش به مجازات نبش قبر، قطع میشود و حدّ زنا نیز بر او زده میشود زیرا حرمت انسان مرده همانند حرمت انسان زنده است.
عبدالله گفت:« راست فرمودی آقای من! خدا مرا بابت اشتباهی که کردم ببخشد».
مردم که شاهد این گفت و گو بودند، تعجبشان بیشتر شد و به امام جواد علیه السلام گفتند:
آقای ما! اجازه میدهید از شما سئوال کنیم؟
پس از آن صدها سئوال مطرح شد و امام، همه را پاسخ فرمود. و آن موقع امام علیه السلام نُه ساله بود.
اجتماع سران شیعه در آغاز امامت امام جواد علیه السلامهنگام شهادت امام رضا علیه السلام، امام جواد علیه السلام حدود هفت سال داشت، به این جهت در بغداد و سایر شهرها مردم دچار اختلاف شدند. برخی از سران شیعه مثل ریان بن صلت، صفوان بن یحیی، محمد بن حکیم، عبدالرحمن بن حجاج، یونس بن عبدالرحمن و عده ای دیگر در منزل عبدالرحمن بن حجاج دور هم جمع شدند تا در این باره صحبت کنند.
همه حضار از مصیبت شهادت امام هشتم علیه السلام می گریستند. یونس بن عبدالرحمن گفت:« گریه نکنید و راجع به این مسئله صحبت کنید که تا ابو جعفر (امام جواد علیه السلام) بزرگ شود، متصدی مقام امامت کیست و ما باید سئوالات خود را از چه کسی بپرسیم»؟
ریان بن صلت با شنیدن این جمله برخاست و یقهی یونس را گرفت و به او گفت:« تو در ظاهر به ایمان تظاهر میکنی ولی در باطن اهل تردید و شرک هستی! مگر نمی دانی که اگر کسی از سوی خدا به امامت منصوب باشد، اگر کودک یک روزه هم باشد همانند پیرمردی عالم است و اگر از سوی خدا نباشد، هزار سال هم که عمر کند یک فرد عادی است. راجع به این موضوع باید بحث کرد.»
پس از سخن ریان بن صلت دیگران نیز یونس بن عبدالرحمن را توبیخ کردند.
امامت امام جواد علیه السلام در حدیث لوحابوبصیر می گوید: امام صادق علیه السلام به جابر بن عبدالله انصاری گفت من با تو کاری دارم چه وقت برایت آسانتر است که تنها تو را ببینم و درباره آن کار از تو سئوالی کنم؟
جابر گفت: هر وقت شما دوست دارید.
پس از آن روزی امام باقر علیه السلام با جابر خلوت کرد و به او فرمود:
درباره لوحی که دست مادرم حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام دختر رسول الله صلی الله علیه و آله دیدی و آنچه مادرم به تو فرمود به من خبر بده.
جابر اظهار داشت خدا را گواه می گیرم که من زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله برای تبریک ولادت امام حسین علیه السلام خدمت فاطمه سلام الله علیها رسیدم در حالی که در دستش لوح سبز رنگی دیدم که گمان کردم از زمرد است و در آن نوشته ای سفید رنگ همانند نور خورشید دیدم به او عرض کردم:
پدر و مادرم فدایت ای دختر پیامبر خدا این لوح چیست؟ حضرت فرمود:
لوحی است که خداوند آن را به رسولش صلی الله علیه و آله اهدا فرمود که اسم پدرم و شوهرم و دو فرزندم و نامهای اوصیاء از فرزندانم در آن نوشته است و آنرا پدرم به عنوان مژدگانی به من عنایت فرموده است، پس از آن، آن را مادرت فاطمه سلام الله علیها بمن داد و آنرا من خواندم و رونویسی کردم... خدا را گواه می گیرم که در آن لوح این نوشته بود :
بسم الله الرحمن الرحیم
این نامه از جانب خداوند عزیز حکیم است برای محمد و پیامبر او. . . من او را - امام رضا علیه السلام - به وجود پسرش و جانشین و وارث علمش محمّد مسرور می سازم و شفاعت او را نسبت به هفتاد تن از خاندانش - که همگی سزاوار دوزخ باشند - بپذیرم.
مهر امامت بر بدن امام جواد علیه السلامحسن پسر جَهم می گوید: در خدمت حضرت رضا علیه السلام نشسته بودم. امام فرزندش حضرت جواد علیه السلام را که کودکی بیش نبود، فرا خواند، او را در دامن من نشاند و فرمود: «جامه را از تنش بیرون بیاور». من اطاعت کردم.
امام به من فرمود: «میان دو شانههایش را نگاه کن».
من نگریستم. بر کنار یکی از دو شانهاش چیزی شبیه نقش انگشتر، به چشم می خورد. امام فرمود: «این را می بینی؟ همانند این، در همین قسمت، در بدن پدرم حضرت امام موسی کاظم علیه السلام وجود داشت».