آفتابنیوز : آفتاب: حجتالاسلام والمسلمین محمدعلی رحمانی، از اعضای دفتر امام خمینی در گفتوگویی با نشریه "راوی محبت"، ویژهنامه بیست و دومین سالگرد ارتحال امام خمینی خاطراتی از مراودات رهبر انقلاب با چهرهها و گروههای مختلف بیان کرده است.
رحمانی در بخشهایی از این گفتوگو نحوه آشنایی و روابط امام با داریوش فروهر و نیز روابط ایشان با اعضای جبهه ملی و نهضت آزادی را بازگو کرده که در پی میآید:
آقای رحمانی! با توجه به حضور شما در دفتر امام، بفرمایید که تأکید ایشان بر وحدت تا چه اندازه در مراودات با چهرهها و گروههای مختلف خود را نشان میداد؟ یکی از خصوصیات منحصر به فرد امام که کمتر در رهبران دنیا پیدا میشود این بود که ایشان با همه گروه و طوائف تا مادامی که وارد جنگ رسمی با جمهوری اسلامی نشده بودند ارتباط برقرار میکردند. مثلاً در خاطرات داریوش فروهر هست که در مورد نحوه آشناییاش با امام میگوید «در زمان دانشجویی کتابی به نام کشفالاسرار به دستم رسید که بسیار ارزشمند بود و قسمتهای مهمش را با کاربن تکثیر و بین دانشجویان پخش میکردیم. یک روز وقتی در زندان بودم شنیدم که امروز فرد مهمی را میآورند. در آن موقع با آقای حکمت که کمونیست بود با هم بودیم و یکباره امام را به زندان آوردند و آن مدتی که با هم بودیم ارادت من به ایشان بیشتر شد.» اتفاقاً حاج آقا مصطفی هم از آقای فروهر و خصوصیات مبارز بودنشان در زمانی که در زندان با هم بودند تعریف میکرد. تنها کسی هم که بعد از مرگ حاجآقا مصطفی با BBC مصاحبه کرد آقای داریوش فروهر بود، چون با شخصیت حاجآقا مصطفی آشنا بودند و صحبت ایشان هم خیلی تأثیر در افکار عمومی داشت.
آقای فروهر در مورد رفتار امام با آقای حکمت که کمونیست بود، چیزی نگفته بود؟ آقای داریوش فروهر میگوید من به امام گفتم که ما غذای اینجا را نمیخوریم و همسرم برایمان غذا میآورد، اگر میخواهید با هم از این غذا بخوریم و امام پذیرفتند و تا مدتی ما هر سه هم غذا بودیم. وقتی که آقای داریوش فروهر در پاریس به دیدار امام رفتند میگفتند همین که وارد شدم امام از پلهها پایین میآمدند که بروند برای نماز تا چشمش به من افتاد دستش را بلند کرد و گفت: داریوش سلام! فروهر میگوید که «مو در بدن من راست شد از این توجه و دقت» و بعد امام به من گفتند «مبادا بروی من با شما کار دارم.» من هم آماده نماز شدم و موقع ناهار مرا صدا زدند داخل و کنار خود نشاندند. بعد از من پرسیدند «با این نظامیها تماس دارید؟ گفتم زیاد نه». گفتند «با مهمهاشان چطور؟» گفتم «زیاد نه، اما هستند کسانی که میشود با آنها تماس گرفت». ایشان گفتند «الان تا شما را صدا زدم متنی را آماده کردهام که این در اختیار شما باشد که روی این محورها برو و با این نظامیها صحبت کن که اینها بفهمند وقتی انقلابی صورت گیرد اینطور نیست که کسی را سر ببرند.» چون امام معتقد نبودند که ارتش منحل شود، در صورتی که مجاهدین و چریکهای فدایی به دنبال این بودند که ارتش خلقی شکل بگیرد ولی امام از اول این را قبول نداشتند و معتقد بودند که راه جنگ مسلحانه نیست چون همه هموطنان ما مسلمان هستند و فقط احتیاج به رهبری و روشنگری دارند.
مطلب دومی که امام از آقای فروهر سؤال میکنند این بود که «رفاقتت با بختیار چه طور است؟» گفتم «بد نیست، رابطه داریم.» بعد پرسیدند که «اصلاً برای چه به اینجا آمدی؟» گفتم «آمدم به حزب سری بزنم و سر و سامانی بدهم.» سپس یک سؤالی کردند که نتوانستم پاسخ بدهم؛ گفتند «چند سال است که این حزب فعال است؟» گفتم «از مثلا فلان سال» گفتند «چه کارکردند؟» گفتم «فعالیت کمی داشتند چون ساواک اجازه نمیداد.» سپس امام گفتند که «این اسلامخواهی جوانان مذهبی ما ببین روزگار را به کجا رسانده که شاه فرار کرده است؛ این حزبها کاری نمیتوانند از پیش ببرند، شما هم باید به ملت ملحق شوید و همه در یک مسیر انشاءالله قرار بگیریم تا بتوانیم نظام جدید به پا کنیم.» گفتم «بله! این حرف شما درست است که این احزاب تا به حال کار خاصی به آن طریقی که شما جمعیت را رهبری کردهاید، این توان را نداشتهاند و اکثراً سرانشان زندان بودند و تشکیلات خودجوش نبودهاند.» بعد امام گفتند «حالا نمیگویم که به آنها سر نزن، برو سر بزن ولی حواست باشد که در این صراط حرکت کنی.» بعد گفتم «فرمایشی در مورد آقای بختیار دارید؟» گفتند «بله. این آقا سالها در زندان بوده و جزو مبارزین؛ ولی از نظر فکری و شرایط خاص روحی طوری است که ایشان را به نخستوزیری دعوت خواهند کرد و شاید ایشان فکر کند که موقعیت خوبی است که قدرت را در دست بگیرد، در حالی که تمایلات شخصی ایشان اگر به قدرت برسد به این نهضت که ادامه دارد ضرر میزند، شما این حرف را از قول خودتان بگویید شاید بیشتر اثر کند.» آقای فروهر ظاهراً به ایران برمیگردد و به همراه یکی از علمای بزرگ اصفهان با هم پیش بختیار میروند و او دقیقاً همان مطالبی را که امام گفت به زبان آورد که «چنین شرایطی کی برای آدم پیدا میشود و اگر پیدا شود باید از آن استفاده و قبول کرد و ۳۰ سال است که ما منتظر چنین موقعیتی بودهایم، چرا نپذیریم؟» لذا میبینیم که همه احزاب و گروهها همیشه به خدمت امام میرسیدند.
اگر خاطرهای از ملاقات امام با گروههایی در جماران دارید بیان کنید؟ بله. جبهه ملی زیاد به ملاقات امام میآمدند مثلاً وزیر خارجه ما مدتی آقای سنجابی بود و از نهضت آزادی همه اعضای دولت بودند و از حزب ملت آقای فروهر بود.
بعد از دولت موقت هم این آقایان بودند یا حذف شدند؟
بعد از دولت موقت هم بسیاری از آقایان تماس داشتند و خود آقای مهندس سنجابی میآمد یا آقای مهندس بازرگان میآمد و گاهی بعضی آقایان طی نامهای گله کردهاند که امام سخت ناراحت شد که تعابیر نامناسبی به کار برده و انتقاد کرده بودند از شرایط موجود. امام در آنجا فرمودند منهای بعضی از تعابیر نهضت آزادی که آنها هم دو سه جا انتقاد داشتند، آنها از شما بهتر مسایل را تحلیل کرده و برای من فرستادهاند.
در آن زمان احزاب مختلفی بود که خیلی از آنها بعد از انقلاب رشد پیدا کردند، مثل همین مجاهدین خلق که در زمان شاه در زندان بودند. شاید تعدادشان به ۵۰۰ نفر هم نمیرسید ولی بعد از آزادی از زندان که فضا را مناسب دیدند و شاه هم که میدید رفتنی است دلیلی نمیدید که اینها را نگه دارد و اینها هم به دنبال عضوگیری بودند. هر حزبی تلاش خودش را میکرد. پیکاریها برای خودشان و مجاهدین هم برای خودشان تلاش میکردند، منتهی بعضی از اینها وارد فازهای دیگری شدند. مثلاً این مجاهدین خلق که باعث شهادت شهید مطهری شدند به نام گروه فرقان از همین گروه نشأت گرفته بود و خیلی زود دست به اسلحه بردند و خیلیها را به شهادت رساندند مثل آقای مفتح، شهید قرنی و ترور ناموفق آقای هاشمی و به خاطر آلوده شدن دستشان به خون آقای مطهری خدا خواست که دستشان رو شود.
در نتیجه هیچ حزبی نیست که در حکومت یا در مجموعه تشکیلات و فرآیند شکلگیری نظام نبوده باشد. اصولاً آن زمان ما چند جور حزب داشتیم؛ یکی حزبهای دولتی که ضد آزادی مردم و حامی رژیم شاه بودند. دوم؛ حزبهایی که از نظر رژیم غیرقانونی بودند مثل جبهه ملی، نهضت آزادی، مجاهدین خلق، گروههای مائوئیست و مارکسیست و بعضاً سوسیالیستها. اما یک سال بعد از شهادت حاجآقا مصطفی که زمینه برای خیزش عمومی به رهبری روحانیت فراهم شد اینها هم در سایه این فضای به وجود آمده شروع به عضوگیری و توسعه تشکیلات خودشان کردند و میبینیم که وقتی اصل انقلاب پیروز میشود تمام آن احزاب و گروهها تبریک میگفتند و اعلام همکاری میکردند، منتهی در مقاطعی بعضی از این افراد به دنبال سهمخواهی میروند، مثلاً حزب توده به دنبال سهمخواهی خودش میرود و برای دستیابی عدهای از اینها شروع کردند به راه انداختن اعتصابات مثل شیلی که در آنجا اعتصاباتی القاء شده از سوی آمریکاییها شروع شده بود. و در انقلاب ما هم این اتفاقات افتاد.