آفتابنیوز : آفتاب- فرید مدرسی: آیتالله شیخ محمد سند از مدرسان کنونی حوزه علمیه نجف است. او بحرینی است و در اتفاقات اخیر این کشور هم فعال است و از اعتراضهای مردم پشتیبانی میکند. سند از ابتدای تحصیلات حوزوی در سال 1358 به قم رفت و چهار ساله سطوح و مقدمات را گذراند و سپس شاگرد درس خارج آیات عظام مرحوم میرزا هاشم آملی و مرحوم سید محمد روحانی شد. البته مدتی نیز شاگرد دیگر آقایان همچون وحید خراسانی و میرزا جواد تبریزی هم بود. او چند سالی میشود که در حرم امام علی(ع) خارج فقه و اصول تدریس میکند و عقاید و تفسیر را نیز تعلیم میدهد. گفتوگو با سند درباره نجف بعد از آخوند از آن جهت حائز اهمیت بود که میتوان لایههای فکری حوزه نجف را شناخت.
*** آیا بعد از درگذشت مرحوم آخوند خراسانی، شاگردانش در جبههای مخالف تفکرش قرار گرفتند؟ اغلب بزرگان نجف اینگونه معتقد بودند و هستند که بعد از مرحوم آخوند خراسانی، کاملا نجف مخالف تفکر مشروطه خواه آخوند و دیگر بزرگان همفکر ایشان شد. آنان برای تایید نظرشان به مثالی اشاره میکنند؛ مبنی بر اینکه میرزای نائینی کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله خود را جمعآوری کرد و به نوعی از تفکر گذشته خود برگشت. یا میگویند آقا سید ابوالحسن اصفهانی اگرچه شاگرد و عضو شورای استفتاء آخوند بود، اما روش سیاسیاش همچون آقا سید کاظم یزدی بود.
یعنی نجفیها معتقدند که شاگردان آخوند بعد از ایشان در جبهه مقابل قرار گرفتند و تفکرشان مخالف با تفکر مشروطهخواهان شد؟ بزرگان نجف که خود شاگردان مستقیم یا غیرمستقیم میرزای نائینی، آقا ضیاء عراقی و مرحوم کمپانی بودند، اینچنین باوری داشتند و اینگونه فضای نجف بعد از آخوند را ترسیم کرده اند.
اما گویی شما نظری متفاوت دارید؟ بله، من خلاف این فکر میکنم. مشروطهخواهی و پارلمانتاریستی تفکری ریشهدار در جهان اسلام شده است که از ایران شروع شد؛ اگرچه آزادیخواهی و عدالتخواهی با موانعی روبرو شد و نتیجهاش بهگونهای دیگر شد. اما این تفکر در جهان اسلام ریشهدار شده است؛ چه در نجف و چه در سایر بلاد تشیع. این تفکر در ایران شروع شد و به عنوان مثال 30 سال بعد در مصر به گونهای دیگر بروز کرد. امروز هم این ریشههای فکری را در منطقه میتوانیم ببینیم.
پس تفاوت رفتارهای آخوند خراسانی با دیگر بزرگان که پس از ایشان در نجف زعامت داشتند را چگونه تفسیر میکنید؟ گاهی این تفاوتها به صورت مقطعی و بر اساس زمان است و گاهی اختلافات ریشه ای و فکری است. به نظرم اگر تفاوتهایی میبینیم بیشتر از اصالت و مبنای فکری برخوردار نیست؛ استثنائی بر قاعده است. تاکید بر مشارکت مردم در نظامهای سیاسی مورد وفاق تمامی بزرگان بعد از مرحوم آخوند است اما ممکن است یک دورهای بر اساس مصالحی این نگاه عمومی نشده باشد یا رفتارشان با این تفکر سنخیت نداشته باشد.
اگر نظر شما بر این اساس است که تفکر مرحوم آخوند بعد از او در نجف نمرده است، پس چگونه جمعآوری کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله میرزای نائینی توسط خودش که مورد تایید برخی نزدیکان اوست یا دیدار شاگردان مرحوم آخوند با رضاخان جهت حمایت از سلطنت مشروطه مقابل جمهوریخواهی یا حضور فرزند آخوند خراسانی در مراسم تاج گذاری رضا شاه یا تعاملات میان حکومت رضا شاه و میرزای نائینی و... را تفسیر و تحلیل میکنید؟ آیا این رفتارها مخالف باورهای مرحوم آخوند نیست؟ این رفتارها نشانه تغییر تفکر این شخصیتها نیست؛ شاید شرایط اقتضا میکرده است. به هر حال تمامی بزرگان مخالف استبداد بودند و مدافع مشارکت و نظارت مردم. اینان معتقدند که هرچه ابزار دخالت های مردم در نظام سیاسی بیشتر باشد، هماهنگ تر با عدالت اسلامی است. این تفکر برآمده از اصل امر به معروف و نهی از منکر است؛ مگر می توان گفت آنان به این مسئله توجه نداشتند. نظر جالبی مرحوم میرزای نائینی دارد و آن اینکه عصمت امام جایگزینی ندارد ولی اگر بخواهیم فعلا جایگزینی بیابیم، شخصیت عمومی (خرد جمعی) است. مطمئنا مشارکت و رقابت عمومی قدرت را برابر خودمحوری ایمن میکند. این مثال هایی که شما گفتید، ریشه فکری ندارد بلکه شرایط مقطعی اینگونه اقتضا کرده است. تفکر اینان عوض نشده است و مدافع سلطنت نشدند بلکه ممکن است در مقطعی روابطشان با صاحبان اینگونه تفکرات حسنه شده باشد. شما چرا اخراج آقا سید ابوالحسن اصفهانی و میرزای نائینی از عراق به ایران را به دلیل رفتارهایشان را نمیبینید؟! رفتارهای آنان در آن مقطع کاملا در راستای تفکرات آخوند خراسانی بود که به اخراجشان از عراق انجامید.
اما در فضای عراق؛ اما در ایران رفتارشان بهگونهای دیگر بود. همچنین پس از آن هم به حکومت وقت عراق تعهد دادند که کار سیاسی نکنند تا به نجف بازگردند.
به هر حال این مسأله نشان میدهد که تفکر مرحوم آخوند را فراموش نکردهاند. آنان تلاش می کردند تا نظام سیاسی را اصلاح کنند و وضعیت اثرگذاری مردم را بهبود ببخشند اما گاهی با موانعی روبرو بودند.
ادله شما برای ادعایتان چیست؟ به عنوان مثال میتوان به رفتار مرحوم آیت الله خوئی که غالبا ایشان را بیتفاوت نسبت به سیاست و اینگونه تفکرات قلمداد می کنند، اشاره کرد. در انتفاضه عراق در سال 90 میلادی برای مدتی دولت جایگزین (هیات 8 نفره) تشکیل دادند که شورایی بود. این اقدام کاملا متاثر از تفکر مرحوم آخوند است که حاکمیت موقت مورد نظر آقای خوئی شورایی است. یا اینکه در آن شرایط فشارهای سیاسی رژیم وقت، مرحوم آیت الله حکیم بر تاسیس دانشگاه هایی در اطرف نجف (کوفه) پافشاری می کند؛ می گویند دلیل این امر از سوی ایشان این بود تا نخبگانی در دانشگاه ها تربیت شوند و به دلیل نزدیکی به نجف متاثر از افکار دینی خواهند بود و میتوانند در آینده در بسط اندیشه مشارکتی دینی موثر واقع شوند و در نظام سیاسی نقش ایفا کنند. یا اینکه ایشان از تشکیل احزاب سیاسی استقبال می کردند. مثال دیگر اینکه، مدتی آقای سید محمد صدر که از روحانیون شناخته شده نجف بود، رئیس مجلس عراق بود که این مسأله هم گواهی بر تایید پارلمان است. این مسائل نشان میدهد که مشارکت در حاکمیت در اندیشه نجف ریشه دار شده است. اگر نظام پارلمانی مورد تایید بزرگان نجف نبود که او نمی توانست در این جایگاه حضور یابد.
مرحوم آخوند و میرزای نائینی به روشنی از نقش مردم در حاکمیت سخن گفتهاند. بعد از ایشان، آیا میتوان این دیدگاه را به صورت صریح در تفکر و رفتار بزرگان نجف دید؟ در تفکر مرحوم آقای خوئی و شاگردانشان کاملاً بر مشارکت و حضور در نظام پارلمانی تاکید شده است. به عنوان مثال استفتائی از مرحوم آیتالله آقامیرزا جواد تبریزی شد؛ مبنی بر اینکه آیا شیعیان کویت میتوانند در انتخابات پارلمان این کشور حضور یابند که ایشان پاسخ مثبت میدهند. همچنین برخی ادعاهایی کردهاند که آقای خوئی درباره انقلاب ایران و چگونگی ساختار نظام سیاسی بعد از آن بی تفاوت بود، درحالی که کاملا نادرست است و ایشان در این باره نظر داشت. حتی پس از آن هم نسبت به مسائل ایران حساس بود و پیگیری می کرد. آقای خوئی که تمامی رشد و تحصیل و تدریسشان در نجف بود که نمیتوان گفت از نجف متاثر نبود؛ مطمئنا تفکراتشان برگرفته از بستر فکری نجف است. با قاطعیت معتقدم که کل فقهای شیعه از شیخ مفید، کلینی تا آقای خوئی در مکاسب محرمه به این مسأله میپردازند که مومنین میتوانند در هر رژیمی جهت اصلاح مشارکت داشته باشند و برای جلوگیری از ظلم به مردم کوشا باشند؛ حتی اگر توانایی هم دارند، بر آنها واجب است. همچنین رقم زدن سرنوشت حاکمیت عراق در دورههای مختلف توسط گروههای مردمی که مورد تایید علما بودند، خود نشانی بر تفکرات علما است. اگر به حاکمیت مردم معتقد نبودند که به آنها جواز فعالیت و ایفای نقش نمیدادند. البته میتوان گفت این مشارکت مردمی در هر دوره ابزار و شاکلهای متفاوت با دورههای دیگر داشته است.
به هر حال امام خمینی مدلی از نظام ایده آل خود ارائه کرد؛ نجف چه مدلی دارد؟
نجف بیشتر مشغول مقابله با موانع بوده است؛ مثلا مرحوم آقای حکیم در سالهای 62-61 میلادی حزب بعث به عنوان یک گروه مستبد را راند و در مقام یک گروه فشار در ساختار سیاسی نظام وقت ایفای نقش کرد.
شاید مقابله آقای حکیم با حزب بعث به دلیل غیرشیعی بودن آن باشد، آیا اگر به جای آنان یک گروه مستبد شیعی قرار داشت، همچنان ایشان مخالفت میکردند؟
به هر حال مخالفت با استبداد جزو مبانی فقه شیعه است. امروز هم میبینیم که آقای سیستانی بر قانون اساسی و انتخبات پارلمانی تاکید میکند، بر اساس بستر گذشته اینگونه آرائی رخ داده است؛ ناگهانی روی نداده است. امروز که اینگونه تفکرات توان علنی شدن را دارد، بروز میکند؛ وگرنه در گذشته چنین فضایی نبوده است.
در دیالوگی که میان امام خمینی و آیتالله سید محسن حکیم رخ داد، کاملاً مشهود است که آقای حکیم همچون امام آنچنان به دنبال سرنگونی رژیم پهلوی نبود؛ چراکه این حکومت را یک حکومت شیعی میدانست؟ به نظر من در این دیالوگ اختلاف مبنایی وجود ندارد، بلکه اختلاف در تحلیل شرایط و چگونگی به کارگیری ابزار و نوع آن و نحوه برنامهریزی است. آقای حکیم با وجود فعالیتهای متنوع فرهنگی و سیاسی، به طور خاص مقابله با کمونیستها چگونه میتواند مقابله با جریان مستبد را نپذیرد. اختلاف بر سر این است یک طرف قیام و مبارزه آشکار و خونین را قبول دارد و طرف دیگر با نخبهسازی یا رفتارهای فرهنگی میخواهد به نتیجه برسد.
اگر شما همچنان معتقدید که نجف بعد از آخوند در مسیر تفکرات آخوند قرار دارد، پس چرا هیچگاه حاشیهای بر تفکرات سیاسی آخوند نوشته نشد و به طور جدی این تفکر مورد بحث و بررسی محافل حوزوی نجف قرار نگرفت؟ آیا تفکرات آخوند در نجف میوه ممنوعه شد؟ از زمان شیخ انصاری میتوان نقش فقها و نخبگان (عدول مومنین) در امور عمومی را در آرای فقهی علما دید. بحثهای جدی هم ارائه و حاشیههایی نوشته شد. در بحث قضاوت هم ارائه نظرات گرم بود که این خود به مباحث عدالتخواهی و حاکم شرع و ...اشاراتی دارد.
نظامهای سیاسی ایده آل نجف بعد از آخوند چه بوده است؟ ابتدا باید به مبنای حکومت داری در دوران غیبت توجه کرد و سپس به سراغ ابزار و شکل آن رفت. صلاحیت از آن حضرت صاحب الزمان(عج) است؛ این یک نکته عقایدی است. اما ابزار و شکل نظام سیاسی در دوره غیبت باید به گونهای باشد که نقش مردم در آن دیده شود و مورد اتفاق اغلب فقها است. شیوه حکومتداری در نظامهای سیاسی دنیا بسیار متنوع است اما باید به گونهای باشد که مشارکت مردم در آن دیده شود. شاید یک نوع نظام سیاسی خاص مورد توجه علما نباشد اما بر مشارکت و نقش مردم در نظام سیاسی اتفاق نظر دارند. همچنین همه معتقدند که نخبگان صالح، عادل و با درایت باید وارد نظام سیاسی شوند. از سوی دیگر فقط به حکمرانی یک فقیه بر امور عمومی مردم توجه ندارند، بلکه تمامی فقها دارای چنین جایگاهی هستند. در مورد چگونگی همزمان حکومت مردم و فقها میتوان تامل کرد و نظامهای گوناگونی را طراحی کرد؛ به گونهای که هیچکدام به نفع دیگری تضعیف نشوند. فقها به یک نوع نظام متاثر از مردم یا فقیه به تنهایی معتقد نیستند، بلکه جمع این دو را باید در فضای عمومی جامعه دید. حالا این نوع نظام سیاسی چگونه باید باشد، بحثی دیگر است. پس بر اساس عدالت در جامعه، مشارکت و رقابت مردم، نظارت و مراقبت بر نظام سیاسی و نظارت فقیه (با نگاه حداکثری یا حداقلی) حرفی نیست، بلکه حرف بر سر این است که در شرایط زمانی و مکانی چگونه باید رفتار کرد و چه مدلی را ارائه کرد.
به هر حال جایگاه مردم در معادله حکومت - فقها چیست؟ در بحث فقها، هم تایید و رد شرایط فقها برعهده مردم است. البته این نکته بر اساس فرامین ائمه معصومین (ع) است. از واژه «انظروا» (مردم نگاه کنید) و «اجعلوا» (منصوب کنید) برای مردم استفاده شده تا حاکم را منصوب کنند. همچنین اصل امر به معروف و نهی از منکر هم وظیفهای عمومی است و میتوان نقش مردم را در آن دید؛ در هر زمینهای، چه عمومی، چه سیاسی، چه اقتصادی و ... . فقها حتی درباره وظایف شهروندان نقش شهروند یک شهر نسبت به شهروندان سایر شهرها را بیشتر میدانند.
وضعیت کنونی جامعه تشیع نسبت به اجرایی شدن تفکرات آخوند خراسانی را چگونه ارزیابی میکنید؟ اکنون میزان مشارکت مردم در نظامهای سیاسی منطقه را قطعاً روبهرشد میبینم و هم حوزویان و نخبگان و هم مردم بر این مسأله بیشتر توجه دارند. این مسأله نشان میدهد که تفکر آخوند خراسانی در حال پیاده شدن است. حالا تا چه حد موفق شده است، بحثی دیگر است اما در حال رشد است. نظام سیاسی کنونی عراق هم که به سوی مردمی شدن پیش میرود، زاییده این چند سال (بعد از سرنگونی صدام حسین) نیست، بلکه مولود زمان مشروطه است که اکنون به بار نشسته است.
اگر اینگونه است، چرا اکنون تفکرات آخوند و همفکرانش با توجه به شرایط باز عراق، در نجف مورد بررسی و تحلیل قرار نمیگیرد و نقد و ارزیابی نمیشود؟ اینگونه نیست و حتی علمای ارشد نجف هم به آن توجه میکنند. آیتالله سیستانی در بحرانهای عراق اینگونه نظرات را ابراز و پافشاری کرده است. تاکید ایشان بر نوشتن قانون اساسی یا تاکید بر انتخابات آزاد و نقش مردم در آن نمونههایی از توجه به اینگونه تفکرات است.
به نظر میرسد که نجف بعد از آخوند، نجف بیتفاوت به عرصههای سیاسی و اجتماعی است که فاصلهای با مردم دارد و خود را تنها در عرصه علوم دینی محصور کرده است اما نجف دوره آخوند کاملاً نقش محوری در جامعه داشته است. به هر حال نجف و سایر حوزههای علمیه نخستین وظیفه خود را در عرصه فرهنگی تصویر کردهاند و این عرصه بر سایر امور مسلط است. توجه به علوم دینی و آموزش و تدریس آن هم در همین عرصه تعریف میشود. پمپاژ علوم دینی به جامعه مهمترین وظیفه حوزههای علمیه است و سایر عرصهها تحت لوای آن ترسیم میشوند. به عنوان مثال به رفتار مرحوم آقای خوئی توجه کنید. ایشان چهار موضع داشت که کاملا نشاندهنده آشنایی کاملشان به عرصه سیاست است؛ چگونه می گویید نجف بی تفاوت است؟! اول اینکه حکومت صدام حسین نتوانست از آقای خوئی موضعی و فتوایی علیه ایران در جنگ بگیرد. دوم اینکه بعد از فعالیتهای شهید سید محمدباقر صدر، صدام میخواست حوزه نجف را کاملا ریشهکن کند، اما آقای خوئی به گونهای رفتار کرد که نگذاشت. سوم اینکه در جریان انتفاضه 1990 در عراق، با وجود اینکه ایشان حکومت موقت تشکیل داد اما بعد از شکست، آقای خوئی در بغداد با صدام دیدار کرد و حرفهایی به او زد و شرایطی را رقم زد که صدام نتوانست علیه حوزه به کینهتوزی بپردازد. چهارم اینکه در همان دوران انتفاضه که تا مدتی حکومت به دست شیعیان افتاد، آقای خوئی ترتیبی اتخاذ کردند که شهرها به صورت مدنی با مشارکت مردم و نخبگان اداره میشد.
تفکر آیتالله سیستانی را چگونه تحلیلی میکنید؟ مجموعه بیانیههای آقای سیستانی در قالب کتابی توسط دفتر ایشان منتشر شده است که هم محتوای کتاب و هم خود انتشار چنین کتابی بازگوکننده تفکر سیستمی ایشان است. آقای سیستانی به هر حال معتقدند که روحانیون و علما در مسائل اجرایی سیاسی کمتر دخالت کنند اما نظارهگر و راهنما باشند و نخبگان را تشویق به حضور در ساختار کنند. همچنین ایشان مشارکت و نظارت مردمی در ساختار سیاسی را هرچه بیشتر تجویز و تبلیغ میکنند. از سوی دیگر از هرگونه نوآوری و نوگرایی بدون خلل به مبانی شریعت استقبال میکنند. هر مسئله را که باعث دور شدن مردم از تصمیمگیری در عرصه سیاسی خودشان بشود را رد میکنند. این تفکر آقای سیستانی تلفیقی از نظرات گذشته و ازتجربه قبلیها استفاده شده است و ذوق جمعبندی نظرات مختلف هم دارند. مهمترین ویژگی ایشان مطالعه کتابهای متنوع است که این مسأله هم میتواند موثر باشد.
آیا آینده نجف در مسیر تفکرات آخوند خراسانی رو به جلو خواهد بود؟ کاملاً؛ تمامی بیانیههای علمای قبلی و کنونی هم شاهدی بر این قضیه است.