آفتابنیوز : آفتاب- صادق زیباکلام: در تمامی دوران پهلوی، روز 28 مرداد 1332 به عنوان یک روز «تاریخی»، «ملی» و «حماسی» از سوی رژیم شاه برگزار میشد.
درحقیقت نام 28 مرداد «سالروز قیام ملی 28 مرداد» بود. یک روز تعطیل رسمی بود.
البته 14 مرداد سالروز صدور فرمان مشروطه هم «سالروز ملی» بود و همچنین «21 آذر»، روز نجات آذربایجان، اما اهمیت 28 مرداد خیلی بیشتر بود. شماری از زندانیان آن روز مورد عفو ملوکانه قرار میگرفتند، در خیابانهای مرکزی شهرهای بزرگ و مراکز استانها طاق نصرت بسته میشد، چراغانی و جشن و سرور برپا بود.
از نظر رژیم شاه، صورت مساله 28 مرداد روشن بود. روز قیام ملی بود؛ روزی که ملت شریف، قهرمان، شجاع، وطنپرست و شاهدوست ایران به قدرتهای بیگانه و ایادی داخلیشان سیلی زدند و با قیام خروشان خودشان سلطنت و رهبری اعلی حضرت را که در نتیجه توطئه ایادی وابسته به شرق و غرب تضعیف شده بود را مجددا تثبیت کردند.
این البته روایت حکومتی بود. درست در نقطه مقابل روایت حکومتی، یک روایت دیگر هم وجود داشت که بیشتر در نزد مخالفان رژیم شاه بود، اعم از مخالفان مذهبی، مارکسیست، ملیون و ملی- مذهبی. ظرف 58 سالی که از این کودتا میگذرد، در آن روایت هیچ تغییر و ابهامی به وجود نیامده، نه در خصوص نحوه انجام کودتا و نه اساسا در خصوص فلسفه به وجود آمدن کودتا یا فلسفه اخلاقی آن.
بگذارید با فلسفه اخلاقی آن شروع کنیم که از نظر ما خیلی روشن است و طرفین حق و باطل کاملا مشخص هستند. طرف حق، ما ایرانیان بودیم که میخواستیم بعد از نیمقرن که استعمار انگلستان نفت ما را به تاراج برده بود، از حقوق ملیمان دفاع کنیم و نگذاریم تا انگلستان به آن عمل ظالمانه و اجحاف خود ادامه دهد. ما چیزی به جز حق خودمان را نمیخواستیم. انگلستان 50 سال نفت ما را برده بود و ما دیگر نمیخواستیم آن ظلم، استثمار، غارت و تجاوز یک کشور قدرتمند به یک ملت ضعیف ادامه پیدا کند. در هر مرام و مشرب، در هر فکر و اندیشه، در هر مذهب و آیین و در هر فلسفه و دستگاه حقوقی، حق با ملت ایران بود.
انگلستان اگر نفت میخواست باید مثل سایر کشورها آن را به بهایی عادلانه از دولت ایران خریداری میکرد. همه دنیا حق را به ما میداد. اگر اجداد و پدران ما به واسطه خیانت، سرسپردگی، وابستگی و هر دلیل دیگری گذاشته بودند انگلستان نفت ما را به تاراج ببرد و جلوی آن غارتگری را نگرفته بودند، ما نباید به آن روش ادامه میدادیم و برای احقاق حقوق حقمان به پا نمیخاستیم؛ بنابراین صورت مساله مناقشه میان ایران و انگلستان بر سر نفت کاملا از طرف روس بود. یک طرف که ما باشیم مظلوم، با شرف، آزاده، شجاع، به حق خود قانع و طرف دیگر که انگلستان باشد، ظالم، غارتگر، متجاوز، زورگو، استثمارگر و استعمارگر. ما کور بودیم و سفید و اهورایی و انگلستان ظلمت بود، تاریکی، تباهی و اهریمن.
این تحسین فلسفه اخلاق مناقشه: حق در برابر باطل. انجام کودتا هم که باز اظهر منالشمس بود. سازمان سیا، MI6، اینتلیجینت سرویس انگلستان به همراه ایادی مزدور، خائن و وابستهشان کودتا را طراحی کردند و آن را به اجرا گذاردند. اسناد آن هم که در طی این 58 سال بارها و بارها بیرون آمده. مارک گازیورفسکی، کرمیت روزولت و دیگران چگونگی طراحی کودتا توسط مقامات امنیتی آمریکا و انگلستان را کامل و از سیر تا پیاز منتشر کردهاند.
در این تحقیق هم هیچ ابهامی وجود ندارد و همهچیز مثل روز روشن است. روشن است که آمریکاییها و انگلیسیها چگونه برنامهریزی کردند و دولت قانونی، ملی و وطنپرست دکتر مصدق را سرنگون کردند و شاه را مجددا به قدرت برگرداندند تا دست خارجیها و غربیهای غارتگر را بر اموال و هستی ایران باز بگذارند و به جای پاسداری از مصالح و منافع ایران از مصالح و منافع آمریکا و انگلستان در ایران پاسداری کنند.
این دو وجهی بوده که ما ظرف 58 سال گذشته به کودتای 28 مرداد نگریستهایم، اما به شکل دیگری هم میشود به داستان کودتای 28 مرداد، هم به فلسفه مناقشه میان ایران و انگلستان بر سر نفت و هم بر نحوه انجام کودتا نگاه کرد. طرح نگاهی دیگر و متفاوت بالطبع به معنای پذیرش آن نیست بلکه صرفا آن است که آنچه بهنظر ما مطلق هست ممکن است از نظر طرف دعوای ما خیلی هم اینگونه نباشد. از دید انگلستان مناقشه بر سر نفت به هیچ روی یک مناقشه اخلاقی نبود که یک طرف صددرصد محق باشد و طرف دیگر صددرصد تجاوزگر و ظالم. بین ایران و انگلستان یک قرارداد تجاری درخصوص نفت منعقد شده بود.
برحسب قرارداد، ایران در آن 50 سال یک ریال سرمایهگذاری نکرده بود و همه سرمایهگذاری را در شرکت نفت که تعلق به انگلستان داشت، انجام داده بود.
از دید انگلستان اگر شرکت سرمایهگذاری نکرده بود، اگر شرکت در بیابانهای خوزستان میلیاردها دلار هزینه نکرده بود، نفتی هم در کار نبود. ایران برحسب قرارداد در سود استخراج نفت شریک بود و اگر حفاری و جستوجوهای شرکت به نتیجه نمیرسید (همچنانکه در شش سال نخست به نتیجه نرسیده بود و شرکت پس از تحمل هزینه زیاد داشت از ایران خارج میشد)، ایران یک ریال خسارت پرداخت میکرد. برحسب قرارداد، ایران سهم سود خود را دریافت کرده بود. آنچه که ایران میخواست، از دید انگلستان، افزون بر سهم و حق ایران حسب قرارداد بود.
دوم اینکه، در قرارداد ذکر شده بود که اگر دعوایی میان دو طرف قرارداد یعنی شرکت نفت و دولت ایران پیش بیاید، حکمیت میان آنان چگونه باید صورت گیرد.
سوم، قرارداد یک معامله و توافق حقوقی بود میان دو طرف و هیچیک از طرفین نمیتوانست یکجانبه نسبت به فسخ آن اقدام کند. اقدام یکجانبه ایران در فسخ قرارداد مدون توافق با طرف دیگر، عملی غیرقانونی بود.
چهارم، اگرچه نفت در ایران بود اما حسب قرارداد به ایران تعلق نداشت چراکه سرمایهگذاری و فعالیتهای شرکت را ابتدا از دل زمین استخراج کرده و راهی باز کرده بود. از دید شرکت، نصب تعلق به شرکت داشت و زمانی که ایران بعد از ملی شدن تلاش کرد تا یک تانکر نفت را بفروشد، نیروی دریایی انگلستان آن را توقیف کرد.
فیالواقع انگلستان علیه اقدام یکجانبه ایران (که آن روز یک شرکت غیرقانونی بود) به دادگاه بینالمللی لاهه اقامه دعوی کرده بود (چون خود را محق میدانست) از دید انگلستان، قرارداد مابین شرکت نفت و دولت ایران یک سند معتبر حقوقی بود که از منظر حقوق بینالملل به رسمیت شناخته میشد. بنابراین دولت انگلستان علیه اقدام «غیرقانونی» دولت ایران به مراجع بینالمللی شکایت کرده بود.
درخصوص کودتا هم میتوان نگاه دیگری داشت. کودتاهای نظامی معمولا خیلی سریع اتفاق میافتادند. واحدهای نظامی کودتاکننده حین طرح و برنامههای قبلی مراکز مهم و حساس نظامی و دولتی را به اشغال خود در میآوردند اعضا، دولت را بازداشت میکردند و قسعلیهذا، اما کودتای 28 مرداد اینگونه نبود.
اول، آن زمانی که کودتا به راه میافتاد تا پیروزی کامل آن یعنی سقوط دولت دکتر مصدق در حدود پنج ساعت طول کشید.
دوم، کودتا توسط نظامیان آغاز نشد بلکه توسط طرفداران شاه به راه افتاد و نظامیان بعدا به آنها پیوستند.
سوم، آمریکا و انگلستان حتی یک سرباز هم وارد ایران نکردند. به عبارت دیگر تمامی مردمی که در کودتا نقش داشتند جملگی هموطنان ایرانی خودمان بودند؛ چه نظامیان و چه غیرنظامیان. چهارم همین عوامل و شرکتکنندگان در کودتا که غیرنظامی بودند از ساعت حدود هشت صبح از مناطق جنوب شهر تهران سوار بر وانت، کامیون و اتوبوس در خیابانها ظاهر شدند و به طرف خیابانهای مرکزی تهران آمدند. از آن لحظه تا زمانی که ـ حدود پنج ساعت بعدش ـ کودتاگران موفق شدند اداره رادیو را در میدان ارگ (پانزده خرداد) گرفته و کاخ نخستوزیری را هم تصرف کنند، طرفداران مصدق به نحو حیرتانگیزی غایب بودند. به زبان سادهتر، از ساعت هشت صبح که کودتا توسط چند صدنفر به راه افتاد تا بعد از ساعت 12 ظهر، چرا طرفداران مصدق به خیابانها نریخته و جلوی کودتاچیها را نگرفتند؟
چرا دکتر مصدق از مردم، از ملیون، از جبهه ملی، از بازار، از دستگاه، از روحانیون، از احزاب و تشکلهای ملی تقاضای کمک نکرد؟ چرا آیتالله کاشانی، روحانیون، سران احزاب و تشکلهای ملی و آزادیخواه اقدامی به منظور جلوگیری و مقاومت در برابر کودتا نکردند؟ آیا پنج ساعت مدت کمی بود و آنها غافلگیر شده بودند؟ آیا طرفداران ملی شدن نفت متوجه شده بودند، نمیدیدند و نمیشنیدند که دارد کودتا اتفاق میافتاد؟ در آن صورت چرا هیچ اقدامی نکردند؟ چرا حتی بعدا کودتاگران را محکوم نکردند؟ توجیه و توضیح آنان در قبال سکوت و عدم انجام هیچ اقدامی و هیچ حرکتی برای جلوگیری از کودتا چه بود؟ آیا نباید این نتیجه باورنکردنی را گرفت که شاید بسیاری از آنان خیلی هم بدشان نمیآمده که کودتا صورت گیرد و دکتر مصدق سرنگون شود؟ در غیر این صورت سکوت و سکون آنان در آن پنج ساعت و پنج ساعتهای بعدی چگونه قابل توجیه و قابل دفاع است؟
اگر اینگونه بوده که ظاهرا خیلیها موافق کودتا بودهاند (حتی اگر فرض بگیریم که هیچ همکاری هم با کودتاگران نکرده بودند که در حقیقت و عمدتا اینگونه نبوده)، در آن صورت چرا ما 58 سال است فقط آمریکا و انگلستان را داریم به عنوان مسوولان و عاملان کودتا محکوم میکنیم؟ خودیها و خودمان و همه آنها که موافق با کودتا بودند را چرا هیچوقت محکوم نمیکنیم؟
58 سال است که ما چشمان خود را روی این سوالات بستهایم و نخواستهایم آنها را ببینیم. در عوض رفتهایم به سر وقت اهداف سادهتر که آمریکاییها و انگلیسیها باشند اما 58 سال دیگر هم اگر وانمود کنیم که این پرسشها وجود ندارند، بالاخره روزی مجبور هستیم به کودتا 28 مرداد آنگونه بپردازیم که بوده و نه آنگونه که دوست داریم فکر کنیم.