آفتابنیوز : آفتاب: سیدمحمد موسوی خوئینیها، دبیرکل مجمع روحانیون مبارز در سایت شخصی خود «آهنگ راه» در پاسخ به سووال یکی از کاربران به جریانات آیتالله شریعتمداری اشاره کرده است.
پرسش این کاربر و پاسخ موسوی خوئینیها را در ادامه میخوانید:
با سلام. میخواهم نظرتان را راجع به جریان آیتالله شریعتمداری و اتفاقات آن زمان بدانم و آیا جنابعالی اتفاقاتی که افتاده را تایید میکنید یا خیر و شخص شما در آن زمان چه اقداماتی انجام دادید یا چه اظهارنظری کردید و چه مسوولیتی داشتید. با تشکر من با مرحوم آقای شریعتمداری چندان معاشرت و ارتباطی از نزدیک نداشتم ولی از آغاز نهضت روحانیت تا پس از پیروزی انقلاب اسلامی، آنچه از آن مرحوم به خاطر دارم تا اندازهای به شک و تردید نسبت به همدلی ایشان با نهضت، دامن میزد. هیچگونه مدرکی در دست نبود که کسی ایشان را متهم به ارتباط با رژیم شاه کند. هواداران نهضت، مواضع وی را به عافیتطلبی و نداشتن جرأت و شجاعت لازم برای ایستادن در مقابل رژیم تفسیر میکردند. ولی آن دسته از طلاب و فضلای حوزه که آنان نیز تمایلی به مبارزه با رژیم شاه نداشتند مواضع سیاسی ایشان را میپسندیدند و از اصحاب و اطرافیان وی محسوب میشدند. این نکته را نیز اضافه کنم که پس از گذشت چندی از آغاز نهضت تا سالهای زیادی مراجع دیگری هم بودند که همدلی لازم با این حرکت نداشتند، لیکن نسبت به رفتار آنان کسی سوءظن نداشت- هرچند که اعتراض داشت. مثلا مرحوم آیتالله گلپایگانی - اعلیالله مقامه- اعتقاد به مبارزه «ولو بلغ ما بلغ» که منطق حضرت امام(ره) بود نداشتند، زیرا معتقد بودند این اندازه از مبارزه به حوزه علمیه قم لطمه و خسارت وارد میکند و حفظ حوزه واجبتر از مبارزه با رژیم شاه است و از همین رو ایشان در میان بعضی از طلاب و فضلا به اصالت الحوزوی مشهور بودند. همچنین مرحوم آیتالله خوانساری رحمتالله علیه با مبارزه، بویژه در سالهای تبعید حضرت امام(ره) به ترکیه و عراق همراهیِ لازم را نداشتند ولی این رفتار ایشان موجب سوءظن کسی نمیشد. مرحوم آیتالله خوانساری، نگران خونی بود که در راه مبارزه بر زمین ریخته شود و از قول ایشان شایع بود که چه کسی جواب این خونها را باید بدهد؟ و به همین علت ایشان در بین طلاب و فضا به «اصالت الدّمی» مشهور بودند. این جمله را هم بگویم و برگردم به بحث کنکاش در مورد مرحوم آقای شریعتمداری و آن اینکه طلاب و فضلا به حضرت امام(ره) هم لقب «اصالت الاسلامی» داده بودند زیرا ایشان معتقد بودند که اسلام در خطر است و حفظ اسلام بر همه چیز از جمله حوزه علمیه قم و خونی که در این راه بر زمین ریخته میشود مقدم است و لذا در برابر کسانی که میگفتند تقیه باید کرد، ایشان حکمی به این عبارت صادر کردند: «التقیة حرامٌ ولو بلغ ما بلغ.»
اما مرحوم شریعتمداری، رفتار سوالبرانگیزشان را تا سال پنجاه و شش به گونهای ادامه دادند که خوشبینی بخش عظیمی از حوزه نسبت به ایشان ادامه داشت ولی از سال پنجاه و شش به بعد که قیام مردم ایران در برابر رژیم شاه اوج دوبارهای گرفت (که آغاز این اوج موجآفرین نیز از حوزه علمیه قم بود) رفتار ایشان به تدریج موجب کاهش خوشبینیها شد به طوری که در تابستان پنجاه و هفت (تا آنجا که به خاطر میآورم) هواداران ایشان یا عدهای به نام هواداری از ایشان در قم شروع کردند به پاره کردن عکسهای حضرت امام و کندن آنها از شیشه ماشینها و مغازهها و چسباندن عکسهای آقای شریعتمداری به جای آنها و ایجاد درگیری در بین مردم و آقای شریعتمداری در برابر این رفتار ناپسند سکوت کردند، ولی طرفداران انقلاب به توصیه حضرت امام از نجف اعلام کردند که در مقابل این حرکت هیچکس عکسالعملی که به اختلاف و نزاع کشیده شود نشان ندهد و مراجع همه محترمند و با هم هستند و با این تدبیر موفق شدند این توطئه را در قم خنثی و بیاثر سازند. اگر کسانی به حوادث آن سالها در روزنامهها و کتابهایی که به روزشمار وقایع پرداختهاند مراجعه کند به موارد بسیاری از مواضع آقای شریعتمداری برخورد میکند که تاییدکننده سوءظنی است که به آن اشاره کردم و حتی اهل دقت را به اطمینان میرساند.
اما پس از پیروزی انقلاب که دیگر درباری نبود و طرفداران دربار در میان اقشار اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی به احتمال زیاد جرأت آن را نداشتند که همچنان بر ادامه مواضع پیش از انقلاب تاکید کنند و آن را به آقای شریعتمداری القا کنند. پس چرا آقای شریعتمداری همچنان به راهی جز راه اکثریت قاطع ملت ایران میرفتند؟ آقای شریعتمداری برخلاف دیگر مراجع وقت، داعیه سهمخواهی از انقلاب داشتند. او گمان میکرد که رهبری امام خمینی که ملت از دل و جان آن را بر تارک انقلاب اسلامی نصب کرده بود پروژهای بوده است که خمینی آن را با سازوکارهای رایج ریاستجویان و طالبان سروری بر بندگان خدا دنبال کرده است و به نتیجه رسانده است. آقای شریعتمداری خود شخصا و یا با وسوسهانگیزیِ فرصتطلبانی که همواره در پی منافع خود هستند با این تصورات نادرست به این فکر افتاده بود که چرا من چنین پروژهای را پیگیری نکنم تا حداقل به نیمی از ریاست و سروری برسم و به این علت، غائله حزب خلق مسلمان حول محور ایشان شکل گرفت. آقای شریعتمداری به همان اشتباهی دچار شد که شاه به آن گرفتار شده بود و آن ایستادگی در برابر خواست یک ملت بود. رهبری امام خمینی خواست یک ملت بود که در اطاعت از آن رهبری، هم به تکلیف شرعی خود عمل میکرد (زیرا که یک مرجع مسلم دینی به این تکالیف دستور میداد) و هم در اطاعت از این رهبری به خواست دیرینه خود یعنی از میان برداشتن سلطنت یعنی حاکمیت مطلق یک فرد بر مقدرات ملت و مملکت میرسید. آقای شریعتمداری نتوانستند عبرت بگیرند و بدانند که ایستادن در برابر خواست یک ملت، فرجامی بسیار تلخ به همراه دارد. مایلم در اینجا خاطرهای را نقل کنم و که خوانندگان عزیز کمکم با درازنویسی من آشنا شدهاند و دور از انتظارشان نیست.
در اواخر ماههایی که در پاریس خدمت امام(ره) بودم (اواخر دی یا اوایل بهمن) قرار شد که من جهت انجام پارهای از کارها به ایران بیایم. مقدمات کار تا جایی پیش رفت که من برای خداحافظی خدمت امام رسیدم، از جمله نکاتی که ایشان لازم دیدند که متذکر شوند این بود که فرمودند شما خدمت آقای شریعتمداری برسید و سلام مرا به ایشان ابلاغ کنید و عرض کنید که ایشان گفتند (نقل به مضمون) من به شما علاقه دارم و مایلم که شما همیشه در میان مردم محترم باشید و کاری نکنید که مردم قم عصبانی بشوند، من قمیها را میشناسم اگر عصبانی بشوند کسی نمیتواند جلو آنها را بگیرد. اگر مردم قم نسبت به بعضی از کارهای شما عصبانی بشوند دست به کارهایی میزنند که من هم نمیتوانم جلو آنها را بگیرم (ناگفته نماند که پیش از پرواز من به سوی ایران حضرت امام توسط مرحوم حاج احمد آقا پیغام دادند که شما بمانید با هم میرویم به ایران.)
نکته مهم دیگری را هم ناگزیرم اضافه کنم و آن این است که چرا آقای شریعتمداری در پروژه شرکت در رهبری و سهمخواهی از انقلاب دچار اشتباه محاسبه شده بودند. ایشان به خوبی مطلع بودند که آذریزبانهای ایرانی به ویژه شهرها و استانهای ترکنشین، خصوصا استان آذربایجان و شهر تبریز مانند دیگر ایرانیان و همدوش آنان در انقلاب و پیروزی آن مشارکت داشتهاند (همچنان که در نهضت مشروطه نیز چنین بوده است) و بر این مقدمه صحیح و غیرقابل تردید یک مقدمه نادرست و مردود را اضافه کرده بودند و آن اینکه چون من (شریعتمداری) آذری هستم پس آذریزبانهای ایران با اطاعت از من و از رهبری من تا به این منزل مطلوب رسیدهاند بنابراین اگر سایر نقاط کشور رهبری خمینی را پذیرفتهاند حداقل آذریها رهبری مرا خواهند پذیرفت و تاکنون هم بر اساس رهنمودهای من در انقلاب مشارکت جستهاند. ایشان رسیدن به جایگاه رهبری در جریان یک انقلاب خونین را با رسیدن به رهبری در احزاب و دستهجات سیاسی یکی و شبیه هم فرض کرده بودند و اگر در اینگونه موارد حتی اندکی هوای نفس در جان انسان باقی مانده باشد با کمک شیاطینی که در اطراف انسان جمع میشوند خطر افتادن به ورطهای که آقای شریعتمداری در آن غلتید بسیاری زیاد میشود، و رحمت خداوند اگر کمک نکند، همان میشود که یوسف پیامبر علیهالسلام فرمود که: «و ما اُبَرِّءُ نفسی انَّ النفسَ لَاَمّارةٌ بالسّوءِ الّا ما رَحِمَ ربّی.»
به هر حال پس از غائله حزب خلق مسلمان (که یکی از افراد بسیار موثر در ختم آن غائله، آیتالله جناب آقای سیدحسین موسوی تبریزی بود) آقای شریعتمداری به گونهای عمل نکردند که مخالفان انقلاب و رهبری آن، از ایشان قطع طمع کنند و در غائله شبه کودتا، مجددا پای ایشان به میان کشیده شد که من از جزییات این غائله و حد و اندازه آن اطلاع کافی ندارم ولی به صدور اطلاعیهای از جانب جامعه مدرسین سابق کشیده شد که شاید برای اولین بار نظر به عدم صلاحیت وی برای مرجعیت دادند. تا آنجا که به خاطر دارم من در یکی از سخنرانیهایم در مقابل لانه جاسوسی آمریکا در مقابل اجتماع هزاران نفر، این اقدام جامعه مدرسین را تایید کردم. جزییات بیشتر آن حادثه را باید دستگاههای اطلاعاتی کشور به آگاهی مردم برسانند (مانند بعضی از کشورهای توسعهیافته که پس از سه یا چهار دهه که از زمان وقایع میگذرد اسناد اطلاعاتی آن را چاپ میکنند و در اختیار دنیا میگذارند). من آنچه را برای کاربران محترم نوشتم از حافظهام استفاده کردم، اگر اشتباهی در نقل مطالب رخ داده است عزیزان از طریق همین سایت اصلاح کنند و یا روایت دیگری از ماجرای آقای شریعتمداری دارند برایم بر روی سایت بگذارند به شرط اینکه کلمات اهانتآمیز و احیانا زشت (که متاسفانه رویه عادی هواداران بعضی از جریانهای سیاسی شده است) به کار نبرند بسیار سپاسگزار خواهم شد.
در آخر باید یادآور شوم که با همه آنچه درباره آقای شریعتمداری نوشتم به معنای تایید تمام برخوردهایی که با ایشان شد نیست، در برخورد با ایشان حرمت مرجعیت پاس داشته نشد، شاید مفید باشد در اینجا مطلبی را که شنیدهام نقل کنم، تا ضمنا ختامه مسک هم باشد: صدا و سیمای ایران فیلمی پخش کرد که آقای شریعتمداری در دیداری که آقای ریشهری به عنوان وزیر اطلاعات با ایشان داشتند از اتفاقاتی که رخ داده بود و به نوعی دامن ایشان را نیز میگرفت ابراز ندامت کردند و استغفار نمودند به گونهای که با جایگاه یک مرجع تقلید تناسب نداشت و ضعف زیادی از خود نشان دادند. پس از آن یکی از مدیران صدا و سیما در خدمت حضرت امام اظهار میکند اگر موافق باشید این فیلم را یکبار دیگر پخش کنیم و حضرت امام در پاسخ میفرمایند: ای کاش همان یکبار هم پخش نمیکردید.