آفتابنیوز : آفتاب- دیپلماسی ایرانی نوشت: البته واضح و مبرهن است که از تحرکات و فعالیتهایی که به صورت ناآشکار در لایههای فوقانی نظام در جریان است و خنثیسازی توطئهها و برنامهریزیهای غرب را در دستور کار قرار داده، بیخبریم و قرار هم نیست خبری به بیرون راه یابد. اما فضای موجود کشور، منطقه و جامعه بینالملل بیش از هر چیز از ضرورت تشکیل اتاق فکری منظم با حضور عقلا و نخبگان سیاسی حکایت میکند.
در دورهای به سر میبریم که بنا به تدبیرها و رویدادهایی که طی دو سه سال اخیر از سر گذراندهایم، چهرههای کارا و موثرمان در عرصههای سیاسی و دیپلماتیک به کنار رانده شده یا مجبور به کنارهگیری شدهاند. این به کنارراندگی یا کناررفتنها در افق محدود نگاه سیاسیون نوپدید، امری مقبول و پذیرفته بوده و نان و آب خیلیها را تامین کرده است. اما به نظر میرسد شرایط فعلی کشور و بالا گرفتن حساسیتها و تهدیدهای روانی و عینی، کار را به جایی رسانده است که میتوان از طریق همان سیاست بازی که منجر به حذف نخبگان و لایههای عقلگرای سیاستمداران از شاکله قدرت شد، مناسباتی را – ولو مقطعی و سودانگارانه - مجدداً احیا و بازسازی کرد.
بدبینترین مردان حاضر در قدرت و دولت ایران هم فکرش را نمیکردند که فشارهای تحریمی گسترده علیه ایران یکباره به سناریویی هالیوودی سوئیچ شود و ایران را لای دو تیغه قیچی بگذارد. طی هفتهای که گذشت گزارش ضد ایرانی ناظر حقوق بشر سازمان ملل نیز منتشر شد و جمهوری اسلامی را به نقض حقوق بشر متهم کرد و اذهان را دوچندان و فضای ضد ایرانی را صدچندان مشوش ساخت. حالا تنها مانده گزارش آژانس بینالمللی انرژی اتمی که آن هم طبق شنیدههایی که برخی روزنامههای خارجی منتشر کردهاند، بار دیگر انگشت اتهام را روانه تهران کرده و از اهداف نظامی ایران در فعالیتهای هستهای صحبت کرده است.
در سوی دیگر وضعیت ایران با برخی همسایگانش دچار چالشهای جدی و جدیدی شده است. عربستان یک سر ماجراست که همراه با خود زنجیرهای از انصار دارد و به هر سو که ریاض کج و راست شود، متمایل میشوند. وقایع سوریه به مرحلهای نگرانکننده رسیده و ترکیه به دلیل ناهمسویی مواضعش درباره دمشق، رو از تهران برگردانده و گوش به غرب سپرده است. خبر رسیده که هیاتی امریکایی وارد آنکارا شده است تا با دولت ترکیه درباره شدت بخشیدن تحریمها علیه تهران از طریق این کشور مذاکره کند. در سوی دیگر، افغانها هم که مدعی هستند هفته گذشته راکتهایی از جانب نیروهای مرزی ایران به سمتشان شلیک شده، از سمتگیری غیردوستانه تهران در قبال کابل گله میکنند و میگویند ایران هم مثل پاکستان نمیخواهد افغانستان با کمک قدرتهای غربی به ثبات و امنیت و رفاه برسد.
و عجیب اینجاست که طی کمتر از یک هفته همه این رخدادها دست به دست هم داده و جبههای خواسته یا ناخواسته از بدبینی و دشمنی را علیه ایران سامان داده است. در گوشهای از خوشبینیها و امیدواریهایمان باید جایی را هم برای این مسئله باز کنیم که جنگ تبلیغاتی غرب علیه ایران در مورد فعالیتهای هستهای کشورمان، ذهن همسایگان را کاملاً تحت تاثیر قرار دهد و آنها با در کنار هم قرار دادن القائات غربی در زمینههای هستهای و موشکی و طرح ترور فلان سفیر و حمایت از رژیم سوریه و... به این نتیجه برسند که باید با غرب همگام و هم مسیر شوند و همگی علیه ایران متحد شوند. اگرچه این فرض، بدترین و بدبینانهترین فرضیه ممکن است، اما با روند موجود و فضایی که علیه تهران پدید آمده، پیدایی آن چندان هالیوودی هم نمیتواند باشد.
اما حالا باید نگاهی به عرصه سیاسی ایران بیندازیم تا ببینیم واکنشها و تدبیرهای بازدارنده در قبال این هجمه عظیم که چون توده بهمن به سوی ایران حرکت میکند، توسط چه کسانی برنامهریزی خواهد شد. برخی واکنشهایی که خارج از دستگاه رسمی دیپلماسی کشور در این باره مشاهده شده، دود از سر بلند میکند. یکی از افرادی که در دو سه سال گذشته و به یمن غالب شدن جریانهای نوظهور در کشور مطرح و صاحب تریبون شده است، در این باره گفته که ما هیچ وقت قصد ترور سفیر عربستان را نداریم چون اساساً او را مهم نمیدانیم و اگر بخواهیم میتوانیم خود ملک عبدالله را هم ترور کنیم. یکی از اعضای کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس هم با چنین لحنی درباره این اتفاق سخن گفته است.
شاید تنها رویکرد مثبت و تعدیل کننده را در این میان، وزارت خارجه در پیش گرفته است. هم علی اکبر صالحی و هم رامین مهمان پرست موضعگیریهای سنجیده و عاقلانهای از خود نشان دادهاند تا عربستان و کشورهای تابعه را در وهله اول آرام نگه دارند تا در شوک ناشی از این اخبار، خویشتنداری پیشه کنند و در وهله دوم متوجه شوند که همه این ماجرا یک طراحی ساختگی برای تخریب بیش از پیش ایران نزد کشورهای همسایه و بهانهای برای طرد و به انزوا کشاندن آن در منطقه و جهان است.
اما طی دو سال و اندی پیش، شیوخ اهل گفتوگو و دیپلماتهایی چون هاشمی رفسنجانی، سیدمحمد خاتمی، علی اکبر ناطقنوری، مهدی کروبی و حلقههایی از روشنفکران و نخبگان سیاسی اطراف ایشان به دلیل اختلافها و اتفاقات داخلی از دوایر دولتی و تصمیمگیرنده کنار گذاشته شده و جای خود را به حلقههای نوپا و اغلب تندرویی دادهاند که سیاست داخلی و خارجی ایران را شمایلی یکسویه، یکجانبه و انعطاف ناپذیر بخشیدهاند.
آن نامبردگان کسانی بودند که تجربههای سیاسیشان، آنها را به جایگاه دیپلماتیک بالا و نفوذ سیاسی مناسبی در داخل و نزد کشورهای منطقه رسانده بود ولی امروز به دلیل چرخشهای سیاسی در کشور و دگردیسی در لایههای حکومتی، از دایره تصمیمسازیها و حتی مشورتها کنار مانده و دستشان از هر عملی کوتاه است. شاید قویاً بتوان گفت که نه حالا و نه هیچ وقت ارادهای معطوف به بازگشت ایشان به قدرت وجود نداشته باشد ولی آنچه میتواند استفاده از این چهرههای مجرب و نخبگان عرصه سیاست را – دستکم برای دورهای کوتاه و مفید - توجیه کند، شرایطی است که غرب و همدستانش در منطقه ایجاد کرده و در پی حصر کامل ایران هستند. باید دید آیا تهدیدها و فشارهای کنونی که علیه تهران به کار گرفته شده، دلیل کافی برای بازگرداندن برخی چهرههای خوشفکر و تاثیرگذار به یک اتاق فکر ضربالعجلی هست یا اینکه در بر همان پاشنه لجاجت و انحصارگری میچرخد و منافع کلان ملی قربانی اختلافهای سیاسی داخلی میشود؟