آفتابنیوز : آفتاب- حسین معززینیا(خبرآنلاین): امروز متنی به قلم ابراهیم حاتمیکیا منتشر شده در ستایش فیلم «یه حبه قند» و نکوهش اصغر فرهادی. یا تعبیر درستترش این است که بگویم متنی منتشر شده بهمنظور سرزنش اصغر فرهادی که تحسین «یه حبه قند» و رضا میرکریمی را هم در خود دارد.
این یکی از تأسفآورترین متنهایی است که در زندگیام خواندهام. بعد از خواندنش حالم بد شد. دلم گرفت. غمگین شدم. چون دیدم کسی که روزگاری از خالصترین و صادقترین آدمهای این مملکت بوده، چنان دچار بغض و کینه نسبت به همکار فیلمسازش شده که از اولین روزهای امسال که در برنامهای تلویزیونی حاضر شد و به اصغر فرهادی تاخت تا الان که به قول خودش فصل «برگریزان» فرا رسیده، هنوز نتوانسته بر احوالش فائق آید و کار را به جایی رسانده که پاک فراموش کرده در حالی دارد اصغر فرهادی را بابت نمایش شیوع دروغگویی در جامعهی ایرانی شماتت میکند که خودش دقیقاً و مشخصاً دارد دروغ مینویسد و اصغر فرهادی را متهم میکند به این که «در صف سفارت خرسنشان ایستاده تا از سرزمین همیشه آفتابمان... متقاضی پناه به سرزمین همیشه ابری» شود! و او را متهم کرده که فیلم میسازد تا شکایت به غریبه برد و شوق ترک سرزمین به فرزندانش بدهد!
میشود جدایی نادر از سیمین را دوست نداشت، میشود اصغر فرهادی را دوست نداشت و میشود «یه حبه قند» را دوست داشت. هیچکدام از اینها ایرادی ندارد. اما تأسفبار و حزنانگیز است که کسی را توبیخ کنیم که چرا نشان میدهی مردم دروغ میگویند و در همان لحظه خودمان دروغ بگوییم. تأسفبار است که وقتی فیلممان مجوز نمایش نمیگیرد چند هفته پیاپی از وضعیت «سرزمین همیشه آفتابمان» شکایت کنیم و بگوییم آسمان ابری است، اما موقع حمله به اصغر فرهادی که میشود، ناگهان ابرها را بزنیم کنار و آفتاب را ببینیم. تأسفبار است که خودمان برویم در آلمان فیلم بسازیم و نشان بدهیم که در کنار راین هم میشود خدا را جست و به وقتش به کسانی که اعتراض میکنند این بسیجی را بردهای در آلمان که چه بشود حمله کنیم و بگوییم شما تنگنظرید، اما حالا بعد از بیست سال همکارمان را آدم خودباختهای تصویر کنیم که چون یک جایزه از جشنواره همان کشور گرفته پس حتماً رفته پشت در سفارت صف ایستاده تا به آن «سرزمین ابری» پناهنده شود! و تأسفآور است که از خواننده یادداشتمان پنهان کنیم که همکارمان قبل از ساختن فیلمش چند ماه در آن «سرزمین ابری» سکونت داشت و میتوانست با تهیهکنندهای آلمانی کار کند، اما پروژهاش را نیمهکاره رها کرد و آمد در سرزمین خودش فیلمش را ساخت. بنابراین اساساً نیازی به صف ایستادن پشت در جایی و تقاضای پناهندگی و گدایی جایزه از کسی نداشته است.
موضوع بحثم اصغر فرهادی نیست؛ اینها را نوشتم چون دلم گرفته از منشی که ابراهیم حاتمیکیا در پیش گرفته. نوشتم چون دوستش دارم و دلم نمیخواهد بیش از این ذهنش را صرف کینهجویی کند و حتی ستایش از فیلم شیرینی چون «یه حبه قند» را با این جور طعنه و کنایهها آمیخته کند.
میتوانستم عافیتاندیشی کنم و اینها را ننویسم. میتوانستم سکوت کنم تا سلام و علیکمان برقرار بماند. میدانم که حالا دلخور میشود، اما ترجیح میدهم مثل خودش صریح حرف بزنم، هرچند که برنجانمش. ترجیح میدهم که بداند ما از او چنین انتظاری نداریم. ترجیح میدهم بگویم که حواسش باشد روزگاری صراحتش با صداقت همراه بود.