آفتابنیوز : آفتاب: کار کردن و نوشتن در بسیاری از مجلات مطرح روشنفکری در دوران پیش از انقلاب اسلامی مانند فردوسی و رنگینکمان الزاماتی داشته است که مهمترین آنها داشتن درک نسبت به شرایط سیاسی– اجتماعی کشور بوده است. منوچهر بصیر نویسنده و مترجم از آندست نویسندگان است. او معتقد است سیاست جبهه ملی ایران در ابتدای دهه ۴۰ سیاست صبر و انتظار نبوده بلکه موضعی به شدت انفعالی بوده است که از دل مبارزات پس از آن جریانات مسلح در ایران به مبارزه دست زدند.
آقای بصیر در بررسی وضعیت تاریخی دهه ۴۰ خورشیدی شاهد آن هستیم که حاکمیت با گشایش نسبی در فضای سیاسی به فعالیت سازمانهای سیاسی تن میدهد و حتی در این دوره جبهه ملی اجازه برگزاری کنگره پیدا میکند و در این کنگره عملا به شاه و درباره حمله میشود. برای شروع بحث فضای سیاسی- اجتماعی آن دوران را تشریح کنید. در فضای پس از کودتای ۲۸ مرداد رژیم برآمده از کودتا با گسترش فضای رعب و وحشت و با هدایت سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی دولت آمریکا مراحل سلطه خود را بر همه شوون جامعه هموار کرد. با کشف سازمان نظامی حزب توده و دستگیری تعداد زیادی از افسران و اعضای کادر حزب توده و اعدام ۲۷ نفر از اعضای حزب سیاست سرکوب با دستگیری مصدقیها، ملیها و مذهبیها ابعاد گستردهای به خود گرفت.
از طرفی حزب توده در این دوران شکلی زیرزمینی به خود گرفته بود و مردم هم از این حزب قطع امید کرده بودند. این را هم باید گفت که جبهه ملی با توجه به تغییرات هیات حاکمه آمریکا و روی کار آمدن دولت کندی و دموکراتها بر این اعتقاد بودند که میتوانند با وجود موقعیت سوقالجیشی ایران و همچنین مساله نفت و خلیجفارس با تحمیل یک حکومت شاهنشاهی پارلمانی فضای مناسبتری برای ادامه فعالیت در قالب قانونی فراهم کند. البته شاه تحت تاثیر همین فشارها مجبور به اعطای امتیازاتی شد که همانطور هم که در سوال اشاره کردید، گشایشی در فضای سیاسی جامعه ایجاد و حتی جبهه ملی اجازه پیدا میکند کنگره خود را برگزار کند.
چه اتفاقی میافتد که در این فرآیند شاه همان آزادیهای نیمبند را هم کنار میگذارد و رسماً وارد دوران دیکتاتوری میشود.
همانطور که قبلا گفتم، حکومت کودتا با حمایت آمریکا توانست بر مخالفان خود چیره شود و بدون کوچکترین مقاومتی فعالان سیاسی و مبارزان اجتماعی را تحت تعقیب قرار دهد، اما از سوی، دیگر اتحادیه جماهیر شوروی نیز با حکومت کودتا کنار آمده بود و حتی طلاهایی که در دوران مصدق بلوکه شده بود و میتوانست مشکلات دکتر مصدق و فشار اقتصادی آن دوران را کمتر کند، در دوران حکومت کودتا به ایران بازگردانده شدند.
پس شما عملکرد حزب توده در این دوران را خائنانه ارزیابی میکنید.
حزب توده ایران در این دوران تابع محض سیاستهای مسکو بود و حتی اتحاد جماهیر شوروی از اعضای فراری حزب توده که در شوروی مستقر بودند، به عنوان بازیچه منافع خود استفاده میکرد و گاها در مواقعی که منافع روسیه در ایران دچار مشکل میشد، از این افراد جهت حمله به دولت در رادیو مسکو استفاده میشد. با این همه باید تاکید کنم حزب توده را به عنوان حزبی خائن به ملت ایران قبول ندارم. حزب توده پیش از آنکه خائن باشد، قربانی شد. آنچه حزب توده ایران را با بحران مواجه کرد، تلقی و قرائت استالینی بود که از مارکسیسم داشت. البته در ایران نقدهای جدی به این قرائت توسط مصطفی شعاعیان و دیگران وارد شد، اما متاسفانه در هایوهوی آن دوران کمتر مورد توجه قرار گرفت.
تا چه حد سیاست صبر و انتظار جبهه ملی و حزب توده در رادیکال شدن فضای سیاسی و اجتماعی آن دوران تاثیرگذار بود.
به هیچوجه سیاست جبهه ملی و توده سیاست صبر و انتظار نبود. بلکه بیش از آنکه سیاست صبر و انتظار باشد، انفعالی همهجانبه بود تا جایی که این سیاست از طرف دانشجویان به جنت مکانی رهبران این احزاب نام گرفت. باید در همینجا اشاره کنم که دکتر مصدق نیز با همین نقد به جبهه ملی از هیات اجرایی جبهه ملی میخواهد تا در سیاستهای خود تجدیدنظر کند. اما شاهد آن هستیم که اعضای جبهه ملی به رغم برخی شعارهای حمایت از دکتر مصدقی و پیشوا معرفی کردن ایشان به این توصیه توجهی نمیکنند و عملا شاهد هستیم که جبهه ملی با استعفای اللهیار صالح و ارایه آن به دکتر مصدق عملا جبهه ملی دوم به کار خود پایان میدهد و پس از این تحولات که اوج آن در سال ۱۳۴۳ است، رسما مبارزه شکل رادیکالی خود را در قالب مسلحانه پیدا میکند. مجموع این شرایط و عملکرد شاه و سیاستهای آمریکا در ایران فعالان سیاسی در ایران را از مبارزه در چارچوب قانون ناامید میکند.
به نظر شما فعالیت چریکی در ایران بیش از آنکه تحت تاثیر شرایط واقعی ایران باشد، ناشی از ایدئولوژی چپ و تب چریکیسم در سایر کشورها مثل آمریکای لاتین و کوبا نبود؟ قطعا جنبش چریکی ایران از انقلابهای الجزایر، کوبا و چین الهام گرفت اما شما نباید استبداد و اختناق و نبود تشکیلات متناسب با شرایط آن دوران را در نظر نیاورید. به قول پویان مردم بین دو مطلق زندگی میکردند: ترس مطلق و قدرت مطلق و جنبش چریکی در چنین فضایی و برای نشان دادن پوشالی بودن قدرت حاکمیت شکل گرفت. یکی از علل ناکامی جنبش چریکی در آن سالها را باید در نبود آگاهی طبقاتی در جامعه، عدم اشراف تئوریک فعالان و مبارزان سیاسی به مبانی تئوریک خود و شرایط سیاسی خفقانآور آن دوران و همچنین کمکهای اقتصادی آمریکا و غرب بررسی کرد، شما در نظر بگیرید به علت نبود همین آگاهی طبقاتی گروههای چریکی در معرض خطر هم از ناحیه ساواک بودند، هم از ناحیه مردم؛ به گونهای که در قضیه سیاهکل مردم مبارزان را دستگیر و تحویل دستگاه میدهند. همینجا باید اضافه کنم که گرچه رژی دبره تاثیرات بسیار زیادی در جنبش چریکی ایران داشت، اما آثار این مبارز و فعال انقلابی به درستی در ایران فهم نشد. دبره که خودش نظریهپرداز جنبش چریکی و مسلحانه است، در کتابی به عنوان «نقد سلاح» میگوید: شرایط هر کشور با کشور دیگر متفاوت است و مبارزه مسلحانه در یک کشور قابل تعمیم به همه جا نیست و باید با در نظر گرفتن شرایط عینی جامعه دست به اسلحه برد که در مورد چریکها در ایران حرف عمل چریکی و بیتوجهی به آگاهیبخشی به جامعه و بسترسازی برای اینگونه فعالیتها از اقبال تودهای بر جنبش چریکی در آن دوران جلوگیری کرد.
به کمکهای اقتصادی آمریکا به ایران در دوران کودتا اشاره کردید. حال سوال اینجاست که با احتساب پول نفت و درآمدهای نفتی چرا حاکمیت به آن ثبات مورد نظر خود نرسید؟ برای توسعه و ثبات کشور صرفا وجود درآمد نمیتواند به توسعه و ثبات منجر شود. شما ببینید که بعد از کودتای ۲۸ مرداد تا پایان سال ۱۳۳۸ مجموع کمکهای نظامی و غیرنظامی آمریکا به ایران معادل ۸۰۰ میلیون دلار بود که بیش از ۶۰۰ میلیون دلار آن کمک بلاعوض بوده است؛ از سویی دیگر براساس آنچه در کتاب اقتصاد سیاسی آقای همایون کاتوزیان به آن اشاره میشود، درآمد نفتی با احتساب کمکهای نظامی و غیرنظامی از سال ۱۳۳۴ تا ۱۳۴۱ رقمی بالغ بر سه هزار و ۴۰۷ میلیون دلار بوده است. اما شاهد هستیم در پرتو دموکراسی شاهانه محمدرضا پهلوی و فساد دربار و همچنین سیاستزدایی از عرصه جامعه و سرکوب منتقدان، این درآمدها نهتنها به توسعه و ثبات منجر نشد که پایههای حاکمیت شاهنشاهی را هرچه بیشتر متزلزل کرد. شاه میخواست با رجال فاسد، دروازههای تمدن بزرگ را فتح کند، غافل از آنکه، آنچه به ثبات حاکمیت منجر میشود، دخالت مردم در عرصه تصمیمگیری و مشارکت در امر سیاسی است.