آفتابنیوز : آفتاب- نسرین ظهیری(تهران امروز): همین سال گذشته سالگرد علی حاتمی رفتیم نیاوران و با کمک لیلا حاتمی خانه پدرش را پیدا کردیم. صاحبخانه راهمان نداد تا وارسی کنیم خانه را و لیلا حسابی عصبانی شد. امسال رفتهایم در خیابان شیخ هادی دنبال لوکیشن فیلم مادر. فهمیدیم که علی حاتمی حالا غریب کوچههای تهران است.
علی حاتمی گذشته را آورد جلوی چشم تهرانیها. قشنگیها و طنازیهای نوستالژی تهران را توی دیالوگهایی که از جانش برمیآمد میریخت و آدرس خانه پدریاش را میگذاشت توی دهن رضا تفنگچی که بگوید این ماییم، اینها ما بودیم و زشتیهای تهران را ندیده میگرفت. تهران وبازده با جویهای پرلجنش را قصه میکرد و حالا جماعت خواب لوکیشن فیلمش خواب پاییزی میبینند و دیگر آن را از یاد بردهاند. آن روز لیلا به ما از خانه پدر گفت: تا هشتسالگی توی خانه میرعماد زندگی میکردیم. بعد یک مدتی آمدیم خیابان پاسداران. آنموقعها من سوم راهنمایی بودم.
*** گوش به گوش دیواره نیمه بلند و سنگ سیاه خانه نبش کوچه کسری، کوچه هاتف، خیابان شیخ هادی جنوبی که بگذاری، شاید بشود نجوای مادرانه زنی را شنید که دارد لحظههای بعد مرگش را برای بچهها روایت و سفارش میکند: «سر شام گریه نکنید، غذا رو به مردم زهر نکنین. سماور بزرگ و استکان نعلبکی هم به قدر کفایت داریم. راه نیفتین دوره در و همسایه پی ظرف و ظروف. آبروداری کنین بچهها، نه با اسراف. سفره از صفای میزبان خرم میشه، نه از مرصع پلو. حرمت زنیت مادرتون رو حفظ کنین. محمدابراهیم، گوشتارو خیلی ریز نکن مادر، اون وقت میگن خورشتشون فقط لپه داره و پیاز داغ.»
حالا خانه فیلم مادر مرده از بس که جان ندارد. بوی قدیمها در کوچه نمیآید. علیاکبر، قصاب محلهای که لوکیشن فیلم مادر در آن قرار داشت میخندد و ردیف دندانهایش مشخص میشود: «یه کم، قد ۱۰ سال دیر آمدید برای دیدن خانهای که عروس کوچه بود.»
علیاکبر چاقو به دست از پشت پیشخوان بیرون میزند و مجتمع ۳۲ واحدی سنگ سیاه را نشان میدهد: «آنجاست خانهای که فیلم مادر در آن بازی میشد. خانه قشنگ و قدیمیای بود که میبینید خرابش کردهاند.»
مجتمعی که ساختهاند حیاط کم و بیش بزرگی دارد لابد نه به قاعده حیاط خانه فیلم مادر. اما هر چه هست تک درخت تکیده توتی دارد. تنها یادگاری که از آن خانه نجیب باقی مانده و ریشههایش در خاک خانه مادر خوابیده. حیاط با گنجشکهای خانه سر و سری دارد و معاشرت میکند با گربههایی که... میکشند و دم به نردههای سیاه رنگ میمالند.
خانم حسینیپور، همسایه قدیمی خانه با حسرت میگوید: این خانه ساعد مراغهای بود که امیراصلان افشار آن را خریده بود. بعد از انقلاب که فرار کرد، کمیته خانه را تحویل گرفت و فکر میکنم که آقای حاتمی خانه را از کمیته اجاره کرده بود. بعد از فیلم هم به قیمت ۶۰۰ هزار تومان به فروش رفت. همسایه قدیمی چشمهایش را ریز میکند تا خانه را بعد از سالها در ذهنش مهمان کند: گوشه حیاط دو تا اتاق داشت. که مخصوص سرایدار بود. یادم هست که ساختمان پلههای بلند و پهنی داشت. سمت راست اتاق بزرگی بود با سقفهای بلند و گچبریهای خیلی زیبا. سمت چپ آشپزخانه بود. ساختمان زیرزمین هم داشت. کف اتاقها موزائیکهای شطرنجی سیاه و سفید داشت و بیشتر از راهروها فیلمبرداری کرده بودند تا از خود اتاقها. درخت توت بزرگی داخل حیاط بود.
خانم حسینی درباره تصویر آن روز شهر با حسرتی عجیب حرف میزند و میگوید: «حالا آپارتمان ساختهاند و هر واحدی یکی دو تا ماشین دارد که همیشه خدا خیابان را بند میآورد. خانهها نو نوار شده اما زندگی ما سختتر شده. سوپر سر کوچه با شنیدن نام خانهای که فیلم «مادر» در آن بازی شده، لبخند میزند: یه ۱۰ سالی دیر آمدید.»
دیر رسیدهایم، خیلی دیر. مرد، خانه بغل سوپری را نشان میدهد و میگوید: این خانه بود.
آپارتمان پنج طبقه آجر سهسانتی با درهای بزرگ و کوچک قهوهای رنگ، جای خانه «مادر» علی حاتمی را گرفته. خانهای نبش یکی از کوچههای خیابان شیخ هادی. مرد انگار که دلش بخواهد در مورد خانه قدیمی حرف بزند بیآنکه از او سوال شود، میگوید: «من بچه بودم.» دستهایش را تا زانو میآورد پایین: «میآمدند اینجا فیلم میساختند. شیرعلی قصاب را یادم هست، مینشست روی پیشخوان مغازه انگار که ایستاده باشد.»
خانه را ۱۰ سال پیش خراب کردهاند: «همان موقع هم اهالی کوچه ناراحت بودند. به خاطر خانه، خیابان هم معروف شده بود. هر کس آدرس میخواست میگفتم کنار همان خانهای که فیلم «مادر» ساخته شده. اصلا خانه را به اسم خانه «مادر» صدا میکردند اما سالهاست که این خانه دیگر آن خانه نیست.» مستاجران و صاحبان آپارتمان پنج طبقه خانه نیستند. زنگها بیپاسخ میمانند. فیلم «مادر» علی حاتمی سرگذشت فرزندان «مادری» را تعریف میکرد که در روزهای پایانی عمر مادر یکبار دیگر فرصت گردآمدن کنار هم را پیدا کردند. اکبر عبدی میگوید: علی حاتمی سه بار در فیلم «مادر» سر صحنه به گریه افتاد. یکی در آن صحنه که اکبر عبدی با دیدن مادر جلو میرود و به بوسیدن گوشه چادرش قناعت میکند، دیگری وقتی که محمدعلی کشاورز، اکبر عبدی را زیر باد کتک میگیرد و سوم وقتی که مادر مرگ را در آغوش میگیرد، زیر نور پنجرههای خانهای که دیگر نیست. خانهای که حالا در آن بچههای دبستانی گیم بازی میکنند و فیلم «مادر» را از یاد بردهاند.
*** امین تارخ از تخریب خانه فیلم «مادر» میگوید: آه بلندی کشیدم در به در گشتیم دنبال تک تک بازیگران فیلم «مادر» علی حاتمی. قصدمان این بود که هم بتوانند خانه را که حالا اثری از آن در خیابان شیخ هادی نیست، به شکل جزئیتر برای ما تصویر کنند و از خاطرههایشان از خانه برایمان بگویند و هم اینکه واکنش آنها را در برابر تخریب خانه ببینیم و اینجا برای شما تعریف کنیم. اما جستوجوی ما چندان نتیجه خوشایندی نداشت. خیلیها گفتند که سرشان شلوغ است و کار دارند و بعضیها هم اهل حرف زدن نبودند و سکوت رسانه ایشان را حتی با وجود بحث این خانه معروف جانباخته، نشکستند. خلاصه دریافتیم که انگار تخریب این خانه چندان دغدغه آنهایی که در این خانه خاطره بازی کردند، نیست. اما امین تارخ با بقیه متفاوت بود. وضعیت و شرایط خانه را انگار هیچ وقت از ذهنش بیرون نبرده و هرگز خانه فیلم مادر را فراموش نکرده. به غیر از دغدغه این خانه دغدغه میراث فرهنگی هم دارد و نگران خانههای با ارزش تاریخی که حالا زیر آوار آجرهای زینتی مدفون شدهاند.
میتوانید برایمان از جزئیات آن خانه بگویید؟ خانه فیلم مادر دو تا در داشت، یکی به کوچه و یکی هم به خیابان باز میشد. آنچه که یادم میآید این است که دیوارهای خانه خیلی بلند و وسطش حوض بزرگی بود. حیاط با پلههای بلندی به ساختمان اصلی وصل میشد. خانه دو طبقه بود.
خبر داشتید که خانه را تخریب کردهاند؟ وقتی شنیدم که خانه تخریب شده آه بلندی از سر حسرت کشیدم. ما چند ماه در این خانه کار کرده بودیم و لحظههای خوبی در آن خانه داشتیم. البته این اولین خانهای نبود که تخریبش باعث ناراحتی من شد. خانهای در شیراز داشتیم که روی دیوارهایش کاشیکاری قدیمی بود که مراحل رشد یک انسان را از کودکی تا ازدواج و بچهدار شدن به نمایش میگذاشت، به شکل طاقنمای دایرهوار که بسیار هنرمندانه بود اما چند سال پیش شنیدم که تخریب شده و خیلی افسوس خوردم. آن طاقنمای کاشی کاری شده، معنای زندگی را به آنهایی که در این خانه زندگی میکردند یادآوری میکرد، اما افسوس که تخریب شده.
فکر میکنید در این شرایط چه کاری میتوان انجام داد؟ من روی نگاه مسوولانه به قضیه تخریب بناهای قدیمی خیلی تاکید دارم. من در استرالیا دیدم که دور یک خط کشی عابر پیاده را حفاظ گذاشتهاند برای اینکه یک زمان بیتلها از روی آن رد شدهاند. خیلی از کشورهای دنیا مشغول تاریخسازی هستند. تاریخی که نداشتهاند. در یکی از همین کشورها دیدم که یک ایستگاه عوارضی را که عمرش به ۵۰ سال هم نمیرسید، نورپردازی کرده بودند و هر کس به آن دست میزد باید سیصد دلار جریمه میداد. آنها میکوشند که آثار تاریخی پنجاه ساله خود را حفظ کنند در حالی که ما قید تاریخچه چند هزار ساله خود را زدهایم. باید به نشانههای تاریخی که به قدر کفایت در اختیار داریم مسوولانه نگاه کنیم اما حالا مشغول تخریب آنها هستیم و انگار کسی نیست بابت این مساله ما را مورد مواخذه قرار دهد.
انگار شما خبرهای مربوط به آثار تاریخی را دنبال میکنید؟ تخریب لوکیشن فیلم قدیمی مادر در همین راستا چیز عجیب و غریبی نیست. حدود سه ماه پیش در شیراز متوجه شدم که ۹۲۰ تا از خانههایی که ارزش میراث فرهنگی دارند، خراب شدهاند. در حالی که باید در مردم و در مسوولان عُلقه تاریخی وجود داشته باشد تا بتوانند از این آثار نگهداری کنند و گر نه به اندازه کافی در مورد این مساله نق زده شده و بارها دلسوزان در نشریات و در رسانهها در مورد این مسائل صحبت کردهاند و به هیچ نتیجه قابل قبولی هم نرسیدهاند.
اگر به شما بگویند یک راهکار برای ساماندهی اینگونه بناها ارائه کنید، اصلیترین پیشنهاد شما چیست؟ بنده پیشنهادهایی در همین زمینه دارم. فیلم مادر بخشی از تاریخ سینمای ایران است که اگر آن خانه پا بر جا میماند، پنجاه سال بعد تازه ارزشهایش مشخص میشد و در این مورد باید وزارت فرهنگ و ارشاد با هماهنگی میراث فرهنگی بخشی از کار را متقبل شوند. مثلا وزارت ارشاد به عنوان متصدی این کار خودش دغدغه نگهداری از این اماکن را داشته باشد. این پیشنهاد حتی میتواند اماکنی مثل کارخانههای قدیمی را هم شامل بشود. مثلا وزارت صنایع و معادن پیشگام این کار شود و با میراث فرهنگی همکاری دو جانبه داشته باشد. همانطور که در بعضی از کشورها از قطعه زمینهایی که برای اولین بار در آنها محصولی کاشته شده، نگهداری میکنند.