کد خبر: ۱۵۰۰۲۳
تاریخ انتشار : ۰۵ فروردين ۱۳۹۱ - ۱۲:۰۵

باهنر: استاد لابی هستم/ با احمدی نژاد خیلی مشورت کردم اما توجه نکرد

آفتاب‌‌نیوز : آفتاب: محمدرضا باهنر با شوخ طبعی و گشایده رویی بیش از دو ساعت به سؤالات غیررسمی پاسخ گفت. او با لبخند پذیرفت که استاد لابی است و افزود: «سیاست بدون لابی جلو نمی​رود! چاره​ای جز لابی نیست. لابی جزء لاینفک سیاست است.»

نماینده تهران اگرچه به یاد نداشت بهترین مشورتی که داده به چه کسی بوده، با خنده ادامه داد: فقط می​دانم که به آقای دکتر احمدی​نژاد خیلی مشورت دادم ولی به هیچ کدامش هم عمل نکرد! آقای رئیس​جمهور که فکر می​کند موفق هم شده است. اما من فکر می​کنم اگر کمی به مشورت​های اطرافیانشان توجه می​کردند اوضاع امور بهتر می​شد.

باهنر که از زندگی کنونی​اش راضی است، از بچگی دوست داشته مهندس شود و آرزوهای کودکی​اش را این گونه تشریح می​کند: در بچگی وقتی در مراسم ها و جشن​ها میدیدم کسانی را بخصوص از تهران دعوت می​کنند و چه خوب سخنرانی می کنند؛ خیلی دلم می​خواست منم بتوانم سخنرانی کردن یاد بگیرم. خیلی هم دوست داشتم رانندگی یاد بگیرم. خوشبختانه به هر سه آرزوی دوران کودکی​ام رسیدم!

مشروح این گفت​وگو را در ادامه بخوانید:

مشاغل پیش از نمایندگی​تان چه بوده است؟

یادم نمی​آِید....(با خنده)...24 سال است که نماینده​ام، قبلش را به یاد ندارم! البته شوخی کردم. سوابق پیش از نمایندگی من به اوایل انقلاب و حضور م در کرمان برمی​گردد. از کمیته​های انتظامات و کارهای انقلابی و سازمان زمین شهری شروع کردم و بالاترین سمتم در آن زمان معاون سیاسی استانداری کرمان در سال 59 و 60 بود. اواخر سال 60 برای برگزاری کنگره حزب جمهوری اسلامی به تهران آمدم. همسرم در کرمان ماند و همه نگرانی من از مسائل امنیتی بود. چون 7 تیر و 8 شهریور را پشت سر گذاشته بودیم و برگزاری کنگره حزب در پیش بود که همه سران کشور در آن عضویت داشتند. از حضرت آقا که آن زمان دبیرکل حزب جمهوری اسلامی بودند تا آقایان هاشمی و موسوی و طبسی و ... خیلی نگران مسائل امنیتی بودم که چندان هم تجربه​ای در این زمینه نداشتم. روزی که قرار بود فردایش کنگره برگزار شود، تصورم این بود که بعد از کنگره به کرمان برمی​گردم؛ تکلیف شرعی به گردنم گذاشتند که نامزد شورای مرکزی حزب شوم. هم آقای هاشمی و هم آقا به صورت جدی از من این را خواستند در حالیکه من تا قبلش فقط مسئول کرمان حزب بودم و خودم را در این سطح نمی​دانستم.

بدون رودربایستی بگویم، علت حضور من در حزب بیشتر به خاطر این بود که نام شهید باهنر زنده بماند وگرنه خود من هیچ خاصیت ویژه​ای نداشتم. پس از آنکه 5-6 ماهی در تهران ماندم، حضرت آقا حکم مسئول تشکیلات دفتر حزب در تهران را به من دادند. البته قبلش هم آقای دری نجف​آبادی حکم مسئولیت امور استان​ها را به من داده بودند.

قبل از انقلاب چه کاره بودید؟

من سال 54 فارغ التحصیل شدم از رشته مهندسی. دو سال سربازی رفتم و بعد هم در دانشسرای فنی کرمان تدریس کردم.

از اساتید کرواتی قبل از انقلاب بودید؟

نه. فقط در خدمت نظام وظیفه، چون ستوان دوم بودم، باید کراوات می​زدم. چون بخشی از یونیفرم نظام وظیفه بود. هنوز هم گره زدنش را یادم هست. ولی قبل یا بعد از این دوره سربازی کراوات نمی​زدم.

اصلا چیزی از رشته تحصیلی​اتان به یاد دارید؟ سوالات ساده ریاضی را می​توانید پاسخ دهید؟

بله از رشته تحصیلی​ام هنوز چیزهایی به یاد دارم. من در طول این سی سال در رشته تخصصی​ام که مهندسی معماری است، کار نکردم و بیشتر در کارهای مدیریتی بودم. ریاضی​ام هم بد نیست.

یعنی یادتان هست که سینوس 60 درجه چقدر می​شود؟

(با خنده)... نه این را دیگر یادم نیست.

کدام یک از این شغل​ها را بیشتر دوست داشتید؟

من نمایندگی مجلس را دوست دارم.

حقوق کدامش بیشتر بود؟

بیشتر یا کمتر بودن حقوق در همه شغل​ها نسبی است. قطعا اگر بیرون مجلس بودم، درآمدم خیلی بیشتر از الان بود.

الان حقوقتان چقدر است؟

حقوق دریافتی​ام حدود دو میلیون تومان است.

بهترین روز زندگیتان کی بود؟

روز پیروزی انقلاب.

آخرین مسئولیت اجرایی ای که به شما پیشنهاد شد، چه بود؟

(باخنده) الحمدالله چون مجلس هستم، کسی به من مسئولیت اجرایی پیشنهاد نمی​کند! یک خاطره​ای برایتان تعریف کنم. در دوره مجلس ششم که من رای نیاوردم، کارمند وزارت مسکن بودم. آقای مهندس عبدالعلی​زاده در آن دوره وزیر مسکن بودند و از من دعوت کردند و گفتند هر کاری که می​خواهی به تو بدهیم. من هم گفتم که کارهایی که بلدم به درد شما نمی​خورد، کارهایی را هم که شما می​خواهید، من بلد نیستم. چون خیلی کارهای مهندسی بلد نیستم و نمی توانم در این سطح به شما کمک کنم. او از من پرسید که چه کاری بلدی؟ من هم گفتم که استیضاح بلدم، سخنرانی و تذکر آیین نامه ای!

این را هم بگویم که برای اغلب نماینده​هایی که حتی فقط یک دوره نماینده بوده​اند؛ سخت است که بعد از دوره نمایندگی برگردند سر کارهای قبل یا سطح پایین. ولی من در آن دوره عضو هیات مدیره غیرموظف شهرک جدید واوان، شدم که در رده مدیریتی، در رده هشتم به شمار می​رود. من در جلسات آنها شرکت می​کردم و نظرات مشورتی می​دادم. اگر ریا نمی​شود بگویم که در آن دوره ماشین نداشتم و با پراید شرکت، خودم رانندگی می​کردم و تا آنجا می​رفتم و می آمدم.

آن موقع ماشین نداشتید؟

آن زمان ماشین نداشتم. نه به این معنی که پول خریدن ماشین نداشتم. دغدغه های دیگری داشتم.

الان چندتا ماشین دارید و خودتان رانندگی می​کنید یا نه؟

یک ماشین دارم. کسی اسبش رو نمی ده کس دیگری بتازونه! خودم رانندگی می کنم.

خانه چطور؟

من تا مجلس ششم نتوانسته بودم یک خانه قابل قبول و درخور برای خانواده​ام تهیه کنم. همسر مرحومم می​گفت من 27 سال با تو زندگی مشترک داشتم و 13 بار اسباب کشی کرده​ایم. خانم​ها می​دانند که چقدر اسباب کشی سخت است و زحمت دارد. مجلس ششم که مجلس نرفتیم این برکت را برای ما داشت که توانستیم خانه دار شویم.

الان منزلتان کجاست؟

قیطریه

نمایندگی کرمان بهتر بود یا نمایندگی از تهران؟ کدام دردسرسازتر بود؟

هر کدام مزه خاص خودش را دارد. در تهران، خیلی نمایندگان مشغول کارهای حوزه انتخابیه نمی​شوند اما کارهای مجلس می​افتد روی دوششان.

راست می گویند شما استاد لابی هستید؟

سیاست بدون لابی جلو نمی​رود! چاره​ای جز لابی نیست. لابی جزء لاینفک سیاست است.

بهترین مشورتی که دادین به چه کسی بود و نتیجه اش چی شد؟

نمی​دانم! فقط می​دانم که به آقای دکتر احمدی​نژاد خیلی مشورت دادم ولی به هیچ کدامش هم عمل نکرد!

کی از توجه نکردن به نصیحت شما، ضرر کرد؟ بویژه شخص رئیس​جمهور!

این را باید از خودشان بپرسید. آقای رئیس​جمهور که فکر می​کند موفق هم شده است. اما من فکر می​کنم اگر کمی به مشورت​های اطرافیانشان توجه می​کردند اوضاع امور بهتر می​شد.

آخرین باری که زمین خوردید کی بود؟

ما که زمین خورده هستیم!

مثلا در انتخابات مجلس ششم؟

نه نه اصلا. من اوائل مجلس ششم، از سوی مقام معظم رهبری به عضویت مجمع تشخیص مصلحت نظام درآمدم که از الطاف رهبری بود، چون من خودم را لایق نمی​دانستم. الان دو دوره است که عضو این مجمع هستم و عضویتم تا چند روز دیگر که موعد عضویت اعضای این دوره تمام می​شود، مهلت دارد.

کی ها بیشتر احساس قدرت می​کنید؟

احساس قدرت؟! ممکن است از خودم متشکر شوم!! وقت​هایی که سخنرانی می​کنم و احساس می​کنم که مستمعین خیلی جدی به حرف​هایم گوش می​دهند، ممکن است مقداری از خودم متشکر شوم! خاطره​ای برایتان بگویم. یکسال در آستانه 22 بهمن، دکتر مهدی​زاده نماینده گناباد از من دعوت کرد تا در حوزه انتخابیه​اش سخنرانی کنم. به یاد دارم که محوطه غیر مسقفی را برای سخنرانی آماده کرده بودند و یکباره هم برف باریدن گرفت. به ایشان گفتم که مختصری راجع به دستاوردهای انقلاب حرف میزنم و تمامش می​کنم. اما حرفم که شروع شد، پای ارائه آمارهای مختلف به میان آمد و استدلال​های مختلف. انشالله که خدا برایتان چنین روزی را نیاورد، جایتان خالی من یکساعت و ده دقیقه برای آن مردم بیچاره زیر برف سخنرانی کردم! اما هیچ کس محل را ترک نکرد و همین هم برایم جاذبه بیشتری ایجاد می​کرد که به حرف​هایم ادامه دهم. گاهی تحلیل هایی می​کنم و حس می​کنم که مخاطب قانع می​شود، لذت می​برم و احساس رضایت می​کنم.

اوقاتی که جواب آقای کواکبیان را می​دهید بیشتر به خودتون دست مریزاد می​گویید یا وقت​هایی که با حسن کامران از تریبون علنی یکی به دو می​کنید؟

شاید بهتر باشد از خود این آقایان بپرسید! ولی من که با آنها صحبت می​کنم احساس می​کنم که از من گلایه​مند نیستند و حتی گاهی ضروری است که برای مدیریت جلسه لازم است.

خود شما چه زمانی از کار در مجلس لذت می​برید؟

هرگاه احساس می کنم در مجلس کارها با سرعت و خوب پیش می​رود. به یاد دارم که یکی از نمایندگان در شیفت سوم بررسی لایحه بودجه که می کوشیدم بررسی آن را با سرعت بیشتری به پیش ببرم، آمده بود بالای سر من در جایگاه هیات رئیسه و در حالی که تریبون من روشن بود، گفت: بولدوزی باهنر، بولدوزری باهنر!

البته سرعت شما در تصویب لوایح بودجه، بی​نظیر است! در ساعاتی که شما ریاست جلسات بررسی بودجه را بر عهدعه دارید، دو برابر دیگر روسای جلسات، مواد به تصویب می​رسد.

تقریبا من هر سال شیفت سوم بررسی لایحه بودجه در مجلس هفتم را بر عهده داشتم. آقای دکتر حدادعادل هم محبت داشتند و هر چند من اصرار داشتم که ایشان خودشان جلسات را اداره کنند، می گفتند که «نه،تو برو و جمع کن قضیه را».

در هیات رئیسه با چه کسی رابطه بهتری دارید؟

اگرچه برخی می​گویند من نفر دوم ولی رئیس درسایه مجلس هستم، اما اینگونه نیست و من همواره با روسای خودم در مجلس خیلی نرم برخورد می کنم و مشورت می​دهم و در تصمیماتشان دخالت نمی​کنم. چه در مجلس هفتم با آقای حدادعادل و چه در مجلس هشتم با دکتر لاریجانی، رابطه خیلی خوبی داشتم و دارم. فکر می​کنم اگر کس دیگری هم رئیس شود، از نایب بودن من پشیمان نمی​شوند و می​توانیم با هم کار کنیم.

تا حالا مترو سوار شدید؟

سوار شدم ولی مستمر نیست.

مترو ژاپن یا تهران؟

همین تهران خودمان ولی گفتم که مستمر نیست.

آخرین حرف خنده​داری که شنیدید چی بود؟

بیش از آنکه حرف خنده دار شنیده باشم، حرف خنده​دار گفتم!

جدا؟ مثلا چه حرف خنده​داری اخیرا زده​اید؟

انواع و اقسام همین جوک​هایی که بعضا خود شما هم شنیده​اید! همکارهای ما هم در مجلس هر وقت که دنبال اخرین لطیفه​ها هستند، به من مراجعه می​کنند.

از رد صلاحیت چه کسی بیشتر ناراحت شدید؟ آقای قاضی​پور یا صدر؟

بی پرده بگویم. 43 نفر از همکاران این دوره ما در مجلس رد صلاحیت شدند. من از رد شدن هیچکدامشان خوشحال نشدم. اما موضوع 5-6 نفرشان را اصلا پیگیری نکردم، چون احساس می​کردم که دلایلی برای رد صلاحیتشان وجود داشته است. اما مشکل مابقی را پیگیری کردم. چک وچانه هم زدم! باز در مورد معدودی از آنها، آقایان اعضای شورای نگهبان مطالبی را عنوان کردند که دیگر نتوانستیم پیگیری کنیم. ولی واقعش این است که از رد صلاحیت هیچ کس خوشحال نشدم و تا جایی که بتوانم کار دوستان را پیگیری می کنم. البته به شرط آنکه پای فساد اخلاقی و مالی در میان نباشد. در مورد دکتر صدر هم امیدوار بودمم مشکلشان زودتر حل شود.

ولی خدا وکیلی جای آقای صدر در مجلس بیشتر خالی خواهد بود یا آقای قاضی​پور با آن «یاحسین​»های مشهورشان؟

(با خنده)....همه دوستان برای ما عزیزند و هر یک محاسن خوبی دارند و از عدم حضورشان متاسف خواهم شد.

از فرط عصبانیت چه کار می کنید؟

جوابتان را می​دهم ولی منتشرش نکنید!

چطور یک روز وکیل الدوله خوانده می​شوید، یک روز نماینده منتقد دولت؟

دیگران باید در این باره قضاوت کنند ولی خودم فکر می​کنم که چون از حق دفاع می​کنم چنین برداشت​هایی ایجاد می​شود. سعی می​کنم دوستی​ها و دشمنی​ها و روابط شخصی​ام در موضع​گیری​هایم موثر نباشد. اما خب گاهی ممکن است موفق نباشم اما تلاشم این است که اینگونه باشم.

جهت باد را میتوانید تشخیص بدهید؟

بله می​توانم! البته خیلی تلاش کردم که در آن جهت حرکت نکنم. خوشبختانه ضرر هم نکرده​ام. نه ضرر مادی و نه معنوی. گاهی منفعت​های زودگذری بوده که به راحتی می​توانستم ان را جذب کنم اما تلاش نکردم این کار کنم! (باخنده)...گویا چاره​ای نیست و برای توضیح این مساله باید ریا کنم! در سومین سال از مجلس هشتم، من در انتخابات فراکسیون اصولگرایان برای نایب رئیسی مجلس رای نیاوردم. با این حال فکر کنم فقط خواجه حافظ شیرازی بود که به من مراجعه نکرد تا بگوید که بیا و در صحن علنی دوباره نامزد شو و مطمئن باش که رای می​آوری! خیلی​ها این توصیه را به من کردند، هم از نمایندگان اقلیت و هم اکثریت و .. ولی گفتم که نه، باید اخلاق تشکیلاتی را حفظ کنیم. برای همین هم در صحن علنی نامزد نشدم و فکر می کنم که ضرر هم نکردم. حالا در این هشت سال، یکسالش را من نایب رئیس مجلس نباشم، چه اتفاقی می​افتد؟ اما در سال چهارم که نامزد نایب رئیسی شدم، بیشتر از قبل و حدود 183 رای آوردم.

آخرین باری که دست به یقه شدید کی بود؟ حتی در دوران مدرسه هم این کار را نمی​کردید؟

من معمولا ضعیف و نحیف بودم و همیشه در می​رفتم!

حساب کتابتان خوب است یا فلسفه بافی​تان؟

حساب کتابم خوب است ولی فلسفه اصلا بلد نیستم. فلسفه بافی هم نوعی سفسطه است، که یک چیزهایی از آن می​دانم اما علم فلسفه را اصلا بلد نیستم.

وقتی چیزی به نفعتان نیست چطور موضوع را سنگ قلاب می​کنید؟

بلدم! سعی می کنم زمین بازی را عوض کنم تا حساسیت​ها کاهش پیدا کند. مثلا در جایی که لازم است دست به یقه شوم، سعی می​کنم کل قضیه را دور بزنم تا مشکل حل شود!

به عنوان معاون نظارتی مجلس با چه چیزی برخورد کردید که بیشتر از همه متعجبتان کرد؟

نه با این عنوان، ولی چندبار جملاتی از رئیس​جمهور شنیدم که خیلی برایم عجیب بود. ایشان چندبار گفتند که قانونی را اجرا نمی​کنند. این برای من طی 24 سالی که در مجلس بودم، بی سابقه بود و تا کنون از کسی نشنیده بودم که صراحتا بگوید قانونی را اجرا نمی کنم! البته در تمامی دولت​ها، کسانی ممکن است در عمل همین کار را بکنند، از اجرای قانونی فرار کنند یا به اصطلاح لیز بخورند اما اینکه صراحتا از تریبون علنی بگویند قانون را اجرا نمی​کنیم، مساله نوظهوری بود.

آخرین بار کی ارز خریدید؟

فکر می کنم آخرین بار در سفر لبنان بود که به عنوان حق ماموریت از مجلس به ما ارز دادند و بعد از بازگشت هم با آنها تسویه حساب کردیم و باقی​ مانده​اش را پس دادیم.

ارز را چقدر با شما حساب کردند؟

به ریال حساب نکردند و من پولی ندادم. حق ماموریت بود.

الان قیمت ارز را دارید که چقدر است؟ نرخ ارز رادر سایت​ها می​خوانید یا در تلفن با دوستانتان قیمت را دنبال می​کنید؟

در سایت​ها خوانده​ام که قیمت ارز 1800 تومان است. با دوستانم و یا تلفنی دنبال قیمت ارز نیستم. هر روز در سایت​ها می​خوانم، البته نه برای خرید و فروش، بلکه برای اینکه نبض بازار دستم بیاید، قیمت ارز را پیگیری می کنم. البته گاهی هم بچه​ها در منزل خبر می​دهند که فضا چگونه است.

صمیمی​ترین دوستتان کیست؟

دوست صمیمی زیاد دارم و اگر الان از کسی نام ببرم، به دیگران بر می​خورد. البته پدر شوهرهای هر سه دخترم را خیلی دوست دارم.

دامادهایتان هم از رجل سیاسی هستند؟

نه. پدر داماد آخرم آقای حسن بیگی نماینده دو دوره مجلس است که امسال هم از حوزه دامغان نامزد شده بود. خانواده دو داماد دیگرم هم اشتهار سیاسی ندارند.

از چه کسی بیشتر از همه بدتان می​آید؟ به جز آمریکا و اسرائیل لطفا!

نمی ​دانم که منظورتان بد آمدن شخصی است یا سیاسی یا چیز دیگری. دوستانی هستند که به قول شما هواشناسی​شان خوب است و مدام تغییر جهت می​دهند. من از این آدم​ها خوشم نمی​آید که وقتی منافعی دارند، سلام وعلیکی با من دارند و وقتی منافعی ندارند اصلا به رویشان نمی​آورند که مرا می​شناسند. البته از کسی اسم نمی​برم.

سیاست مدار داخلی و خارجی مورد علاقه تان چه کسانی هستند؟

اگر تحلیل سیاسی را ملاک قرار دهیم، بین سیاست​مدارهای داخلی، من تحلیل​های آقای ولایتی را خیلی قبول دارم. البته این را به مسائل دیگر تسری ندهید. ایشان از چهره​های ویژه هستند که تحلیل​های بین​المللی قوی​ای دارند، کتاب​های پزشکی اطفالشان هم جایزه​های زیادی می​گیرد، تاریخ صد ساله ایران را هم خیلی جذاب تدریس می​کنند و از محضرشان می​توان لذت برد. در حالیکه هر یک از این مقولات از یکدیگر جدا و حتی ممکن است متضاد باشند.

البته ایشان در حضور تلویزیونی هم رکورد دار هستند!

بله! البته بحث​هایشان هم خیلی جذاب است.

نگفتید که در میان سیاست​مدارهای خارجی، چه کسی را بیشتر قبول دارید؟

من با خارجی​ها کاری ندارم.

استرس کنکور خودتان را بیشتر احساس کردید یا استرس کنکور بچه​ها را؟

من پنج فرزند کنکوری داشتم که امسال آخرینش باید کنکور بدهد. البته همه فرزندان من در دانشگاه​های دولتی خوب درس خوانده​اند. من استرس کنکور خودم را بیشتر از کنکور فرزندانم حس کردم. اگرچه برخی ممکن است فکر کنند که آنها از سهمیه استفاده کرده​اند اما واقعش این است که اینگونه نیست و خودشان خیلی درس خوانند. حتی گاهی با آنها شوخی می​کردم که باباجان اینقدر درس نخوان و برو دنبال کار و زندگی و...

و سیاست؟

نه اصلا! هیچکدامشان هم سیاسی نشدند و من هم به آنها چنین توصیه​ای نکردم. کار سیاسی یکسری ویژگی​های خاص می​خواهد. کار سیاسی صبر و حوصله می​خواهد و انگیزه و کشش خاصی می​طلبد وگرنه خیلی​ها پس از 3-4 سال حضور در این عرصه کم می​آورند و می​برند و یا به این طرف غش می​کنند یا به آن طرف!

آخرین بار کی سینما رفتید و چه فیلمی را دیدید؟

همین امسال در جشنواره فجر.

چه فیلمی را دیدید؟

راستش در آن ساعتی که به من بلیط داده بودند، یک فیلمی پخش شد که هیچ جایزه​ای هم نگرفت! نامش «چک» بود. البته نمی​دانستم که چه فیلمی را می​خواهند نمایش دهند و از شانس من فیلم خوبی هم نبود و بی​جایزه​ترین فیلم از آب درآمد!

و چرا به جشنواره موسیقی رفتید؟

چون موسیقی را دوست دارم. بچه​های رشته معماری از قدیمو ندیم​ها معروف بودند که اهل حال هستند! واقعا هم همینطور بود. من به یاد دارم که همواره وقتی روی پروژه​ای کار می​کردیم، یک موسیقی​ای را هم گوش می دادیم.

یعنی قبل از انقلاب هم موسیقی گوش می​دادید؟ چه موسیقی​ای؟

بله. موسیقی کلاسیک و اصیل ایرانی را دوست داشته و دارم و گوش می دهم.

توصیه می​کنید کسی شما را الگوی خودش کند؟ مثلا به بچه ها یا نسل جدید؟

نه!

چرا؟ مگر خودتان را موفق نمی دانید؟

منظورم این نبود. من هم مثل دیگران نقاط ضعف​های زیادی دارم البته خوشبختانه کسی نمی​داند و من فقط خودم می​دانم! البته اگر نقطه مثبتی در من می​بینند خوب است.

لباس هایتان را خودتان می خرید؟ اتو هم می زنید؟

بله خودم می خرم.تا دو سال پیش هم اتو می کردم.

آخرین بار حوصله تان از حرف چه کسی سر رفت و خواستید مثل رادیو خاموشش کنید؟

این هم از آن سوالاتی است که من اگر به آن پاسخ دهم، دیگران ناراحت می​شوند. ولی راستش را بخواهید یکی از کارشناسانی که در یکی از جلسات مجمع تشخیص مصلحت نظام گزارش می​داد، آنقدر گزارشش بی​ربط بود که از حرف​هایش تعجب کردم!

ترجیح می دهید مردم عادی را کجا ملاقات کنید؟ پای منبر سخنرانی​تان، توی خیابان، صف صندوق یک فروشگاه؟

معمولا من در جمع مردم زیاد می روم. خودم از تره​بار خرید میکنم و از نزدیک مردم را می​بینم. من دفتر خاصی برای دیدار مردمی ندارم یا ساعتی را برای حضور ارباب رجوع تعیین نمی​کنم. البته مردم دفتر مرا می​شناسند و گاهی مراجعه هم می​کنند. البته وقتی نماینده کرمان بودم، دیدارهای مردمی زیادی داشتم. حالا که نماینده تهران هستم، مردم را در خیابان و تره​بار و حتی بعد از سخنرانی​هایم می​بینم و از نزدیک با هم حرف می​زنیم.

در چهار سالی که نماینده نبودم، خیلی وقت​ها با مترو، تاکسی و اتوبوس در شهر تردد می​کردم و زیاد هم با مردم برخورد می​کردم. خیلی​ها انتقاد داشتند یا ابراز لطف می​کردند. البته هر دو طیف، یک وجه مشترک داشتند و آن هم اینکه کرایه مرا حساب می​کردند!

ناسزا هم شنیده​اید؟

بی ​نزاکتی یا بی​ادبی از کسی ندیدم ولی حرف​هایی که بارم می​کردند، دست کمی نداشت! یادم هست که یکبار یک نفر 40 دقیقه با من بحث می​کرد تا اثبات کند همین تاکسی سوار شدن من هم نوعی ریاکاری است!

هنوز هم رانندگی می​کنید؟

بله خیلی پیش می​آید که خودم پشت فرمان بنشینم.

از وضعیت الانتان رضایت دارید؟ از خودتان خوشتان میاد؟

از زندگی الانم راضی هستم.

شغل مورد علاقه​تان در بچگی چه بود؟

دوست داشتم مهندس بشوم!

اما وقتی مهندس شدید، دیدید آنطور که فکر می​کردید هم نیست!؟

نه واقعا! البته در بچگی وقتی در مراسم ها و جشن​ها میدیدم کسانی را بخصوص از تهران دعوت می​کنند و چه خوب سخنرانی می کنند؛ خیلی دلم می​خواست منم بتوانم سخنرانی کردن یاد بگیرم. خیلی هم دوست داشتم رانندگی یاد بگیرم. خوشبختانه به هر سه آرزوی دوران کودکی​ام رسیدم!

خواب نماینده شدن را می​دیدید؟

نه اصلا.

چه روزنامه هایی را می​خوانید؟ سایت باز هستید؟

سایت باز نیستم. معمولا خلاصه خبرها را می بینم. نشریات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را اغلب ورق میزنم.

دعای هر روز صبحتان چیست؟

تو ماشین دعای روز را از رادیو می​شنوم و می​خوانم. سعی می کنم یک صفحه هم قرآن هر روز بخوانم.

چقدر در حساب بانکی تان پول دارید؟

حساب بانکی من شخصی نیست ولی حدود پنج شش میلیون تومان.

اگر قرار بود خودتان وزیر کشور را انتخاب کنید، چه کسی را برمی​گزیدید؟

بستگی دارد به اینکه بخواهد چه کاری انجام بدهد.

مثلا اگر بخواهد انتخابات برگزار کند.

من معتقدم که در میان همه وزرای کشور ما، آقای ناطق نوری از همه بهتر و قدرتمندتر بودند. بعد از او هم پورمحمدی را بهتر از دیگران می​دانم.

فکر می کنید ضریب هوشیتان چقدر است؟

چک نکردم، نمی دانم. ولی فکر نمی​کنم آدم باهوشی باشم!

ورزش مورد علاقه تان از بچگی تا کنون؟

کوه و شنا که مدتی است کم شده. البته الان مدتی است که کمتر ورزش میکنم.

اگر قرار بود به جای سیاست، وارد عرصا اقتصاد شوید، کدام حوزه را ترجیح می​دهید؟ تولید، تجارت یا بازار ارز و سکه؟

چون رشته​ تحصیلی​ام معماری بود، حتما وارد عرصه تولید میشدم. دنبال ساخت وساز می​رفتم. احیانا اگر هم می خواستم شرکت بزنم، شرکت مشاوره یا پیمانکاری می​زدم.

اگر سیاستمدار نبودید دوست داشتید چه کاره باشید؟

کار آزاد می​کردم. شرکتی می​زدم مثلا.

تصورتان از 10 سال بعدتان چیست؟

اگر تصادف یا سکته قلبی نکنم و سرطان نگیرم، تصورم این است که زندگی سرحالم تا 7-8 سال دیگر تمام شود و تا 10 سال بعد یا مشغول خاطره نویسی باشم یا اینکه مشورت بدهم.

لحن کلامتان خیلی امیدوارانه نبود. نمی خواهید بگویید که باید در خانه سالمندان​ها سراغتان را بگیریم؟

نه نه اصلا. سیاست​مدارهای ایران را که می​شناسید، نچسب نیستند، اصلا عرصه را ول نمی​کنند، مگر اینکه عزرائیل حریفشان شود! (با خنده) تازه آن هم با کمک جبرئیل و اسرافیل و .... لابد جوکش را هم شنیده​اید! از شوخی گذشته، در عالم سیاست، بازنشستگی معنا ندارد و حداقلش این است که افراد باید در اتاق فکرها وارد شوند تا از تجربیاتشان استفاده شود و کارهای استراتژیک بکنند.

آخرین باری که فوتبال بازی کردید کی بود؟

فوتبال بازی نمی​کنم. ولی بچه ها خیلی بازی می کنند. خودم هم فوتبال می بینم خصوصا بازی های ملی و حساس را. سعی می کنم به اقتضای مسدولیت نمایندگی پیگیر تحولات ورزش کشور باشم. ورزش مساله مهمی برای مردم ماست.

چند سوال نسبتا طنز هم از طرف کاربران خبرآنلاین بپرسم. یک نفر نوشته بود که به خاطر فعالیت 33 ساله​تان بعد از انقلاب، فکر می​کنید به خاطر کدام اقدامتان باید از مردم عذرخواهی کنید؟

واقع قضیه این است که ما حق مردم را به خوبی در این سی و سه سال ادا نکردیم. در سیاست​گذاری​هایمان هم قطعا اشتباهاتی داشته​ایم که باید حل شده یا جبران شود. اگرچه بخشی از آن​ها انجام شده اما بخش زیادی هم هنوز مانده است. آقا تعبیر قشنگی داشتند. فرمودند که طومار اقدامات انجام شده بعد از انقلاب بلند است، اما طومار اقدامات انجام نشده بلندتر است.

کاربر دیگری پرسیده که با این 350 هزار تومان عیدی کارمندی امسال، چه چیزی می​شود برای خانواده گرفت؟

عیدی 350 هزار تومان خیلی کم است و خیلی زشت است که حق عائله مندی فقط 12 هزار تومان باشد. البته باید دید که در کنارش چقدر افزایش حقوق اتفاق افتاده.

کاربر دیگری هم پرسیده است: آیا شما به دلیل اینکه پستی در دولت نگرفتید، منتقد دولت شدید؟

بگذارید جواب این سوالتان را شوخی و جدی با هم بگویم. هیچ پستی بالاتر از نایب رئیسی مجلس نداریم! چه پستی در دولت بگیرم که بالاتر از نایب رئیسی مجلس باشد؟ اصلا خود شما چنین پیشنهادی به من می کنید؟ نهایت و بالاترین پستی که در دولت می​توانستند به من بدهند، معاون اولی رئیس جمهور می توانست باشد. وگرنه می​بینید که برخی وزرا استعفا می​دهند که نماینده مجلس شوند.

فرد دیگری پرسیده، چطور شما در فیس بوک عضو هستید ولی اگر ما عضو شویم، جرم محسوب می​شود!

من عضو فیس بوک نیستم و قبلا هم این موضوع را تکذیب کرده​ام.

کاربر دیگری پرسیده که هنر شما در مجلس چیست که اصرار دارید باز هم در مجلس بمانید؟

راستش اگر تصمیم گیری به عهده خودم باشد، ترجیح می دهم دیگر در مجلس نباشم. در انتخابات مجلس هشتم، به طور جدی تصمیم داشتم که دیگر نامزد نشوم. دوی ماراتن هم با برخی مسئولان کشور داشتم. آقای حدادعادل چندین جلسه با من داشتند و از من خواستند که نامزد شوم. آقای ناطق نوری از شش ماه قبل از انتخابات به من می​گفتند که در عرصه حضور داشته باشم. اما من در رسانه​ها اعلام کردم که نامزد نمی​شوم. شاید بی ادبی باشد اما من چشم سفیدی کردم و به این توصیه​های این دوستان توجه نکردم. تا اینکه یک روز مانده به پایان مهلت ثبت نام​ها از جایی به من زنگ زدند و گفتند برو ثبت نام کن و من هم ناگزیر شدم این کار را بکنم.

البته بعد از ثبت نام حتی بچه​های خودم دستم انداختند و به من گفتند «دیدی نتوانستی بگذری و باز نامزد شدی!» اما واقع قضیه این است که واقعا نمی​خواستم نامزد بشوم. تا دو سه ماه بعد هم خیلی به من سخت گذشت. در ایام انتخابات برای اینکه کسی تصور نکند می​خواهم برای خودم تبلیغ کنم، علت ثبت نامم را نگفتم، اما خیلی​ها فکر می​کردند که من پای حرفم نایستادم. حتی با برخی نمایندگان دوره هفتم مجلس با هم تفاهم کرده بودیم که دیگر نامزد نشویم، آنها بر حرفشان ماندند ولی من حرفم را عوض کردم و این باعث گلایه آنها شد.

تکلیف بود دیگر؟

بله تکلیف بود.

یه خاطره از برادر مرحومتان می فرمایید؟ از آنها که تا حالا به کسی نگفتید.

30 سال از درگذشت ایشان می گذرد و من در این مدت همه خاطراتم با شهید باهنر را تعریف کرده​ام. خاطره تعریف نشده​ای نمانده.

دست کم بگویید که 8 شهریور کجا بودید؟

در کرمان معاون سیاسی استاندار بودم.ساعت 6 یا7 روز 7 شهریور بود که با من تماس گرفتند و گفتند در دفتر نخست وزیری انفجاری صورت گرفته. تا یکی دو ساعت بعدش تردید وجود داشت که کسی شهید شده است. اما تا 8-9 شب به یقین رسیدم که برادرم و آقای رجایی شهید شده​اند. مشکلم این بود که نمی​دانستم به خانواده چگونه بگویم. تا 6 صبح هم حرفی نزدم و بیدار ماندم تا اینکه فهمیدم اخبار ساعت 7 صبح، می خواهد این موضوع را اعلام می کند. به خاطر همین مجبور شدم این خبر اسف بار را به خانواده بدهم.... (اشک و بغض مانع ادامه سخنان باهنر شد).

نمی​خواستیم ناراحتتان کنیم. عذر ما را بپذیرید. 

خبرآنلاین
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین